غرب
نتیجه ی گردبادی که در
#خلیج_فارس
کاشتهرا
برداشت میکند..
#طوفان.
سالیان زیادی است
که طوفان انقلاب اسلامی
در حال درنوردیدن سرزمین هاست
سرزمین قلوب پابرهنگان و مستضعفان
و این
همان
تحقق
#وعده_ی_صدق_الهی است
وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّه وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ
☑️ @kheymegahevelayat
#احتضار
به گمانم #دولت در حالت #احتضار است و از #محتضر انتظار عمل خاصی نمیتوان داشت.
در ایران عمدتا دولت ها دو سال پایانی شان را در این حالت سپری میکنند.
لکن این دولت از ابتدا در این حالت بوده است.
طبیب از آلمان هم بیاید کاری از وی ساخته نیست.
#دولت
#محتضر
#برجام
#وزیرخارجه
#آلمان
#نافرجام
#اقتصاد
#آمریکا
☑️ @kheymegahevelayat
وقتی در میدان عمل کم می آوری
بدنبال #اختیارات_ویژه میگردی
آن قبلی و آن قبلی تر هم گهگاهی همین شطحیات را میگفتند...
تفکر لیبرالی راه به جایی ندارد
همواره بدنبال مقصر است تا همه ی مشکلات را گردن او بیندازد.
آقایان در این کشور ۴۰ سال است انقلاب شده
نه #تکنوکراسی
نه تفکر #لیبرالی
نه حتی اسلام های چپ و راستی شما
اینجا #انقلابی میخواهد
اینجا #اسلام_ناب_محمدی میخواهد
راستی آقای #رئیس_جمهور
از
#برجام
چه خبر؟
🔵 ادمین: حاج عماد
#برجام
#نافرجام
☑️ @kheymegahevelayat
خیمهگاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_نهم پناهی رفت. منم درو بستم اومدم نشستم اون دو صفحه پرین
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_دهم
به عاصف گفتم:
+اگر نیاز بود یه خبر بهم بده تا به بچه ها بگم نامه نگاری کنند. اینطور بهتره! اما لطفا دختره رو زیر نظر بگیرید. اگر میتونی یه ردیاب بزارید زیر ماشینی که سوار میشه ببین کجا میره تا بچه های ما از اداره، اون و بگیرن زیر چتر خودشون و سوارش بشن؛ چون شاید خبری باشه.. ضمنا، خودت و طهماسبی هم یه تعقیبی داشته باشید ببینید آقای افشین عزتی کجا میره.
_حاجی ، یه مشکلی داریم اینجا!
+چی شده؟
_این خانوم ماشین شخصی داره. اما خودرو منتقل شده پارکینگ.
+ چه بهتر که ماشین داره. پس هماهنگ کن ماشینش و از پارکینگ آزاد کنند، بعد به یه جای مناسب از ماشینش ردیاب بچسبونید.
_چشم.
+با من در ارتباط باش. خداحافظ
_یاعلی
یک ساعت بعد از این تماس تلفنی، عاصف مجددا با من ارتباط گرفت. بیسیم زد:
_ 313، صدای من و داری؟ 800 هستم.
+ 800 فوری اعلام موقعیت و وضعیت کن میشنوم.
_ سمت سعادت آباد هستیم. لیلی و مجنون و آزاد کردیم و دارن باهم میگردن. اما رفتارشون درون ماشین طبیعی به نظر نمیرسه. ظاهرا مشغول بحث و جدل هستن.
+با حفظ وَ رعایت نکات امنیتی، به تعقیب خودروی مورد نظر ادامه بدید. تمام.
_دریافت شد. تمام.
شام اونشب حسابی منو سنگین کرده بود. بلند شدم رفتم از داخل یخچال دفتر یه بطری آبِ گریپ فروت که از قبل آماده بود گرفتم ریختم درون لیوان بزرگ خوردم تا سبک بشم. بعدش برقارو خاموش کردم و چشم بند زدم به چشمام، بی سیم و گذاشتم روی میز و گوشی ریزو گذاشتم درون گوشم تا موقع ارتباط راحت باشم.
