eitaa logo
قصه شب (صوتی🎤تصویری 🎥)
2.3هزار دنبال‌کننده
55 عکس
338 ویدیو
5 فایل
⤵️قصه های ناب و جذاب؛ قصه‌های واقعی از زندگی پیامبران و بزرگان و قصه‌های افسانه ای و کودکانه😍 😍رزرو وقت مشاوره کودک : @Rafieemajd👌 ✔️انتقادات و پیشنهادات و فرستادن قصه_فرزندتون: @khosravi11253
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✏️با دایره و نیم دایره این لک لک زیبا رو درست کنید 🛏🛏🛏🛏🛏🛏 🤱قصه /به ما بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3354329393C5d99099e35 ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
دستاوردهای انقلاب اسلامی(11) 🛏🛏🛏🛏🛏🛏 🤱قصه /به ما بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3354329393C5d99099e35 ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
جشن تولد جوجه ها وقتی امتحانات مینا تمام شد، از پدر و مادرش خواست تا او را چند روزی به روستا پیش پدربزرگ و مادربزرگ بفرستند. پدر و مادر هم قبول کردند و یک روز همه با هم به روستای باصفای پدرو مادربزرگ رفتند. مادربزرگ با خوشحالی برای آن ها غذا درست کرد. او مرغ و خروس های زیادی داشت و هرروز تخم مرغ ها را جمع می کرد. مقداری از آنها را می فروخت و مقداری را هم برای خودشان نگه می داشت. غذایی که مادربزرگ درست کرد یک نوع کوکو با تخم مرغ بود. مینا و پدر و مادرش این غذا را خیلی دوست داشتند. فردای آن روز پدر و مادر به شهر برگشتند اما مینا پیش پدرو مادربزرگ ماند. مادربزرگ هفت تا تخم زیر پای مرغی گذاشت و به مینا گفت:« دخترم این مرغ کرچ است. او 21 روز روی این تخم ها می خوابد تا تخم ها تبدیل به جوجه شوند. اگر 21 روز پیش من بمانی می توانی تولد جوجه ها را ببینی.» مینا با خوش حالی گفت:« حتماً می مانم. من روستا و مزرعه ها و گاو و گوسفندها و مرغ و خروس ها را دوست دارم. از شیر و پنیری که شما درست می کنید و کوکوهایی که با تخم مرغ های خودتان می پزید هم خیلی خوشم می آید. خودتان را هم خیلی خیلی دوست دارم. می خواهم تمام فصل تابستان پیش شما بمانم.» مادربزرگ خندید و مینا را بوسید و گفت:« من هم نوه ی گلم را خیلی دوست دارم. خوشحال می شوم که پیش ما بمانی.» مینا هرروز با پدر بزرگ به مزرعه می رفت و در کارها به او کمک می کرد. وقتی در خانه بود با مادربزرگ به مرغ و خروس ها سر می زد و برای آن ها دانه می پاشید و به مرغی که روی تخم ها خوابیده بود آب و دانه می داد. گاهی وقت ها برای مرغ که تنها و دور از مرغ های دیگر توی لانه خوابیده بود شعر می خواند تا حوصله اش سرنرود.21 روز گذشت. پدربزرگ و مادربزرگ و مینا به سراغ مرغ رفتند تخم های زیر پای مرغ یکی یکی می شکستند و از آن ها جوجه های کوچولوی قشنگی جیک جیک کنان بیرون می آمد. مرغ قدقدکنان جوجه ها را زیر بال و پرش می گرفت و مواظب آنها بود. جوجه ها آن قدر قشنگ و بامزه بودند که مینا بیش تر وقتش را در کنار آنها می گذراند و تماشایشان می کرد. مینا با خودش فکرمی کرد که این جوجه ها چه طور توی تخمی که هیچ سوراخی نداشت زنده مانده اند؟ آن ها توی تخم چطور نفس می کشیدند؟ او خیلی فکر کرد ولی نتوانست جواب سؤالش را پیدا کند. شب که همه دورهم نشسته بودند، مینا از پدربزرگ پرسید:« پدرجان،من می خواهم بدانم جوجه ها وقتی توی تخم بودند چه طوری نفس می کشیدند؟» پدربزرگ نگاهی به مادربزرگ که مشغول ریختن چای بود کرد و گفت:« من جواب سؤالت را نمی دانم ، شاید مادربزرگ بتواند به سؤالت پاسخ بدهد.» مادربزرگ سینی چای را جلوی پدربزرگ گذاشت و گفت: « توی تخم مرغ اول زرده و بعد سفیده تشکیل می شود. در اطراف زرده و سفیده ، یک پوسته ی نازک وجود دارد و روی این پوسته، پوسته سفت و سفید تخم مرغ درست می شود. روی این پوسته سفت، سوراخ های ریزی وجود دارد که هوا از آن وارد تخم مرغ می شود و جوجه می تواند نفس بکشد.» مینا جواب سؤالش را گرفت. فردای آن روز او با دقت بیشتری به جوجه ها که کمی بزرگ تر شده بودند و جیک جیک کنان در کنار مادرشان دانه برمی چیدند نگاه می کرد و از تماشای آن ها لذت می برد. 🛏🛏🛏🛏🛏🛏 🤱قصه /به ما بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3354329393C5d99099e35 ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
