eitaa logo
ڪوچہ‌ احساس
7.3هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
18 فایل
لینک کانال تبلیغات http://eitaa.com/joinchat/826408980C73a9f48ae6
مشاهده در ایتا
دانلود
°•🌻🦋•° •° همیشه باغ و بهارم تویی ابالحجّه تمام دارو ندارم تویی ابالحجّه🌿🌸 ؏ ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸باران کرامت خدا می بارد 🎉نور از نفس فرشته ها می بارد 🌸صد دسته گل محمّدی باز امشب 🎉بر صحن و سرای سامرا می بارد 🌸 ولادت با سعادت 🎉امام حسن عسکری (ع) 🌸به پیشگاه امـام زمـان عج 🎉و شمـا خوبان مبـارک بـاد . ─━━━━⊱🎁⊰━━━━─ 🎈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بدی‌هایت را با خدا درمیان بگذار! ⭕️ خدا به ما قول جبران و استجابت داده! 🔰
آرمان عزیز چه گناهی کرده بود؟
دریاب باݪِ خسته‌ جویندگان،ڪه ما در اوج آرزو به هواے ღـــو میپریم⃟🪴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سردر قصر بهشتی دلم بنوشتند💐 که مسلمانِ مرامِ حسنِ عسکری ام❣️ 💐🎊 ولادت با سعادت امام حسن عسکری (ع) مبارک 💐🎉
مهم مهم مهم مهم مهم مهم مهم سوخت موشک‌های ایران در حمله به پایگاه آمریکایی عین الاسد، خروش میلیون‌ها ایرانی در تشییع پیکر شهید سلیمانی بود. جمعیت حاضر در بزرگداشت ۱۳ آبان در کشور، بخشی از معادلات آینده را رقم خواهد زد. ۱۴۰۱/۸/۱۱ این جملات دیروز حضرت آقا خیلی مفهوم دارد. ایشان در واقع از مردم ایران خواستند راهپیمایی ۱۳ آبان را بصورت ویژه ای برگزار کنند... بجنبیم تا زمان نگذشته و مقدمات را فراهم کنیم همه رو دعوت کنید بسم الله
⭕️خواهرم/برادرم،حواست باشد‼️ حد ارتباط با نامحرم این است که باهم داد و ستد عاطفی نکنیم!!! یعنی به دنبال صید کردن دل یکدیگر نباشیم❗️❌ این یکی از راه هایی است که به نظر دور است،اما خیلی نزدیک است😇❤️ اول راه بودیم.گفتند فضای مجازی!گفتن شده ابزار تبلیغاتی و میدان جنگ!!! بچه مذهبی ها عقب نمونید!! اون قدر صفحه بسازید و مطلب نشر بدید و دینتون رو به عالم نشون بدید که اون ها عقب بکشند!! اما چی شد...؟؟! کم کم صفحه های عقیدتی،خصوصی شد... کم کم عکس ها خصوصی... کم کم مطالب رمزدار... کم کم اشتراک زندگی خصوصی با همه... کم کم خواهر/برادر کم کم خانمم/آقاییم... کم کم بچه مذهبیای با وقار"کم حیا"شدن...💔😞 حالا که داریم در فضای مجازی بر علیه دشمن فعالیت می کنیم،باید حواسمون به پاکی مون بمونه!!!مبادا به عنوان سرباز امام زمان(عج)در دام فضای مجازی بیوفتیم و سربارشون باشیم❗️ شیطان خیلی زرنگه💔نمیاد یهویی گناه رو جلومون بزاره،بلکه اون گناه رو به تدریج و با شکل دیگری برامون عادی میکنه😞💔 شیطان اول این حرف زدن هارو به بهانه ی بحث دینی برامون عادی میکنه،بعد هم گناه های دیگه رو...😔 مگه جایی که تو باشی و نامحرم،نفر سوم شیطان نیست؟!! آقا پسر مذهبی!برادر من! حداقل روی اهداف نفسانی خودت پوشش دین و جذب حداکثری نذار...!! دختر خانم چادری!!خواهر من!