eitaa logo
ڪوچہ‌ احساس
7.3هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
18 فایل
لینک کانال تبلیغات http://eitaa.com/joinchat/826408980C73a9f48ae6
مشاهده در ایتا
دانلود
•┈••✾❀🕊♥︎حُ س ی ن♥︎🕊❀✾••┈•• دود این شهر مرا از نفس انداخته است به هوای حرم کرب و بلا محتاجم •┈••❀🕊♥️🕊❀••┈•• @koocheyEhsas •┈••❀🕊♥️🕊❀••┈••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ تا بگیرد زندگانے ام صفا،گفتم حسین با همہ بے بندوبارے بارهاگفتم دست هایم راگرفتے هرڪجا خوردم زمین تا نهادم دسٺِ خود را روے پا گفتم حسین 🌷 سلام روزتون حسینی •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @koocheyEhsas •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌 اگه به شما بگن نیم ساعت از عمرتون مونده ، به چه کاری مشغول میشید ؟ •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @koocheyEhsas •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ کلیپ_مهدوی 👤استاد رائفی پور 💢از امام زمان عجل الله خجالت نمیکشی؟! •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @koocheyEhsas •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انتظار یعنی آماده باش 🔖جمله ای تاریخی از حضرت امام؛ مطمئن باشید که پرچم این انقلاب را به دست حضرت ولی عصر خواهیم داد. •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @koocheyEhsas •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
شال ولباس‌ مشکۍ‌ ما را بیاورید حۍ‌ علۍ العزا‌ که محرم رسیده است . . .🖤' •┈┈••✾•🥀•✾••┈┈• @koocheyEhsas •┈┈••✾•🥀•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎙نویسنده صحبت می‌کند: سلام و عرض تسلیت به مناسبت ایام سوگواری ابا عبدالله الحسین علیه السلام 🏴 خب این هم از خوشه ماه که به منزل آخر رسید. باورمی‌کنید تموم شد☺️😢 هم خوشحالم که به سرانجام رسید و هم چون با تک تک شخصیت ها زندگی کردم ناراحتم. اما حکایت همچنان باقی است. یک تشکر ویژه میکنم از همه‌ی دوستانی که در ویرایش رمان به من کمک کردند. نمیدونم اسمشون رو ببرم یا خیر‌. ولی من مدیون زحمات این عزیزان هستم🙏 ان شاء الله در دهه محرم با داستان عاشورایی نارینه همراهتون هستیم. اونایی که خوندن مجددا وقایع عاشورا رو میخونن اونایی هم که نخوندن فیض می‌برند. بعد از دهه ان شاء الله با رمان جدیدی که توسط یکی از دوستان عزیز نوشته شده در خدمتتون هستیم. این رمان زیر نظر بنده نوشته شده و محتوای آن را تایید می‌کنم. در این‌ فاصله من هم رمان مهم و بزرگ خودم را که قولش رو به همتون داده بودم و فصل اولش رو شروع کردم ان‌شاء الله به سرانجام برسونم و دوباره مهمان شما بشم. این رمان خیلی خیلی مهمه! اگر نگم از تمام داستان هام مهمتر گزاف نگفتم. بابت‌ صبوری و شکیبایی تون در تاخیر پارت گذاری و ارسال رمان سپاسگزارم. من همچنان همراهتون هستم. هیچ جا نمیریم همین جا هستیم شما هم هیچ جا نرید 😁 تا شما هستید با عشق براتون می‌نویسم😍 منتظر نظراتتون درباره خوشه ماه هستم. شبتون بخیر یاعلی🤚
•┈••✾❀🕊♥︎حُ س ی ن♥︎🕊❀✾••┈•• اثبات می‌کند عمل حُر به عالمین هر کس که شد غلام تو عالیجناب شد •┈••❀🕊♥️🕊❀••┈•• @koocheyEhsas •┈••❀🕊♥️🕊❀••┈••
•┈••✾❀🕊♥︎حُ س ی ن♥︎🕊❀✾••┈•• رقیق شد دل آلوده از گناهم باز کمی ز معجزه‌ی چای هیأتش این است •┈••❀🕊♥️🕊❀••┈•• @koocheyEhsas •┈••❀🕊♥️🕊❀••┈••
