eitaa logo
کتاب سفید 📚
2هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
75 ویدیو
47 فایل
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ جهت شرکت در طرح به نشانی اینترنتی زیر مراجعه نمایید: 🌐 http://www.ktbsefid.ir ارتباط با ادمین: 🆔 @DabirKtbsefid
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام و نور 🔹دلنوشته‌ی شما را خواندم. خدا قوت. بهتر است برای نوشتن نکاتی را درنظر بگیرید: 🔸در قدم اول، متنتان را ویرایش کنید. این قضیه در دلنوشته بیشتر از باقی متن‌ها اهمیت دارد! استفاده‌ی نادرست یا عدم به‌کارگیری از علائم نگارشی، متن را نامفهوم و خسته کننده می‌کند. 🔸بعضی جملات نامفهومند. بهتر است بعد از نوشتن آن‌چه در ذهن دارید، متن را کمی تغییر دهید تا برای مخاطب هم قابل فهم باشد. 🔸ایرادات املایی را تصحیح کنید👈خبیس:خبیث شرقی:شقی همقدمه: هم‌قدمِ و.... ✅موفق باشید. ┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ 📒 @ktbsefid
📌 داستان های شاهنامه به زبان ساده ❇️ قسمت سیزدهم: پادشاهی منوچهر (بخش چهارم) در آزمون‌های مختلفی که از زال گرفته می‌شود، او به خوبی از پس همه آن‌ها برمی‌آید، چه در پرسش‌های فکری و چه در نبردهای رزمی. منوچهر از این همه توانمندی خوشنود می‌شود و ازدواج زال و رودابه را تایید می‌کند. حاصل این ازدواج تولد پسر شجاعی به نام رستم است. رستم آنقدر درشت‌هیکل بود که تولد طبیعی‌اش ممکن نبود. هنگامی که جان مادرش رودابه به خطر می‌افتد، زال پر سیمرغ را می‌سوزاند و سیمرغ به کمک او می‌آید و دستور می‌دهد که رستم را از شکم مادر بیرون آورند. مادر زنده می‌ماند و رستم متولد می‌شود. خبر تولد رستم به سام می‌رسد و او از شادمانی نمی‌تواند خود را کنترل کند. سام با لشکری بزرگ برای دیدن رستم به سیستان می‌رود. 120 سال از پادشاهی منوچهر گذشت و روزگار او به پایان می‌رسید. پسرش نوذر به پادشاهی رسید. در روزهای پایانی عمر منوچهر، پس از نصیحت‌های فراوان، او به نوذر خبر می‌دهد که حضرت موسی ظهور خواهد کرد و به او می‌گوید که تورانیان به ایران حمله خواهند کرد و تنها راه نجات ایران، کمک از سام و خاندان اوست. ✍🏻 کیارش طاهری @Kia_1386 📩 ┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ 📒 @ktbsefid
۶۴ ✍🏻لطفاً برای این تصویر یک داستان کوتاه بنویسید. ┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ 📒 @ktbsefid
خودتان را در داستان تصور کنید 🔹 صبح که از خواب بیدار می‌شوید، فرض کنید شما یکی از شخصیت‌های داستانتان هستید و روزتان را مثل او شروع کنید. چه می‌کنید؟ چه احساسی دارید؟ ┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ 📒 @ktbsefid
✏️ استفن کینگ می‌گوید اگر وقت برای خواندن ندارید، وقت یا ابزار لازم برای نوشتن را نخواهید داشت. استیون کینگ درست می‌گوید. شما باید یک خواننده سرسخت باشید. همه چیز را بخوانید - از جفنگیات گرفته تا مطالبی که به سختی قابل درک هستند و کتابهایی که هیچ ربطی به تخصص، تجارت یا حرفه شما ندارند. می ‌گویند: روزی یک اقتصاددان از خواندن کتاب‌های مورد علاقه‌اش خسته شد و شروع به خواندن کتاب زیست‌شناسی کرد و به این وسیله توانست نظریه جدیدی در مورد اقتصاد ارائه کند. ┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ 📒 @ktbsefid
