🍃✨🍃✨🍃✨
#آیات_نور
اِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ (لقمان/١٦)
قطعا خداوند بسیار لطیف و آگاه است.
🆔 @khoddam_almahdy313
🔖✨🔖✨🔖✨
#احادیث_ناب
قالَ امام حسن مجتبی(علیه السلام): مَنْ عَرَفَ اللهَ أحَبَّهُ، وَ مَنْ عَرَفَ الدُّنْیا زَهِدَ فیها.
فرمود: هرکس خدا را بشناسد، (در عمل و گفتار) او را دوست دارد و کسی که دنیا را بشناسد آن را رها خواهد کرد.
[کلمه الامام حسن ج۷ ص۱۴۰]
🆔 @khoddam_almahdy313
🤲🌙🤲🌙🤲🌙
#دعای_روز_سی_
#ماه_مبارک_رمضان
{اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج به حقِّ حضرت زینب کبری(س) ان شاءالله}🤲
🆔 @khoddam_almahdy313
4_433679379206244205.mp3
زمان:
حجم:
1.21M
#دعای_عهد_عاشقی✨🍃
هر روز نه هر لحظه عهد می بندم با تمام کَس و کارم بعد از خداوند متعال
با
#مولایم_ابا_صالح_المهدی_(عج)✋
🍃الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـ الْفَــرَج🍃
#صوت_دعای_عهد
🆔 @khoddam_almahdy313
✍آیت الله بهجت (ره)
استادم سيدعلي قاضي را در خواب ديدم به او گفتم چه چيزي حسرت شما در دنياست كه انجام نداده ايد. ايشان فرمودند: حسرت ميخورم كه چرا در دنيا فقط روزي يك مرتبه زيارت عاشورا ميخواندم. وحشتناك ترين لحظه زماني است كه انسان را در سرازيري قبرميگذارند. شخصي نزد امام صادق(ع) رفت و گفت: من از آن لحظه ميترسم. چه كنم؟
امام صادق (ع) فرمودند: زيارت عاشورا را زياد بخوان. آن فرد گفت چگونه با خواندن زيارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم. امام صادق فرمود: مگر در پايان زيارت عاشورا نمي خوانيد، اللهم ارزقني شفاعة الحسين يوم الورود؟ يعني خدايا شفاعت حسين(ع) را هنگام ورود به قبر روزى من كن. زيارت عاشورا بخوانيد تا امام حسين (ع) در آن لحظه به فريادتان برسد.
#شهیدانه
#شهید_اسدالله_ابراهیمی
#قسمت_چهارم
دستمان را می گرفت و با هم می رفتیم مسجد، همیشه حواسش به ظاهر ما بود که مرتب و تمیز باشیم.
بخاطر شلوغی خانه و جمعیت زیاد، پدر خیلی با ما سر و کله نمی زد و بیشتر کارهایمان را مادر انجام می داد. اسد هوای مادر را داشت و نمی گذاشت کارهای خانه به او فشار بیاورد و خسته شود. با وجود سن کم آنقدر درگیر کار خانه میشد که به او لقب «وزیر کار» داده بودیم.
اوایل دهه شصت پدر کار اصلیاش فروش گوشت شد. گوسفند را در خانه ذبح و سلاخی می کرد. با کمک اسدالله و برادران بزرگتر، وسایلش را به ابتدای خیابان خاکزاد (شهیدان اسماعیلی فعلی) میآوردیم و گوشهای از خیابان بساط گوشتفروشی یا همان قصابی سیار را راهمیانداختیم.
من که سن کمی داشتم بیشتر پادویی می کردم و اگر پدر وسیلهای میخواست، مرا فوری به خانه می فرستاد تا برایش بیاورم اما اسدالله بیشتر وقتش را در کنار پدر می گذراند و در فروش گوشت به او کمک می کرد.
محله فردوس در آن سالها خیلی آباد نشده بود و خبری از مغازههای رنگارنگ امروزی نبود. صبحها بساطمان را برپا می کردیم و عصر قبل از نماز مغرب جمع می شد و بعد از یک روز کاری همگی همراه پدر به مسجد می رفتیم.
به روایت برادر شهید
🆔 @khoddam_almahdy313