#تمرین ۶۱
#ارسالی_مخاطب
فرزند میرا
نمیتوانست به او فکر نکند! همدم روزهای تنهایی اش، چه کسی همدم آن روزگارش را به فراموشی میسپارد که لوکا بتواند انجامش دهد؟در میان پرندگانی که به دنبال شکار لوکا بودند، میرا تنها پرنده بزرگی بود که آن موش بامزه را دوست داشت، از اعماق وجودش!برای او غذا و هزاران چیز دیگر فراهم میکرد، تا هنگامی که میرا مادر شد و در آشیانه اش فرزندش را در قالبی رها کرد و برای ابد از دنیا رفت، لوکا برای تبریک به بهترین دوستش آمده بود اما با جلو رفتن و دیدن پرها و آن سمت جسم بی جان میرا متوجه شد که میرا ترکشان کرده، جلوتر نیز به آشیانه او رسید و با اندوهی وصف نشدنی به تخم آن پرنده خیره شد، باید اینگونه لطف و محبت میرا را جبران میکرد؟با بزرگ کردن فرزند به دنیا نیامده اش؟ اما کجای دنیا یک موش توانسته فرزند یک پرنده را رشد دهد؟لوکا نیز نمیدانست!اما این مشهود بود که از شدت شوک از دست دادن دوست محبوبش مدت ها به فرزند متولد نشده او خیره ماند و پس از مدتی به آشیانه ی دیگر پرندگان رفت تا شاید بتواند والد مناسبی جهت رشد فرزند میرا، پیدا کند.
✍🏻فرزیکا
🤩سپاس بابت انجام تمرین؛
ان شاءالله موفق باشید و قلمتان پربرکت.🌷
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
#ارسالی_مخاطب
✨ارسالی مخاطب عزیز
🔺قلمتان پربرکت و همواره نویسا.
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
⁉️جای چه محتوایی توی «کتاب سفید» خالیه؟
بدون اینکه هوییت مشخص باشه، اینجا 🔰 برامون بنویس.😊
https://abzarek.ir/service-p/msg/2003422
#نظرسنجی
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
#اخبار_دنیای_کتاب
#تازه_های_نشر
#معرفی_کتاب
مشخصات
نویسنده: خانم صبا فرهادی
تصویرسازی: خانم مرجان خوشسازحیدری
قطع: خشتی
تعداد صفحه: 12
نوبت چاپ: اول / 1403
ناشر: انتشارات کتابنما
🪱به دنیای ماجراجویانهی کرمهای کوچک باغچه خوش آمدید!🥰
در این داستان جذاب و شیرین، با خانوادهی خندهدار خانم خزی و دوستانش آشنا میشوید که با هم در مهمانی هیجانانگیزی شرکت میکنند. اما وقتی مرغِ پاپری🐔، دشمن همیشگیشان، سر و کلهاش پیدا میشود، ماجرا به یک نبرد جالب و خلاقانه تبدیل میشود! آیا کرمهای کوچک موفق میشوند از دست مرغ فرار کنند؟
☀️این داستان پر از دوستی، خنده و موقعیتهای غیرمنتظره است و کودکان را به دنیای خیالی و شاد کرمها میبرد.
🐣برای کودکانی که دوست دارند در دنیای حیوانات کوچک و بازیگوش غرق شوند، این کتاب یک انتخاب فوقالعاده است!
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
✨«کتاب سفید» تقدیم میکند.
💻وبینار رایگان پرسش و پاسخ
🪧موضوع: آزاد
🧕🏻با حضور محترم سرکار خانم صادقمحمدی
🗓زمان: سهشنبه شب
🕘ساعت: ۲۱/۳۰
🖇روی لینک زیر کلیک کرده و با انتخاب گزینهی مهمان وارد شوید.🔰🔰🔰
https://www.skyroom.online/ch/haii/ktbsefid
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
کتاب سفید 📚
✨«کتاب سفید» تقدیم میکند. 💻وبینار رایگان پرسش و پاسخ 🪧موضوع: آزاد 🧕🏻با حضور محترم سرکار خانم صا
📣دوستان از وبینار رایگان و فوقالعاده کاربردی «پرسش و پاسخ» امشب جا نمونید.😊
وبینار_قسمت8.mp3
29.41M
🎙صوت وبینار پرسشوپاسخ/هفته هشتم
🪧موضوع: آزاد
🧕🏻استاد صادقمحمدی
#پرسش_پاسخ
#وبینار
#هفته ۸
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
کتاب سفید 📚
اگه علاقهمند هستی کتابت رو چاپ کنی یا دوست داری در دورههای نویسندگی شرکت کنی، همین الآن این فرم رو
خُب دوستان؛👆🏻 فرم رو پر کردین؟
❓میپرسین این فرم چیه؟!
