eitaa logo
خوشتیپ آسمانی
2.1هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
52 فایل
✅ تـنها کانـال رسـمـی شـهید بـابک نوری هریس 🌹 با حضور و نظارت خـانـواده مـحـترم شـهـیـد خادم کانال: @Khoshtipasemani_1@Rina_noory_86
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃 شب ورود به بود. تمام گردان داشت وارد شهر می شد. برخی از مردم👥 هنوز تو شهر بودند. ما گروه بودیم. باید جاهای خاصی👌 مستقر می شدیم. چند دقیقه ای رفتیم بالای یه خونه🏚 و مراقب اطراف بودیم. یه پیرمرد👴 به همراه 3 تا که از 3-4 ساله تا 10-11 ساله با لباس های پاره پوره و قیافه های حموم نرفته😔 جلوی ساختمون بودند که ما بدونیم اونجا زندگی می کنه. ما ایرانی ها🇮🇷 هم که عاشق بچه کوچولو😍 خواستیم یکم بچه ها رو کنیم. فکرش رو بکن💭بچه ای که تمام عمرش دیده، حالا با دیدن ما که لباس نظامی پوشیدیم، قطعا می ترسه😰 لباس منم مثل لباس داعشی ها👹 بود. موقعی که رفتیم نزدیکشون👥 اون بچه کوچیکه و چند قدمی عقب رفت. ما هم دیگه کاریش نداشتیم❌ موقع بیرون اومدن از خونه، نتونستم جلو خودم رو بگیرم و بچه ها رو بغل کردم💞 و شهید عارف رفت از تو ماشین🚗 آورد و به بچه ها تعارف کرد❤️😍 باقی بچه های تیم هم اومدند و اون بچه ها رو کمی کردند و باهاشون دست دادند راننده ما بود. سوئیچ رو بهش دادم🔑 گفتم: بشین بریم. گفت: ندارم😞 خودت بشین. نشستیم تو ماشین و و همین که حرکت کردیم🚘 زد زیر 😭 اون لحظه بود که از اعماق قلبمـ💓 اون حالش رو خوردم... @khoshtipasemani
🎞 رفـیــق‌شهید: شب ورود به بود. تمام گردان داشت وارد شهر می شد. برخی از مردم هنوز تو شهر بودند. ما گروه بودیم. باید جاهای خاصی مستقر می شدیم. چند دقیقه ای رفتیم بالای یه خونه و مراقب اطراف بودیم. یه پیرمرد به همراه 3 تا که از 3-4 ساله تا 10-11 ساله با لباس های پاره پوره و قیافه های حموم نرفته جلوی ساختمون بودند که ما بدونیم اونجا زندگی می کنه. ما ایرانی ها🇮 هم که عاشق بچه کوچولو خواستیم یکم بچه ها رو کنیم. فکرش رو بکن💭بچه ای که تمام عمرش دیده، حالا با دیدن ما که لباس نظامی پوشیدیم، قطعا می ترسه لباس منم مثل لباس داعشی ها بود. موقعی که رفتیم نزدیکشون اون بچه کوچیکه و چند قدمی عقب رفت. ما هم دیگه کاریش نداشتیم موقع بیرون اومدن از خونه، نتونستم جلو خودم رو بگیرم و بچه ها رو بغل کردم و شهید عارف رفت از تو ماشین آورد و به بچه ها تعارف کرد باقی بچه های تیم هم اومدند و اون بچه ها رو کمی کردند و باهاشون دست دادند راننده ما بود. سوئیچ رو بهش دادم گفتم: بشین بریم. گفت: ندارم خودت بشین. نشستیم تو ماشین و و همین که حرکت کردیم زد زیر اون لحظه بود که از اعماق قلبمـ اون حالش رو خوردم... @khoshtipasemani
خاطره از همرزم شهید🌸🌈 شب ورود به بود. تمام گردان داشت وارد شهر می شد. برخی از مردم👥 هنوز تو شهر بودند. ما گروه بودیم. باید جاهای خاصی👌 مستقر می شدیم. چند دقیقه ای رفتیم بالای یه خونه🏚 و مراقب اطراف بودیم. یه پیرمرد👴 به همراه 3 تا که از 3-4 ساله تا 10-11 ساله با لباس های پاره پوره و قیافه های حموم نرفته😔 جلوی ساختمون بودند که ما بدونیم اونجا زندگی می کنه. ما ایرانی ها🇮🇷 هم که عاشق بچه کوچولو😍 خواستیم یکم بچه ها رو کنیم. فکرش رو بکن💭بچه ای که تمام عمرش دیده، حالا با دیدن ما که لباس نظامی پوشیدیم، قطعا می ترسه😰 لباس منم مثل لباس داعشی ها👹 بود. موقعی که رفتیم نزدیکشون👥 اون بچه کوچیکه و چند قدمی عقب رفت. ما هم دیگه کاریش نداشتیم❌ موقع بیرون اومدن از خونه، نتونستم جلو خودم رو بگیرم و بچه ها رو بغل کردم💞 و شهید عارف رفت از تو ماشین🚗 آورد و به بچه ها تعارف کرد❤️😍 باقی بچه های تیم هم اومدند و اون بچه ها رو کمی کردند و باهاشون دست دادند راننده ما بود. سوئیچ رو بهش دادم🔑 گفتم: بشین بریم. گفت: ندارم😞 خودت بشین. نشستیم تو ماشین و و همین که حرکت کردیم🚘 زد زیر 😭 اون لحظه بود که از اعماق قلبمـ💓 اون حالش رو خوردم... ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---