🥀
نوشته اند اگر بی صدا دعایت را
رسانده اند به گوش دعا صدایت را
فرشته ماحصل هرنفس کشیدن توست
لطافت است که پرمیزند هوایت را
اگر چه خانه حقیر و اگرچه فرش حصیر
کرم گدا شده در هر قدم گدایت را
بزرگی از تو دمی دست برنمیدارد
ندارد عرش خدا شأن خاک پایت را
قنوت تو غزلی با ردیف همسایه ست
به بیت بیت سحر میبری دعایت را
کم آیه دارترین سوره ی خدا، بانو
نبی درست ادا کرد هر هجایت را
علی برای علی گفتن تو میمیرد
نفس نفس زدنت کشت مرتضایت را
اگرچه راز مدینه ست اشک پنهانت
حسن نمیبرد از یاد، های هایت را
قسم به اشک، که بابوسه های مادری ات
گرفته ای ز گلو سهم کـربلایت را
#فاطمه_جان💔
تو زمین خوردی، علی افتاد از پا ناگهان😭
جان حیدر راه اگر دارد بمانی، پس بمان
#صلیاللهعليڪیـافــاطمهالــزهــرا
🥀به یاد شهیدمدافعحرم محمدحسين ميردوستی
#اللّهُمَّصَلِّعَليمُحَمَّدوَآلِمُحَمَّدوَعَجِّلفَرَجَهُـم
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ 🔶مبارزه با نفس و #کنترل_ذهن در کلام شهید مطهری رحمت الله علیه
#بهخودمونبیایم
❁❥༅@IslamlifeStyles
recording-20231212-150950.mp3
32.76M
❇️ آداب دوستی و رفاقت
🎙حاج آقا حسینی
این فایل صوتی رو خودتون به همراه فرزندتون طی چند قسمت گوش بدید
#تربیت_فرزند
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⵿〬 ⵿〬⸽⵿〬🇮🇷 ⸽🇮🇷 ⸽🇮🇷 ⸽ ⵿〬🇮🇷⸽ ⵿〬⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽ٜ
••بِسْمِـ رَبِّ الشُّهَداءِ وَ الصِّدّیقین..••
•°•رمان جذاب و عاشقانه شهدایی
•°•جلد سوم ؛ #پرواز_شاپرک_ها
•°•قسمت ۹و ۱۰
رها متعجب گفت:
_دیوونه شدی آیه؟چرا بچه نخواد؟اون عاشقته! شما بیشتر از دو ساله ازدواج کردید و ارمیا مرد جا افتادهایه! اگه حرفی نمیزنه واسه اینه که تو رو تحت فشار نذاره!اون عاشق زینبه. یادم نمیره روزی که
دنیا اومد. برق خاصی با دیدن زینب تو چشماش نشست. وقتی هم محسن دنیا اومد، با یک حسرتی نگاهش میکرد. این روزا رو ازش دریغ نکن. اون حق داره لحظه لحظه رشد و شکوفایی بچشو حس کنه.
آیه: _این روزا بیشتر یاد سیدمهدی میوفتم. خودم تو برزخم.
رها: _نذار ارمیا بفهمه!اون بخاطر تو خیلی صبر کرده!حقش نیست این روزا همش نگران خاطرات تو هم باشه. حالا کجا رفت یکهویی؟
آیه: _احتمالا مناطق سیل زده رفته! هیچی نگفت. گفتش هر وقت تونستم بهت زنگ میزنم میگم کجا هستم.
رها: _آیه!خوشحال باش. داری مادر میشی!به قول خودت، تو الان خودِ خودِ معجزهی خدایی!
آیه سرش را روی شانه ی رها گذاشت: _دوسش دارم رها!این روزا خیلی عوض شدم.
رها: _کی رو دوست داری؟ بچتون رو؟
آیه: _اونو که دوست دارم اما ارمیا! با اون چیزی که فکر میکردم فرق داره. با اینکه هیچ چیز شبیه زندگی با مهدی نیست اما انگار با این زندگی بیشتر عجین شدم! این روزها همش به حرف محمد فکر میکنم. اون روز که باهام دعوا کرد. یادته؟ گفت اگه ارمیا هم مثل مهدی بره و دیگه نیاد! دلم شور میزنه. من دیگه طاقت نمیارم!
رها: _هیچ اتفاقی برای ارمیا نمیوفته!چرا اینقدر میترسی؟ یک روزی خودت گفتی بهترین محافظ آدم عجلِشه! نگران نباش. اگه روز پرواز شاپرک ها برسه، پرواز میکنن!
آیه آهی کشید: _من طاقت یک پرواز دیگه رو ندارم!
رها: _ارمیا هم نمیره.
آیه: _خدا کنه. این روزا بیشتر از همیشه دلتنگشم...
رها: _عاشق شدی بالاخره؟
آیه لبخند زد...غروب روز بعد بود که ارمیا زنگ زد.