کتاب سفید 📚
📣 برای تحقق رویای نویسنده شدن، فقط تا پایان آذرماه فرصت دارید... جهت ارسال اثر در طرح کتاب سفید به
🖇️ ♨️فقط تا دهم دی‌ماه فرصت دارید به رویای‌تان رنگ واقعیت بدهید؛ پس اگر قلم قشنگی برای نوشتن داری و حرفی برای گفتن، تا دیر نشده شروع کن... 👈🏻جهت شرکت در "کتابِ سفید" به نشانی اینترنتی زیر مراجعه نمایید: 🌐http://www.ktbsefid.ir 👈🏻جهت پشتیبانی آنلاین با دبیرخانه به نشانی زیر ارتباط بگیرید: 🆔 @DabirKtbsefid ┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ 📒 @ktbsefid
رمانتیسم رمانتیسم، جنبشی ادبی و هنری بود که در اواخر قرن هجدهم در اروپا شکل گرفت و واکنشی به مکتب کلاسیک و عقل‌گرایی عصر روشنگری محسوب می‌شد. این مکتب بر احساسات، تخیل، و تجربه‌های شخصی تأکید داشت و به جای پیروی از قواعد و الگوهای ثابت، به دنبال آزادی فردی و بیان عواطف انسانی بود. رمانتیک‌ها اعتقاد داشتند که طبیعت منبعی بی‌پایان برای الهام و کشف رازهای نهفته درون انسان است. آن‌ها از این طریق تلاش می‌کردند تا رابطه‌ی انسان با طبیعت و کیهان را بازتعریف کنند و به اصالت فردی و درون‌نگری بیشتر بپردازند. در این مکتب، آثار ادبی و هنری اغلب به مضامین عشق، مرگ، تنهایی، و رویاپردازی می‌پردازند. نویسندگان و شاعران رمانتیک مانند ویلیام وردزورث و جان کیتس در انگلیس یا ژان ژاک روسو در فرانسه، با توصیف‌های شاعرانه از طبیعت و عواطف انسانی، تلاش داشتند تا زندگی را از دیدگاهی عمیق‌تر و معنوی‌تر درک کنند. رمانتیسم همچنین به بیان تضادهای درونی انسان و پیچیدگی‌های روحی او توجه زیادی نشان می‌داد و در تلاش بود تا جنبه‌های ناشناخته و اسرارآمیز وجود انسان را در آثار خود بازتاب دهد. رمانتیسم را می‌توان به‌عنوان حرکتی دانست که با رد محدودیت‌های عقل‌گرایی و قوانین سخت‌گیرانه‌ی کلاسیک، راهی به سوی بیان آزادتر، تجربه‌های درونی، و ستایش زیبایی‌های ناپایدار و لحظه‌ای باز کرد. این جنبش با رویکرد احساسی و خیال‌پردازانه‌ی خود، تأثیر شگرفی بر ادبیات، نقاشی، موسیقی، و فلسفه گذاشت و راه را برای مکاتب هنری و فکری بعدی، از جمله سمبولیسم و اکسپرسیونیسم، هموار ساخت. ┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ 📒 @ktbsefid
مرد دانا مردم برای ابراز نارضایتی از مشکلاتشان همیشه به سراغ حکیمی می‌رفتند. یک روز او برای همه یک جک تعریف کرد و همه قهقهه زدند. بعد از چند دقیقه، آن جک را تکرار کرد و تعداد کمی خندیدند؛ وقتی او این جک را برای بار سوم گفت، کسی نخندید! حکیم گفت: شما نمی‌توانید بارها و بارها به یک جک بخندید، پس چرا برای مشکلات مشابه بارها و بارها گریه می‌کنید؟ ✍🏻... ┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ 📒 @ktbsefid