مبادا چت بیخودی با نامحرم،حیا و عفتت رو ازت بگیره!!!ارزشش رو نداره...💔 نکنه روزی برسه که دیگه از گناهی که مرتکب میشیم،پشیمون نشیم...😞نکنه روزی برسه که اشکی نداشته باشیم...💔حواست باشد،نرسد روزی که از خط قرمز هایت عبور کنی🚶🏼‍♂💔 تلنگرانه سربازنفس شیطان مجازی جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صلوات خاصه امام حسن عسکری علیه السلام الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌🤲🏻🕊 .┈┉┅━❀🌸💌🌸❀━┅┉┈.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱 💢 حدیث از امام عسکری علیه السلام درباره موعظه کردن 🎤 سیدمجید بنی فاطمه 📎 📎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👨‍⚕️توصيه پزشكان برتر ایران 🇮🇷براي **درمان ریشه ای سفیدی مو** 🤚🏼 نكته جالبشم اينه که ما براي اثبات حرفامون اول خودمون رو مورد آزمايش 🧪قرار دادیم و بعد نتيجه رو داخل صدا و سيما عنوان كردیم 📰 👨‍⚕️ميتونيد مشاوره رايگان تلفني 🤳 هم ازمون بگيريد با ارسال عدد 3 به سامانه 10008443
لینک قسمت اول رمان زیبای ❤️ جدید https://eitaa.com/koocheyEhsas/54363 لینک پارت اول رمان عاشقانه و تاریخی اختر❤️ https://eitaa.com/koocheyEhsas/45464 کپی از رمان ها به هر شکلی حرام است •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @koocheyEhsas •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
هدایت شده از RadioMighat | رادیو میقات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 داستان صوتی ( اشکهای یک فرمانده ) اکبر: ببین آقا مهتی ،به من ربطی نداره دستور چیه و کیا اون بالا نشستن و اورد میدن،وقتی من و داشم وسط اون آتیش و جهنم بودیم این آقایون کجا بودن که حالا قانون وضع میکنن؟ کجا بودن وقتی بچه های ما رو نفر به نفر با گوله ی دوشکا میزدن؟! مهدی: اکبر، تو جنگ دستور دستور فرماندس،لابد یه چیزی میدونیم که اجازه نمیدیم بری جنازه داداشتو برگردونی اکبر: اونا چه میدونن موقع اعزام مادر بدبخت من چطوری جون داد تا دل از دوتا پسرهاش بکنه؟ بغضش که ترکید با حق حق در گوشم گفت اکبر، نکنه بدون داش کوچیکت برگردی! سپردمش به تو ها....من از قانونای شما سر در نمیارم ونمیخوامم در بیارم آقا مهتی،قانون من اینه، حکم مادرم باس اجرا بشه،من باید برم جنازه تیکه تیکه ی داشمو جمع کنم برش گردونم عقب، تمام صداپیشگان: محمد رضا جعفری - علی حاجی پور - مجید ساجدی – میثم شاهرخ - امیر مهدی اقبال - کامران شریفی - احسان فرامرزی نویسنده و کارگردان: علیرضا عبدی پخش روزهای پنج شنبه ازکانال رادیو میقات پخش تخصصی داستانهای صوتی @radiomighat
ڪوچہ‌ احساس
•••♡🍂🍂🍂♡••• ﴾﷽﴿ رمان ♥ #بےدل ♥ به قلم #ر_مرادی #فصل_دوم * پایانِ یک آغاز * #قسمت_صد_و_سی_و_یکم ف
