eitaa logo
ڪوچہ‌ احساس
7.3هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
18 فایل
لینک کانال تبلیغات http://eitaa.com/joinchat/826408980C73a9f48ae6
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃 از مادری پرسیدند... کدام فرزندت را بیشتر دوست داری؟ مادر گفت: بیمار آنها تا وقتی کہ خوب شود؛ غایب آنها تا وقتی کہ بازگردد؛ کوچکترین را تا وقتی کہ بزرگ شود... همہ آنها را تا وقتی کہ بمیرم... ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─ @koocheyEhsas ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─
*زنی که همیشه بسم الله الرحمن الرحیم می گفت * _موضوع داستان: اعتقادی_ در تحفةالاخوان حکایت شده است که مردى منافق زن مؤمنى داشت که در تمام امور خود به اسم بارى تعالى مدد می جست و در هر کار «بسم الله الرحمن الرحیم» می گفت و شوهرش از توسل و اعتقاد او به بسم الله بسیار خشمناک مى شد و از منع او چاره نداشت تا آنکه روزى کیسه کوچکى از زر را به آن زن داد و گفت آن را نگاه بدارد! زن کیسه را گرفت و گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم» آن را در پارچه اى پیچید وگفت: «بسم الله الرحمن الرحیم» و آن را در مکانى پنهان نمود و بسم الله گفت. فرداى آن روز شوهرش کیسه را سرقت نمود و به دریا انداخت تا آنکه او را بى اعتقاد و شرمنده کند. پس از انداختن کیسه در دریا به دکان خود نشست و در بین روز صیادى دو ماهى آورد که بفروشد. مرد منافق آن دو ماهى را خرید و به منزل خود فرستاد که آن زن غذایى از براى شب او طبخ کند. چون زن شکم یکى از آن ماهیان را پاره نمود کیسه را در میان شکم او دید! بسم الله گفت و آن را برداشت و در مکان اوّل گذاشت. چون شب شد و شوهرش به منزل آمد زن ماهیان بریان را نزد او حاضر ساخته، تناول نمودند. آنگاه مرد گفت: کیسه زر را که نزدت به امانت گذاشتم بیاور. آن زن برخاسته، «بسم الله الرحمن الرحیم» گفت و آن را در پیش شوهرش گذاشت. شوهرش از مشاهده کیسه بسیار تعجب نموده و سجده الهى را به جاى آورد و از جمله مؤمنان گردید. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─ @koocheyEhsas ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ دلم خوش‌است به تو ای بهشتِ عطرآگین تو ای ذخیره ی پروردگار، روی زمین تو ای که گستره‌ی آسمان در آغوشت و زیر پای تو پهن است عالَمِ تکوین تو آمدی و از آن پس شکوفه ها بستند به شوق آمدنت بر درخت ها آذین نگاه گرم تو افتاد بر دل سرداب و سلسبیل شد از چشم‌های تو تامین یهود و هندو و بودا تو را دعا کردند مسیحیان همه گفتند یکصدا آمین تویی که معجزه‌ی صد مسیح را داری عجیب نیست که احیاشود به‌دستت دین تو وارث همه‌ی انبیائی و انگار شده تمامی قرآن خلاصه در یاسین نوشته اند که روزی بهار می آید شکوفه می‌دهد این انتظارها به یقین ظهور می‌کنی و با تو می‌رسد حتی صف نماز جماعت به مَعبدی در چین... ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─ @koocheyEhsas ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─
*امیدوارم خداوند برای امروزتون سبدسبد🌼🍃 اتفاقات خوب و خوش رقم بزنه و حال🌺🍃 دلتون مثل گل تازه و باطراوت باشه🌸🍃 در پناه خداوند باشید 🌸 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─ @koocheyEhsas ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─
شاید تو… سکوت میان کلامم باشی! دیده نمیشوی اما من تو را احساس می کنم! شاید تو …. هیاهوی قلبم باشی! شنیده نمیشوی اما من تو را نفس می کشم! ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─ @koocheyEhsas ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─