ارمیا: _سلام! خوبی؟
آیه: _سلام. خوبم. تو خوبی؟کجایی؟چرا دیر زنگ زدی؟
ارمیا خنده آرامی کرد: _باور کنم که آیه خانوم دل نگران شده؟
آیه: _باور کردنی نیست؟
ارمیا: _خودت چی فکر میکنی خانومم؟
آیه: _کجایی؟
ارمیا: _پلدختر.
آیه: _اوضاع چطوره؟
ارمیا: _افتضاحه
آیه: _بیایم؟
ارمیا: نه. نشنیدی میگن( #ارتش فدای #ملت)؟ ما که هستیم، شما آسوده باشید!
آیه: _نگرانم. عادت ندارم به اینکه دور از حادثه باشم
ارمیا: _عادت کن عزیزم!تا من هستم دیگه نمیذارم بری تو دل خطر!
آیه: _بالاخره که یکی باید بره کمک! (ما خانهبهدوشان، غم سیلاب نداریم، موجیم که آسودگی ما عدم ماست) میخوای منو به عدم برسونی؟
ارمیا: _نه! میخوام آسایش داشته باشی.
آیه: _همه با هم کمک میکنیم تا همه با هم به آسایش برسیم.
ارمیا: _الان میخوای بگم بیا؟
آیه: _هرجا،هر وقت به من نیاز باشه، دوست دارم باشم!منو کنار نذار.
ارمیا: _شما نقطهی پرگاری!مگه میشه کنار گذاشته بشی؟ شرایط اینجا سخته.
آیه: _سختتر از کرمانشاه؟سخت تر از آققلا؟
ارمیا: _سختی اینجا خیلی فرق داره.
آیه: _بچه اونجا نیست؟
ارمیا: _هست
آیه: _پس ما هم میتونیم تحمل کنیم! بیایم؟
ارمیا: _نیروهای کمکی هست. اگه نیاز بود میگم بیا.
آیه: _تو کی میای؟
ارمیا: _هر وقت تموم بشه.
آیه: _چکار میکنید اونجا؟
ارمیا: _خونه ها تا سقف توی گل هستن. تا گلها خشک نشده باید خونهها رو تخلیه کنیم.
آیه: _چیزی از وسایل مردم سالم مونده؟
ارمیا: _باید میدیدی اینجا رو. قابلمه، سماور، لپ تاپ، همه چیز مچاله شده از فشار گِلها. یک فرش دوازده متری رو بیست، بیست و پنج نفره بلند میکنن میبرن بیرون. براشون هیچی نمونده جز همین چهار دیواری که اگه دست نجنبونیم و گلها خشک بشه، همونم ندارن.
آیه: _خدا خیرتون بده...مواظب خودت باش.
ارمیا:_تو هم مواظب خودت و دخترم باش.
آیه: _باشه.خداحافظ
ارمیا:_خداحافظت عزیزم.
************
چهارده روز بعد بود که ارمیا بازگشت.
حاج علی دستانش را فشرد و در آغوشش گرفت:
_خسته نباشی مومن خدا!
ارمیا خندید:
_مونده نباشی مرد خدا!
زینب سادات به آغوشش رفت ،
و آیه به یاد ارمیای از سوریه برگشته افتاد. همان شبی که زینب سادات از خواب بیدار شد و بابا بابا میکرد.
همان شب که اولین بار بود که در خانه ماند...
زینب سادات که در آغوش پدر به خواب رفت. ارمیا از جمع عذرخواهی کرد و به اتاق رفت. خیلی بیشتر از خیلی خسته بود. خدارا شکر کرد که آینده، پنجشنبه و جمعه است و میتواند استراحت کند.
پاهایش دو روز از بس داخل پوتین و چکمه بود،......
•°•ادامه دارد......
•°•نویسنده؛ سَنیه منصوری
#به_وقت_رمان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⵿〬 ⵿〬⸽⵿〬🇮🇷 ⸽🇮🇷 ⸽🇮🇷 ⸽ ⵿〬🇮🇷⸽ ⵿〬⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽ٜ
••بِسْمِـ رَبِّ الشُّهَداءِ وَ الصِّدّیقین..••
•°•رمان جذاب و عاشقانه شهدایی
•°•جلد سوم ؛ #پرواز_شاپرک_ها
•°•قسمت ۱۱ و ۱۲
پاهایش از بس داخل پوتین و چکمه بود،
ورم کرده و دردناک بود. فشاری که راهرفتن و ایستادن طولانی مدت آن هم در گِلولای، به کمرش آورده بود، آن را دردناک کرده بود. آنقدر خسته بود که به دقیقه نکشیده روی زمین بدون زیرانداز خوابش برد.
آیه که به اتاق آمد،
دلش لرزید از این #مظلومیت_خاموش. آیه این مرد را دیگر خوب میشناخت. مظلوم بود و آرام. اهِل خانه و زندگی. همسر و فرزندش همیشه اولویت اولش بودند. تمام زندگی اش در آن دو خلاصه میشد. آیه این مرد را خوب میفهمید، این مرد، مرد این روزهای آیه بود.