👈🏻پر کردن این فرم توسط شما، به ما کمک میکنه مخاطبمون رو بهتر بشناسیم و طبق نیاز شما برنامهریزی و تهیه محتوا داشته باشیم؛ پس لطفاً و حتماً با دقت فرم رو تکمیل بفرمایید.😊
#سریال_کتاب
#رمان_هیام
#قسمت نوزده
وقتی سکوت منو دید گفت:
هیولای زیبا، من ازت خوشم اومده بود قرار نبود آخر قصه این بشه، وقتی هویتت لو رفت عموم می خواست شکنجه ت کنه تا بابا تو لو بدی، من نذاشتم تو حتی نمی تونی تصور شم بکنی برا یه دختر تو زندانهای اسرائیل چه شکنجه هایی هست!خودم نگهبان در اتاقت شدم که کسی بهت دست درازی نکنه !اینکه از اونجا بعنوان یه دختر سالم اومدی بیرون مدیون منی ! با طرح نقشه ی فرار هم می خواستم تو رو نجات بدم هم عمو به خواسته ش برسه، بعد دستگیری بابات، تو مال من میشدی! ولی خرابش کردی، نشون دادی لیاقت محبت منو نداری!..
از شنیدن حرفاش حالم داشت بهم میخورد، اینقدر عصبانی بودم که دلم میخواست خفه ش کنم،ولی من باید خونسرد باشم تا به هدفم برسم
، گفتم:توفرشته نگهبان من بودی تا اونجا آسیبی بهم نرسه واین لطف خدا بوده ومعجزه ایت الکرسی ..
فقط فکر نکردی ممکنه من لقمه ی بزرگتر از دهنت باشمو تو گلوت گیر کنم؟ فکر کردی من یه دختر ساده م که می تونی به راحتی گولم بزنی؟ چند دقیقه ی پیش رو یادت رفته که با یه لبخند من خام شدی و جام زهر و تا ته سرکشیدی؟...
از جا بلند شدو روی صندلی کنار من نشست لوله ی اسلحه شو آروم کشید رو گونه ی من و گفت:
اگه می خوای با این حرفا منو عصبانی کنی که بکشمت تا باباتو نجات بدی کور خوندی! لبخندی زدمو خونسرد
گفتم:
باز که تو منو دست کم گرفتی! فکر نکردی اینقدر احمق نیستم که همچین چیزیو پیش بینی نکنم؟ یعنی نمی دونستم تو حالت خوب بشه چه خطری تهدیدم میکنه؟ بهتره بدونی این پادزهری که بهت تزریق کردم باید تو دو مرحله انجام بشه وگرنه بیفایده ست، بعد تزریق اول نهایتا سه یا خیلی بدنت قوی باشه چهار ساعت دووم بیاره، اگه تزریق دوم انجام نشه بازم میمیری!
با ته اسلحه اش محکم کوبید تو دهنم، مزه ی شور خون تو دهنم پیچید صورتم از درد بیحس شد گوشه ی لبم پاره شده بود خون میومد دستمو گذاشتم روش وفشار دادم، حسابی کلافه شده بود بلند شد رفت سراغ کمد بابام، اونجا پراز شیشه های دارو بود داشت میگشت داخلشون، گفتم:
مواظب باش اون شیشه ها یه تعداد زهرند وتعداد کمی پادزهر، روشون چیزی ننوشته، فقط منو بابام میدونیم کدوم زهره، کدوم پادزهر! حواست باشه بلایی سر شیشه ها نیاری ممکنه شیشه ی پادزهرو بشکنی!
این دفعه دیگه واقعا عصبانی شده بود اسلحه گذاشت رو سرمنو گفت :
همین الان اون پادزهر لعنتی رو بهم تزریق کن وگرنه بلایی سرت میارم که تو تاریخ ثبت نشده باشه!
گفتم :
اگه عاقل بودی اینجوری رفتار نمیکردی! کمی خونسرد باش هنوز کلی وقت داری بشین با هم حرف بزنیم!
گفت:
باشه اول تو پادزهرو بده بعد با هم حرف می زنیم!.
گفتم: عجله نکن می تونیم باهم به توافق برسیم تو کاری که من ازت میخوام انجام میدی در عوض منم پادزهرو بهت میدم، معامله ی خوبیه نه؟!.