✅ فلسفه و علت غيبت‏ امام زمان(عج) ✍استاد قرائتی: اگر لامپی در یك خیابانی بزنند، افرادی بیایند این لامپ را بشکنند.لامپ دوم را بزنند، لامپ دوم را هم بشکنند.لامپ سوم را بزنند، لامپ سوم را هم بشکنن .اگر یازده لامپ بزنند و مردم نااهل بشکنند حکما عاقلی دیگر می گوید: لامپ دوازدهمین را وصل نکـن ایـن ها هنوز آدم نشده اند،لیاقت ندارند بگذار در تاریکی باشند. یازده امام آمد و یازده چراغ هدایت را شهید کردند .چراغ دوازدهمیـن را دیگر خداوند وصل نکرد. مي گوید: هر وقت آمادگی اش را داشتید، شما هنوز متمدن نشده اید ... (عج) ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─ @koocheyEhsas ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─
🌞روز را تقسیم کنیم بارقه ی امیدش برای ما روشنایی روزش برای گل ها🌻🍃 آواز پرندگانش برای ما سکوتش برای گل ها🌹🍃 رقص سپیده دمش برای ما تشنگی نور خورشیدش برای گل ها🌸🍃 روزتون زیباتون دلنشین و زیبا💐 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─ @koocheyEhsas ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─
گر بگویم که تو در خون منی بُهتان نیست... ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─ @koocheyEhsas ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─
🌸🍃 از مادری پرسیدند... کدام فرزندت را بیشتر دوست داری؟ مادر گفت: بیمار آنها تا وقتی کہ خوب شود؛ غایب آنها تا وقتی کہ بازگردد؛ کوچکترین را تا وقتی کہ بزرگ شود... همہ آنها را تا وقتی کہ بمیرم... ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─ @koocheyEhsas ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─
همیشه به نیروها و رزمنده ها می‌گفت: "قبل از خواب زمزمه کنیم: ' اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتي تُحْرِمُنِیَ الْحُسَیْنْ ' "خدایا گناهانی را که مرا از امام حسین علیه السلام محروم می‌کند، ببخش..." 🍁شهید محمود کاوه🍁 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─ @koocheyEhsas ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─
✍آیت‌الله بهجت(ره): شیطان با شش هزار سال عبادت عاقبتش آن‌طور شد، آیا ما می‌توانیم به خود مغرور شویم؟! به خدا پناه می‌بریم! 📚 در محضر بهجت، ج۱، ص۱۹۶ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─ @koocheyEhsas ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─
کارگردان دنیـا خـداست مهم نیست نقش ما ثروتمند است یا تنگدست،،سالم است یا بیمار مهم این است که محبوبترین کارگردان عالم نقشی به ما داده نباید از سخت بودن نقش گله مند بود چرا که سخت بودن نقش نشانه اعتماد کارگردان به شایستگی بازیگر است... ♥️امیدوارم خوش بدرخشید غر نزن گله نکن خدا حکمت همه کارها را میدونه فقط بهش بگو: ای که مراخوانده ای راه نشانم بده... ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─ @koocheyEhsas ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─
همه رفته بوديم و فقط و ولي‌الله مانده بودند خانه🏡. تابستان‌ها كار مي‌كرد. وقتي برگشتيم، انگار نه انگار فقط دو تا پسر خانه ‌داري كرده بودند. سن و سالي هم نداشتند😃. تازه پول تو جيبي‌هاشان💴 و حقوقي كه از كار تابستان جمع كرده بود، روي هم گذاشته بودند و يك اجاق گاز بزرگ براي خانه خريده بودند.☺️🌹 راوی:مادرشهید ❤️ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─ @koocheyEhsas ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نوید عصبی به پنجره پشت کرد و خودکار رو پرت کرد روی میز. - به خودت مسلط باش. چرا عصبی میشی؟ - مگه نمیبینی؟ - شاید باهم ازدواج کردن؟ - دختر تنها؟ بی بزرگتر؟ - خودت قایم موشک بازی در آوردی. اگه زودتر بهش گفته بودی الان از کارهاش باخبر بودی ... الان هم دیر نشده باهاش صحبت کن شاید هنوز عقد نکرده باشن. http://eitaa.com/joinchat/2008219670Ca8c79f11fb عاشقانه ای پرطرفدار از نویسنده جدیدمون خانم غفاری عزیز😍😍😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️الهی تـا جهان بـاشد 💛بـه شـادی درجـهان بـاشید ♥️الـهی از هـمه غـم‌ ها 💛بـه دور و در امـان باشید ♥️ســــلام عـزیـزان ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─ @koocheyEhsas ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─