یا رئوف 📝 نکات سخنرانی از نان واجب‌تر؟!( با نگاهی به مکتب امام موسی صدر) | قسمت اول 📆 شب اول محرم | 1400/05/18 🔰 سخنرانی از نان واجب‌تر؟! راجع به قسمت‌هایی است که به و آسیب‌های روحی برمی‌گردد. سال گذشته بحث نقاط قوت روح را بررسی کردیم و امسال آسیب‌های اجتماعی روح را بررسی خواهیم کرد. ⁉️ عملکردی که امام موسی صدر در جنوب لبنان داشتند، قطعا برای ما درس خواهد داشت؛ یک آدم چگونه می‌تواند یک منطقه که محروم‌ترین، فقیرترین، پر آسیب‌ترین و بی‌اخلاق‌ترین قسمت لبنان است را به این چیزی که اکنون شما می‌بینید تبدیل کند که در حال حاضر نقطه قوت جهان اسلام و جهان تشیع است؟ ♻️ گرایش‌های متفاوتی راجع به مباحث روحی، اخلاقی و آسیبی در خود وجود دارد؛ عده‌ای اعتقاد دارند در مباحث اجتماعی و غیراخلاقی آدم‌ها باید تسامح‌و‌تساهل کنند و این موضوع یک مقوله شخصی است و اعتقاد این دسته بر این است که اخلاق و دین یک‌ مقوله کاملا است و چیزی تحت عنوان اخلاق اجتماعی نداریم. 🔅 امام‌رضا(ع): اگر می‌خواهید به اخلاقی‌بودن جامعه‌ای نمره بدهید، به دو گزینه باید توجه کنید: 🔻 ۱- جامعه؛ هر چیزی که حضور یک انسان در دنیا را امن کند. 🔻 ۲- جامعه؛ جامعه با صداقت پیش برود. ‼️ چقدر در کارهای فرهنگی و سمینارها به این دو گزینه پرداخته شده است؟ ♻️ مجتهدین ما بتوانند برای تمام آسیب‌های اجتماعی راه‌حل‌های به‌روز و پویا بدهند. افراد غیرمجتهد صلاحیت اظهارنظر ندارد. ✴️ برخی آرمان‌هایی که مردم برای آن انقلاب کردند، از نان برایشان واجب‌تر است؛ مواردی مانند استقلال، عزت، آزادی، جمهوری و اسلامی. ❇️ مردم با برخی از این آرمان‌ها یک احساس می‌کنند که هیچ چلوکبابی نمی‌تواند این احساس را به آن‌ها بدهد. ❌ خیلی از اتفاقاتی که تحت عنوان با آسیب‌های اجتماعی و عملیات فرهنگی‌اخلاقی در حال انجام‌شدن است، برخی از آرمان‌ها را زیر سوال می‌برد. آن وقت گروه تسامح‌تساهل بر این موج سوار می‌شوند و مباحثی چون اخلاق شخصی، میزان حکومت در حریم شخصی، و .... مطرح می‌کنند. 💡 اگر می‌توانستیم اخلاق، اسلامیت، انسانیت، آزادی، عزت و استقلال را باهم پروار کنیم، الان این مشکلات را نداشتیم. ✅ در مقوله آسیب‌های اجتماعی و روانی برای اینکه بتوانیم درد روحانی مردم را کنیم باید بدانیم که آن شخص خیلی مهم‌تر از اطلاعاتی است که من به شما می‌دهم. ⚜ یکی از دلایل مهمی که روش‌های تربیتی بین علما فرق دارد این است که خود آن عالِم چه مدلی است؛ ایشان چگونه شکل می‌گیرد؟ ✴️ یکی از دلایلی که روش‌های اخلاقی‌تربیتی و حکومتی امام موسی صدر متفاوت است، این است که ایشان در ایران، لبنان، عراق، سوریه و چند کشور زندگی کرده، فرهنگ‌ها و قومیت‌های مختلفی را درک کرده است. ❌ شما هیچ وقت نمی‌توانید را باور کنید مگر اینکه نسبیت اخلاقی را ببینی. وقتی در یک قشری زندگی می‌کنید، آن قشر را می‌گیری و وقتی می‌خواهید راهکار بدهید، فقط به درد همان قشر می‌خورد. ♻️ زمانی می‌توانی به صحبت کنی که با آن‌ها زندگی کرده باشی. 💟 امام موسی صدر از بالا نگاه می‌کرد و به خط‌کشی‌های مزاحم توجه نمی‌کرد. مرزهای مزاحم بین انسان‌ها برایش مهم نبود؛ مرزبندی‌های پان ترکیسم و پان عربیسم و ... برایش مهم نبود. ❣ وقتی انسانی شکل بگیرد و انسان‌‌ها همدیگر را به عنوان قبول کنند و دوست داشته باشند، نمی‌شود بر آن‌ها غلبه کرد و یده واحده می‌شوند. ❌ امام موسی صدر در برخوردهایش مرزهای مختلفی چون فقیر و غنی، بالاشهر و پایین‌شهر و ... را ندید. 