چادࢪٺسٺونزیبایےهاست🖐🏻-!
نباشد،فروخواهےࢪیخت!🌸☔️
#چادرانه
#پروفایل
#فاطمیه
#لبیک_یا_خامنه_ای
#فاطمیه_خط_قرمز_ماست
• · · · · · • ✢ • · · · · · •
امسال یجوره دیگھ فاطمیه رو درڪ میڪنیم🖤•``
وقتۍ از سر دختراۍ چادریمون؛
چادر ڪشیدن،ڪتڪشون زدن💔:>
#فاطمیه
#ایام_فاطمیه
#لبیک_یا_خامنه_ای
#فاطمیه_خط_قرمز_ماست
• · · · · · • ✢ • · · · · · •
- وَ رُشدکردن هدفِ والاۍِ اِنسانیت است🌿.
همیشه خوب باش😌✨
#انگیزشی
• · · · · · • ✢ • · · · · · •
💢 زن زندگی آزادی باور رهبران ماست؛ کدام تفکر و دیدگاه برای زنان، زندگی و آزادی قائل است؟
🔹 امام خمینی: بانوان، رهبر نهضت ما هستند. ما دنباله آنها هستیم. من شما را به رهبری قبول دارم و خدمتگزار شما هستم
(صحیفه امام خمینی، ج۷،ص۱۳۲و۳۳۸)
🔸 محمدرضا پهلوی: زنان زمانی اهمیت پیدا میکنند که زیبا و جذاب باشند!
زنان در توانمندی با مردها یکی نیستند!
زنان هیچ کار بزرگی در تاریخ انجام ندادهاند! زنان حتی یک آشپز بزرگ به تاریخ هدیه ندادهاند! (مصاحبه با اوریانافالاچی خبرنگار ایتالیایی ۱۳۵۲)
#فاطمیه
#ایام_فاطمیه
#لبیک_یا_خامنه_ای
┅┅✿💠❀🇮🇷❀💠✿┅┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ الْحُجَجِ عَلَى الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ✨🌿
سلام بر تو ای مولایی که عصارهی همه فرستادگان خدایی🌷
سلام بر تو و بر روزی که خواهی آمد 💠
و با اعجاز موسایی و دَم عیسایی و خُلق محمّدیات، دلها را فتح خواهی کرد.🕊
📚 بحار الأنوار، جلد۹۹، صفحهی۹۷.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبتها و بغض "زینب" دختر شهید نادر بیرامی
....بابا عاشق حاجقاسم بود
دوست داشت پرچمش همیشه بالا باشه.....
#امنیت_اتفاقی_نیست
😔💔
4_5785279192039948929.mp3
472.9K
شیخحسین انصاریان
بی حجابی و بد حجابی دهن کجی به خانم فاطمه زهرا است.
🌷🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🌷🌷
سه مرزبان که بر اثر سرما یخ زدند و به شهادت رسیدند.😔
🔻امنیت اتفاقی نیست🔺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فرماندهی مستقیم اغتشاشات ایران با چه کسانی بود؟
♨️ در این فیلم به نقش رسانههای معاند در فرماندهی مستقیم اغتشاشات ایران را مشاهده مینمایید.
#فاطمیه
#ایام_فاطمیه
#لبیک_یا_خامنه_ای
┅┅✿💠❀🇮🇷❀💠✿┅┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#زنگ_عبرت
🎥شاید با دیدن این صحنهها کمکم خانوادهها و والدین دانشجویان از خواب غفلت بیدار شوند و بفهمند که جمهوری اسلامی در این سالها چه خطراتی را از فرزندانشان دور کرده و حواس آنها نبوده!
سهشنبه ۲۲ آذر دانشگاه علوم و تحقیقات / خواستگاری به سبک غربی بدون آداب و رسوم شرعی و عرفی / خیلی راحت دست دختر مردم را میگیرد و میبرد... / مراکز علمی در حال تبدیل شدن به تفرجگاه و ،حل خوشگذرانی و شهوترانی جماعتی شده! / روسای دانشگاهها دقیقا چه غلطی میکنند؟ شورای عالی انقلاب فرهنگی که حال تکان خوردن ندارد...
#حجاب
#تخریب_چی
#تذکر_لسانی
┅┅✿💠❀🇮🇷❀💠✿┅┅
- تعریفمنازعشقهمانبودکهگفتم
دربندکسیباشکهدربندِحسیناست . . 🌱!
