#معرفی_شهید
●نام:
⇦ابراهیم هادی
●زاده:
⇦۱ اردیبهشت ۱۳۳۶
●زادگاه:
⇦خراسان
●ملیت:
⇦ایرانی
●شهادت:
⇦۲۲ بهمن سال ۶۱
●وضعیت تاهل:
⇦مجرد
#خاطره_شهید
🌹🌹
اواهلورزشبود.
باورزشپهلوانانیعنيورزشباستانے شروع کرد.
درواليبالوکشتےبےنظيربود.
هرگزدرهيچميدانےپاپسنکشيدومردانه مےايستاد.
مردانگےاورامےتواندرارتفاعاتسربهفلک کشيدهبازيدرازوگيلانغربتادشتهاي سوزانجنوبمشاهدهڪرد
⸤ Eitaa.com/shAhmad ⸣
#زیارت_نامه_شهدا🌸🍃'
"بـسماللهالࢪحمنالࢪحـیم"
السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم
#شھیدولےاللهمࢪشدے♥🖇'!
#شادیروحشھداصلوات🌙'!
⸤ Eitaa.com/komeil3 ⸣
.•°🌻🦋'
ایندروغاستکـھ . . .
ازدلبرودهـرآنکـھازدیدهرود🚶🏿♂
بخدابعدازتو..
خاطراتتهمـھداروندارمشدهاست🙂♥️
#سلامعزیزبرادرم✨
#سلامعلۍابراهیـم🖐🏻
⸤ Eitaa.com/komeil3 ⸣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلامعلیکبابایرئوف🧡✋🏽
#چهارشنبہهایامامرضایـے
⸤ Eitaa.com/shAhmad ⸣
کاش میشد روزی به خدمتت باز آیم :)
#چهارشنبہهایامامرضایـے
⸤ Eitaa.com/komeil3 ⸣
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
♥!
•
.
شھداطبیبِدلهـٰآیبیماراند..
هوایآلـودهیشھردلهارابـھنفس
انداختـھ!🚶🏿♂💔
طبیبِدلتکـھشھداباشند
هوایدلتهمآسمـٰانـےمیشود :)💙
#رفیقآسمونـےمَن'
⸤ Eitaa.com/komeil3 ⸣
1_1098031332.ogg
147.3K
خیلے بایـد مࢪاقب باشے مومن!🙃🌱
⸤ Eitaa.com/komeil3 ⸣
روزهاییکهبیتومیگذرد
گرچهبایادِتوستثانیههایش
آرزوبازمیکشدفریاد:
درکنارِتومیگذشتایکاش...💔🚶♀
⸤ Eitaa.com/komeil3 ⸣
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
#رمان_تلالو_ابراهیم🙂♥️
#کپیدرهرصورتممنوعحتیباذکرنامنویسنده😄❗️
#هرگونهکپیغیرقانونیوحـراماست🙅🏻♂
#پیــگـردقانــونــیدارد🚶🏿♂‼️
#پارت_دوازدهم🙋🏻♂🔥
- مادر هانیه( حورا) :
خیلی وقت بود که ناظر اعمال هانیه بودم
شب ها باهایش صحبت میکردم اما هیچ وقت به حرف هایم گوش نمیداد😔
چندباری با روانشناس و مشاور خانواده صحبت کرده بودم
و هربار راهکار های متفاوت پیش پایم گذاشته بودند
اما این راهکار ها روی هانیه جواب نمیداد!
حتی یک بار گفتم ما شفا هانیه را بعد از خدا از حضرت زینب گرفتیم
از حضرت کمک خواستم و بااو صحبت کردم
اورا به چالش کشیدم تا فکر کند
فکر کند و از خودش سوال بکند ایا کار من درست است؟
اما فقط با گفتن : بیخیال من باشید
به همه حرف هایم پایان میداد!
از همه جالبتر اینکه پدرش میدید هانیه به چه روزی افتاده و او را تشویق میکرد 🤯'
گه گاهی با علی حرف میزدم و به او میگفتم:
هرچه ما بیخیال تر باشیم.....
کوچه و بازار دخترکمان را به خود جذب میکند😣
اما کو گوش شنوا؟؟!
تا اینکه یک روز علی و هانیه دیروقت به خانه امدند . . .
