#شهیدانه
#شهید_حسین_خرازی
#قسمت_چهاردهم
آن خواب راحت
نيمهشب مرحله پنجم عمليات رمضان بود. تماس باگردانهايك لحظه قطع نميشدو درنفر بر فرماندهي جاي سوزن انداختن نبود.همه پيامهاوصحبتهابه حاج حسين ختم ميشدصداي امرالله گرامي،مهدي زيدي و موحددوست مدام ازبيسيم شنيده ميشد.گردانهاي خط شكن كارخود را به نحو احسن انجام داده بودند.
بچههاي تخريب ازسد معبر۲معبر راباز كردندگردانهاي پياده بدون تلفات،ميدان مين وسيع دشمن راپشت سرگذاشتند.
صبح شدهوانيمه روشن بودكه پشت خاكريزنمازخوانديم،مهر ماخاك زمين كوشك بودوبعد راه افتاديم ازخط اول عراقيهاگذشتيم.روي يك بلندي،اطراف ماانفجارخمپارهها لحظهاي قطع نميشدحسين دستوردادايستاديم.دوربين رابياربايدازاينجاكار بچههاراببينيم،بعد ميريم جلواز روي خاكريز كه سكوي تانك دشمن بود به سرعت به طرف نفربر دويدم و دوربين به دست برگشتم و رفتم بالاي خاكريزعجيب بود.حاج حسين،به خواب عميقي فرو رفته بودپس از۴۸ساعت بيخوابي و دويدنهاي بيوقفه،حالا از اينكه رزمندگان لشكر را مسلط براهداف تصرف شده ديده بودآرامش يافته و به خواب عميقي فرو رفته بودنيم ساعتي گذشت،باانفجاري كه درنزديكي مااتفاق افتادحاجي بيدارشدوبه خط اول رفتيم
🆔 @khoddam_almahdy313
#شهیدانه
#شهید_حسین_خرازی
#قسمت_پانزدهم
يك خراش كوچك
در طلائيه هر لحظه حملات دشمن شديدترميشد. آتش توپ و خمپارههاي عراقيهاوجب به وجب زمين را سوزانده بود. ما همه جمع شده بوديم داخل يك سنگر تا از آسيبتركشها در امان باشيم. آتش كه سبك شد،آمديم بيرون پنج ،شش نفر از برادران شهيد شده بودند. حاج حسين هم دستش قطع شده و خون تمام بدن او را گرفته بود.
به او گفتيم،حاجي چطور شده؟!
گفت:چيزي نيست،يك خراش كوچك برداشته.
همه بچههاي گردان هاجوواج مانده بودند. باور نميكرديم دست حاج حسين قطع شده باشد.
همه ناراحت بودند،حسين زير آتش سنگين ،توي خط چكار داشت؟!
خودم را كه با او مقايسه كردم احساس كوچكي نمودم.
عراقيها همچنانآبش ميريختند و آمبولانس از ميان دود و آتش به طرف اورژانس حركت كرد.
🆔 @khoddam_almahdy313
#شهیدانه
#شهید_حسین_خرازی
#قسمت_پانزدهم
يك خراش كوچك
در طلائيه هر لحظه حملات دشمن شديدترميشد. آتش توپ و خمپارههاي عراقيهاوجب به وجب زمين را سوزانده بود. ما همه جمع شده بوديم داخل يك سنگر تا از آسيبتركشها در امان باشيم. آتش كه سبك شد،آمديم بيرون پنج ،شش نفر از برادران شهيد شده بودند. حاج حسين هم دستش قطع شده و خون تمام بدن او را گرفته بود.
به او گفتيم،حاجي چطور شده؟!
گفت:چيزي نيست،يك خراش كوچك برداشته.
همه بچههاي گردان هاجوواج مانده بودند. باور نميكرديم دست حاج حسين قطع شده باشد.
همه ناراحت بودند،حسين زير آتش سنگين ،توي خط چكار داشت؟!
خودم را كه با او مقايسه كردم احساس كوچكي نمودم.