•••♡🍂🍂🍂♡••• ﴾﷽﴿ رمان ♥ ♥ به قلم * پایانِ یک آغاز * ساعت از دو نیمه‌شب گذشته بود. سرما تا مغز استخوان نفوذ می‌کرد و آن دو، بی‌خیال، روی بام تهران، به شهر زیر پایشان چشم دوخته بودند. چهار روز کنار هم خوش گذرانده و همه جای تهران را زیر پا گذاشته بودند. به تکتم گفته بود، فربد مهمانش است. گفته بود همراهشان شود؛ اما او نپذیرفته بود. گفته بود کلی کار سرش ریخته و وقت خوشگذرانی ندارد. از این حرفش دمغ شده بود. فربد آرامش کرده بود که:" کار دولتی همینه دیگه.. نمی‌تونه بنده خدا بیاد..بعدشم که خسته و کوفته می‌خواد استراحت کنه.." هامون‌ سعی می‌کرد درکش کند. فکر کرد:" خب منم کار دارم..سرم شلوغه.. ولی.." با نفس عمیقی که کشید، بخار دهانش در هوا پخش شد. " اصلاً ولش کن..بی‌خیال.." - حالا حتماً فردا می‌خوای بری؟ به سوسوی چراغ‌های روشن، نگاه کرد. فربد دستانش را توی جیب کاپشن فرو کرده بود ولی نوک انگشتانش سِر شده بود از سرما. - آره دادا! برم یه سر به فک فامیل بزِنم.. بابا ننه‌مم بیبینم خیر سرم.. هرچند همچی مشتاقی دیدنم نیسَن.. هامون‌ چشم از شهر خواب و بیدار گرفت و به او داد. از غم صدای فربد دلش گرفت. فربد آه کشید. - تو قدری مامان بابادا بدون هامون.. والا.. " هامون طعنه زد:" منم یه جور دیگه..ندیدی دیشب چیا گفت! " حرف‌های شب گذشته‌ی ثریا، در ذهنش چرخ خورد. فربد بعد از مقدمه‌چینی در مورد ازدواج، گفته بود: " حالا حّج خانوم! هامون این بنده خدا را دوس می‌دارِد..شوما بزرگی کونین.. سنگ نندازین جلو پاشون.. بذارین سراسامون بی‌گیرِد..البِته من کوچیکتر اِز اونی‌ام که بخوام برادون تکلیف تعیین کونم.. وای خب هامون عینی داداشی منه.. دوس ندارم ناراحتیشا بیبینم.." ثریا نگاه چپش را به او دوخته بود. با قاطعیت گفته بود: " هامون دست رو هر دختری بذاره من نه نمیگم. ولی این دختر نه! " بعد خیره شده بود به هامون. " این دختر منو یاد فریناز می‌ندازه و کاری که باهاش کردیم.. نمی‌خوام تا چشمم به این دختر میوفته..حسرت آتیش بزنه به قلبم. سخته برام.." - حالا شوما یه ذره کوتا بیاین.. این خانمی سماوات دختِری خیلی خُبیه..مادِر ندارِد..شوما در حقش مادِری کونین.. اینا همدیگه را هم دوس دارن.. - فعلاً که حالم خوب نیست. بذارین بهتر بشم.. تا ببینم‌ چی پیش میاد.. فربد به هامون نگاه کرده بود و ابروهایش را بالا داده بود. دوباره آه کشید. - اون افتاده رو دنده‌ لج. از تکتم بدش میاد فربد. - اینجورام نیس.. دیشبم یخده چراغی سبز نشون داد..شایِد به مروری زمان حل بشِد.. هامون امیدوار بود مادرش راضی شود. به آسمان خیره شد که ستارگان را تماشا کند ولی ستاره‌ای ندید. انگار یک‌ تکه پارچه‌ی سیاه کشیده بودند روی آسمان و همه چیز با آن پوشیده شده بود. شاید هوا ابر بود. از فکر کردن خسته شد. دلش یک نوشیدنی گرم می‌خواست تا خستگی را از جانش بیرون کند. - بریم یه قهوه بخوریم؟ فربد از خدا خواسته برخاست." بریم دادا..مردم از سرما.‌ " دست گذاشت روی شانه‌ی هامون. - بی‌خیال دادا.. یه طوری میشِد دیگه..هان؟ دنیا دو روزه باقیشَم روزبه روزه.. می‌گذره.. چار رو دیگه که چار تا بچه دورِدا گرِف عشقا عاشقی یادِد میرِد..