💐☘☘☘🌿💐🌿☘☘💐
🙏
*"اندر حکایت زلزله ...!"*😭
✍ *زلزله تقریبا" ده ثانیه احساس شد...!*
*اما میلیونها نفر به خیابان ریختند.!*
*نیمهبرهنه، با دستخالی ، بدون سوئیچ ماشین، سند خانه، دسته چک و حتی مدارک شناسایی...!*
*میلیونها نفر همه آن چیزهایی که یک عمر برای داشتنشان جنگیدند، عرق ریختند یا خون دیگران را در شیشه کردند را بدون لحظهای درنگ رها کردند و فقط جان ناقابل را برداشتند و به خیابان زدند...!*
*میلیونها زن طلاهای عزیزشان، چکمههایی که روزها پاساژها را برای خریدنشان وجب کرده بودند، یخچالی که دوستش داشتند، دکوری که ده بار برای چه جور چیدنش با همسرشان جوری بحث کرده بودند انگار مهمترین اتفاق زندگی است، غذایی که برای پختنش از صبح زحمت کشیده بودند، همه را از یاد بردند و گریختند...!*
*میلیون ها نفر حتی یادشان رفت کی هستند؟!*
*تا دقایقی پدر و مادر و همسر و فرزند و معشوقه از یادشان رفت. همه آن چیزهایی که یک روز با اطمینان می گفتند امکان نداره یه ثانیه از یادم بره!*
*هیچکس به فکر این نبود که فلان لباس مارک، فلان کفش گران قیمتش را با خودش بردارد. یا حتی مدرک تحصیلی و حکم انتصاب به عنوان مدیر فلان جای مهم که برایش زیراب صدها نفر را زده بود، بدون وضو رفته بود صف اول نماز جماعت اداره، حاجیفلانی سفارشش کرده بود.!*
*میلیونها نفر فقط فرار کردند، از ترس فرو ریختن سقفی که برای خریدنش، برای اجاره کردنش، برای پرداخت قسطهایش روزها و شبها زحمت کشیده بودند.!*
*از ترس سقفی که بخشی از عمر و سلامتی شان را برای داشتنش حراج کرده بودند..!*
*آن چند دقیقه محشر بود...!*
*میزان شجاعت آدم ها، میزان عشق و وفاداریشان به خانواده، میزان ادعاهایشان حداقل به خودشان و اطرافیان شان ثابت شد...!*
*تلخ بود ، اما آن چند ثانیه را دوست دارم.!*
*برای اینکه هزاران بار در ذهنم با آن مواجه شده ام، اینکه تا دقیقه دیگر هیچکداممان ممکن است نباشیم. اینکه مرگ به اندازه زندگی واقعیت دارد.!*
*درس عبرتی بود برای ما که عبرت نمی گیریم...!*😭
*مایی که بعد از آرام شدن نسبی اوضاع، دوباره همان موجودی می شویم که بودیم..!*
😭 🤔
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#لطفا_برای_فرج_دعاکنید
#اوخواهدآمد
#الهی_عظم_بلا
@pleaseforvulva
#اول
آورده اند كه موسى بن جعفر عليه السلام در بغداد مى گشت . به سراى بشر رسيد، آواز رود و سرود شنيد. كنيزكى بيرون آمد. امام پرسيد كه صاحب اين سرا، بنده است يا آزاد؟ گفت : آزاد. گفت : راست گفتى . اگر بنده بودى خداى خود ترسيدى . خبر به بشر رسيد. پاى برهنه از سراى بيرون جست و در عقب امام مى دويد تا كه به امام رسدى و بر دست وى توبه كرد و به خدمت امام عليه السلام آمد و شد مى كرد تا يافت آنچه يافت .
#شهادت_موسی_کاظم
#تقصیر_ماست_غیبت_طولانی_شما
#دعای_فرج_راه_رهایی_از_بلایای_آخرالزمان
#در_کلام_بزرگان
#امام_شناسی
#لطفا_برای_فرج_دعاکنید
📡انتشار مطلب فقط به نیت فرج مولانا صاحب الزمان صلوات الله
#دوم
امام كاظم ، آن طاغوت شكن نستوه بخاطر مبارزه با مفسدان و بخصوص دستگاه سراسر ظلم هارونى ، دستگير و زندانى شد، او حتى در سخت ترين شرائط مثل كوهى استوار ايستادگى كرد، به عنوان نمونه : يك بار از زندان به هارون نامه نوشت كه در فرازى از آن چنين نگاشت :
هيچ روز به سختى بر من نمى گذرد، مگر اينكه به عكس بر تو با آسايش و رفاه مى گذرد، اما بدان كه هر دو رهسپار روزى (روز قيامت ) خواهيم شد كه پايانى ندارد و در آن روز مفسدان و تبهكاران در زيان خواهند بود
استاد محمد مهدی اشتهاردی
#شهادت_موسی_کاظم
#تقصیر_ماست_غیبت_طولانی_شما
#دعای_فرج_راه_رهایی_از_بلایای_آخرالزمان
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
#لطفا_برای_فرج_دعاکنید
📡انتشار مطلب فقط به نیت فرج مولانا صاحب الزمان صلوات الله
#سوم
حسن بن جهم مى گويد: به امام كاظم (ع ) (يا امام رضا) عرض كردم :
(مرا در دعاى خود فراموش نكن ).