.گفت: تو در شرایطی نیستی که بخوای معامله کنی، نکنه یادت رفته تو اسیری؟.
. گفتم:
نه الان هردو در شرایط مساوی هستیم اگه من بهت پادزهرو ندم تو هم کشته میشی! بهتر نیست بهم کمک کنیم؟
گفت: خب تو چی میخوای؟
گفتم : یه معامله ی عادلانه،دادن پادزهر در ازای..
گفت نجات پدرت؟
گفتم: نه، می دونم تو همچین قدرتی نداری! تو ترتیب یه ملاقات با فرمانده رو برام می دی اونم اینجا، منم پادزهررو بهت میدم! با تمسخر گفت :
ملاقات با فرمانده دیوونه شدی؟ مگه تو کی هستی؟...
. گفتم:بهر حال اگه پادزهر رو میخوای باید اینکارو بکنی، همینطور که من رو لبه ی تیغم، زنده بودن تو هم به مویی بنده!
✏️اطهر میهندوست
⛔️کپی شرعاََ و قانوناََ مجاز نیست.
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
کتاب سفید 📚
✨«کتاب سفید» تقدیم میکند. 💻وبینار رایگان پرسش و پاسخ 🪧موضوع: آزاد 🧕🏻با حضور محترم سرکار خانم صا
کمتر از ۲ ساعت مونده
تا شروع وبینار؛
⁉️ سؤالاتت رو آماده کردی؟!
#ادامه_را_تو_بنویس
🌀سپاس فراوان از همهی عزیزانی که در این پویش شرکت کردند؛
و اما نوشتهی نویسنده اصلی👇🏻
🌻نه، نمی شه. من از کجا بدونم راس می گی؟». گفتم: «خودتون همین حالا گفتین حرف راست رو باید از دهن بچه شنید.» مثل آدم تسلیم نگاهی به من و به آن آقای خال گوشتی انداخت و گفت: «خب بله. منم نمی گم دروغ می گی.» و یکهو بی مقدمه خندید و ادامه داد: «معلومه کارت درسته و کلک تو کارت نیست. آدمی که کارش درست باشه، چشم هاش برق می زنه. برق حقیقت. این جوری.» و چشم هایش را دراند و مثلا براق نگاهم کرد و قاه قاه خندید. من هم برای اینکه ضایع نشود، لبخندکی زدم. گفت: «خب پسر گلم، چه رنگی بود؟»
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
🟣مزایای استفاده از زاویه دید اول شخص:
1. غرق کردن مخاطب در داستان
اول شخص بعنوان صمیمیترین زاویه دید شناخته میشود یعنی خواننده را به اتفاق نزدیک کرده و کمک میکند انگیزه شخصیت را به سادگی درک کنند و با او ارتباط برقرار کنند.
2. ایجاد یک راوی غیرقابل اعتماد
اول شخص همیشه دارای زاویه دید جانبدارانه است. آنها فقط اطلاعاتی را که میخواهند به مخاطب میگویند و به همین دلیل به آن زاویه دید غیرقابل اعتماد میگویند. یعنی راوی ممکن است فراموشکار، جانبدار یا حتی فریبکار باشد. نویسندگان ماهری مانند چارلز دیکنز از این زاویه دید برای پنهانسازی های عمیق در داستان استفاده میکنند.
3. ایجاد سبک و لحن مشخص
هر شخصیتی منحصر به فرد است و هیچ زاویه دیدی بهتر از اول شخص نمیتواند این را نشان دهد. وقتی مخاطب وارد ذهن شخصتی میشود علاوه بر احساسات آن شخصیت، سبک حرف زدن و تفکر او را نیز تجربه میکند. مثلا از چه لغاتی استفاده میکند؟ آیا با جملات بلند فکر میکند یا جملات کوتاه؟ با زاویه دید اول شخص میتوانید همه اینها را بفهمید.
4. برجسته کردن شخصیت
در پیچ و خم طرح یک داستان، راوی اول شخص مانند آینهای شخصیت اصلی واقعی داستان را برای مخاطبان نمایان می کند. مثلا "آرتور" در سری کتابهای "شرلوک هولمز" احتمالا معروفترین نمونه این تکنیک است.
📎نمونههایی از استفاده از زاویه دید اول شخص در داستان: "جین ایر از شارلوت برونته" و "خورشید همچنان میدمد از ارنست همینگوی"
✍🏻حسام معینی
#زاویه_دید
#آموزشی
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid