#شهیدانه
#قسمت_یازدهم
#شهید_سجاد_عفتی
نحوه شهادت سجاد
گویا آن شب درگیری شدیدی میشود. امیرحسین تماس میگیرد و از سجاد میخواهد که به کمکش برود. سجاد تکتیرانداز و به اسم مستعار ابراهیم بود و امیرحسین حاجنصیری به اسم مستعار اسماعیل. آنها خیلی رشادت به خرج میدهند و خیلی از بچهها را از اسارت نجات میدهند و بسیار پیشروی میکنند، اما در آن درگیری تیربارانش میکنند. یک تیر به سینه سجاد اصابت میکند که به شهادت میرسد. یکی از دوستانش میگفت: سجاد هنگام شهادت خواست تا سرش را بلند کنم تا به آقا سلام دهد. سرش را که بلند کردم گفت: «صلیالله علیک یا اباعبدالله». یکی از دوستانش میگفت چند روز قبل از شهادت، وقتی سجاد از حرم حضرت زینب(س) بیرون آمد، انگار یک متر از زمین بالاتر بود و دیگر مال این دنیا نبود. واقعاً سجاد به عشق شهادت رفته بود.
🆔 @khoddam_almahdy313
🍃 آیت الله بهجت رحمه الله علیه:
✍🏼 آیه شریفه:
الا بذکر الله تطمئن القلوب
بدان! تنها با یاد خدا دلها آرام می گیرند.
سبب #اطمینان و #آرامش دلها را، منحصر در #ذکرالله می داند...
📌 بنابراین، ما که #آرامش نداریم، می توانیم بگوییم ذاکریم؟!
#دریافت_روزانه
#کلام_بزرگان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 لالهای که پس از ۱۶ سال پژمرده نشد!
🔰 #شهید_محمدرضا_شفیعی
#کلیپ
#پیشنهاد_دانلود
#اللهـــمعجــللـــولیکالفـــرج
مرحوم #آیتاللهبهجت میفرمودند:🌿
ما،دردریاےزندگے
درمعرضغرقشدنهستیم...
دستگیرےولےخدالازماستتاسالم
بہمقصدبرسیم
بایدبہولےعصر﴿عج﴾استغاثہڪنیم
ڪہمسیرراروشنسازد
وماراتامقصدهمراهِخودببرد💫
#موعظه_بزرگان
#درس_اخلاق
#راهکارهای_معنوی
#درمکتب_بزرگان
🌱آنگاه که علی، سالم از دست مهاجمان آزاد شد، زهرا گفت: «روح و جان من سپر بلای جان تو.»
🌹 یااباالحسن! همواره با تو خواهم بود، اگر تو در خیر و نیکی باشی با تو هستم و اگر در سختی باشی باز هم با تو خواهم بود.
🌹حرفهای مادرمان زهرا، چقدر شبیه این فراز از زیارت آل یس بود: « یَا مَوْلایَ أَوَّلِکُمْ وَ آخِرِکُمْ وَ نُصْرَتِی مُعَدَّةٌ لَکُمْ...» همان فرازی که فقط لقلقهٔ زبانم بود.
🌹 «عاشق» آن است که حرفش به عمل، ختم شود، وَرنه هر مدّعی لافزنی، عاشق بُود.
✍️آیت الله #مجتهدی_تهرانی (ره):
#صله ارحام (رفت و آمد با خویشاوندان) اعمال را پاک و باعث افزایش اموال مےشود و بلاها را دفع، حساب را آسان میکند و مرگ را به تاخیر می اندازد.🌿
📚اصول کافی ، ج۳ ،ص۲۲۱ 🍃
#موعظه_بزرگان
#درس_اخلاق
#راهکارهای_معنوی
#درمکتب_بزرگان
#شهیدانه
#قسمت_دوازدهم
#شهید_سجاد_عفتی
آخرین دیدار سنا و مادرش
خیلی نگران بودم پیکرش دست دشمن بماند. قسمش دادم که پیکرش برگردد. آنروز برای رفتن به معراج بیتاب بودم، اما ته دلم حس خوبی داشتم. وقتی نگاهش کردم آرامشی بر تمام بیقراریهایم بود. آنقدر نورانی شده بود که دلم نمیآمد به صورتش دست بزنم. دوستش ساتن قرمزی که از کربلا آورده بود را روی پیکرش انداخت. اعضای صورتش با پنبه پر شده بود به همین خاطر برای اینکه سنا در ذهنش تصویر خوبی داشته باشد صورتش را از گلهای قرمزی که خریده بودم پرکردم. وقتی صورتش پر از گلهای قرمز شده بود انگار او را در بهشت میدیدیم.
همه نگران سنا بودیم، چون خیلی به پدرش وابسته بود. همان شب شهادت با تب زیاد از خواب بلند شد فکر کنم اولین کسی که متوجه شهادت سجاد شد سنا بود. شبی هم که پیکرش را از سوریه میآوردند سنا با دو جیغ از خواب بیدار شد. روزی سجاد زنگ زد گفت: از حضرت رقیه(س) خواستهام تا دل سنا را آرام کند. واقعاً هم همینطور شد.
🆔 @khoddam_almahdy313
هرچندکهرسماستبگویند
تبریڪپسررابهپدرها
میلادِپدربرتومبـارڪ
ایآمدنت راسِخبرها(:💚
#میلاد_امام_حسن_عسکری 🎉
#تبریک_یا_صاحب_الزمان😍