دلگرم کننده ترین آیه ای که خوندم اینجا بود که گفت:
"وَإِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ"
یعنی اگر خدا برای تو خیری بخواهد هیچکس نمیتواند مانع لطفتش شود✨
کتاب دختر شینا نوشته خانم بهناز ضرابی زاده خاطرات خانم قدم خیر محمدی کنعان همسر شهید ستار ابراهیمی هژیز است ایشان زحمات زیادی کشیدند حضرت امام درباره کتاب نوشته اند:
بسمه تعالی
رحمت خدا بر این بانوی صبور و با ایمان و بران جوان مجاهد و مخلص و فداکاری که این رنج های توانفرسای همسر محبوبش نتوانست او را از ادامه ی جهاد دشوارش باز دارد جا دارد از فرزندان این دو انسان والا نیز قدردانی شود
شهریور91
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
امام علی(ع) در مورد "کینه"چه فرمودند؟🔍
⚜ امام امیرالمومنین على عليه السلام:
آن كه كينه را كنار بگذارد، قلب و ذهنش آرامش مىيابد.
«مَنِ اطَّرَحَ الحِقدَ استَراحَ قَلبُهُ ولُبُّهُ»
🗞 منبع : غرر الحكم، حدیث ۸۵۸۴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا
شب را در سکوت و تاریکی
آفریدی تا همه
از هیاهو و شلوغی روز
در دامنش به آرامش برسند.
خدایا
آرامشی راستین،
خیالی آسـوده
و خوابی آرام
نصیب همـه بگردان🙏
#شبتـون_بخیـر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری💓
#میلاد_حضرت_مادر✨
#روز_مادر💞
مادر که شدین
به خودتون قول بدین با بچتون رفیق باشین؛ که شما رو محرم و مرهم درداش بدونه؛ نه با دروغ و پنهانکاری؛ ازتون بترسه...💕
هدایت شده از RadioMighat | رادیو میقات
26.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 داستان صوتی ( سرباز )
زینب: خودشون کنار زن و بچه هاشون توی خونه کنار بخاری گرم میشینن!بچهی ما توی سرما باید نگهبانی خونشون رو بده. خدا از سرشون نگذره
سلمان: این حرفا چیه زن؟ چی داری میگی زینب؟ خب سربازی همینه دیگه
زینب: تو مادر نیستی نمیفهمی چی دارم میگم. نمیبینی هوا چقدر سرده؟ بچم چی کشیده تو این هوا
صداپیشگان: مریم میرزایی - محمد رضا جعفری - مجید ساجدی - مسعود عباسی - علیرضا جعفری -کامران شریفی
نویسنده: مهری درویش
کارگردان: علیرضا عبدی
پخش روزهای پنج شنبه ازکانال رادیو میقات پخش تخصصی داستانهای صوتی
@radiomighat
پنج شنبه است و ياد درگذشتگان😔
🍃🌼اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🌼🍃
🌼پنجشنبه ها به یاد اونهایی هستیم
که بین ما نیستند😔
🌼و هیچکس نمی تونه جای خالیشون
رو تو قلبمون پر کنه💔
🌼گذشتگانمان دلخوشند
به یک صلوات و دعای رحمت و مغفرت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸یکتا گُهر بحر رسالت زهراست
🎊محبوبه حق
🌸ظرف ولایت زهراست
🎊همتای علی
🌸نور دو چشم احمد
🎊سرچشمه دریای امامت
🌸زهراست
🎊پیشاپیش میلاد
🌸حضرت فاطمه(س) وروزمادر مبارک باد🎊
#میلاد_حضرت_زهرا
#روز_مادر
✨❤مادر نوشته میشود اما
💚✨عشق خوانده میشود
✨💜صبر خوانده میشود
💖✨محبت خوانده میشود
✨❤ودلیلی برای ادامه زندگی
💚✨خوانده میشود
✨💜مادر نوشته میشود
💖✨ومیتوانی با همین کلمه
✨❤چهارحرفی زندگی را معنا کنی
💖پیشاپیش روز مـ❤️ـادر مبارک 💐
#میلاد_حضرت_زهرا
#روز_مادر
#دیر_نشه😔
دیروز به مادرم زنگ زدم بعد از مرگش تلفن ثابت خانهاش را جمع نکردیم
نمیخواهم ارتباطمان قطع شود هروقت دلم هوایش را میکند بهش زنگ میزنم.