بیست وچهار گفتم : قرار شد بهم اعتماد کنیم ،فقط چند لحظه کوتاه منتظر باش الان بر می گردم .پایش را برداشت در را بستم وسریع لباسم را عوض کردم تا متوجه کثیف بودنش نشود،رفتم توی سالن، خیلی خوش شانس بودم که متوجه غیبتم نشده بود، اگر کوچکترین مشکلی پیش بیاید، اولین تاوانش دادن جانم هست! دلهره داشتم، هیبت فرمانده واقعا ترسناک بود با ان چشمهای درشت، وقتی بهت زل میزد ، انگارداشت با لیزر همه ی افکارت را اسکن میکرد! دروغ بگویی به لکنت می افتی... نمی شد انکار کرد که ساموئل هم نگران وکلافه بود،کمی آب درون لیوان ریختم، برای اجرای نقشه ا م باید اعتمادش را جلب می کردم ، گفتم: میخوری؟! یک نگاه به لیوان آب یک نگاه به من کرد وگفت: اگه عاقل باشم نه!.. تا نصفه خوردم و گفتم: نترس این فقط آبه! ماالان به توافق رسیدیم برای معامله، دیگه دشمن هم نیستیم! نگاهم کردو گفت: تو غیر قابل پیش بینی هستی! گفتم: استرس داری؟.. گفت: به تو اعتماد ندارم!.. کمی آب سر لیوان ریختم تا دوباره پر شود و سمتش گرفتم وگفتم: به نظرت من نمی تونستم به جای اون گیاه بی خطر یه چیز خطرناک تو نوشیدنیت بریزم؟ اینکارو نکردم چون بهت مدیونم، جونمو نجات دادی، حالا با نقشه ی قبلی یا بدون نقشه ی قبلی!. درعمق نگاهم دنبال چه می‌گشت ،نمی دانم، لیوان آب را گرفت وخورد، از جایم بلند شدم و رفتم سراغ کمدم ،پنکیک را برداشتم و رفتم کنارش ، گفتم : باید یه کمی از این به صورتت بمالی تا رنگ پریده به نظر بیای!با اخم گفت: مسخره میکنی؟ می خوای آرایش کنم؟!..گفتم: فقط یه پوششه، سخت نگیر یه نگاه به صورتت بنداز تو شبیه کسی هستی که مسموم شده؟! یه کم فکر کردو رفت سراغ آیینه وگفت: چیز بدی نباشه!.. گفتم: نگران نباش فقط یه پودره! کمی از آن را به دستم مالیدم و نشانش دادم وگفتم: نگاه کن فقط یه کم رنگ پوست رو سفید میکنه! با تردید گفت: باشه فقط زیاد نزن، منم مثل یک گریمور ماهر صورتش را گریم کردم، گفتم: لبات باید کبود به نظر بیاد! گفت: یعنی چی؟ نکنه میخوای رژ بزنم؟ بی اختیار خندیدم وگفتم: نه رژ لازم نیست یه کم مداد بکشی حله! بیا تو اتاق... جلوی میز آرایشم ایستاده بود یک مداد قهوه‌ای تیره برداشتم و گرفتم سمتش وگفتم : بیا اینو بکش روی لبهات تا کبود به نظر بیاد ! اینقدر فاصله ا م به او نزدیک بود که می توانستم صدای نفس کشیدنش را بشنوم، با اینکه سعی می‌کردم خونسرد باشم اما باز از او می ترسیدم بهرحال سرباز دشمن بود، کارش که تمام شد متوجه شدم به من زل زده، دستم راجلوی صورتش تکان دادم و گفتم: خوبی؟!.. به خودش امد وگفت: بله! چشمات..گفتم : چشمام چی؟! بحث را عوض کردو گفت: بهتره برگردیم سالن ممکنه فرمانده برسه! نگاهی توی آیینه به خودش کردو ادامه داد: کارت خوبه!. گفتم: من همیشه کارم درسته! گفت :کاش سربازای ما نصف اعتماد به نفس تورو داشتن، تا حالا کل کشورو گرفته بودیم! توی دلم گفتم "کور خوندین!" ✏️اطهر میهن دوست ⛔️کپی شرعاََ و قانوناََ غیرمجاز است. ┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ 📒 @ktbsefid