🔁 امام موسی صدر معتقد بود که اسلامیت با آغاز می‌شود و اسلامیت یعنی تبلور انسانیت. اولین مجموعه‌ای که ایشان راه‌اندازی کردند یک مجموعه بود. کار خیر را به عنوان یک انجام می‌داد. ☑️ یکی از روش‌های امام موسی صدر این بود که به افراد عادی اجازه ورود به را نمی‌داد. معتقد بود که برای ورود به سیاست باید شده باشید؛ یعنی انسانیت در شما جلوه کرده باشد؛ مشهود باشد که اخلاق درست است؛ اعتقادات خوب است بعد به سمت سیاست بروید. 🟥 آخرین حبی که از دل مومن بیرون می‌رود، و قدرت است. امام موسی صدر با آگاهی از این مسئله معتقد بود بدون در اجتماع اصلا مطلوب نیست؛ دینداری باید در اجتماع خودش را نشان بدهد. 👤 امام موسی صدر می‌گوید: یعنی ؛ اگر کسی از گزینه‌های دینداری، اخلاق ندارد از نظر من یعنی کلا بی‌دین است و اگر کسی اخلاق را دارد و بقیه گزینه‌ها را ندارد از نظر من مستعد دینداری عالی و مومنانه است. 💡 هر کسی با امام موسی صدر مواجه می‌شد به این مسئله معترف بود که من یک واقعی دیدم. 🆔 @rahpouyancom
یا رحیم 📝 نکات سخنرانی از نان واجب‌تر؟!( با نگاهی به مکتب امام موسی صدر) | قسمت دوم 📆 شب دوم محرم | 1400/05/19 💢 در میان خدا باوران سه نظریه راجع به وجود دارد: 🔻 ۱- خدا خلق کرده اما هدفش فقط خلق‌کردن بوده است. اینکه در مدیریت جهان چه اتفاقی می‌افتد به خداوند ارتباطی ندارد. توقع خداوند این است که به‌گونه‌ای مدیریت جهانی را بچرخانیم که در قیامت هم جزء گناهکاران محسوب نشویم. 🔻 ۲- نگاه ؛ خداوند جهان را خلق کرده و صفر تا صد جهان را خودش مدیریت می‌کند و انسان‌ها هیچ کاره هستند. 🔻 ۳- نگاه ؛ خداوند دنیا را خلق کرده و در مدیریت آن به صورت اجمالی دخالت می‌کند؛ یعنی تعدادی از مسائل اجباری و تعدادی اختیاری است. یکی از آیاتی که به این نوع دیدگاه اشاره می‌کند آیه «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَومٍ حَتّىٰ يُغَيِّروا ما بِأَنفُسِهِم» است؛ خداوند اختیارات قوم را تغییر نمی‌دهد و دست خود قوم است. 👈 علت بررسی این سه نظریه: وقتی به مسائل اجتماعی نگاه می‌کنیم، درصد خدا در اخلاقیات، روابط اجتماعی و ... چقدر است؟ چقدر باید از بخواهیم و چقدر باید خودمان انجام بدهیم؟ 💡 در روایات داریم که ذکر خدا و توسل در برخی امور فقط نقش ، و را بازی می‌کند؛ یعنی خداوند در مسیر کار کردن به تو کمک می‌کند؛ یا رنج‌وبلا را دور می‌کند؛ یا ذهن تو را آن‌قدر قوی می‌کند که بتوانی رنج‌وبلا را کنی. ✅ اگر مردم مسئله‌ای را به صورت عمومی بخواهند، هیچ قدرتی نمی‌تواند با آن‌ها مقابله کند. در زمان انقلاب بحرین گفتم که این چه نوع انقلاب کردنی است؟! انقلاب یعنی اراده تغییر داشته باشید. نمی‌شود در خانه بنشینی و فقط دعا کنی که خدایا تو فلان مسئله را ردیف کن! ✴️ نگاه امام موسی صدر به فرج امام‌زمان(عج) و مقوله انتظار این بود که باید جامعه نمونه مهدوی را در جنوب لبنان ایجاد کنیم، مردم ببینند که چقدر خوب است تا آرام‌آرام درصد زیادی از کشورهای جهان ماکتِ حکومت مهدوی را ایجاد کرده باشند، بعد نوبت امام‌‌ است که بیاید و حقیقی این ماکت را برای ما ایجاد کند. 🔆 طبق آیه «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا ...» اگر می‌خواهید به در جامعه برسید، باید بدانید: 🔸 درصدی از دردهای جامعه برای این است که برخی افراد فکر می‌کنند بهشت است و قرار است که بدون به همه چیز برسند. 🔸 وَصَابِرُوا یعنی علاوه بر اینکه خودت باید صبر داشته باشی، طرف و مسئله مقابل شما هم باید داشته باشد. بعد از این دو مورد به برقراری ارتباط با شرط اشاره می‌کند. 🤲 نقش و انسان گاهی برخی افراد هیچ نقشی برای دعا قائل نیستند؛ نقش دعا ایجاد امنیت، برکت و عافیت است. درصدی از حل مشکل با ذکر، توسل و دعاست. ❤️ محبت، درصدی از آسیب‌های اجتماعی را از ما دور می‌کند؛ خیلی از آسیب‌های اجتماعی برای این است که محبت، جوهره واقعی انسانی ما نیست. 