حس اینکه برم سمت استراحتگاه اتاقم رو نداشتم. برای همین چند دقیقه ای روی مبل دفتر ولو شدم. منتظر دریافت خبر جدید بودم. کمی که گذشت احساس کردم گوشیم یه ویبره خورد. چشم بند و برداشتم از روی چشمام، گوشی رو از جیبم در آوردم نگاه کردم دیدم شماره عاصف هست. پیام داد:
_ آقاعاکف؟!
نوشتم:
+بگو
نوشت:
_ بعد از حدود نیم ساعت دور دور کردن، هردوتاشون وارد یه کافه شدن.. ظاهرا شعبه دوم همون کافه ای هست که چندساعت قبل دعوا افتادن و اینارو آوردن کلانتری.. دستور چیه؟
نوشتم:
+عاصف این کافه چرا تا این ساعت بازه؟ بعدشم مگه مرض دارن میرن شعبه دوم اون؟ ساعت الان حدود 2 و نیم صبح هست. چرا مجددا رفتن همون سمتی؟
نوشت:
_بچه های انتظامی میگفتن برای همین موضوع که تا این ساعت کافش بازه، صاحب اون قبلا تذکر گرفت، اما دیدن نمیشه کاریش کرد همین چندوقت قبل پلمپ شد ولی مجددا باز شد. آمارش و در آوردم، آقازاده هست. البته الان کرکره مغازش نصفه و نیمه پایینه، ولی خب معلوم هست که اینا مشتری همیشگی این کافه هستند.
اعصابم به هم ریخت و دیگه پیام ندادم.. شماره عاصف و گرفتم زنگ زدم بهش، جواب که داد گفتم:
+عاصف، این یارو هر فاضلاب زاده ای هست باشه. پیگیری کن ببین موضوع چیه! اگر درب اونجارو من پلمپ نکردم و با این جانورها برخورد نکردم اسمم عاکف سلیمانی نیست. خوب گوش کن ببین چی میگم.. کوروکی دقیق کافه رو بفرست روی سیستم پناهی.. بهش پیغام بده مشخصات کامل کافه دار و پدرش و... همه رو بفرسته به سیستم من. بعدشم بیرون بمونید و فعلا به هیچ عنوان داخل نرید، اگر دیدی خیلی طول کشید و بیشتر از نیم ساعت شد، برو داخل یه سر و گوشی آب بده. عاصف جان، فقط حواست باشه نباید اونا بو ببرن که تحت تعقیبن. این احتمال و بده که الان سنسور هردوتاشون بخصوص شاخکای مرده حساس شده باشه.
عاصف گفت:
_چشم حاجی. حواسمون هست.
قطع کردم و بلند شدم رفتم برقای دفترو روشن کردم بعدش نشستم پشت میزم. یه کم با کف دوتا دستام پیشانی و فرق سرم و ماساژ دادم تا سرم آروم بشه.
خیلی درمورد این دو نفر فکر کردم. بخصوص دکتر افشین عزتی که خبرش برای بخش ما اومده بود. چندتا کلمه اومد به ذهنم:
چرا یه دانشمند اتمی کشور چنین گافی باید بده / نسبتش با این زن چیه ؟ / چرا دوباره میرن داخل شعبه دوم همون کافه/ بحثشون داخل ماشین سر چی بود؟/ کافه دار بچه کی میتونه باشه؟ / این زنی که همراه افشین هست کی میتونه باشه؟ و...
بی سیمم و برداشتم و رفتم بیرون از ساختمون داخل حیاط اداره، تا در هوای نسبتا سردی که اونشب بر تهران حاکم شده بود و باران نم_نمی__ که میبارید قدم بزنم.
20 دقیقه ای گذشته بود که داشتم همینطور آرام/ آرام قدم میزدم و فکر میکردم، یه هویی یه چیزی به ذهنم رسید.. فوری بی سیم زدم به عاصف:
+صدای من و داری 800 ؟ 313 هستم.
_ 313 بفرما . 800 هستم درخدمتم.
+یه زحمت بکش برو داخل کافه، با حفظ آبروی افراد مورد نظر، هر 2 مورد رو مشایعت کنید به سمت اداره. فقط لیلی و مجنون.
_ دریافت شد.
نیم ساعتی گذشت، عاصف زنگ زد. جواب دادم:
+سلام عاصف.
_حاجی سلام.
+بگو میشنوم .. چیشده؟ چرا انقدر طولش دادی؟ چرا آروم حرف میزنی؟
_برای اینکه دقیق مشرف بشم به افراد، اومدم داخل کافه روی یه میز نشستم.. کِرکِره هم پایین بود.
خیمهگاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_دهم به عاصف گفتم: +اگر نیاز بود یه خبر بهم بده تا به بچ
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
#قسمت_یازدهم
گفتم:
+ چخبره اونجا؟ چی میبینی؟
_عزتی تنها نشسته داره با موبایلش کار میکنه. اما زنه نیست !!!
+چی گفتی؟؟ ریپیت ( repeat یعنی دوباره بگو )
_حاجی، اون زنه نیست، فقط مرده هست.
+شاید رفته سرویس یا رفته یه جایی که دوباره برمیگرده؟
_من نیم ساعته نشستم. چخبره مگه این همه داخل سرویس موندن. جنگ نیست که!
+برو بررسی کن ببین کجاست!
_بررسی کردم یه دونه سرویس بهداشتی بیشتر نداره.. دیدم خیلی دیر کرده و اینجا نیست، به بهانه ای خودم رفتم سمت سرویس تا ببینم کسی اون داخل هست یا نه، اما هرچی پشت در ایستادم کسی بیرون نیومد. حتی در زدم چندبار اما دیدم صدایی نمیاد، برای همین درو باز کردم تا ببینم چی به چیه اما کسی نبود اون داخل.
+یه بررسی کن ببین درب دیگه ای هم اون کافه داره؟ اگر داره برو دنبال زنه. به طهماسبی بگو از ماشین پیاده بشه بیاد داخل کافه، تا عزتی رو به بهانه اینکه این وقت شب چی میخواد اینجا بگیره ببره داخل ماشین. اما قبلش از عزتی بپرس اون زنه کجاست؟
_ چشم حاجی. چندلحظه صبر کنید حلش میکنم.. الان میرم سمت میزش...
عاصف رفت سمتش و منم داشتم میشنیدم.. خودش و معرفی کرد و کمی براش توضیح داد که باید همراه ما بیاید و... اما عزتی داشت شلوغش میکرد.. انگار ترسیده بود. رفتارای یه همچین آدمی جای سوال داشت. داشتم میشنیدم که عاصف گفت:
« ما دنبال شما بودیم، درون ماشین رفتارهای مناسبی نداشتید برای همین بهتون مشکوک شدیم. چرا شما به صورت اون خانوم زدید، چرا اون خانوم براتون داخل ماشین چاقو در آورد؟ اینا به کنار، اون خانوم با شما اومد درون کافه، الآن کجاست؟ چرا اینجا نیست؟ »
دکتر افشین عزتی گفت:
« بخدا من نمیدونم.. گفت میرم دستشویی، اما هنوز برنگشته. منم رفتم دیدم نیست بعدش اومدم اینجا نشستم..الانم دارم بهش زنگ میزنم اما جواب نمیده.»
عاصف گفت:
«من رفتم پشت درب دستشویی ایستادم چنددقیقه ولی کسی نبود.. چرا نمیخواید بهمون بگید؟ »
فورا رفتم روی خط یکی از بچه ها به نام اسد، بهش گفتم:
« اسد! خوردوی پورشه به پلاک ( ........... ) که دستور رهگیری براش صادر شده رو بررسی کن ببین ردیابش کجارو نشون میده. »
گفت: «چندلحظه منتظر باشید.»
چند لحظه سکوت کرد و بررسی کرد گفت: « آقا عاکف، خودروی مورد نظر الآن در سعادت آباد ساکن شده و اصلا حرکتی نداره. »
دوزاریم افتادو فهمیدم زنه سوار ماشینش نشده، وَ با یه ماشین دیگه ای رفته، اما چرا؟ برامون قابل درک نبود!!
رفتم روی خط عاصف گفتم:
+عاصف صدای من و داری؟
_بله آقا.
+مراعات کن.. بحث و ادامه نده.. لطفا منتقلش کن داخل ماشین بعدشم بیارید سمت 152. موقعیت 152 دوتا خیابون بالاتر از اداره خودمون هست... نزدیک شدید بهش چشم بند بزنید. ضمنا خودتم برو یه سر و گوشی آب بده دوربین و چک کن، تا بفهمی زنه از کجا رفته بیرون. اون کافه دار هم اگر همکاری نکرد بیاریدش اداره تا درخدمتش باشیم.
_چشم آقا.
بعد از تماس برگشتم داخل ساختمون رفتم دفتر، کیف و اسلحم و گرفتم، با رانندم هماهنگ کردم تا بیاد جلوی ساختمون اصلی تا بریم سمت 152.
وسيله هام و که گرفتم برگشتم داخل حیاط اداره سوار ماشین شدم و رفتیم سمت 152. وقتی رسیدیم کد ورود و دادم وارد پارکینگ ساختمون امن شدیم. فورا پیاده شدم و رفتم سمت طبقه دوم خونه امن. حدودا 45 دقیقه بعد، عاصف و طهماسبی ( راننده ) با سوژه ی مورد نظرمون یعنی عزتی رسیدن جلوی درب خونه امن شماره صد و پنجاه و دو.
از پشت پنجره داشتم می دیدم که رسیدند. بی سیم زد به عاصف گفتم:
+800 اگر صدای من و داری اعلام کن.
_درخدمتم.
+لطفا وارد نشید. یه تست بکنید سر تا پای سوژه رو ، بعدش وارد شید.
_313 انجام شد. خیالتون جمع. مورد خاصی رویت نشد.
+خوبه. اذن دخولت قبول شد. خوش اومدید.
نکته: به دلیل موقعیت شغلی شخص، تصمیم شورای عالی امنیت بود که برخی افراد در سازمان اتمی باید سلاح داشته باشند، پس از بررسی ها متوجه شدیم این شخص هم جزیی از همون کارکنانی هست که به خاطر موقعیت حساسی که داشته، باید برای دفاع از خودش سلاح حمل میکرد. اما بچه های ما اون شب در بررسی که داشتند اسلحه ای رو ندیدن.
وارد ساختمون شدن و دکترعزتی رو منتقل کردن به طبقه دوم که خودم در همون طبقه مستقر بودم. وقتی درب اتاق باز شد با دست به عاصف اشاره زدم عزتی رو ببره داخل اتاق بازجویی.
عاصف، متخصص سازمان اتمی رو برد درون اتاق بازجویی بعد اومد بیرون.
⛔️ #کپی و هرگونه استفاده (تاکید میکنیم هرگونه استفاده) از این مستند داستانی امنیتی فقط باذکر منبع و لینک کانال #خیمه_گاه_ولایت در #ایتا که در آخر درج شده است و ذکر نام نویسنده #عاکف_سلیمانی #مجاز می باشد وگرنه قابل پیگیری و شکایت خواهد بود و از لحاظ شرعی هم پیگرد الهی دارد. ⛔️
✅ خیمه گاه ولایت در ایتا 👇
✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat
زین پس آمریکایی های احمق در منطقه باید بیشتر از گذشته منتظر #حقارت باشند.
#حقارت پشت #حقارت.