----
هرمادری مسلما نگران میشد
از علی علتش را پرسیدم؟! گفت :
- چرا انقدر نگرانی خانوم؟! چیزی نشده که "هرچه بیشتر بخواهی مثلا مراقبت بکنی آزرده تر میشوی
هانیه زنگ زد گفت گشت مارا گرفته
من هم رفتم دخترم را اوردم
همین🤷♂
گفتم :
+ علی کسی غیر هانیه هم بود؟
هانیه چرا باید به بگه " مارو گرفتن"
مگه چند نفر بودن؟!
- باعصبانیت گفتم : هانیه و ساشا
یه پسر خیلی خوب و درشأن خانواده ما
بهتر که هانیه به خانواده ما رفت
وگرنه میخواست مثل تو کورکورانه رفتار بکند!
----
نمیتوانستم قبول بکنم که هانیه با یک پسر دوست شده باشد. . .🚶♀
دائم خودمو سرزنش میکردم که شاید ما کم گذاشتیم
هانیه رفته و از کس دیگری کسب محبت میکند😕🙂!
نمیدانم چطور آن شب صبح شد!
و حتی نمیدانم کی خوابیدند'
نویسنده✍🏿:#الفنــور_هانیهبانــو :)🌱
⸤ Eitaa.com/komeil3 ⸣
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
#رمان_تلالو_ابراهیم🙂♥️
#کپیدرهرصورتممنوعحتیباذکرنامنویسنده😄❗️
#هرگونهکپیغیرقانونیوحـراماست🙅🏻♂
#پیــگـردقانــونــیدارد🚶🏿♂‼️
#پارت_سیزدهم🙋🏻♂🔥
- مادر هانیه ( حورا ) :
راهش این نبود که خشم و عصبانیتم را روی هانیه خالی بکنم!
اتفاقا من هرچه بلند تر داد میزدم هانیه کمتر میشنید…
پدرش هم که … کاملا راضی به این کارهای هانیه بود😕💔
باید با دخترم رفاقتی حرف میزدم . . .
صبح که شد
صبحانه را آماده کردم و به اتاق هانیه بردم
گوشی دستش بود و معلوم نبود با کی حرف میزند (:
---
-هانیه … وقت داری مامان؟!
+ بگو مامان میشنوم
- چه خبر از درس ها؟ دوستت حدیث خوبه؟!
+ درس ها که خوبن ، حدیث هم حالش خوبه
- غذا چی دلت میخواد؟!
+ نمیدونم مامان چقدر سوال میکنی!
- میگم هانیه اسم این آقا پسر دیروزی چی هست حالا؟
+ چه سوالی🤭! اسمش ساشاست
چرا؟
- همینجوری ، میگم چقدر شناخت داری از همین آقا ساشا؟
+ خیلی شناخت دارم! بیست سوالی نیست که مادر من...
- هانیه جانم مامان! این دوستی های خیابانی عاقبت نداره عزیزم
تو ارزشت خیلی بیشتر از این آدم ها است...
برای رسیدن به تو باید سختی بکشند
نه اینکه کاری بکنی هرکس خواست راحت به دستت بیاورد و حتی ممکنه راحت هم از دستت بدهند!
کسی که به خودش اجازه میدهد با تو دوست شود
فرداهم به خودش اجازه میدهد با کسی دیگر دوست شود ……
+ مـــــامـــان دخالت نکن توی زندگی من!
اصلا حال خودمه
زندگی خودمه
چیکار دارید؟ دلم میخواد خرابش کنم حرفیه؟
آسیبی به تو میرسه مامان؟!
ضمنا لطفا دیگه اینطوری درمورد دوست های من حرف نزن
- فدات بشم نمیخواستم ناراحتت کنم
نگرانتم . . . 💞'
آسیب بهت میخوره (:
وگرنه برای من که منافعی نداره
هرچی گفتم برای خودت بوده…
- ---
-مادر هانیه( حورا):
اون روز با هانیه خیلی حرف زدم اما تو کتش نمیرفت"
حتی چندبار هم صداشو بالا برد
آخرش هم پدرش اومد و گفت : بزارم هرجور میخواهد زندگی بکند ...
آن ها هیچ کدام مادر نبودند که حال من رادرک بکنند
اصلا دلواپسی های من را کی میفهمید؟
اینکه ببینی دخترت داره با دست های خودش ، خودش را بدبخت میکند
اینکه میدانی عاقبت این دوست های کوچه بازاری عشق نیست!
اینکه بدانی چقدر دنبال سکوت و خامی دخترها هستند و برایشان کلی نقشه کشیدند
خب این ها سخته ...🙂
روانشناس و مشاور هم جواب نمیداد
خدا خودش باید کمک میکرد
من... همین یک بچه را دارم!
نویسنده✍🏿:#الفنــور_هانیهبانــو :)🌱
⸤ Eitaa.com/komeil3 ⸣
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
#رمان_تلالو_ابراهیم🙂♥️
#کپیدرهرصورتممنوعحتیباذکرنامنویسنده😄❗️
#هرگونهکپیغیرقانونیوحـراماست🙅🏻♂
#پیــگـردقانــونــیدارد🚶🏿♂‼️
#پارت_چهاردهم🙋🏻♂🔥
-هانیه :
اصلا اون موقع دلم نمیخواست به حرف های مامانم گوش بدهم . . .
مامانم نه در دهه ما دنیا آمده بود و نه در جامعه جوان ها بود!
پس نمیفهمید🌱'
ساشا ؟ سه روز بود ازش خبری نبود...
توی این سه روز تازه روشن شدم که از درس هایم خیلی عقب مانده ام
اصلا حوصله نگاه های تحقیرآمیز بچه ها و معلم هارا نداشتم☹️. . .
دفتر و کتابام رد آوردم، ریاضی؟ تا فصل شش درس داده بود و من فقط تا فصل چهار بلد بودم بقیه اش را هم تقلب کرده بودم🚶♀
چیزی یادم نمیامد ..
شروع کردم یک ساعتی درس خواندن ولی هرکاری میکردم باز یک مساله جدید توی ذهنم ایجاد میشد 😕✋🏻
-چرا الان ساشا پیام هایم را سین نمیکند؟
- چرا بچه ها از من خبری نمیگیرند؟
- چرا کسی زنگ نمیزند؟
- ساشا سه روزه کجاست؟
انقدر فکر کردم که دیگر نتوانستم درس هایم را بخوانم
این معادله های ریاضی هم فقط اعصاب آدم را ضعیف میکرد
ایکس بره بمیره که من همیشه باید برایش جواب پیدا بکنم🤦♀
مگه عدد ها جنازه هستند که من باید غربالشون بکنم؟
فیثاغورس ... وقتی نمیشد تلفظش کرد چرا باید یادش گرفت 😑
ای بابا"
دل و به دریا که هیچ دل و به اقیانوس زدم و با دنیا تماس گرفتم
---
- سلام بی معرفت ! منم خوبم؟! :/
+ سلام😂 بعدا زنگ میزنم بهت باشه؟
- چراااا☹️!؟
+ الان کسی کنارمه نمیتونم حرف بزنم فعلا✋🏻
---
مثل اینکه اون روز کاری داشت که بعد ها فهمیدم، بله…!
یکی دوساعت صبر کردم
آخر به ساشا پیامک زدم ...
- سلام! کجایی؟!!
یک روز گذشت و جوابی دریافت نکردم
اما…
نویسنده✍🏿:#الفنــور_هانیهبانــو :)🌱
⸤ Eitaa.com/komeil3 ⸣
#زیارت_نامه_شهدا🌸🍃'
"بـسماللهالࢪحمنالࢪحـیم"
السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم
#شھیدمحمدحسینمحمدخانـے♥🖇'!
#شادیروحشھداصلوات🌙'!
⸤ Eitaa.com/komeil3 ⸣
•°💙🖇✿'
چشمانـتاماحکایتـےدارد!
شایدجھانـےدیگراستکـھباید
درآنآسمـٰانـےکـھپروازدرآنراحت
استراپیداکنـم♥:)
#سلامعزیزبرادرم🖐🏻'
#سلامعلۍابراهیــم🌸'
⸤ Eitaa.com/komeil3 ⸣
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
♥':)
•
.
روحاللـھخدمتحضرتآقارفتـھبود😻
ازقرار ، آقابـھاوفرمودهبودچـھقدرعنایـے
داریشما😊♥
بـچھکجـآهستـے؟!
پسـرمهمگفتـھبودبچـھآملهستم😁
بعدحـضرتآقابـھسـرپسرشھیدمدست
مـےکشندوبـھروحاللـھمیگن:
دانـھبلندمـٰازندارن!😅☺️🌱'
خاطرهایازمـٰآدرشھید'
#شھیدروحاللـھسلطانـے'
⸤ Eitaa.com/komeil3 ⸣
1_1099488568.ogg
130.5K
نࢪے وسـط معبࢪ کـم بیاࢪیآ....!!!
🎧#حاجحسینیڪتا
⸤ Eitaa.com/komeil3 ⸣
ازخدآپرسیدم:
چرآفآسدهآخوشگلترن؟
چرآآدمآیالکیوسیگآریبآحآلترن؟
چرآاونآییکهدیگرآنرومسخرهمیکنن...
بیشترتودلمردممیرن؟
چرآاونآییکهخیآنتمیکنن،
تهمتمیزنن،غیبتمیکنن،
دروغمیگنموفقترن؟
چرآهمیشهبدآبهترن😄؟
پرسید:
#پیشمنیآمردم🚶♂️؟
دیگهچیزینگفتم🖐🏽
•|📚🖇♥️'
آیتاللـھجـٰاودان:
اگه کسی در جنگ شهید بشه یکبار شهید شده؛ اما کسی ک با هوای نفس خودش بجنگه هر روز شهید میشه :)😄
#سخنبزرگـٰآن'
⸤ Eitaa.com/komeil3 ⸣
1_1099670131.ogg
189.5K
خیلـے حسێن(؏) زحمـت مـا ࢪا ڪشیده است
دست مݩ ۅ تو نیسٺ اگـࢪ عاشقش شدیمـ.....!
🎧#آپناهیان
#شبجمعھ💔
⸤ Eitaa.com/komeil3 ⸣
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
#رمان_تلالو_ابراهیم🙂♥️
#کپیدرهرصورتممنوعحتیباذکرنامنویسنده😄❗️
#هرگونهکپیغیرقانونیوحـراماست🙅🏻♂
#پیــگـردقانــونــیدارد🚶🏿♂‼️
#پارت_پانزدهم🙋🏻♂🔥
- هانیه :
اما
روز بعد وقتی از خواب بیدار شدم یک پیام بلند بالا از طرف ساشا برایم ارسال شده بود!
محتوای متن :
( هر انتظاری خب روزی تموم میشه
هر آمدنی هم یک رفتنی داره
هم من و هم تو خیلی وقته خسته شدیم
دلیلی نمیبینم که بخوام ادامه بدم
از اول هم من قولی نداده بودم که بخواهم همیشه کنارت باشم پس حرفی نمیمونه
پیام هم نده چون قطعا جوابی دریافت نمیکنی!
به سلامت)
حرف های مادرم دد گوشم زنگ میخورد🚶♀
راست میگفت این دوست های خیابانی نیامدند که بمانند. . .
اما این حرف هارا ساشا امکان نداشت بزند و مطمعنم بودم این پیام را خودش تایپ نکرده بود!
چندین بار پیامش را از اول خواندم🚶♀
حالا باید چیکار میکردم؟!
به مامان میگفتم؟ نه اصلا دلم نمیخواست غرورم خورد شود
به بابا میگفتم؟ نه نمیشد بابا نمیفهمید چون یکی از جنس همون ساشا است
به کی باید از دردم میگفتم(:؟
اصلا چرا برایم مهم بود !؟ خب به درک که رفته
این نشد یکی دیگه
اما خودم هم خوب میدانستم که این حرف ها فقط محض تسلی دادن هست ولاغیر✋🏻💔
چرا یهویی؟ خب آره دیگه هانیه خانوم
خودم کردم که بر خودم باد🖤
این بین توی مدرسه چند روزی بود که غیبت میخوردم
چند روزی بود که جواب هیچ کسی را نمیدادم.
کسی جز خودم، خودم را نمیفهمید!
این را هم بابا و هم مامان فهمیده بودند و جالبتر اینکه اینبار بابا یکم احساسی و مثلا نگران شده بود 😏🤜🏼'
----
- مادر هانیه ( حورا ) :
چند روزی بود که دائم از مدرسه زنگ میزدند و علت غیبت هانیه را میخواستند
من هم به اجبار میگفتم حالش خوب نیست، به زودی می آید و …!
چندبار با هانیه حرف زده بودم اما هربار باز به اتاقش پناه میبرد
علی هم نگران بود 😧!
خب بیخبری سخته ، و ما دقیقا نمیدانستیم تک فرزندمان چه مشکلی دارد (;
و این برای یک پدر و مادر باید خیلی سخت و ناراحت کننده باشد🙂🖤
بچه ها از رگ و خون ما هستند ........درحالی که اصلا مارا برای حرف زدن قابل نمیدانستند...
این غیر قابل قبوله برای مادری که هغت ماه سختی کشیده است !
نویسنده✍🏿:#الفنــور_هانیهبانــو :)🌱
⸤ Eitaa.com/komeil3 ⸣