💢 مولفه‌هایی که لازم است تا اجتماع به درجه‌ای از و برسد: 🔰 ۱- دانش؛ شامل و است. دانش یعنی جامعه به جایی برسد که کارهای خود را فنی و برمبنای جلو ببرد. ♻️ تقلید یعنی شما نمی‌توانی بر تمام مباحث علمی جهان اشراف داشته باشی، پس باید کنی. تقلید کردن یک است؛ هنر کشف الگوی مناسب. ❇️ امام موسی صدر دوره‌های بصیرتی خود را از مبنا شروع می‌کرد؛ اول افراد را به‌گونه‌ای بار می‌آورد که بدانند کجا باید از عقلشان استفاده کنند(تحقیق) و کجا نباید استفاده کنند(تقلید). 🔰 ۲- بحث خیلی مهم است. در نمره‌دادن به انسانی اولین ملاک سعه صدر است. سعه صدر یعنی انسان آرام‌آرام به خلق الهی برسد؛ خدا آن‌قدر بزرگ و عظیم است که کوچکی‌ها باعث آشوب در دل خدا نمی‌شود. 💠 سعه صدر می‌گوید: 🔻 بالا و پایین شدن امواج دنیا در تو و ایجاد نکند. 🔻 تحمل ناملایمات یک خلق الهی است. 🔻 نگاه شما یک نگاه خدایی باشد. 👤 امام موسی صدر می‌گوید: من وقتی به جوانان می‌رسم، یک چشمم را می‌بندم و یک چشمم را باز می‌کنم؛ بر چیزی که الان هست چشمم را می‌بندم؛ قابلیت و آینده را در او می‌بینم. ✅ اگر مومنین ما یاد بگیرند که انسان‌ها فی‌نفسه هم برای خوب‌شدن و هم برای بد شدن قابلیت دارند: ۱- هیچ‌وقت فریب بدی و خوبی را نمی‌خورند. ۲- در ارتباط‌هایشان خیلی رفتار می‌کنند. 🔅 امام‌صادق(ع) می‌فرمایند: بعضی‌وقت‌ها یک شب نبودن یک مومن دلالت بر تغییر از زمین تا آسمان دارد؛ لذا اگر امروز مومنی را در حالی دیدی که از چشمت افتاد و یک شب او را ندیدی، فردا او را دوباره ببین. ⁉️ عملکرد ما چگونه است؟! بعد از یازده سال هنوز می‌گوییم که فلانی این سیئه را دارد. ما و پیرو کدام امام هستیم؟! 🆔 @rahpouyancom
•┈••✾❀🕊❤️🕊❀✾••┈•• موهایم را که از زیر کلاه کاسکت بهم ریخته بود مرتب کردم، کلید انداختم و وارد خانه شدم. مثل همیشه مادر با دست اشاره کرد: _فرهاد بدو دستاتو بشور _بذار برسم.سلام... یعنی شما نمیگفتی نمی‌ شستم؟ عادت همیشگیش بود. نمی توانست بدون امر ونهی و تذکر و بکن و نکن زندگی کند. نفس عمیقی کشیدم. من چرا خون خودم را کثیف کنم؟ عادت کرده ام مثل تمام روزهای دیگر. و این نیز بگذرد ... بعد از شستن دست و عوض کردن لباسم با تی شرت سبز و شلوارک سفید صندلی را میکشم و پشت میز می‌نشینم. کتاب را از توی کیفم بیرون می آورم. دست به جلد پارچه گرفته اش میکشم. اولین صفحه اش را ورق میزنم. "جانِ دوباره ای به من دادی حسین! من بدون شما هیچم. از امروز عاشقت شدم. و عهد میکنم این کتاب را دست به دست بچرخانم تا همگان بدانند تو فقط برای شیعه ها نیستی. برای همه هستی! حتی منِ ارمنی. این کتاب را مدیون دوست عزیزم فاطمه هستم. هرکس این کتاب را خواند و چشم هایش اشکی شد برای همه ی بیمارها دعا کند. در کلیسای سرکیس برای همه دعا میکنم. "نارینه" به اسمش نگاه میکنم. نارینه به چه معنا بود؟ گوشیم را برمیدارم و نامش را در گوگل سرچ میکنم. نارینه نام دخترانه ی ارمنی به معنای ظریف. از معنای اسمش میگذرم. صفحات کتاب را ورق میزنم و شروع میکنم به خواندن: "امام حسین علیه السلام روز سه شنبه هشتم ذی الحجه (روزترویه)سال60هجری از مکه به طرف کوفه حرکت کردند. درحالی که جناب مسلم نائب بزرگوارشان یک روز بعد یعنی روز چهارشنبه درکوفه شهید شدند. قبل ازحرکت محمدبن حنفیه خدمت حضرت رسید و گفت: " ای برادر! اهل کوفه همان مردمی هستند که مکرشان نسبت به پدربزرگوار و برادر عالی‌ مقدارتان مشخص گردید. میترسم نسبت به شما هم چنین کنند اگر در مکه بمانید عزیزترین افراد خواهی بود. حضرت فرمود:" میترسم یزید با ریختن خونم درحرم، حرمت خانه خدا را در هم شکند ونیز فرمود : درخواب، رسول خدا نزدم آمد و فرمود ای حسین به جانب عراق برو زیرا خدا میخواهد تورا کشته ببیند!" برای لحظه ای خون به مغزم نرسید. مگر میشد کسی این گونه به قتلگاه خود برود؟ خدا می خواهد تو را کشته ببیند. یعنی چه؟ طوری به هم ریختم که کتاب را بستم و دست به سرگرفتم. مگر میشد؟ مگر میشد کسی با پای خود به قتلگاه برود؟ اگر این خودکشی نیست پس اسمش چیست؟ چنان ذهنم مشوش شده بود که نمی توانستم روی چیز دیگری تمرکز کنم. ترجیح دادم بخوابم. بخوابم و به هیج چیز فکر نکنم. •┈••✾❀🕊❤️🕊❀✾••┈••
•┈••✾❀🕊❤️🕊❀✾••┈•• ویژه‌ی محرم داستان کوتاه _ قلم داستانی: •┈••✾❀🕊🌸 نارینه🌸 🕊❀✾••┈•• با صدای زنگ تلفن از خواب پریدم. بازهم سر درد. بدنم خیس عرق شده بود. مثل شب های دیگر. نگاهی به گوشی انداختم، فؤاد بود. پتو را کنار کشیدم. دنبال لیوان آب بودم. مامان مثل همیشه پارچ آب و قرص ها را کنار میزم گذاشته بود. فکر کردم اگرنخورم چه می شود؟ چه بهتر؟ زودتر کارم تمام میشود. راحت میشوم از شر تمام دردهای عالم . رویم را برگرداندم. کاش میشد همه شان را باهم فرو میدادم تا زودتر تمام شود کابوس تلخ زندگی پوچم. برای چندین بار فؤاد زنگ زد. به سختی جوابش را دادم _چیه؟ چته هی پشت سر هم زنگ میزنی. ول کن نیستی ها _سلام فرهاد. مزاحمت شدم؟ اه خواب بودی؟ ببخشید شرمنده داداش. _بگو چی کارم داری؟ _اوه اوه از اون حالت هاست که جرات نمیکنم حرف بزنم. هیچی هدف اذیت کردنت بود و بس. از جایم نیم‌ خیز شدم _یعنی اگر برای مزاحمت زنگ زدی که میام پوستتو میکنم. فؤاد از آن طرف خط صدایش را بلند کرد و گفت: نه بخدا ...شوخی کردم داداش. ببین ما امشب با بچه ها دورهم جمع شدیم گفتم به تو هم بگم بیای. با بیحالی گفتم: حوصله ندارم. حالم خوب نیست. با لحن کش داری گفت: ببین تو بیا من حالتو میسازم. پوزخند زدم و گفتم: لابد با اون دوستای عتیقه ات. حق به جانب صدایش را بالا برد و گفت: هی! گفته باشم پشت سر دوستای من حرف نزن ها. خندید و گفت: فرهاد یه عتیقه ی دیگه به جمع مون اضافه شده فقط باید بیای ببینیش. سرم را به تأسف تکان دادم. _حالا کجا هستید؟ _تو کاریت نباشه من میام دنبالت. فقط لطفا میخوای ترک موتور بشینی یه لباس بیشتر تنت کن. آ قربونت بشم. سرم را روی زانوهایم گذاشتم: مثلا تابستونه ها _نه تو رو خدا من حوصله ی تلفن های مادرت رو ندارم. بنده خدا حق داره نگرانت میشه. اگرچه بادمجون بم آفت نداره تا اسم مادر آمد گفتم: باشه باشه _بعد مغرب طرفای ساعت ۹ آماده باش. میام دنبالت. نگاهم به داروهایم بود. یکی از قرص ها را به دهان گذاشتم و رویش آب. نمیدانم چرا آن ها میخورم؟ دارم ادامه میدهم به امید چه؟ به امید بهبودی؟ هه ! چه خیال باطلی. نگاهم به کتاب روی میز بود. نمی دانم آن کتاب چه داشت که مرا به سمت خودش جذب میکرد. شاید هم عکسی که میان آن کتاب به من چشمک میزد و باورهایم را به بازی گرفته بود. دوباره به عکس نگاه میکنم. دختری با پرچم یاحسین کنار بستر جوانی که دو انگشتش را به نشانه پیروزی بالا آورده. حجاب دختر برایم عجیب است. او باید نارنینه باشد. تا اینجا فهمیده بودم نارینه مسیحی است اما در این‌ عکس حجابش به مسیحی ها نمیخورد. شاید هم یک مسیحی معتقد بود. قطعا کاتولیک ! جوان که سیم های زیادی بالای سرش وصل بودند با سرمی‌در دست و پیشانی باندپیچی شده به عکس لبخند میزد. پشت عکس را نگاه کردم. "معجزه وجود دارد. من مسیح را در حسین دیدم. حسین علیه السلام، برادر عزیزم سروژ را به ما برگرداند. در شب عاشورا " معجزه ؟ پوفی کشیدم و زیر لب گفتم: ما که چیزی ندیدیم. کتاب را بستم اما نمی دانم چرا سرنوشت این قافله برایم جالب آمد. من که شیعه زاده بودم چرا از این ماجرای هرساله خبر نداشتم. سوال های زیادی در ذهنم میچرخید. به یک باره آن را گشودم. برگشتم به ابتدا، به اولِ ماجرای حسین! ... •┈••✾❀🕊❤️🕊❀✾••┈•• http://eitaa.com/joinchat/3496869910C9218c295b9
•┈••✾❀🕊❤️🕊❀✾••┈•• "امام حسین به خاطر یک مشکل سیاسی(امر به معروف و نهی از منکر و درحقیقت سروسامان دادن به امت جدشان) شب یکشنبه 28رجب60هجری باتمام خانواده ازمدینه به طرف مکه حرکت کردندوشب جمعه سوم شعبان واردمکه شدند. درهمین روزها اهل کوفه به خاطرمرگ معاویه خوشحال بوده وبه خاطرنداشتن علاقه بابیعت بافرزندش یزید درخانه سلیمان بن صردخزاعی جمع بودند. آنها (سلیمان بن صرد،مسبب بن نجبه،رفاعه بن شداد وحبیب بن مظاهر واهل مسلمین کوفه)به امام نامه نوشتند: "مارهبری نداریم چه خوب است که بسوی ماتشریف بیاورید". نامه توسط عبدالله بن مسمع همدانی عبدالله وال یتیمی دهمین روز رمضان خدمت امام آورده شد. پس از دو روز دیگرنیز، قیس بن مسهرصیداوی وعبدالرحمن بن عبدالله و عبدا... سلولی رابا 150 نامه دیگرخدمت امام فرستادندکه : "بیاکه مردم کوفه چشم براه تواند وبه غیر تونظری ندارند، بشتاب ...بشتاب ....بشتاب ...." تمام فرستادگان اهل کوفه نزد امام جمع شدند و نامه ها را خواندند. حضرت ازآن ها حال مردم راپرسید و سپس برخاست و دورکعت نمازبین رکن ومقام خواندو ازخداوندمتعال خیرطلبید. سپس مسلم بن عقیل(برادروپسرعم خود) راخواست وجوابهای آنهارانوشت. به روایتی دریک روز600 نامه وبه روایت دیگر به طورمتفرق 1200 ازطرف کوفیان خدمت امام رسیده بود...!!!! جواب هارا به مسلم دادند که به کوفه ببرد، اگر مردم کوفه را یک دل ویک زبان دید به امام خبردهند که ایشان هم بروند. مسلم بن عقیل وقیس بن مسهرصیداوی وعماربن عبدا... ارحبی رهسپار کوفه شدند... ***** اهل کوفه ازنائب امام استقبال گرمی کردند وحدود 18000 نفر با وی بیعت کردند و ایشان هم مشتاقانه به امام پیام فرستادند که به کوفه بیایند. آخرسر حدود بیعت کنندگان به40هزارتن رسید....!!!" چهل هزار تن؟ مگر میشد؟ یعنی چه؟ چیزی که من شنیده بودم این نبود که ... مگر در عاشورا ۷۲ تن بیشتر نبودند؟ با کنجکاوی ادامه ی ماجرا را می خوانم؟ " رفت و آمدهای مردم کوفه نزد مسلم موجب شد، "نعمان بن شبیه" فرماندار کوفه مردم را به خونریزی و به تاراج رفتن اموالشان بترساند تا اینکه این جریان به گوش یزید رسید. یزید با مشورت جمعی از درباریان خود عبیدا... بن زیاد را به عنوان فرماندار کوفه و بصره فرستاد. ابن زیاد نیز با 500 نفر از اهل بصره به کوفه رفت. مسلم باشنيدن ورود ابن زیاد به کوفه بطور پنهانی و پراکنده بامردم بیعت میکرد. ابن زیاد غلام خود که "معقل" نام داشت، مامور پیداکردن مسلم کرد. معقل به مسجد آمد. مسلم بن عوسجه را دید که مشغول نماز است پس از اتمام نمازش به اوگفت: ای بنده خدا من اهل شام هستم خدا را شکرکه بر سایه دوستی با اهل بیت پیامبر سه هزار درهم دارم و میخواهم آن را نزد شخصی که به کوفه آمده ببرم. این سه هزار درهم را شما بگیرید و اگر مصلحت میدانی پیش از رفتن به حضور آن آقا شما از من بیعت بگیر. مسلم بن عوسجه گفت: ازدیدن شما خوشحالم که میخواهی به مطلوب خود برسی دوست ندارم مردم از این کار آگاه شوند. من از شما بیعت