معلم بی سواد مداد جادویی - @mer30tv.mp3
3.66M
معلم بی سواد مداد جادویی 🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴 🛏🛏🛏🛏🛏🛏 🤱قصه /به ما بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3354329393C5d99099e35 ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
گرگ و الاغ - @mer30tv.mp3
3.05M
گرگ و الاغ 😴🥱😴🥱😴😴🥱😴🥱 🛏🛏🛏🛏🛏🛏 🤱قصه /به ما بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3354329393C5d99099e35 ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨ داستان شب گوینده:(معین الدینی) داستان امشب: ((پهلوان شیر دل)) در یک سرزمین دور یک پهلوانی زندگی میکرد به اسم شیردل او پهلوان شجاعی بود. اسبی هم داشت به نام بادپا. شیردل و بادپا همیشه این طرف و آن طرف می رفتند و اگر کسی مشکلی داشت. بهش کمک می کردن روزی از روزها شیردل و اسبش آهسته و آرام از دشت وسیعی می گذشتند. تابستان بود و هوا گرم شیردل هم خیلی گرمش بود توی لباس اهنی و کلاهخودی که روی سرش بود. داشت خفه میشد. پهلوان شیردل شروشر عرق میریخت نیزه بلندی دستش بود. ازبس نوک نیزه به درختهای توی راه خورده بود کند شده بود. پاهایش از خستگی از رکاب اسبش بیرون افتاده و آویزان بود. شیر دل بیچاره حسابی خسته و کوفته شده بود بادپا هم وضعش بهتر از صاحبش نبود. او هم از گرما، زبانش از دهانش بیرون افتاده بود گوشهایش آویزان بود و آهسته و بی حال راه میرفت. پهلوان شیر دل آن روز هیچ کاری نکرده بود. اتفاقی برایش نیفتاده بود؛ همین با آن همه خستگی به راهش ادامه می داد.او همیشه وقتی استراحت می کردکه کاری برای کسی کرده باشد. شیردل و اسبش رفتند و رفتند تا به رودخانه ای رسیدند. کنار رودخانه دود سیاهی به آسمان میرفت در میان دود. حیوانی بالا و پایین می پرید. خوب که نگاه کردند. اژدهای کوچکی را دیدند. اژدها با هر نفسی که می کشید. از دهانش آتش بیرون می آمد. علف های دور و بر همه سوخته بود. این طرف و آن طرف شعله های کوچکی دیده میشد. آتش به طرف بوته ها و درخت ها پیش می رفت. اژدها از میان دود و آتش فریاد می زد: «یکی به من کمک کند. الان می سوزم و خاکستر می شوم شیر دل جلو رفت و با هیجان گفت آرام باش ای اژدهای کوچک الان کمکت میکنم شیر دل نیزه اش را به دست گرفت و جلو رفت با کمک نیزه اژدها را ازمیان آتش بیرون انداخت و به جلوهل داد؛ ولی ناگهان اژدها در تالاب توی رودخانه افتاد اژدها کوچولو شنا بلد نبود دست و پا میزد وفریادمیزد: «وای کمکم کنید.... الان غرق میشوم بادپا، آتش بوته ها و علف ها را خاموش میکرد. شیر دل توی آب شیرجه زد تا اژدهای کوچولو را نجات دهدولی لباسهای آهنی پهلوان شیردل خیلی سنگین بود. هرچه دست و پا میزد.بیفایده بودوبیشتر درآب فرو رفت وبه زیررودخانه رسید. اژدها کوچولو هم دست و پا میزد و در حال غرق شدن بود. بادپا دید صاحبش زیر آب رفته و برنگشته فوری با یک جهش بلند، توی آب پرید. شناکنان زیرآب رفت کلاه خودشیردل را با دندان گرفت و او را بالا کشید. شیر دل خیلی سنگین شده بود. اژدها کوچولو هم دم بادپا را محکم چسبیده بود بادپا با تلاش زیادی آن دو را می کشید. بالاخره به ساحل رسیدند همه خیلی خسته بودند. مدتی کنار رودخانه دراز کشیدند تا خشک شدند. بالاخره شیر دل از جایش بلند شد و گفت. خب اژدهای کوچولو امروز که به خیر گذشت؛ ولی از این به بعد، باید یاد بگیری که از آتش دهانت درست استفاده کنی از همین الان شروع کن اژدها کوچولو با تعجب پرسید: «چطوری؟» پهلوان شیر دل لباسهای آهنی و کلاهخودش را درآورد و گفت. می خواهیم چای دم کنیم. کتری و آب داریم؛ ولی آتش نداریم» چشمان اژدها کوچولو از خوشحالی برقی زد و شیر دل گفت: «بیا و با آتش دهانت زیر کتری را روشن کن خیلی خسته ام و می خواهم یک چای درست وحسابی بخورم. 🛏🛏🛏🛏🛏🛏 🤱قصه /به ما بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3354329393C5d99099e35 ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
