eitaa logo
𝒌𝒉𝒐𝒅𝒅𝒂𝒎_𝒂𝒍𝒎𝒂𝒉𝒅𝒚313
92 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
52 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔖✨🔖✨🔖✨ قالَامام حسن مجتبی( عليه السلام): يَابْنَ آدَمٍ، لَمْ تَزَلْ في هَدْمِ عُمْرِکَ مُنْذُ سَقَطْتَ مِنْ بَطْنِ اُمِّکَ، فَخُذْ مِمّا في يَدَيْکَ لِما بَيْنَ يَدَيْکَ .  فرمود: اي فرزند آدم از موقعي که به دنيا آمده اي در حال گذراندن عمرت هستي، پس از آنچه داري براي آينده ات (قبر و قيامت) ذخيره نما.  [کلمه الامام حسن ج۷ص۳۵] 🆔 @khoddam_almahdy313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤲🌙🤲🌙🤲🌙 {اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج به حقِّ حضرت زینب کبری(س) ان شاءالله}🤲 🆔 @khoddam_almahdy313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_433679379206244205.mp3
زمان: حجم: 1.21M
✨🍃 هر روز نه هر لحظه عهد می بندم با تمام کَس و کارم بعد از خداوند متعال با (عج)✋ 🍃الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـ الْفَــرَج🍃 🆔 @khoddam_almahdy313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹داستان آموزنده🌹 روزی حضـرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نزد اصحاب خود فرمودند: من دلم خیلی بحال ابوذر غفاری می سوزد خدا رحمتش کند. اصحاب پرسیدند چطور ؟ مولا فرمودند: آن شبی که به دستور خلیفه ماموران جهت بیعت گرفتن از ابوذر برای خلیفه به خانه ی او رفتند چهار کیسه ی اشرفی به ابوذر دادند تا با خلیفه بیعت کند. ابوذر خشمگین شد و به مامورین گفت: شما دو توهین به من کردید; اول آنکه فکر کردید من علی فروشم و آمدید من را بخرید ، دوم بی انصاف ها آیا ارزش علی چهار کیسه اشرفی است؟ شما با این چهار کیسه اشرفی می خواهید من “علی” فروش شوم؟ تمام ثروت های دنیا را که جمع کنی با یک تار موی “علی” عوض نمی کنم. آنها را بیرون کرد و درب را محکم بست. مولا گریه می کردند و می فرمودند: به خدایی که جان “علی” در دست اوست قسم آن شبی که ابوذر درب خانه را به روی سربازان خلیفه محکم بست؛ سه شبانه روز بود که او و خانواده اش هیچ نخورده بودند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سال ۱۳۴۲ پدر و مادرم بعد از ازدواج به تهران مهاجرت کردند. پدرم خانه‌ای یک طبقه با حیاطی نسبتاً بزرگ در محله حسینی فردوس خرید. شغل پدرم در شهرستان دامداری بود. بخاطر مهارتی که داشت در تهران به خرید و فروش گوسفند مشغول شد و گاهی اوقات هم قصابی می کرد و از این راه امرار معاش می کردیم. ما ۹ خواهر و برادر بودیم و اسدالله بچه پنجم خانواده بود. با اینکه ما برادران بزرگتری هم داشتیم اما اسدالله برایمان حکم پدر را داشت. برادران بزرگترم بیشتر وقت‌شان را درگیر مبارزات انقلاب و جنگ بودند. طبیعتاً مسئولیت خیلی از امور منزل به گردن اسدالله بود. «اسد» همیشه داوطلب انجام کارهای سخت بود؛ به تنهایی می‌رفت داخل زیرزمین و برای روشن کردن بخاری از بشکه، نفت می کشید. 🆔 @khoddam_almahdy313
پایان یک ماه بندگی یک ماه دلدادگی یک ماه نور و روشنایی بر شما و خانواده محترمتان مبارک💐❤️ پیشاپیش عیدتان مبارک⚘ 🆔 @khoddam_almahdy313