🌀۱۱ تیپ شخصیتی در نویسنده‌ها؛ ۲. نویسنده سَرسَری نویسنده سرسری دقیقا در نقطه مقابل نویسنده کمال گرا، نویسندگان سَرسَری قرار دارند. وقتی ایده ای به ذهن این نویسندگان می رسد، آن ها دقیقا می دانند که چگونه با سرعت هر چه تمام تر به این ایده پر و بال بدهند و از آن ایده یک اثر ادبی خلق کنند. استعداد آن ها در توانایی بیان صریح و سریع ایده هایشان است (اگرچه کسی انکار نمی کند که این افراد پس از اتمام کار به یک ویرایشگر خوب احتیاج دارند). ایان فلمینگ که برای نگارش مجموعه رمان های جیمز باندش مشهور است برای هر قسمت از این مجموعه به طور متوسط حدود شش هفته وقت می گذاشت. مطمئناً سرعت نویسنده بسته به نوع کتابی که می نویسد، میزان تحقیقاتی که در ابتدا باید انجام دهد و عوامل مختلف دیگر، متغیر است. اما به طور کلی، هرگاه یک نویسنده سَرسَری قلمش را روی کاغذ بگذارد، دیگر کسی نمی تواند جلوی آنها را بگیرد. 🖇️اگر یک نویسنده سَرسَری باشید: کارها را خیلی سریع تمام می کنید. گاهی دچار حالت انفجاری با تمرکز و بهره وری بالا می شوید. هیچ وقت حرف برای گفتن کم نمی آورید. ✍🏻مهرنوش قربانی / می‌گنا ┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ 📒 @ktbsefid
💠آذریزدی تکیه‌گاه سال‌های پایانی زندگی‌اش را از سال‌های ‌۱۳۲۷، ‌۱۳۲۸ داشت. زمانی در یک عکاسی کار می‌کرده و یک پسربچه‌ی هفت، هشت‌ساله‌ی بی‌سواد برای کار آن‌جا می‌رود. وقتی به‌خاطر سواد نداشتن، ناامید از گرفتن کار روی پله‌ها گریه می‌کرده، آذریزدی با پیشنهاد همکارش، او را پسر خود می‌داند. 'بهش گفتم پسر من و حالا بچه‌هایش به من می‌گویند پدربزرگ'. 🔸آثاری چون «قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب»، «قصه‌های تازه از کتاب‌های کهن»، «گربه‌ی ناقلا»، «گربه‌ی تنبل»، «مثنوی»، «مجموعه‌ی قصه‌های ساده» و تصحیح «مثنوی» مولوی از او به یادگار مانده‌اند. 🔹حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار با نخبگان استان درباره این نویسنده یزدی فرمودند:'حال که ایشان را می‌بینم، می‌گویم که من خودم از جهت رسیدگی به فرزندانم، بخش‌هایی را از این مرد و کتاب او می‌دانم. دوره‌ای بود که فرزندان من به دوران بلوغ رسیده بودند و در دوره‌ی طاغوت که فضا برای نوجوانان و جوانان گمراه کننده بود، کتاب ایشان کمک بزرگی به من کرد. این کتاب را بسیار خوب دیدم و جلدهای اول تا ششم این کتاب را برای فرزندان خود تهیه کردم و به همه‌ی کسانی هم که فرزندان هم‌سِن فرزندان من داشتند این کتاب را توصیه کردم. ایشان در یک برهه از زمان، خلاء زنجیره فرهنگی کشور را پر کردند. این کتاب یک فرصت بسیار بزرگ بود و اطمینان دارم که خداوند اجر شما را خواهد داد!' 🍃بعد از صحبت‌های آقا، استاد آرام چشمان خیسش را پاک می‌کرد. بعد با لحنی آرام و دوست داشتنی گفت: 'مقام معظم رهبری به کتاب‌های من آبرو دادند.' ✍🏻خبرگزاری ایرنا/قسمت دوم ┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ 📒 @ktbsefid