InShot_۲۰۲۳۰۸۱۵_۲۱۵۴۵۹۹۲۸_۱۵۰۸۲۰۲۳.mp3
14.75M
༺◍⃟🏴჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویکرد: شناخــت‌ شـخـصـیـت امام‌حسین علیه‌السلام ‌‌ :معین‌الدینی 🛏🛏🛏🛏🛏🛏 🤱قصه /به ما بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3354329393C5d99099e35 ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سرود سلام فرمانده ۳ منتشر شد 🛏🛏🛏🛏🛏🛏 🤱قصه /به ما بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3354329393C5d99099e35 ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بخشش و گذشت .mp3
11.13M
༺◍⃟☘჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویکرد: آموختن عفو و گذشت توسط امام‌سجاد‌علیه‌السلام‌به‌شیعیان🌷 ‌‌ :معین‌الدینی 🛏🛏🛏🛏🛏🛏 🤱قصه /به ما بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3354329393C5d99099e35 ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⬆️ترتیل سوره ی مبارکه ی بلد🍃 ▫️باهم بخونیم و تکرار کنیم😊 🛏🛏🛏🛏🛏🛏 🤱قصه /به ما بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3354329393C5d99099e35 ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
✔️ مناسب ۳ تا ۵ سال 〰〰〰〰〰〰〰 🛏🛏🛏🛏🛏🛏 🤱قصه /به ما بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3354329393C5d99099e35 ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاردستی برای آموزش بهداشت دست👹😁ایده‌ی فوق العااااده جالبیه👍 🥰 کاردستی خوشگل درست کنید ‿︵‿︵‿︵‿︵‿︵‿︵‿︵‿︵‿ 🛏🛏🛏🛏🛏🛏 🤱قصه /به ما بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3354329393C5d99099e35 ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازی با توپ و بادکنک ✔️ مناسب ۳ سال به بالا 〰〰〰〰〰〰〰 🛏🛏🛏🛏🛏🛏 🤱قصه /به ما بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3354329393C5d99099e35 ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
سنجاب کوچولو و خرس.mp3
4.57M
آی قصه قصه قصه سنجاب کوچولو و خرس یه قصه شیرین😍 برای کودک دلبند شما🥰 🛏🛏🛏🛏🛏🛏 🤱قصه /به ما بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3354329393C5d99099e35 ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶داستان قصه 🌹 اهمیت 📽 انیمیشن_دیدنی از زندگی امام موسی کاظم (ع) 🛏🛏🛏🛏🛏🛏 🤱قصه /به ما بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3354329393C5d99099e35 ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@nightstory57(2).mp3
19.52M
༺◍⃟🌊჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویکرد: شناخــت‌ شـخـصـیـت امام‌مهدی‌عجل‌الله‌تعالی‌فرجه ‌‌ :معین‌الدینی 🛏🛏🛏🛏🛏🛏 🤱قصه /به ما بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3354329393C5d99099e35 ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@nightstory57.mp3
19.03M
༺◍⃟🌊჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویکرد: شناخــت‌ شـخـصـیـت امام‌مهدی‌عجل‌الله‌تعالی‌فرجه ‌‌ :معین‌الدینی 🛏🛏🛏🛏🛏🛏 🤱قصه /به ما بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3354329393C5d99099e35 ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@nightstory57.mp3
19.54M
༺◍⃟🌊჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویکرد: شناخــت‌ شـخـصـیـت امام‌مهدی‌عجل‌الله‌تعالی‌فرجه ‌‌ :معین‌الدینی 🛏🛏🛏🛏🛏🛏 🤱قصه /به ما بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3354329393C5d99099e35 ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا