فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#26محرم
🌹#داستان گوشه هایی از زندگی ولحظه تاثیر گذار مرگ #رسول_ترک
🔶 به همراه #داستان عزاداری حضرت رقیه(س) در دمشق
@kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏵💐 راستی علم آموز گلم؛
🔴 می دونی وقتی می خوای به امام زمان (عج) سلام بدی چه میگی❓
🌹آفرین عزیزم میگیم :
🌸سلام حضرت مهدی جان، امام زمان مهربونم منو از دوستانت قرار بده
✅ چه خوبه؛ هر روز صبح عادت کنیم با سلام به اماممون، روز رو شروع کنیم
قبول باشه انشاالله🍃🌹
🌹 @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای شهر راز
🇮🇷 قسمت پنجم
@kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون زیبا و هیجانی راز جنگل شفا
🇮🇷 قسمت دوم
@kodak_novjavan1399
#شعر
#خانواده
#مادربزرگ
مادربزرگ مهربون
با پارچه های رنگارنگ
دوخته برام عروسکی
با نمک و خیلی قشنگ
یه روسری کرده سرش
پاچین گلدار به تنش
یه عالمه پنبه و پشم
گذاشته توی بدنش
با نخ آبی رو لبش
یه خال آبی کاشته
اسم عروسک منو
مامان گلی گذاشته
@kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐#آشنایی_باامامان_و_پیامبران
#امام_محمدباقر (ع)
📽کلیپی کوتاه در بیان زندگینامه حضرت امام باقر (ع) از تولد تا شهادت مظلومانه حضرت.
🌹 @kodak_novjavan1399
🌷🌷ا🌷🌷🌷ا🌷🌷🌷ا🌷🌷
🌷 #داستان_تخیلی_کودکانه 🌷
🌷 ماجراهای نوّاب 🌷
🌷 قسمت ۷ 🌷
🇮🇷 نواب ، بعد از ماجرای انفجار ،
🇮🇷 با کمک دوستانش ، به مبارزه خود ادامه داد .
🇮🇷 و به حرف مردم و ملامت آنها ،
🇮🇷 هیچ اهمیتی نمی داد .
🇮🇷 برای ماموران ساواک ، تله می گذاشتند
🇮🇷 و آنها را می کشتند .
🇮🇷 و زندانی های بی گناه را آزاد می کردند .
🇮🇷 ماموران ساواک ،
🇮🇷 به هر خانه یا محله ای که حمله می کردند ،
🇮🇷 در دام نواب و دوستانش ، می افتادند .
🇮🇷 نواب و دوستانش ،
👈 خیلی زود در بین مردم ، مشهور شدند .
🇮🇷 و با اسمهای مختلف ، مثل مدافعان مردم ،
🇮🇷 حامیان مردم ، ناجیان مردم ، گروه ضد شاه و...
👈 نامیده می شدند .
🇮🇷 شاه ، خیلی از بچه ها متنفر بود .
🇮🇷 و هیچ بچه ای را دوست نداشت .
🇮🇷 نه آنها را بغل می کرد و نه نمی بوسید .
🇮🇷 وقتی فهمید بچه ای به نام نواب ،
🇮🇷 با چند بچه دیگه ، موی دماغش شده ؛
🇮🇷 دستور داد تا نواب را دستگیر کنند ؛
🇮🇷 و به قصر بیاورند .
🇮🇷 ماموران به خانه نواب حمله کردند ؛
🇮🇷 پدر و مادر نواب ، گریه و زاری می کردند
🇮🇷 و با خواهش و التماس می گفتند :
🌸 کاری به نواب نداشته باشید .
🌸 اون فقط یه بچه است .
🌸 تو رو خدا اونو ببخشید .
🇮🇷 اما نواب ، با قدرت از خانه بیرون آمد
🇮🇷 و به پدر و مادرش گفت :
🌹 نترس مامان ، نترس بابا ، من چیزیم نمیشه .
🌹 خیلی زود بر می گردم پیشتون .
🇮🇷 نواب سوار ماشین ساواک شد ؛
🇮🇷 و با آنها ، به طرف قصر رفتند . وقتی به قصر رسیدند ؛
نواب ، محکم و قوی از ماشین پیاده شد .
و ماموران ، او را به طرف باغ شاه بردند .
🌟 ادامه دارد ...🌟
📚 نویسنده : حامد طرفی
@kodak_novjavan1399
برای تحصیل مجازی برای فرزندم گوشی هوشمند بخرم یا نه؟استاد تراشیون.mp3
5.75M
💐#ویژه_والدین_محترم
🌸#خانواده
🍃 🌹برای تحصیل مجازی، برای فرزندم گوشی هوشمند بخرم⁉️
🎙 کارشناس: استاد تراشیون
🌸🍃 @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹#آشنایی_باشهدای_عزیز
🌹#مرحمت_بالازاده
🌷 #کلاس_پنجم_ابتدایی
📽🎞 انیمیشن روایت شور نوجوان 12ساله
🌱#برای_رفتن_به_جبهه
🌹 علم آموزان گل حتما ببینید :👆👆
وقتی اجازه اعزام به او نمی دادند از روستاهای اردبیل به تهران می آید و خود را به آیت الله خامنه ای (ریاست جمهوری وقت) می رساند و می گوید: اگر من برای رفتن به جبهه، بچه هستم دستور دهید دیگر روضه حضرت قاسم 13 ساله را نخوانند⁉️
🌹 @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽کلیپ زیبا
🌹#شهید12ساله_مرحمت_بالازاده
💐علم آموزان گل
👆👆حتما ببینید👆👆
@kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹#شهید_مرحمت_بالازاده
🌷 #کلاس_پنجم_ابتدایی
📽🎞روایت شور نوجوان 12ساله
🌱#برای_رفتن_به_جبهه
🌸 استاد رائفی پور
دیدن این کلیپ رو از دست ندهید👆
🌹 @kodak_novjavan1399
#حدیث
🍃لَئن شَکَرتُم لَأزیدَنکُم
🦋اگر شکر کنید خدا به شما بیشتر نعمت می دهد.
خداجونم به ما داد
نعمت های زیادی
فصل های خیلی زیبا
کوه و دشت و آبادی
مامان،بابای خوبُ
خواهر جونُ داداشی
باید با این نعمت ها
همیشه شاکر باشی
وقتی تشکر کنی
بیشتر میشن نعمت ها
پس همیشه تو بگو
شکر خدای دانا
🌼🌸🍂🍃🌸
@kodak_novjavan1399
بارون
یه ابری بود دلش گرفته بود☁️
دلش می خواست بباره🌧
اما نمی تونست
این ور می رفت
اون ور می رفت
تا شاید جایی پیدا کنه
که بتونه بباره و اروم بگیره!
اما هرجا می رفت کسی دوسش نداشت😢
هر جا خواست بباره گفتن وای بازم بارون😱
الان خیس میشیم مریض میشیم🤧
دلش میخواست از اون شهر و دیار بره
اما تنها نمی تونست
باید باد میومد و کمکش می کرد🌬
چند روز سر راه نشست منتظر
اما از باد خبری نبود
خسته شده بود
دلش گرفته بود😞
یهو از پشت بوته ها صدایی شنید🍃
جلو رفت دید صدا از زیر خاکه
یکی اون زیر گیر کرده بود
ابر کوچولو گفت:«تو کی هستی چرا اونجا گیر کردی؟»☁️
صدا گفت:« من یه دونه ی تنهام
خیلی وقته می خوام بیام بیرون اما زمین خشکه بارون نمی باره»
ابر کوچولو گفت:«یعنی تو منتظر بارونی؟»🤔
دونه گفت :«اره میشه بری دنبال ابر؟»🙏
ابر کوچولو خوشحال شد و گفت من ابرکوچولو هستم 😍
و شروع کرد به باریدن 🌧
بارید و بارید تا زمین تر شد
ابر کوچیک و کوچیک تر شد
دیگه ازش چیزی نموند
دونه کوچولو اروم سر از خاک بیرون آورد🌱
این طرف و اون طرف رو نگاه کرد
اما ابر رو ندید
دلش گرفت
خورشید دونه رو دید🌞
صداش کرد و گفت:
«سلام دونه کوچولو خوش اومدی به دنیا چرا غصه داری؟»
دونه گفت:«ابرکوچولو بخاطر من بارید و تموم شد»
خورشید خندید و نورش رو توی صورت دونه تابوند☀️
گفت:«غصه نخور به جای غصه خوردن تلاش کن
تا یه درخت قوی بشی و تلاش ابرکوچولو رو تموم کنی»
دونه محکم به زمین چسبید روز به روز
بزرگ و قوی شد
تا اینکه یه روز ابر بزرگی رو دید
ابر جلو اومد و گفت
:«سلام تو همون دونه کوچولو هستی که سال های پیش
با کمک ابرکوچولو از دل خاک بیرون اومدی؟»
درخت سرش رو بالا گرفت و گفت:🌳
«بله من همون دونه هستم»
ابر بزرگ گفت:«خیلی دوست داشتم دوباره ببینمت
من همون ابر کوچولو هستم!»
☺️به نظر تو ابر کوچولو چطور ابربزرگی شد و برگشت؟
#قصه