eitaa logo
خیآلِ‌خوش .
2هزار دنبال‌کننده
62 عکس
11 ویدیو
1 فایل
- دفترچـﮥ‌خاٰطرات. همچو خیال گشته‌ام، در هوسِ خیال او..
مشاهده در ایتا
دانلود
کآش می‌شد احساساتُ بالا آورد.
بعد از رقصُ خوشحالیُ لبخندهایِ کشدار و شادی‌هایِ از تهِ دل، با آدم‌ها که خداحافظی کرد، غم را از آن دور‌ها می‌دید که در تاریکی با آغوشِ باز منتظرِ او بود.
رفتن‌ها مرا غمگین می‌کند. هر رفتنی که باشد، واژه‌یِ رفتن زشت، تلخ و دوست‌نداشتنی‌ست.. حالا چه رفتن‌هایِ کوتاه چه رفتن‌هایِ طولانی، چه با لبخند بدرقه‌اش کنی چه با اشک، چه رفیق‌ـي که به خانه‌یِ بخت می‌رود چه عزیز‌ترینی که برایِ موفقیت‌ـش از کشور برود. در کل، این رفتن‌ها مرا غمگین می‌کند، جهانِ ما پر از رفتن‌هاست، من متعلق به این جهان نیستم، مرا به جهانی ببرید که آمدن‌ها، آغوش‌ها، دیدار‌ها، عشق، وفاداری و ماندن در آن باشد و خبری از رفتن‌ها نباشد. من از جهانِ پر از رفتن‌هایِ شما بیزارم..
6875910243.mp3
1.07M
با خستگی و یـأس چشماتُ باز می‌کنی و یک پیام از یک اکانتِ آبی می‌بینی و بعد، یک ویس با کپشنِ: برایِ لبخندت اولِ صبح. پلی می‌کنی، آهنگِ مورد‌علاقتِ، ولی با صدایِ صاحبِ اون اکانتِ آبی، بعد از شنیدن‌ـش صدایِ خنده‌هام تا خونه‌یِ اکانت‌آبی رسید..
4_5969581693319775590.mp3
4.53M
‐ عربی‌ـآت..
خیآلِ‌خوش .
‐ عربی‌ـآت..
می‌خونه: مرا ابوسک و مرا اشمّک ، عینی انتَ و روحی انتَ و دمی دمک، آنا حآیر وین اضمک؟ و من لبخند می‌زنم، بلاٰخره یک روز می‌رسد که ما هم عزیزِ قلبِ کسی می‌شویم، آنقدر عزیز که ترسِ از دست‌دادنمآن را داشته باشد. خدا برایِ آدم‌هایِ رفتنی‌ چراغ قرمز روشن می‌کند و این بآر نوبتِ آدم‌ِ ماندنی می‌شود، اگر آن روز رسید، قول می‌دهم برآیِ همیشه در جوارِ او بمانم ولَو غبارِ غمناک تمامِ زندگی‌اش را احاطه کرده باشد. براٰیش صبر می‌کنم، قول می‌دهم..
افراٰط در هر چیزی آسیب‌زننده‌ست، حتی در صبر!
الـلٰـهـمَّ اكـشِـف كُـربَـتـي و أستُــر عَـورتـي .
خداوندآ،
غم‌هایم‌را‌برطرف
‌و‌عیب‌هایم‌را‌مستور‌ساز
.
انتَ کَـهـفي حینَ تُعینَنی المذاٰهـب فـي سِـعَتـهـا..
تو پناهگاهِ‌منی،زمانی‌که‌راه‌ها‌با‌همه‌وسعت‌ـشان‌درمانده‌ام‌کنند.
دعای عرفه.pdf
1.82M
- التماسِ‌دعا🤍.
بلاخره خرداٰد به پایان رسید. اگر بخواهم این ماه را با چند کلمه توصیف کنم می‌شود دوندگیِ ناتمام، تلاش‌هایِ کثیر، ناامیدی‌های‌ِ پی‌در‌پی، اشک‌هایِ لاینقطع، روز‌هایِ خاکستری و غبارِ غمی که روزهایمان را احاطه کرده بود. و نتیجه‌گیریِ این بود که طولانی‌ترین ماهِ سال فروردینِ سبز نیست، خرداٰدِ خاکستریِ نامهربونه.