امام : آيا مى دانى كه من تو را در دعا فراموش مى كنم ؟
حسن بن جهم مى گويد: با خود گفتم : آن حضرت براى شيعيانش ، دعا مى كند و من هم كه شيعه هستم ، مشمول دعايش مى باشم ، از اين رو گفتم :(نه ، مرا فراموش نمى كنى ).
امام : چگونه دانستى كه تو را فراموش نمى كنم ؟
حسن : من از شيعيان شما هستم ، و تو براى آنها دعا مى كنى (و دعاى شما شامل من نيز خواهد شد).
امام : آيا غير از اين ، راز ديگرى را (در مورد اينكه تو را دعا كنم ) دانستى ؟
حسن : نه ، چيزى ندانستم .
امام :
(اذا اردت ان تعلم مالك عندى ، فانظر الى مالى عندك )
:(هر گاه خواستى بدانى كه تو در نزد چگونه هستى ، بنگر كه من در نزد تو چگونه ام
استاد محمد مهدی اشتهاردی
#تقصیر_ماست_غیبت_طولانی_شما
#دعای_فرج_راه_رهایی_از_بلایای_آخرالزمان
#در_کلام_بزرگان
#شهادت_موسی_کاظم
#لطفا_برای_فرج_دعاکنید
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
📡انتشار مطلب فقط به نیت فرج مولانا صاحب الزمان صلوات الله
#چهارم
ابو خالد مى گويد: مهدى عباسى (سومين خليفه عباسى ) دستور جلب امام كاظم (ع ) را داده بود، و ماءمورين او، آن حضرت را (از مدينه به بغداد) نزد او مى بردند، در منزلگاه زباله من با آن حضرت سخن مى گفتم ، به من فرمود: چرا اندوهگين هستى ؟
گفتم : چگونه اندوهگين نباشم با اينكه شما را نزد اين طاغوت (مهدى عباسى ) مى بردند، و نمى دانم چه بر سرت مى آيد؟
فرمود: در اين سفر آسيبى به من نمى رسد، وقتى كه فلان ماه فرا رسيد در فلان روز، و فلان مكان خود را به من برسان .
من دقيقه شمارى مى كردم تا آن روز فرا رسيد، در همان روز خود را به آن محل رساندم ، نزديك بود خورشيد غروب كند، ديدم از امام كاظم (ع ) خبرى نيست ، شيطان در دلم وسوسه كرد و ترسيدم در مورد سخن امام (كه فلان ساعت در فلان جا با من ملاقات كن ) شك نمايم ، كه ناگاه چشمم به يك سياهى خورد، كه از سوى عراق مى آمد، جلو رفتم ديدم امام كاظم (ع ) جلو قافله بر استرى سوار شده است و به من فرمود:
اى ابا خالد! گفتم : بله ، اى پسر رسول خدا!
فرمود:(لا تشكن ود الشيطان انك شككت : البته شك نكن ، زيرا شيطان دوست دارد كه شك كنى ).
عرض كردم : شكر خدا را كه شما را از گزند طاغوت حفظ كرد.
فرمود: مرا بار ديگر به سوى آنها باز مى گردانند، كه در اين بازگشت خلاص نشوم (و با اين سخن اشاره به دستگيرى خود به دستور هارون نمود، كه در زندان او، به شهادت خواهد رسيد
استاد محمد مهدی اشتهاردی
#شهادت_موسی_کاظم
#تقصیر_ماست_غیبت_طولانی_شما
#دعای_فرج_راه_رهایی_از_بلایای_آخرالزمان
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
#لطفا_برای_فرج_دعاکنید
📡انتشار مطلب فقط به نیت فرج مولانا صاحب الزمان صلوات الله
#تکبیت
نه!فرار ازجنگ هرگز درمرام شیر نیست!
قصه را از بدر یا احزاب یا خیبر بپرس...
#مجتبی_خرسندی
#اللهم_عجّل_لولیک_الفرج
@Mojtaba_khorsandi
@pleaseforvulva