تلفنش بوق میزند بوق میزند بوق میزند وقتی جواب نمیدهد با خودم فکر میکنم یا برای خرید رفته بیرون یا خانه همسایه است.
الان چند سال میشود هروقت دلم هوایش را میکند دوباره زنگ میزنم.
شماره “بیرون” را هم ندارم زنگ بزنم بگویم:” به مادرم بگید بیاد خونهاش، دلم براش تنگ شده.
دوست من اگر مادر تو هنوز خانه است و نرفته “بیرون”
امروز بهش زنگ بزن
برو پیشش
باهاش حرف بزن
یک عالمه بوسش کن
صورتتو بچسبون به صورتش
محکم بغلش کن
بگو که دوستش داری
وگرنه وقتی بره” بیرون” خیلی باید دنبالش بگردی.
باور کنید “ بیرون” شماره ندارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹
🎉مادر یعنی ناز هستی در وجود
🌸مادر یعنی یک فرشته در سجود
🎉مادر یعنی یک بغل آسودگی
🌸مادر یعنی پاکی از آلودگی
🎉مادر یعنی عشق و هستی؛ زندگی
🌸مادر یعنی یک جهان پایندگی
🌸تقدیم به مادران گل سرزمینم
🎉پیشاپیش روز مادر مبارک💖🌸
#میلاد_حضرت_زهرا
#روز_مادر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انَّ مَن اَحَبَّها فَطَمَ مِن النّار
🌺 نماهنگ «مادر آب» به مناسبت میلاد حضرت زهرا سلامالله علیها
✾࿐ᭂ༅•❥🌺❥•༅ᭂ࿐✾
این رمان فوق اعلاده زیباست❤️😍
خوندنش رو به شدت توصیه میکنم.
به مناسبت روز مادر تخفیف داریم
جا نمونید❤️😍
@AdminAzadeh
#آزاده
↻🥀📍••||
•لطف مادر بود اينكه نوكر مولا شديم•
•بعد مولا خاك پـاى بـچـه هـاى فاطمه•
#ولادتمادرمونمبارک♥️♥️♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تجلی امامت فاطمه
نتیجه ولایت فاطمه
طریقه عبادت فاطمه
فاطمه فاطمه فاطمه
🌿❤️🌿❤️🌿❤️🌿❤️🌿❤️🌿❤️🌿
#سلام_امام_زمانم❣️
ای مهربانِ من تو کجایی که این دلم
مجنون روی توست که پیدا کند تو را
ای یوسف عزیز،چو یعقوب صبح و شام
چشمم به کوی توست که پیدا کند تو را
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌷
💎اَلسَّلاَمُ عَلَي بَقِيَّهِ اللَّهِ فِي بِلاَدِهِ وَ حُجَّتِهِ عَلَي عِبَادِهِ الْمُنْتَهِي إلَيْهِ مَوَارِيثُ الأَْنْبِيَاءِ وَ لَدَيْهِ مَوْجُودٌ آثَارُ الأَْصْفِيَاءِ
💎سلام بر باقي مانده خدا در كشورهايش،
و حجّت او بر بندگانش، آنكه ميراث پيامبران به او رسيده،
و آثار برگزيدگان نزد او سپرده است.