عراقيها همچنانآبش ميريختند و آمبولانس از ميان دود و آتش به طرف اورژانس حركت كرد.
🆔 @khoddam_almahdy313
#شهیدانه
#شهید_حسین_خرازی
#قسمت_شانزدهم
شهر شهيدان
حاج حسين وارد سنگر شهرك شد.
-سلام خسته نباشي.
در نيمه راه عمليان كربلاي5 بوديم .حاج حسين بازديدي از عقبه لشكر داشت تا از اوضاع آنجا هم مطلع باشد و توان رزمي نيروهاي خود را براي ادامه عمليات بداند.
-سنگر ما شلوغ بود.آمدم اينجا،نيم ساعت بخوابم و بعد بروم منطقه...كنار سنگر دراز كشيد. پتويي زير سر ،مژههاش به هم رسيد.
سنگر ستاد هميشه شلوغ بود،تلفنها يك لحظه امان نميداد،زنگ پشت زنگ.
-خير،اينجا هم نميشود خوابيد،ظاهراوظيفه رفتن است.
حسين آقا بلند شد. پوتينها را به پاكرد. مثل هميشه آرام آرام،بند پوتينها را بست.
🆔 @khoddam_almahdy313
#شهیدانه
#شهید_حسین_خرازی
#قسمت_هفدهم
راننده ی قايق
يك روز قرار بود تعدادي از نيروهاي لشگر امام حسين (ع) با قايق به آن سوي اروند بروند. حاج حسين به قصد بازديد از وضع نيروهاي آن سوي آب، تنهايي و به طور ناشناس در ميان يكي از قايقها نشست و منتظر ديگران بود. چند نفر بسيجي جوان كه او را نميشناختند سوار شده، به او گفتند: «برادر خدا خيرت بدهد ممكن است خواهش كنيم ما را زودتر به آن طرف آب برساني كه خيلي كار داريم.» حاج حسين بدون اينكه چيزي بگويد پشت سكان نشست، موتور را حركت داد. كمي جلوتر بدون اينكه صورتش را برگرداند سر صحبت را باز كرد و گفت: «الان كه من و شما توي اين قايق نشستهايم و عرق ميريزيم، فكر نميكنيد فرمانده لشگر كجاست و چه كار ميكند؟» با آنكه جوابي نشنيد، ادامه داد: «من مطمئنم او با يك زيرپوش، راحت داخل دفترش جلوي كولر نشسته و مشغول نوشيدن يك نوشابه تگري است! فكر ميكنيد غير از اين است؟» قيافه بسيجي بغل دستي او تغيير كرد و با نگاه اعتراضآميزي گفت: «اخوي حرف خودت را بزن». حاج حسین...
منبع:كتاب سيماي سرداران شهيد
🆔 @khoddam_almahdy313
#شهیدانه
#شهید_حسین_خرازی
#قسمت_هجدهم
حاج حسين به اين زوديها حاضر به عقبنشيني نبود و ادامه داد. بسيجي هم حرفش را تكرار كرد تا اينكه عصباني شد و گفت: «اخوي به تو گفتم كه حرف خودت را بزن، حواست جمع باشه كه بيش از اين پشت سر فرمانده لشگر ما صحبت نكني اگر يك كلمه ديگر غيبت كني، دست و پايت را ميگيرم و از همين جا وسط آب پرتت ميكنم.» و حاج حسين چيزي نگفت. او ميخواست در ميان بسيجي باشد و از درد دلشان با خبر شود و اينچنين خود را به دست قضاوت سپرد.
منبع:كتاب سيماي سرداران شهيد
🆔 @khoddam_almahdy313
#شهیدانه
#شهید_حسین_خرازی
#قسمت_نوزدهم
آخرين ديدار
در مدت جنگ من و پسرم 2 همرزم بوديم. حسين فرمانده لشگر بود و من اغلب به امور تداركاتي و امدادگري ميپرداختم. اول اسفند سال 1365 به بيمارستان شهيد بقايي اهواز آمد و در حالي كه با همان يك دست رانندگي ميكرد در حين گشت داخل شهر، شروع به صحبت كرد: «بابا من از شما خيلي ممنونم چون همه از شما راضي هستند به خصوص رييس بيمارستان، مرحبا بابا، سرافرازم كردي.» من كه سربازي در خدمت اسلام بودم گفتم: «هر چه انجام دادهام وظيفهاي در راه نظام مقدس جمهوري اسلامي بوده، كار من در مقابل اين خدمت و فداكاري كه تو انجام ميدهي، هيچ است و اصلاً قابل مقايسه نيست.» اين آخرين ديدار ما بود و سالهاست كه مشام جان من از عطر خوش صحبتهاي حسين در آن روز معطر است.
منبع:كتاب سيماي سرداران شهيد
🆔 @khoddam_almahdy313
#شهیدانه
#شهید_حسین_خرازی
#قسمت_بیستم_آخر
دعوت پر فيض
حسين دو روز قبل از شهادتش گفت: «خودم را براي شهيد شدن كاملاً آماده كردهام.» او كه روحي متلاطم از عشق خدمت به سربازان اسلام داشت وقتي متوجه شد ماشين غذاي رزمندگان خط مقدم در بين راه مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفته است به شدت ناراحت شد و با بيسيم از مسئولين تداركات خواست تا هر چه زودتر، ماشين ديگري بفرستند و نتيجه را به او اطلاع دهند. پس از گذشت چند ساعتي ماشين جلوي سنگر ايستاد و حاج حسين در حالي كه دشمن منطقه را گلوله باران ميكرد براي بررسي وضعيت ماشين از سنگر خارج شد. يكي از تخريبچيها در حال مصاحفه با او ميخواست پيشانياش را ببوسد كه ناگهان قامت چون سرو حسين بر زمين افتاد. اصلاً باورم نميشد حتي متوجه خمپارهاي كه آنجا در كنارمان به زمين خورد، نشدم. بلافاصله سر را بلند كردم. تركشهاي موثر و درشتي به سر و گردن او اصابت كرده بود. هشتم اسفند سال 1365 بود و حاج حسين از زمين به سوي آسمان پركشيد و پيشاني او جايگاه بوسه عرشيان گشت.
منبع:كتاب سيماي سرداران شهيد
🆔 @khoddam_almahdy313
لیست شهیدانه ۲
#شهید_حسین_خرازی
#شهید_وحید_نومی_گلزار
#شهید_رسول_خلیلی
#شهید_علی_حیدری
#شهید_علی_خلیلی (شهیدامر به معروف)
#شهید_عبدالکریم_پرهیزگار
#شهید_عباس_آسمیه
#شهید_امیرعلی_محمدیان
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#شهید_امیر_لطفی
#شهید_یوسف_قربانی
#شهید_محسن_خزایی
#شهید_محمدحسین_یوسف_اللهی
#شهید_عبدالمهدی_کاظمی
#شهید_سیدعلی_نیاستی
#شهید_سیدعلی_موسوی
#شهید_سیدصادق_حسینی
#شهید_سیدمصطفی_صادقی
#شهید_سیدمصطفی_موسوی(جوان ترین شهید مدافع حرم)
#شهید_عبدالمطلب_اکبری
#شهید_سیدعلی_احمدی_زنجانی
#شهید_محمدرضا_شفیعی(شهیدی که پیکر او پس از ۱۶ سال سالم به وطن بازگشت)
