﷽🌱 منتظر محرم بودیم. آمد، تمام شد و رفت... حال انتظار اربعین را میکشیم... . انتظار چای عراقی را دلتنگیم آقا! کربلا میخواهیم! آقاجان نکند جا بمانیم؟! مگر به جز تو کسی را داریم حضرت ارباب روزها و لحظه هایمان با فکر کربلایت سپری میشود! اما چه کنیم... شاید فقط بتوان شعله ی دلتنگی را با تصاویر حرمت کم کرد... . #هیأت_حسینی #پنجشنبه #التماس_دعای_فرج_مولامون 🌱 #ما_ملت_امام_حسینیم ♥️🌹 #_كمیته_خادم_الشهدا_قم @komiteqom ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯

°•°•°•°°••🖤 #شاید_روضه #خادم_نویس عروسکش را به سینه می فشرد. این روزها کارش این بود، کمی که میترسید به جای بازی فقط عروسکش را در آغوشش تنگ بگیرد. عرق سرد بسان شبنم روی گونه هایش نشسته بود. لبانش خشک و صدای بی رمقی از حنجره اش شنیده میشد... با چشمان بی حال به گوشه ای خیره شده... آن قدر بارِ غم روی شانه سه ساله اش سنگینی می کرد که دیگر توان روی پا ایستادن نداشت. اما ناگهان انگار که کسی زیر بازوانش را بگیرد و عاشقانه و آرام صدایش بزند، دست به دیوار گرفت و از جا برخاست. خط نگاه همه نگران با او کشیده می شد. به سختی قدم برمیداشت. به مردان غریبه و ظرف میان دستشان رسید و نگاهش خیره ماند... فکر کرد... شاید داخل ظرف آب و غذا باشد... پایش طاقت نیاورد، زانو زد و روی زمین نشست . ظرف را مقابلش نهاده و رفتند. با دستان نیمه جانش پارچه را آهسته کنار زد. کمی مکث کرد... این روزها سرگردان بود حالا آرام و بی صدا لحظاتی به داخل ظرف نگاه کرد. -صدای شیون و ناله اطرافیان بلند بود- لب گشود: بالاخره آمدی؟ دیدی چشم انتظاری ام را که ... با سر آمدی؟ عمه چقدر نگران دلتنگی رقیه بود. اما حال پدر مقابلش بود. پدر با سر، سرزده مقابل او آمده و رقیه، عزیزدردانه‌ی بابا نشسته بود کنارش و آرام در گوش پدر نجوا میکرد... بابا جان؟!کجا بودی؟ چرا دیر آمدی؟ مهربانم چرا موهایت به رنگ خون در آمده؟! چرا دندان هایت...؟؟ هق هق کنان ادامه میداد... -عمه دیگر توان تحمل این لحظات را نداشت- بابا؟! بگو بدانم عمو عباس چرا نبود که جلوی دستِ بی حیایِ شمر را بگیرد؟ چادرم...گوشواره ام...دندان هایم... اما نگران نباش، نگذاشتم چادر از سرم بیفتد! دیدی کمرم را؟ می بینی چقدر به مادربزرگ پهلو شکسته ام شبیه شده ام؟ بابا جانم... نبودی ببینی چقدر عمه را اذیت کردند. با...با...بابایی لکنت زبان گرفته ام... آخ پدر... چشمانش را بست‌ تا به اندکی دورتر برگردد، تا مثل آن روزها خود را در آغوش پدرش تصور کند. زمان از لحظه گذشت به دقیقه رسید، دقایق طولانی شد... -عمه نگران تر... ، ترسید- رؤیای رقیه به واقعیت پیوسته بود. حال او در آغوش پدر بود... -همه دور رقیه جمع شدند و .... امان از دل زینب(سلام الله)- •°[زن‌غساله‌چه‌میدید‌که‌با‌خود‌میگفت مادرت‌کاش‌به‌جای‌تو‌پسر‌می‌آورد]°• #_كمیته_خادم_الشهدا_قم @komiteqom ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯

📣📣📣 اطلاعیه ♦️با عرض سلام و ارادت و قبولی عزاداری ها خدمت همه خادمین بزرگوار 🔹یکی از سیاست های مهم ما در کمیته خادم الشهداء استان،شناسایی و آموزش کادر اجرایی متدین، با نشاط و با انگیزه است که انشاالله بتوان توسط نیروی انسانی کیفی و متعهد به آرمان های انقلاب، این مسیر سخت و سراسر نور و معنویت را به مدد شهدا بپیماییم. لذا با توجه به بررسی های متعدد در چند ماهه اخیر و مشورت های مختلف با عزیزان شورا و خادمین صاحب نظر و همچنین مسئولین اردویی استان، برادر گرانقدر خادم الشهداء محمدامین محمدرضایی به عنوان مسئول کمیته خادمین برادر استان انتخاب و منصوب گردیدند. ضمن آرزوی توفیق و سعادتمندی برای ایشان،از همه خادمین عزیز درخواست دارم ضمن دغدغه مندی بیشتر با توجه به وضع موجود جامعه و اهمیت کار مضاعف برای شهدا، کمیته خادمین را که متشکل از نیروهای داوطلب،متدین و با روحیه است را حمایت نمایید. این حقیر هم به عنوان یک خادم الشهید مانند سنوات گذشته در خدمت کمیته خواهم بود. 🌹انشاالله در ایام اربعین نائب الزیاره هم در جوار مولایمان اباعبدالله (علیه السلام)باشیم. بنده را حلال بفرمایید میثم جلالی(۱۴۰۲/۰۶/۰۱)

﷽°•°•°•°•🖤 به‌کفر‌گفت‌که‌دست‌ِحسن‌دوایی‌نیست درست‌گفت‌برادر!‌خودِ‌دَوا‌حسن‌است... ╔══════••••••••••○○ #شهادت_امام_حسن_مجتبی #کمیته‌خادم‌الشهدا @komiteqom ╚❤️✿○○••••••••••══════╝

بسم رب المهدی 🍃 ♦️به یاد همه خادمین شهدا کمکم کن تا تو را الگوی زیستنم بدارم و بدانم یاری ام کن تا چنان باشم که با امام خویش بودی... ╔══════••••••••••○○ #کمیته‌خادم‌الشهدا @komiteqom ╚❤️✿○○••••••••••══════╝

﷽°•°•°•°•🖤 شیهد سید علی اندرزگو، در سال ۱۳۱۸متولد شد و از نوجوانی به همراه شهید نواب صفوی فعالیت های خود را آغاز کردند. همچنین در مدت حضورشان در قم، نزد آیت الله مشکینی و آیت الله مکارم درس اخلاقیشون و تفسیر آموختند. به دنبال دستگیری یکی از دوستان شهید‌ اندرزگو ساواک سرنخ‌هایی از وی به دست آورد و مجدداً تلاش‌ها برای دستگیری وی افزایش یافت. اندرزگو چریکی بود که دامنه مبارزاتش، از لبنان تا افغانستان گسترده بود. ساواک ۱۵ سال سایه‌وار دنبال او می‌گشت، لکن هر وقت به مخفیگاه وی می‌رسید، او توانسته بود از دام ماموران بگریزد. 🥀۲شهریور، شهادت سید علی اندرزگو ╔══════••••••••••○○ #کمیته‌خادم‌الشهدا @komiteqom ╚❤️✿○○••••••••••══════╝

﷽🌱 گفتم :حسین دارم از استرس می میرم...گفت:یه ذکر بهت میگم هر بار گیرکردی بگو. من خیلی قبولش دارم:گره کار منم همین باز کرد (آخه خودشم به سختی اجازه ی خروج گرفت) گفتم :باشه داداش بگو. گفت :تسبیح داری؟ گفتم :آره. گفت:بگو "الهی بالرقیه سلام الله علیها". حتما سه ساله ی ارباب نظرمیکنه، منتظرتم... وقطع کردم چشممو بستم شروع کردم : الهی بالرقیه سلام الله علیها الهی بالرقیه سلام الله علیها 10 تا نگفتم که یهو گفتن :این پنج نفر آخرین لیسته،بقیه اش فردا، توجه نکردم همین جور ذکر می گفتم که یهو اسمم و خوندن. بغضم ترکید با گریه رفتم سمت خونه حاضر شم، وقتی حسین رو دیدم گفتم :درست شد، اشک تو چشمش حلقه زد و گفت : "الهی بالرقیه سلام الله علیها" شهید حسین مغز غلامی ╔═════••••••••••○○ #کمیته‌خادم‌الشهدا @komiteqom ╚🖤✿○○••••••••••══════╝

•●﷽●• می‌گفت یادمون نره جاده ای که الان داره به ڪربلا می‌رسه، زمانی همون سنگر هایِ دفاع مقدس بوده. یادمون نره اونایی رو که ڪربلا ندیدند ولی با خونِ خودشون راهِ ڪربلا رو جارو کردند برای راحتی الانِ من و تو. یادمون نره اونایی رو که خطِ آخرِ وصیت نامه هاشون نوشتن؛ اگه راه ڪربلا باز شد و به ڪربلا رفتید اونجـــــا مـــــارو یـــــادتون نـــــره :) ╔══════••••••••••○○ #اربعین #کمیته‌خادم‌الشهدا @komiteqom ╚❤️✿○○••••••••••══════╝

﷽🖤 خوابی چنین، میانه‌ی حرمم آرزوست.🥺 دعا کنیم برای هم.... ╔═════••••••••••○○ #اربعین #کمیته‌خواهر‌خادم‌الشهدا @komiteqom ╚🖤✿○○••••••••••══════╝

﷽🖤 از اربعین جا موندید؟! غصه نخورید، فقط کافیه رو به قبله... بایستید و دستتون رو به سینه بزارید. سه مرتبه بگویید : 💔"السلام علیک یا ابا عبدالله "💔 خودِ ارباب میاد کنارتون... . ╔═════••••••••••○○ #اربعین #کمیته‌خواهر‌خادم‌الشهدا @komiteqom ╚🖤✿○○••••••••••══════╝