#عاشقانه
' آری جهنم میشود دنیای بی تو
آتش بگیرد زندگی بیخندههایت ' (:🌱
#سردار_دلها
#حاج_قاسم
ڪوچہ احساس
•••♡🍂🍂🍂♡••• ﴾﷽﴿ رمان ♥ #بےدل ♥ به قلم #ر_مرادی #فصل_دوم * پایانِ یک آغاز * #قسمت_صد_و_پنجاه_و_دوم
•••♡🍂🍂🍂♡•••
﴾﷽﴿
رمان ♥ #بےدل ♥
به قلم #ر_مرادی
#فصل_دوم * پایانِ یک آغاز *
#قسمت_صد_و_پنجاه_و_سوم
گرمش شده بود. آنقدر در آن لباس عرق کرده بود که حس میکرد آب بدنش تمام شده. سرگیجه داشت. پشت گوشش از فشارِ کشِ ماسک، زخم شده بود. میخارید. میسوخت.
هرچه هوا گرمتر میشد تحمل آن لباس سختتر.
این روزها، مرگ نه پاورچین پاورچین، بلکه مانند تندباد در شهر میگشت و همه را درو میکرد. تختها خیال خالی شدن نداشتند. اورژانس شبیه بیمارستانهای زمان جنگ شده بود. عدهای روی صندلی نشسته بودند و عدهای وسط اورژانس منتظر جای خالی بودند. وضعیت نابسامان شده بود.
خسته و عصبی پشت گوشش را خاراند. هنوز نصف گزارش را هم ننوشته بود. نمیدانست شلوغی این روزها عصبیاش کرده یا نبودن حبیب.
چند روزی میشد که حبیب مبتلا شده بود. درست بعد از مراسم کوچکی که برای ابراهیم در گلزار شهدا برگزار کرده بودند. با چند نفر از پرسنل رفته بودند مراسم. وقتی سر مزار طاها در حال و هوای خودش بود، حبیب غافلگیرش کرده بود.
- خانم سماوات! میخوام مطلبی رو بهتون بگم.
تکتم با دلشوره نگاهش کرده بود. خوب یادش بود که در عمق چشمان او، به جز شرم، عشق را هم دیده بود. این نوع نگاه را خوب میشناخت. حبیب گفته بود:
- میخوام حلالم کنید.
تکتم با تعجب به او چشم دوخته بود. نشسته بود با فاصله. و بعد ناگهانی و خلاصه رفته بود سر اصل مطلب.
- تست من مثبت شده. همین امروز فهمیدم.. باید برم قرنطینه. از همین جا میرم خونه. دیگه بیمارستان نمیام. گفتم شاید دیگه فرصتی واسه دیدار فراهم نشه.. برای همین اینجا مزاحم شدم..
آن لحظه قلب تکتم با شنیدن آن حرفها به تقلا افتاده بود. نبودن حبیب آن هم در آن شرایط، بدترین اتفاقی بود که ممکن بود بیفتد. او به خیلیها کمک کرده بود. هوای همه را داشت. از بیمار گرفته تا کادر درمان. حالا با نبودنش روحیهی خیلیها ضعیفتر میشد از جمله خودش.
حبیب گفته بود:
" من نمیدونم زنده برمیگردم یا نه. هر چی خدا بخواد. ولی شماها باید بمونید. به جای من شما براشون دعا بخونید. بهخصوص دعای سلامتی آقا امام زمان. من توی بیمارستان نمیمونم به خاطر اینکه جای یه نفر دیگه رو اشغال نکنم.. فعلأ تو خونه قرنطینه میشم تا بعد.. مادرم خونه نیست.. پیش خواهرامه.. اگه عمرم به این دنیا بود که برمیگردم و ..
به تکتم نگاه کرده بود. خواهش دلش را نمیدانست بگوید یا نه. هنوز مطمئن نبود تکتم به آن همکلاسی سابقش چه جوابی داده. برای همین ترسید. به این فکر کرد شاید زنده نمانّد. پس بهتر بود او چیزی نداند. حرفش جور دیگری زده بود.
- هر چی خدا بخواد.. شما محکم باشید.. با قدرت ادامه بدید.. نذارید ناامیدی از پا درتون بیاره.. هرچند من مطمئنم شما از پسش برمیاید. همونطور که تا حالا براومدید. نمیدونم چرا حس میکنم..
تکتم حرفش را قطع کرده بود.
- خواهش میکنم نگید دیگه لطفاً..