این بهار که نشد، اما یک روز در بهاری دیگر، تو را زیرِ درخت گیلاس می‌بوسم آشنایِ غریب‌ـه..
میزنم حرفآمو به مآه ..
به بهآنه‌یِ روزِ‌جهانیِ بوسیدن ؛ برگرد و مرا ببوس، بوسه‌ای طولانی، عمیق و پر اشتیاق، از جنسِ ماندن‌.
- [ لاٰتَحزن و لٰا تخَف انا مُنجوک ] . خودِ ستـاٰر می‌گوید که غمگین مباش عزیزِ من، دامنِ درد‌مند‌ها را به التماس نگیر و دامنِ هر آنچه که غمُ نگرانی‌ست را رها کن، من کنارِ توئم! مگر می‌شود خالق بدِ مخلوق‌ را بخواهد؟ تا عاقبتِ ما دستِ اوست و دعایِ مادر پشتِ ماست قطعا کلهُ خیرُ علیٰ خیرَست.
_
هدایت شده از  عیون .
امیرالمؤمنین واژه‌ست؟ نه؛ پیراهنی زیباست، که بر هر قامتی جز قامتِ 'حیدر' نمی‌آید.🤍
یدِ موسیٰ، دستانِ بت‌شکنِ ابراهیم، نجاتِ نوح، عزتِ یوسف، قدرتِ سلیمان، تکلمِ‌عیسی در‌گهواره، میانِ دستانِ رسول‌خدا بالا رفت و شد ؛ - من‌ کنتُ مولاه فَ‌هذیٰ علی مولاه - بارشِ تهنیت از ملائکه‌یِ آسمان که به زیرِ پایِ علی‌ع می‌ریخت، عرشِ خدا به صدا در آمد و نادیٰ " اشهد‌ان‌علی‌ولی‌الله " ، مبارکَ‌ست روزی که خداٰ بشر را اعتبار بخشید..
دوست‌ـم و عزیز‌قلب‌ـش می‌خوانند: دلتنگیات برایِ من بود، لطفت برایِ دیگرون.. با لبخندِ ملیح جلویِ بغض‌ـمان را می‌گیریم. عزیز قلب‌ـش دست‌هایِ نازنینـش را فشار داد و ادامه دادند: اما دیگه تموم شد، عمرم به پات حروم شد. مرور‌کردنِ خاطرآت، توانستند دستِ بغض را بگیرند و به چشم‌هایمان برسانند. عزیز‌قلب‌ـش گونه اش را می بوسد و ادامه می‌دهد: آروم بگیر تو سینه، که زندگی همینه.. زندگی همین است؟ اما قرار نبود این باشد، قرار نبود من و تو ما نشویم، هیچ‌چیزی همان‌طور که باید باشد نیست، هیچ‌چیزی سر جایِ خودش نیست، نه تو کنارِ من و نه من در آغوشت..
این روز‌ها پر از تجربه‌هایِ جدیده، تجربه‌هایِ جدیدی‌ـه که شاید هیچوقتِ دیگه تکرار نمیشه، لابه‌لایِ موفقیت‌ها هم گاهی چند‌تارو خراب می‌کنیم و به جایِ ناراحتی، آیاٰت با یک چشمک دستاشُ می‌بره بالا و بلند می‌گه: درود بر تجربه‌هایِ جدید.
تو از اشک‌هایِ شبِ چشمانِ لیلایت چه میدانٰی؟
آخرین‌نگاه.
اولین آهنگی‌ـه که بعد از پلی‌کردنش، مامان به جایِ - چه آهنگاییِ این می‌شنوی؟ - ، صدایِ گرمش از آشپزخونه می‌رسه که با خواننده همخونی می‌کنه.. آخرین ظرف رو میزاره سرِ جاش و ادامه میده: هِی غریبه‌یِ آشنا، منو همرات ببر به شهرِ قصه‌ها، با یک‌حسرت یادش‌بخیر میگه و شیرِ آب رو می‌بنده، و من به اون غمی که پشتِ لبخندش پنهونه، به خاطراتی که یادش‌بخیر و حسرت شده فکر می‌کنم..