📚فرازی از زیارت نامه حضرت مهدی(عج)
💎♠️💎
#سلام
#امام_زمان
#روز_مادر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥انتقاد حجت الاسلام پناهیان به نیروهای انقلابی
⚠️ نقطه قوت دشمن کجاست و نقطه ضعف ما کجاست؟
👈 گاهی باید به جای تعقیبات نماز، صفحات خوب فضای مجازی را لایک کنیم
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
#روز_مادر
┄┅═🔹☫جهاد تبیین☫🔹═┅┄
✅پاسخ کوبنده به علی کریمی و کیمیا علیزاده
👈میگن، نگید فاطمه زهرا (س)
👈میگن، بگید سپندارمذ بانوی ایرانی
🔻اما ببینیم، سپندارمذ کیست و آیا لایق مادر شدن هست یا خیر
▪️اولا سپندارمذ نوعی خداست
▪️دوما دختر و همسر اهورامزدا است
▪️سوما جشن سپندارمذ، جشن کشتن موجودات بی گناه است
┄┅═🔹☫جهاد تبیین☫🔹═┅┄
ڪوچہ احساس
حبیب ناباور نگاهش کرد. انتظار نداشت این حرفها را از زبان او بشنود. آن هم درست در آن موقعیت. سعی کرد
•••♡🍂🍂🍂♡•••
﴾﷽﴿
رمان ♥ #بےدل ♥
به قلم #ر_مرادی
#فصل_دوم * پایانِ یک آغاز *
#قسمت_صد_و_شصت_و_دوم
یک اتاقِ خالی و سکوتی تلخ، واقعیت را مثل پتک بر سرش میکوباند. مانده بود چه کند؟ بخندد به حالوروز خودش که برای خواستهی دل، التماس کرده بود، یا گریه کند که آخر این جاده هم بنبست شده بود. بدتر از این هم مگر میشد؟
روی صندلی وا رفته بود و ماسک خیس از اشک، که تا روی دهانش بالا آمده بود، اذیتش میکرد. ماسک را برداشت و رد اشک را از روی صورتش پاک کرد. سرش داشت از درد منفجر میشد. دیگر حتی توان فکر کردن هم نداشت.
اول تصمیم گرفت برای چند روز مرخصی بگیرد و دور شود از آنجا و آن محیط.
اما بعد پشیمان شد. هم به خاطر پدرش، هم میدانست برود خانهشان، حالوروزش بهتر از این نخواهد شد. اینجا حداقل میتوانست با کار، خودش را سرگرم کند. حتی اگر جای خالی حبیب برایش آزاردهنده میشد.
حرفهایش را به حبیب زده بود و خیالش راحت شده بود که او دیگر از مکنونات قلبیاش خبر دارد، چیزی که بدجور روی قلبش سنگینی میکرد. هرچند با حرفهای امشب او، امید چندانی نداشت که حبیب دیگر برگردد و یا حتی دیگر او را بخواهد. با اندوه فکر کرد:" نکنه دارم تقاص پس میدم؟ تقاص دل شکستن؟ نکنه هامون دلش شکسته باشه؟.."
بعد به خودش امیدواری میداد.
" چیکار باید میکردم؟ من نمیتونستم باهاش برم.. نمیتونستم بابامو ول کنم برم.. چیکار باید میکردم؟.."
با آهی که از عمق جانش کشید، از جا بلند شد. بغض لعنتی هنوز رهایش نمیکرد. مثل این بود که میان برزخ گیر کرده باشد، با خودش درگیر بود.
حالا نبودن حبیب را چطور تحمل میکرد؟
برای چندمین بار در زندگی، آرزو کرد ای کاش مرگ همین لحظه سراغش میآمد و راحت میشد از تحمل این همه رنج.
با سردرگمی، یک ماسک دیگر پیدا کرد و به صورتش زد. خوب یا بد، تلخ یا شیرین، این چیزی بود که توان تغییر دادنش را نداشت. باید تحمل میکرد. مثل همهی آن تلخیهای گذشته. باید از این هم عبور میکرد. فکر کرد کاش حداقل عاطفه اینجا بود. اگر بود چه میگفت؟ صدای او در گوشش پیچید:
" اونی که داره قصهی زندگیمونو مینویسه، حتماً حواسش به همهچی هست. اومدن و رفتن آدما هم حتماً حکمتی داره که فقط خودش میدونه و بس."
در دلش گفت:" خدایا! داری قصهی زندگی منو چهجوری مینویسی؟!.. "
از اتاق خارج شد. باید اجازه میداد تا سرنوشت راه خودش را برود.