💐🍃الهی امروز برایتان همان روزی باشد که می‌خواهید👌 همان‌هایی را ببینید که دوست‌شان دارید همان حرف‌هایی را بشنوید که دلتان می‌خواهد😍 و همه چیز همان جوری پیش برود که آرزویش را دارید👌 سهم امروزتان از زندگى خوشبختى به سبکِ خودتان😘 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─ @koocheyEhsas ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─
خانه ات آباد ای دل ، بَس خرابم کرده ای چون طبیب حاذقی ، اکنون جوابم کرده ای من که عمری پا به پایت آمدم تا کوی یار از چه رو اکنون چنین، در غصه خوابم کرده ای 🍃 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─ @koocheyEhsas ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─
✍آیت الله بهجت(ره): یک روحانی بود که منبرش خیلی گرفته بود. روضه را خوب می خواند و هر وقت احتمال می داد کسی دارد روی دستش بلند می شود ، یک منبر رو کم کنی می رفت ؛ یک بار به خودش آمد و قلبش تکان خورد . عهد بست که هر وقت بالای منبر از این فکرها کرد، جریمه اش این باشد که چهل روز منبر نرود و واقعا نمی رفت . کم‌کم دلش صاف شد ، آن قدر که همان اول مجلس جواب " اَلسلام عَلَیکَ یا ابا عَبدِالله " را می شنید. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─ @koocheyEhsas ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─
❣محبت ❣ را بی محاسبه پخش کن. دروازه های قلب❤️ت را به روی همه بگشا... و باور داشته باش او که در این نزدیکی ست، بهترینها را برایت رقم زده است....😍💚 ✍ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─ @koocheyEhsas ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─
آیت الله بهاءالدینی : (( اگر می خواهید برکاتی نصیبتان شود ، نماز اول وقت شما ترک نشود. )) ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─ @koocheyEhsas ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─
*در مسیر کربلا بودم که... * _موضوع داستان: مذهبی_ علامه حِلّی(ره) می گوید: شب جمعه ای به قصد زیارت امام حسین علیه السلام به سوی کربلا می رفتم، در حالی که تنها و سوار بر الاغ بودم و تازیانه ی کوچکی برای راندن مَرکب در دست داشتم. در بین راه عربی پیاده آمد و با من همراه و هم کلام شد. کم کم فهمیدم شخص دانشمندی است؛ وارد مسائل علمی شدیم، برخی از مشکلات علمی که داشتم از او پرسیدم، عجیب اینکه همه را پاسخ مناسب و دقیقی فرمود! متحیر شدم که او کیست؟ که این همه آمادگی علمی دارد؟! در این حال به فکرم رسید از او بپرسم آیا این امکان وجود دارد که انسان حضرت صاحب الزمان (عجل الله فرجه) را ببیند؟ ناگهان بدنم را لرزشی گرفت و تازیانه از دستم افتاد. آن بزرگوار خم شد و تازیانه را در دستم گذاشت و فرمود: «چگونه صاحب الزمان را نمی توانی ببینی در حالی که اکنون دستِ او در دستِ توست» پس از شنیدن این جمله، بی اختیار خود را از روی چهارپا بر زمین انداختم تا پای امام را ببوسم اما از شدّتِ شوق، بی هوش بر زمین افتادم... پس از اینکه به هوش آمدم کسی را ندیدم. 📚 عبقری الحسان، ج۲، ص۶۱ 📚 منتخب الأثر، ج۲، ص۵۵۴ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─ @koocheyEhsas ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─