میگیرم و عهد گرفت که مکتوم بماند و پس از چند روز وی را نزد مسلم ببرد.. بهرحال مسلم بن عقیل بر ابن زیاد قیام کرد و با شیعیان به سوی دارالاماره رفتند و قصر را تصرف کردند. ابن زیاد از ترس درِقصر را بروی خود بست. کار او به جایی رسید که بیش از 30 نفر برایش نمانده بود. اوچاره ای جز این ندید که، ازچندنفر خواست تا مردم را بترسانند. آن ها هم چنان ترساندند که مردم پراکنده شدند وحضرت مسلم با 30 نفرماند و کم کم آنه اهم رفتندو ایشان تنها ماند... آن همه آدم پس کجا رفتند؟ مگر میشد؟ مگر چگونه مردم را ترسانده بودند؟ سوال های زیادی توی ذهنم میچرخید. سرگردان درکوچه های کوفه راه افتاد. آن قدر رفت تابه درخانه زنی بنام "طوعه" رسید. طوعه پس از شناختن مسلم بن عقیل ایشان را به داخل خانه برد و پذیرائی کرد. ولی فرداصبح جریان توسط بلال پسرطوعه فاش شد.. به دستور ابن زیاد محمدبن اشعث 300نفر بسوی خانه طوعه رفتند. مسلم زره برتن کرد و از طوعه تشکر کرد و گفت: درخواب عم خود حضرت علی علیه السلام را دیدم که فرمود فردا نزد مایی! در این هنگام لشگر به در خانه طوعه رسیدند و مسلم برای اینکه مبادا آنهاخانه را بسوزانند، شروع به قتال با آنان کردو 42 نفر از آنان را کشت. 👇👇👇👇
•┈••✾❀🕊❤️🕊❀✾••┈•• مردم(همان مردمی که برای امام نامه نوشته بودندوبامسلم بیعت کرده بودند اکنون همان مردم..) وقتی چنین شجاعتی از ایشان دیدند برفراز بامها آمده به آن حضرت سنگ میزدند. و بعضی هم دسته های نی را آتش زده روی نائب امام میریختند..." مگر میشد؟ همان آدم ها ... خدای من. باورش برایم سخت بود. چطور میشد؟ به خواندن ادامه دادم. " مسلم مثل شیر میجنگید درکتاب ناسخ التواریخ آمده او 180 نفر را کشت. ابن زیاد500 تن دیگر را فرستاد که باز گروه زیادی بدست توانای جناب مسلم کشته شدند و عده ای هم فرار کردند وقتی باز هم اشعث از ابن زیاد استمداد کردند او به خشم آمد و گفت: یک نفر،یک تنه جماعتی ازشما را به خاک وخون آغشته کرده است؟! محمدبن اشعث پاسخ داد : گمان میکنی مرا به جنگ بقالی ازبقال های کوفه یا زارعی از زارعین فرستاده ای؟ مگرنمیدانی مرا به جنگ شیری فرستاده ای که شمشیرش برنده است؟ بار دیگر 500تن فرستاد و دستور داد که چاره ای جز این نیست به مسلم امان بده،. آن ها به حضرت حمله کردند جناب مسلم این بار نیز باحمله خود آنها را فراری داد. اشعث فریاد زد: ای مسلم امیر تورا امان داد. حضرت فرمود: ازشما نزدمن امان نیست.. بعضی ها نوشته اند : درچنین حالتی هم که ازفراز بامها برسرش سنگ وآتش میریختند، خود را به کناری کشید و فرمود: _چرا سنگم میزنید؟ من نه کافرم درحالی که من از خانواده پیامبران و نیکانم، آیاحق رسول خدا را در مورد فرزندانش رعایت نمیکنید؟؟ درهمین اثنا مردی گودالی کند و روی آن راپوشاند و برمسلم حمله کردند. مسلم در پی حمله به او ناگهان به گودال افتاد که در این زمان به دورگودال حلقه زده و با نیش نیزه ها به آزار و اذیت وی پرداختند. محمدبن اشعث، شمشیری برچهره اش فرودآورد که برخی از دندانهای حضرت ریخت. سپس اورا به اسارت بردند. وقتی به قصر رسیدند آن حضرت آب خواست پس از مدتی که برایش آب آوردند، حضرت وقتی خواست از آب بیاشامد جام ازخون دهانش خونین شد. دفعه دوم آب خواست همچنان شد و دفعه سوم دندانش درقدح افتاد و گفت : "خداراشکر اگر از این آب نصیبی داشتم، مینوشیدم. آنگاه نشست وتکیه به دیوار داد و گریه کرد. شخصی بنام عبیدا...