*
- نفهمیدی چرا دکتر فاطمی رفت از اینجا؟
گلرخ این را پرسید و زل زد به تکتم. با سکوتِ او دوباره گفت:
" من اگه تو بخش کرونا بودم تهوتوی قضیه رو درآورده بودم تا حالا.. "
نیمنگاهی به تکتم کرد.
- کسی درست چیزی نمیدونه.. بعضیا میگن با دکتر صالحی حرفش شده.. بعضیام میگن مامانش کرونا گرفته ولی نیومده این بیمارستان.. دکترم به خاطر اون رفته.. بعضیام میگن..
صدایش را پایین آورد.
- ماجرا عشقی بوده..
کنجکاوانه نگاهش کرد. " والا حتی تو بیمارستانم حرف مث نقلونبات میچرخه.. کافیه یه سوژه پیدا کنن.. خیلیا دپرس شدن از اینکه آقای دکتر گذاشتشون تو خماری..میدونی که.. برات گفته بودم.."
دوباره خندید ولی بلافاصله از گفتن حرفش پشیمان شد. نگاه نادمش را داد به تکتم. او که از علاقهی حبیب به تکتم خبر داشت، میخواست بفهمد دوباره چیزی بین او و حبیب پیش آمده یا نه. ولی انگار خراب کرده بود.
تکتم که میخواست کمی برای گلرخ درددل کند، با گفتن این حرفش، لب فرو بست و هیچ نگفت. قلبش به هم فشرده شده بود.
گلرخ بعد از کمی مکث و با تردید پرسید:" تو چیزی نمیدونی ؟! "
لحن تکتم کمی تند شد.
- حالا چرا موضوع اینقد مهم شده واسه تو و بقیه..
- آخه یکم عجیبه! دکتر فاطمی با اون همه سابقه یهویی بذاره بره..
منمنکنان پرسید:
" تکتم! میگم.. چیزی بینتون پیش اومده؟
من گفتم شاید به خاطر تو.."
تکتم حرفش را به تندی قطع کرد.
- هیچ ربطی به من نداره..منم نمیدونم چرا گذاشت رفت..
- چرا عصبانی میشی یهو..ببخش خب.. من فقط..
تکتم کلافه گفت:" مهم نیست.. من باید برم بخش.. تو کاروزندگی نداری دختر؟! برو به کارت برس.. بدو.."
گلرخ با قیافهای دمغ گفت:" باشه بابا.. منو بگو دارم تلاشمو میکنم بلکه فخار راضی بشه منو بفرسته پیشت.. توام که اصلا تحویل نمیگیری.."
تکتم آرامتر شد و لحنش نرمتر.
- باور کن خستهم.. من حتی وقت سرخاروندن ندارم.. چه برسه به کنجکاوی تو کار این و اون.. اون موضوعم مال گذشته بود تموم شد رفت..
تو هم به این حرفای خالهزنکی گوش نده.. حالا به هر دلیلی رفته به ما چه مربوط.. فعلاً کاری نداری؟ من برم دیگه..
گلرخ قانع نشده بود ولی دیگر پافشاری نکرد.
- باش.. اگه سرت خلوت شد بگو بیام پیشت.. من فقط میخوام حالو هوات عوض بشه..تو دوست عزیز منی..
👇👇👇
تکتم سرش را تکان داد.
- ممنون..
و از او جدا شد. از اینکه حبیب رفته بود، خودش را مقصر میدانست و سرزنش میکرد. میدانست گلرخ هم از روی کنجکاوی این حرفها را زده بود. با خودش گفت:" کاش میتونستم منم از اینجا برم.. برم یه جای دور.. خیلی دور.."
#ادامهدارد...
ایناثر فقط متعلق به کانال #کوچهاحساس میباشد.⛔️
#هرگونهکپیوارسالدردیگرکانالهاحراماست❌
لینک کانال
http://eitaa.com/joinchat/2126839826C589c9be5e4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در این شب دل انگیز
از خـدای مهربان✨
براتون
یک حـس قشنگ✨
یک شادی بی دلیل
یک نفس عطر خـدا✨
یک بغل یاد دوست
یک دنیا آرزوهای خوب✨
و آرامش خواستارم
شبتون بخیر و سرشار از آرامش✨