لیست شهیدانه ۲
#شهید_حسین_خرازی
#شهید_وحید_نومی_گلزار
#شهید_رسول_خلیلی
#شهید_علی_حیدری
#شهید_علی_خلیلی (شهیدامر به معروف)
#شهید_عبدالکریم_پرهیزگار
#شهید_عباس_آسمیه
#شهید_امیرعلی_محمدیان
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#شهید_امیر_لطفی
#شهید_یوسف_قربانی
#شهید_محسن_خزایی
#شهید_محمدحسین_یوسف_اللهی
#شهید_عبدالمهدی_کاظمی
#شهید_سیدعلی_نیاستی
#شهید_سیدعلی_موسوی
#شهید_سیدصادق_حسینی
#شهید_سیدمصطفی_صادقی
#شهید_سیدمصطفی_موسوی(جوان ترین شهید مدافع حرم)
#شهید_عبدالمطلب_اکبری
#شهید_سیدعلی_احمدی_زنجانی
#شهید_محمدرضا_شفیعی(شهیدی که پیکر او پس از ۱۶ سال سالم به وطن بازگشت)
#شهید_سجاد_عفتی
#شهید_رضا_قربانی_میانرودی
#شهید_جواد_رسولی
#شهید_ابراهیم_کریمی
#شهید_محمد_بروجردی
#شهید_امیر_حسین_پور
#شهید_مهدی_زین_الدین
#شهیده_صدیقه_رودباری
لیست شهیدانه ۲
#شهید_حسین_خرازی
#شهید_وحید_نومی_گلزار
#شهید_رسول_خلیلی
#شهید_علی_حیدری
#شهید_علی_خلیلی (شهیدامر به معروف)
#شهید_عبدالکریم_پرهیزگار
#شهید_عباس_آسمیه
#شهید_امیرعلی_محمدیان
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#شهید_امیر_لطفی
#شهید_یوسف_قربانی
#شهید_محسن_خزایی
#شهید_محمدحسین_یوسف_الهی
(دوست صمیمی شهیدحاج قاسم سلیمانی)
#شهید_عبدالمهدی_کاظمی
#شهید_سیدعلی_نیاستی
#شهید_سیدعلی_موسوی
#شهید_سیدصادق_حسینی
#شهید_سیدمصطفی_صادقی
#شهید_سیدمصطفی_موسوی(جوان ترین شهید مدافع حرم)
#شهید_عبدالمطلب_اکبری
#شهید_سیدعلی_احمدی_زنجانی
#شهید_محمدرضا_شفیعی(شهیدی که پیکر او پس از ۱۶ سال سالم به وطن بازگشت)
#شهید_سجاد_عفتی
#شهید_رضا_قربانی_میانرودی
#شهید_جواد_رسولی
#شهید_ابراهیم_کریمی
#شهید_محمد_بروجردی
#شهید_امیر_حسین_پور
#شهید_مهدی_زین_الدین
#شهیده_صدیقه_رودباری
۳۰🥀
🌱لیست شهیدانه ۲
#شهید_حسین_خرازی
#شهید_وحید_نومی_گلزار
#شهید_رسول_خلیلی
#شهید_علی_حیدری
#شهید_علی_خلیلی (شهیدامر به معروف)
#شهید_عبدالکریم_پرهیزگار
#شهید_عباس_آسمیه
#شهید_امیرعلی_محمدیان
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#شهید_امیر_لطفی
#شهید_یوسف_قربانی
#شهید_محسن_خزایی
#شهید_محمدحسین_یوسف_اللهی
#شهید_عبدالمهدی_کاظمی
#شهید_سیدعلی_نیاستی
#شهید_سیدعلی_موسوی
#شهید_سیدصادق_حسینی
#شهید_سیدمصطفی_صادقی
#شهید_سیدمصطفی_موسوی(جوان ترین شهید مدافع حرم)
#شهید_عبدالمطلب_اکبری
#شهید_سیدعلی_احمدی_زنجانی
#شهید_محمدرضا_شفیعی(شهیدی که پیکر او پس از ۱۶ سال سالم به وطن بازگشت)
#شهید_سجاد_عفتی
#شهید_رضا_قربانی_میانرودی
#شهید_جواد_رسولی
#شهید_ابراهیم_کریمی
#شهید_محمد_بروجردی
#شهید_امیر_حسین_پور
#شهید_مهدی_زین_الدین
#شهیده_صدیقه_رودباری
۳۰🥀