ول کون.. بیا خوش باشیم.. هامون‌ در سکوت کنارش راه افتاد. فکر کرد:"بچه! اونم چهارتا.. " از فکر پدر شدن خنده‌اش گرفت. فربد به پهلویش کوباند. - چده‌س.. تا گفتم بِچه..دلِد قیلی‌ویلی رفت.. بسوزِد پدری عاشقی..بیا بریم عامو..تو دیگه اِز دس رفته‌ی.. قهقهه‌ی هامون‌ مهر تاییدی بود بر آنچه فربد فکر کرده بود. او از عشقش به این آسانی نمی‌گذشت. ... این‌اثر فقط‌ متعلق‌ به‌ کانال‌ می‌باشد.⛔️ ❌ لینک کانال http://eitaa.com/joinchat/2126839826C589c9be5e4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸هرکسی در جستجوی دانش است ✏️اجر او تا منزلش در زایش است 🌸او قدم هایش در راه خداست ✏️علم نافع مایه ی آرامش است 🌸١٣ آبان ✏️روز دانش آموز، 🌸روز مبارزه با استکبارجهانی، ✏️بر همه دانش آموزان 🌸 و همه دوستداران سرزمینم ایران مبارک باد💐
❣ 📖 السَّلاَمُ عَلَى حُجَّةِ الْمَعْبُودِ وَ كَلِمَةِ الْمَحْمُودِ... 🌱سلام بر آن مولایی که آینه ی تمام نمای خداست. سلام بر او و بر روزی که تمام خلق در آینه وجود او، خدا را به تماشا خواهند نشست... 📚 مفاتیح الجنان، زیارت امام زمان سلام الله علیه به نقل از سید بن طاووس.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر حزبهای فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم، و رؤسای آنها را به سزای خودشان رسانده بودیم، و چوبه‌های دار را در میدانهای بزرگ برپا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم، این زحمتها پیش نمی‌آمد. من از پیشگاه خدای متعال و از پیشگاه ملت عزیز، عذر می‌خواهم، خطای خودمان را عذر می‌خواهم. ما مردم انقلابی نبودیم، دولت ما انقلابی نیست، ارتش ما انقلابی نیست، ژاندارمری ما انقلابی نیست، شهربانی ما انقلابی نیست، پاسداران ما هم انقلابی نیستند؛ من هم انقلابی نیستم...
•✨🥀• ھرشھیـد‌مثل‌یڪ¹فانوس‌است مۍ‌سوزدونورمۍدهد ..• وازڪناراو‌بودن‌ توھم‌نورانۍمےشوۍ‌و…🍃 باشھدا‌ڪہ‌رفیق‌شدۍ! شھیدمےشوۍ بِـدآنیـدڪِه‌شھـٰادَت‌مَـرگ‌نیسـت؛ رسـٰالَـت‌اسـت! رَفتـن‌نیسـت؛ جـٰاودانه‌مـٰانـدَن‌اسـت! جـٰان‌دادَن‌نیسـت؛ بَلڪه‌جـٰان‌یـٰافتَـن‌اسـت! همچون قهرمان من بزرگ مرد سرزمینم جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هم قد و قواره آرتین امروز خواست که بیاد و راهپیمایی شرکت کنه میدونی چرااا چون وقتی عکس های آرتین تو تلوزیون میبینه براش خیلی تعجب برانگیز که چرا یک بچه دستش اینجوری شده بهش میگفتیم مثل اینکه دستش بریده و باند میپیچن که زود خوب بشه..میگفت آخه دست که بِبُره اینقدر خون نمیره آخه اونجا که تو تلوزیون نشون می داد خیلی بیشتر خون بود مامان مثل زمانی بود که یک گوسفند سر میبرن بچس نمیدونم چطوری بهش بگم اینها خون های هم وطنت خون های هم سن و سالت میگفت مامان چرا مامان و باباش تو بیمارستان باهاش نیستن... چرا وقتی دستش اینجوری شده مامان و باباش نمیان کنارش آخه میدونی نمیدونه که بابا و مامانش شهید شدن😭😭