D1736782T13381089(Web)-mc.mp3
4.44M
🥰حمید پسر کوچولوی خیالپرداز توی افکار خودش غرق می شد و داستان می ساخت.
🏞حمید کوچولو یک بار در عالم خیالپردازی وارد جنگلی شد و حیوانات را با هم در حال بازی و شادی دید.
🏆حمید با حیوانات مشغول بازی شد.
😍 بعد از بازی به رستوران آقای جغد رفتند.
🔍موضوعات قصه:
#جنگل
#رستوران
#قاصدک
🎧از همین سری بشنوید🔻
🔹https://b2n.ir/r68890
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸@koodak_iranseda
🔸@koodak_iranseda
D1738131T11432378(Web)-mc (۱).mp3
4.59M
🏠یه دهکدهی خیلی کوچیک، یه مزرعهی خیلی قشنگ بود که حیوونهای زیادی اونجا بودن.
🐈 یه روز که همه از خواب بیدار شدن، متوجه شدن که «پیشی کوچولو» نیست.
😴«سارا» رفت به طرف پدرش که خوابیده بود و صداش کرد تا بیدار بشه
🔎موضوعات قصه:
#گمشده
#گربه
🎧از همین سری بشنوید🔻
🔹https://b2n.ir/q86834
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸@koodak_iranseda
🔸@koodak_iranseda
D1738394T14523787(Web)-mc.mp3
5.5M
🐝هاچ یه زنبورعسله که مادرش رو گم کرده و به دنبالش میگرده.
✋🏻توی این داستان زنبور دست چرا رو نیش میزنه.
📘 کتاب هم براشون داستان «هاچ زنبور عسل» رو تعریف میکنه... .
🔎موضوعات قصه:
#مادر
#زنبور
🎧از همین سری بشنوید🔻
🔹https://b2n.ir/u54409
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸@koodak_iranseda
🔸@koodak_iranseda
D1737258T16256484(Web)-mc.mp3
4.23M
👩🦳روزی مادربزرگ و گلاب با هم در خانه بودند.
🎎گلاب عروسکش را گُم کرده بود. او هر جایی را که عقلش می رسید، گشت، ولی عروسکش را پیدا نکرد.
🛌 تا اینکه تصمیم گرفت زیر تخت خوابش را بگردد؛ اما زیر تختش بسیار تاریک بود و او چیزی نمی دید، به همین دلیل...
🔎موضوعات قصه:
#عروسک
#آی_قصه_قصه
🎧از همین سری بشنوید🔻
🔹https://b2n.ir/w64732
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸@koodak_iranseda
🔸@koodak_iranseda
D1738230T14004943(Web)-mc.mp3
5.44M
👨🏻پدر احمد بهعلت ضربهای که به سرش خورده،
🐑 صدای گوسفند از خودش درمیآورد... ادامهی داستان را بشنوید.
🔎 موضوعات قصه:
#پدر
#بیماری
#گلچین_قصه_های_کیهان_بچه_ها
🎧از همین سری بشنوید🔻
🔹https://b2n.ir/j46150
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸@koodak_iranseda
🔸@koodak_iranseda
D1738301T12200434(Web)-mc.mp3
2.33M
🛒عزیز جون» و «هدی» با هم اومدن فروشگاه که خرید کنن.
🍵هدی کمی مریض شده و عزیزجون میخواد براش سوپ درست کنه.
🍦 اونها توی فروشگاه مشغول خرید هستن که هدی به عزیزجون اصرار میکنه براش بستنی بخره، ولی عزیزجون اجازه نمیدن که هدی بستنی بخره
🔎 موضوعات قصه:
#بستنی
#خرید
#یک_آیه_یک_قصه
🎧از همین سری بشنوید🔻
🔹https://b2n.ir/g93842
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸@koodak_iranseda
🔸@koodak_iranseda