#سپاه
☑️ @kheymegahevelayat
💢 *گرداب ناامنی*
✅ امام خمینی (ره):
دنیا به این حقیقت رسیده است که ناامنی در خلیج فارس فقط به ضرر ایران تمام نمی شود، بلکه قوی ترین قدرت ها و ابرقدرت ها هم اگر مثل آمریکا تمامی امکانات هوایی و دریایی و جاسوسی - خبری خود و هم پیمانان خود در منطقه را بسیج کنند، که حتی یک کشتی را بدون خطر اسکورت و حفاظت نمایند، از این خطر و ضرر مصون نخواهند ماند و در این گرداب ناامنی غرق می شوند.
و علی رغم آن همه مقدمات و تمهیدات و جار و جنجال هایی که در جهان آمریکا بر پا نموده است و ده ها خبرنگار و فیلمبردار را به منطقه گسیل داشته اند تا خبر موفقیت نقشه های شوم آمریکا را مخابره کنند، خداوند زمینه رسوایی و زبونی آمریکا را به دست غیب خود فراهم می آورد.
#امام_خمینی
صحیفه امام؛ جلد۲۰؛ صفحه ۳۲۹
مورخ: ۶ مرداد ۱۳۶۶
☑️ @kheymegahevelayat
🔵 یکی از وظایف امام جامعه به تکامل فکری و به رشد رساندن امت است.
یکی از وظایف امام جامعه ارتقاء بخشیدن و رشد فکری، سیاسی و اجتماعی و ...مردم است.
یکی از مصادیق #رشد همین است که رهبر جامعه میگوید که به مردمسالاری دینی باور دارد.
چرا؟
در راه مردمسالاری، امت نتیجه انتخاب خود را میبیند.
بنابراین ارزیابی میکند و مجدد انتخاب میکند.
یعنی در یک مسیر #رشد طبیعی به لحاظ سیاسی قرار میگیرد.
عواملی هستند که میتوانند به این #رشد سرعت ببخشند، و عواملی هم هستند که میتوانند مانع باشند.
مثل نیرنگ، عوام فریبی، اگر مذاکره نکنیم جنگ میشود، و ...!
باید در جهت شناخت عوامل کمک کننده به #رشد و تلاش در آن مسیر کار کنیم.
✅ @kheymegahevelayat
☑️ گرانی #دلار و وضع آشفته ی اقتصادی مملکت بر خلاف گفته ی مسئولان ناشی از ۲ چیز است:
🔷 اول:
#عوام_فریبی، نیرنگ و بداخلاقی در انتخابات که توسط #رئیس_جمهور مستقر و بادمجان دور قاب چینها انجام شد.
🔷دوم:
#ناکارآمدی #رئیس_جمهور و تیم اقتصادی او.
این #ناکارآمدی مختص اقتصاد نیست.
در سایر حوزه ها نیز گریبانگیر کشور است.
#حسن_روحانی
🔵 ادمین: حاج عماد
✅ @kheymegahevelayat
✅ توضیحات سخنگوی وزارت امورخارجه درباره نامه گلایه امیز ظریف به رهبری
🔸 دکتر ظریف به مقام معظم رهبری نامه گلایه آمیز نوشتند و گلایه خود را بابت سریال «گاندو» و تخریبی که علیه ایشان انجام شده بود، مطرح کردند.
🔸 صدا و سیما از نهادهای تحت نظر مقام معظم رهبری است و به همین دلیل آقای ظریف مستقیما به خود ایشان نامه نوشتند.
🔸 مقام معظم رهبری گفتند مطلقا راضی نیستند اهانتی به وزیر خارجه ایران صورت گیرد.
🔷 نکته مهم : رهبر معظم انقلاب اسلامی طبق گفته شما فرمودند راضی نیستند اهانتی بشه، خب ما هم دلمون نمیخواد، اما این دلیل نمیشه که از خیانت و حماقت مسئولین و جاسوس پروری دولت نگیم.
اهانتی در کار نیست، حقیقت ها در کار است که به مزاج دولتمردان خوش نمی آید.
🔘 ادمین: حاج عماد
☑️ @kheymegahevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایت دلخراش سردار ناصح از جنایت منافقین
🔹مجروحین را زنده آتش زدند.
🔷 ادمین: حاج عماد
☑️ @kheymegahevelayat