بن عباس گفت: کاری که توکردی، نتیجه اش همین است. حضرت فرمود: سوگند به خدا برخویشتن گریه نمیکنم. برای جماعتی گریه میکنم که به اینجامی آیند. من برحسین و فرزندان حسین علیه السلام گریه میکنم... آنگاه ابن زیاد به "بکر بن حمران احمری" دستورداد که مسلم رابکشد. اوجناب مسلم را برفراز قصر برد حضرت در بین راه تسبیح تهلیل میگفت و استغفارمیکرد. برفراز بام که رسیدند : فرمود مرا واگذارید تادو رکعت نماز بخوانم . پس از نماز قدری اشک ریخت و دربی وفائی کوفی ها اشعاری خواند وخطاب به خدا گفت: خدایاحکم کن درمیان ما وجماعتی که ما را فریب دادند وبه ما دروغ گفتند و خوارمان کردند و کشتند.. "بکربن حمران" شمشیر کشید و حضرت رابه شهادت رساند..." •┈••✾❀🕊❤️🕊❀✾••┈•• سرم را روی میز گذاشتم. پس ماجرای آمدن حسین به کربلا از این قرار بود. من فکر میکردم حسین خودش خواسته که بیاید بدون توجه به مقبولیت مردم . یعنی حسین با نامردی و فریب و مکر دشمنانش وارد کربلا شد؟ این که نهایت نامردی است. ساعت را نگاه کردم. کم کم داشت دیر میشد. کتاب را بستم و از اتاق بیرون رفتم. ... قلم: http://eitaa.com/joinchat/3496869910C9218c295b9
دوستان رمان نارینه ویژه ماه محرم به قلم خانم زهرا صادقی از امروز توی کانال بار گذاری شد. 😍😍😍👆👆👆
یادش بخیر هرسال 🚩 چقدر روضه و مجلس میرفتیم. 😭😭 کرونا اومد بیشتر مجالس تعطیل شد😭😭 ما تصمیم گرفتیم امسال توی کانالمون براتون بهترین مداحی ها و روضه ها بذاریم😍🖤 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3535142995Ceb0970025a شما هم اگر با نوایی، دل های دریایی تون شکست.💔🥀حتما اون کلیپ یا مداحی رو برامون بفرستین تا توی کانال بذاریم و همه فیض ببریم . منتظر ارسالی هاتون هستم 🆔@ZyaasM
دوستان این قسمت اخر خوشه ماه دیشب ویرایش شد حتما قسمت ویرایش شده رو بخونید👆👆👆
درب آرایشگاه ایستاده بودم، با آمدن پناه سریع به سمتش رفتم. لبخندی زدم و آرام پرسیدم. - خوبی؟ _ آره خوبم. دستان سردش را میان دستانم گرفتم و کمک کردم تا سوار ماشین شود. نگاهش کردم، جز حجابش چیزی معلوم نمی شد و دل من بد بی قراری می کرد. در حالی که دستانش را فشار می دادم، گفتم: - امشبم به خوبی و خوشی تموم میشه، بالاخره میریم زیر یه سقف. _ آره دیدی انتظار چقدر زود تموم شد. صدای تپش های قلبم توی گوشم میپیچید - لحظه ها با تو زود می گذرن. به طرف تالار می راندم، پناه هم رفته رفته دستهایش گرم تر می شدند. که موبایلم زنگ خورد: الوو امیر تو رو خدا، اون سهراب عوضی با چند تا از آدماش درب تالارِ، تو رو خدا گوش کن، می خواد عروسیتو عزا کنه ..امیر نیاااا https://eitaa.com/joinchat/2170552385C0a48376672 فوق العاده هیجانی این همون رمانیه که با خوندنش از هیجان قلبتون به تالاپ تولوپ میفته💓💓
هدایت شده از ڪوچہ‌ احساس
سلام امیر شریفی هستم اگر نیاز مبرم به روانشناس دارید! ولی شرایط رفتن پیش مشاور رو ندارید خجالتی و کم حرف هستید؟ مدام از درون خودخوری میکنید؟ بشدت بدبین وناامید شده اید؟ روزی١٠دقیقه با ما باشید👇 https://eitaa.com/joinchat/4148756596C515af4fbdf حتما وارد شوید، قول میدم کمکتون کنم👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انتظار یعنی آماده باش 🔖جمله ای تاریخی از حضرت امام؛ مطمئن باشید که پرچم این انقلاب را به دست حضرت ولی عصر خواهیم داد. •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @koocheyEhsas •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
🔴آخرین فرصت برای افزایش قد😍 😍افزایش قد 20 سانتی متری😍 😍برای سنین 10 تا 55 سال😍 😍بدون قرص و دارو😍 اطلاعات بیشتر😍👇 https://eitaa.com/joinchat/3536650254C74201b94ba