درمیان بهتی که هنوز نتوانسته بود حرفهای حبیب را بپذیرد، با استیصال گفته بود:
" حرف از نیومدن نزنید تو رو خدا.. شمام روحیتونو نبازید.. برمیگردید.. سالم و سلامت..انشاءالله.."
حبیب خندیده بود.
- عمر و زندگی دست خداست.
- میدونم ولی نمیخوام به این فک کنم یه نیروی خوب دیگه رو هم از دست میدیم.. شما باید خوب بشید.. باید برگردید..
تکتم نمیدانست چرا آن حرفها را زده بود و حبیب نمیفهمید در پس آن جملات مبهمِ او، ردی از علاقه پیدا میشود یا نه! سعی کرد به آن نیندیشد.
- به هر جهت.. شما منو حلال کن.. همین..
و رفته بود. تکتم بعد از آن نفهمید چقدر گریه کرد. چقدر ماند و چطور برگشت.
حالا یک هفته گذشته بود و جای خالی حبیب بیش از پیش خودش را نشان میداد. انگار وقتی او بود همه از وجودش نیرو میگرفتند. هر کدامشان که خسته میشد او جایش را میگرفت و خم به ابرو نمیآورد. برای بیماران شعر میخواند و گاهی برایشان موسیقیهای امیدبخش میگذاشت. موقع اذان صبح، صوت دعاهایش قوت قلب میداد به همه. وقتی شروع میکرد به دعا خواندن، همه با او همنوا میشدند.
و حالا نبودنش همهی اینها را به رخ میکشید. حالا که نبود همه برایش دعا میکردند حتی آنهایی که خودشان به دعا نیاز داشتند.
نفس گرفتهاش را بیرون داد. او هم دعا میکرد حبیب هرچه زودتر برگردد. عدهی زیادی چشم انتظارش بودند. حتی فکر اینکه او هم از دست برود کشنده بود برایش. گزارشش را تکمیل کرد و به بخش برگشت.
امیدوار بود و در پس این امید زندگی همچنان ادامه داشت.
ارسال روزهای #شنبه #دوشنبه #چهارشنبه
#ادامهدارد...
ایناثر فقط متعلق به کانال #کوچهاحساس میباشد.⛔️
#هرگونهکپیوارسالدردیگرکانالهاحراماست❌
لینک کانال
http://eitaa.com/joinchat/2126839826C589c9be5e4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧚♂امـشب
✨قبل از خـواب
🧚♂زمـزمـه کـنیم
✨اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ
🧚♂امُـورِنـا خَـیْراً
✨خـداونـدا 🙏
🧚♂آخـر و عاقبت کـارهای
✨مـا را ختم بـه خـیرکـن
🧚♂به امید طلوع آرزوهایتان
#شـب_بـخیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 معجزهای به نام توبه
⭕️ چرا طلب مغفرت یعنی درخواست معجزه از خدا؟
⭕️ چرا هر توبهای که خدا قبول میکند، معجزهای است که خدا برای توبهکننده انجام داده؟
🔰 #استاد_پناهیان
هدایت شده از RadioMighat | رادیو میقات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 داستان کوتاه ( ﻫﻤﻪ ﺧﺪﺍﺕ ﻣﯿﺸﻦ ﺍﻻ خدا )
بازاری اول: یعنی تو با همین چندرغاز پول باربری شیکم زن و 5 تا بچتو سیر میکنی؟! مارو حالو گیر آوردی یا خودتو زدی به کوچه علی چپ؟!
عبدالله: نه آقا این حرفها چیه، راستش سخت که هست،ولی ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻢ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﯾﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺣﻞ ﺷﺪﻩ، ﺭوزی دست اوستا کریمه، تا حالا که رسونده و بعد از اینم ایشالله ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ.
بازاری دوم: هه همه اینا رو گفتی عبدالله جون ! اما ما بچه بازاریم ، تهش چیییییی، اصل قصه رو نمیگیا!
صداپیشگان : مسعود عباسی - علی حاجی پور - کامران شریفی - مسعود صفری - علیرضا جعفری - احسان فرامرزی
نویسنده و کارگردان: علیرضا عبدی
پخش روزهای یک شنبه ازکانال رادیو میقات پخش تخصصی داستانهای صوتی
@radiomighat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فرق شهید با یک آدم معمولی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اگر محاربین و قاتلین اعدام نشوند چه میشود؟
⭕️ نتیجه گذشت و بخشش جمهوری اسلامی را در دهه شصت ببینید!