صورتش که سرد بود رو به صورتم نزدیک کرد و همچنان چشم به چشمم دوخت. صدای تپش قلبم رو می شنیدم. دستم رو از دستش بیرون کشیدم و انار رو بین صورتمون قرار دادم. امید لبخندی زد و انار رو از دستم گرفت. با فشاری انار نصف شد و آبش به صورت و چشم هر دومون پاشیده شد. هر دو خندیدیم. روی تخت نشستم و امید هم کنارم نشیت. انار رو تو دستاش دون کرد و به دستم داد و من دونه دونه سرگرم خوردن انارها بودم که متوجه نگاه گرمش شدم که بدون پلک زدنی به من نگاه می کرد. دستم رو سمتش گرفتم و گفتم: - چرا خودت نمی خوری؟ با همون نگاه گرم و خندانش گفت: - تو که می خوری انگار منم دارم می خورم. انارهایی که دون کرد براش نگه داشتم و تو دستش گذاشتم تا بخوره. کف دستاش سرخ سرخ بود. با هیجان گفتم: - وای دستاتو ببین. انگشتش که قطره های انار خیسش کرده بود به نوک بینی م زد و گفت: - کف دستای خودتو ببین دستهای منم سرخ سرخ بود. امید انارهای توی دستش رو جلوم گرفت و هر دومون دونه دونه برداشتیم و خوردیم. انارها که تموم شد انگشتشو روی لبم گذاشت و گفت: - لبهامونم مثل دستامون سرخ شده. عشق یعنی همین یکی شدن. خجالت کشیدم و خواستم سرم رو پایین بندازم که گفت: - عشق یعنی همین حیای قشنگ. http://eitaa.com/joinchat/2008219670Ca8c79f11fb
ڪوچہ‌ احساس
صورتش که سرد بود رو به صورتم نزدیک کرد و همچنان چشم به چشمم دوخت. صدای تپش قلبم رو می شنیدم. دستم
رمان انلاین ،جدیده جدید😍 با پارتگداری روزانه عاشقانه آموزنده هیجانی ❤️🍂
همين الان اگر غرق در گذشته هستيم يادمون باشه ذهن ما مثل يه اره برقی می مونه كه اگر روش تسلط نداشته باشيم خيلی خطرناكه! پس كنترلش را به عهده بگيريم و به خودمون بگيم: گذشته فقط برای كسب تجربه هست و اگر بی جهت در اون فرو رفته ايم در حال از دست دادن لحظات زندگيمان هستيم. ‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─ @koocheyEhsas ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─
اگر از شما بپرسم «از زندگی چه می‌خواهید؟» و شما جواب بدهید «می‌خواهم خوشبخت باشم و خانواده‌ی خوبی داشته باشم و یک شغل عالی»، جواب شما آن‌قدر کلیشه‌ای و پیش‌پاافتاده است که در واقع هیچ معنایی ندارد. همه‌ی آدم‌ها از چیزی که حس خوبی می‌دهد لذت می‌برند. همه یک زندگی مرفه و با فراغِ بال می‌خواهند، اینکه عاشق بشوند و رابطه‌ی زناشویی معرکه‌ای داشته باشند. خوش‌تیپ و محبوب و پولدار باشند. آن‌قدر مورد احترام و جذاب باشند که وقتی وارد اتاقی می‌شوند آدم‌ها مثل رود نیل شکافته شوند. معلوم است، همه این را می‌خواهند. خواستنش آسان است. اما پرسش مهمتر، پرسشی که کمتر کسی در زندگی به آن توجه می‌کند، این است که «چه رنجی را در زندگی می‌خواهید؟ مایل‌اید در زندگی با چه چیزی دست‌وپنجه نرم کنید؟» زیرا به نظر می‌رسد این عاملی مهم و تعیین‌کننده‌تر است برای اینکه زندگی ما در نهایت چه چیزی از کار درآید. . آنچه شما را تعیین می‌کند این پرسش نیست که «می‌خواهید از چه چیزی لذت ببرید؟» بلکه پرسش درست این است که «می خواهید چه رنجی را تحمل کنید؟» راه شادکامی راهی پر از مشقت و سرافکندگی و ناکامی است. باید چیزی را انتخاب کنید. نمی‌توانید یک زندگی بدون رنج داشته باشید. نمی‌شود دائماً همه چیز گل و بلبل باشد. پرسشِ لذت، آسان است، و تقریباً پاسخ همه‌ی ما یکسان است. پرسش مهم‌تر، پرسش رنج است. دوست دارید چه رنجی را تحمل کنید؟ این پرسش‌های سخت هستند که ارزشمندند و شما را به جایی می‌رسانند. هنر ظریف بی خیالی نویسنده مارک منسن ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─ @koocheyEhsas ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─