(دوستت دارم با همه سختیها.
دوستت دارم با همه اختلاف نظرها.
دوستت دارم با همه نداشتهها.
دوستت دارم...)
آیه پتوی سبکی روی همسرش انداخت. لبخندی به پدرانههای ارمیا زد،که دخترش را روی رختخواب خوابانده و خودش روی زمین بدون حتی بالشی زیر سر خوابیده.
از اتاق خارج شد و رو به حاج علی گفت: _خوابش برد.
فخرالسادات که برای دیدن او آمده بود بلند شد و گفت:
_خیلی خسته است. من فردا صبح میام دوباره. اگه مزاحم نیستم!
زهرا خانوم بلند شد و دست فخرالسادات را گرفت:
_مزاحم چیه؟شب اینجا بمون. کجا میخوای بری؟
فخرالسادات: _محمد و سایه میخوان بیان. برم خونه بهتره!
حاج علی: _آقا سید هم میاد همین جا. تعارف نکنید سیده خانوم!
آیه: _بمونید دیگه مامان. زینب و ارمیا خوشحال میشن صبح شمارو ببینن!
همین دورهمی ها بود،
که حال و هوای فخرالساداتِ همیشه تنهای آن خانهیِ خاکِ مرده پاشیده، را عوض میکرد.
***************
سید محمد کنار ارمیا نشست، و اشک چشمانش را پاک کرد:
_خیلی مامان رو تنها گذاشتم. اگه اون روز خونه بودم،این اتفاق نمیافتاد.
اشک چشمان ارمیا را پر کرده بود:
_مرگ حقه پسر!تو چرا این حرف رو میزنی؟ عمر دست خداست.
ایلیا که سعی میکرد مردانه، اشک هایش را پنهان کند با دیدن اشک چشمان پدر و عمو، اشک از چشمانش راه پیدا کرد و حقحقش را در سینه ی حاج علی خاموش کرد.
مرد هم که باشی، بعضی وقت ها دلت زار زدن میخواهد.
مرد که باشی،مردانه زار زدن را بلدی.
مرد که باشی،مردانه تکیهگاه میشوی .
و اشکهایت بیصدا میشود. و تکان شانههایت، همان زار زدن دلت میشود...
سید محمد:
_دیگه تنها شدم. دیگه هیچکس برام نمونده. چطور بیکسی رو طاقت بیارم؟چطور طاقت آوردی ارمیا؟
ارمیا: _تو زن داری، بچه داری، زینب رو داری، ما رو داری. بیکسی یعنی هیچکس منتظرت نباشه. یعنی شبا که میترسی،کسی نباشه بغلت کنه و بهت بگه نترس، من هستم! تو بیکس نیستی.
سیدمحمد: _اگه پیشش بودم اینجوری نمیشد. تو تنهایی رفت. حداقل نبودم که دستش رو بگیرم. نبودم که تلاشمو بکنم. نبودم. ارمیا من خیلی وقته نیستم و اون خیلی وقته تنهاست. اگه آیه نمیومد بهش سر بزنه، معلوم نیست چند ساعت و چند روز جنازهی مادرم تو خونه میموند.
ارمیا خواست چیزی بگوید که صدایی مانع از حرف زدنش شد:
+روزی که گفتم زنم بشه، همتون گفتین عمو دنبال هوا و هوسه. اون روز همتون منو با چشم بد دیدین. اگه ازدواج کرده بود، تو تنهایی نمیمرد.
سید محمد ابرو در هم کشید:
_ما با ازدواجش مشکلی نداشتیم.
عمو غرید:
_پس چرا نذاشتین زنم بشه؟
سیدمحمد:
_چون زن داشتین.
عمو متعجب گفت:
_یعنی چی؟
سیدمحمد: _چطور اجازه میدادیم مادرمون زن دوم بشه؟مادرمم راضی نبود بره سر زندگی جاریش خراب بشه. بهش گفتیم ازدواج کنه، گفت با غریبه نمیتونه چون براش حرف درمیارن. با شما هم نمیتونه ازدواج کنه، چون زن داشتین. اینها به کنار، مامان میگفت براش غیرقابل قبوله که بخواد با برادرِ شوهرش زندگی کنه. سالها برادر بودید، نمیتونست با این موضوع کنار بیاد.
عمو: _باورم نمیشه. با این فکرای احمقانه یک عمر تنها زندگی کرد؟
سیدمحمد: _احمقانه نبود عمو! #اعتقاد بود. حرف دل و باور #عقلش بود. مامان تنها موند چون تنها راهی بود که داشت.
ِ
ارمیا دست سیدمحمد را گرفت:
_خدا رحمتش کنه.مادر خیلی خوبی بود.
عمو پوزخندی زد:
_چه عجب شما تشریف آوردید. اینقدر فخرالسادات سنگ تو رو به سینه زد، حتی تو خاک سپاریشم نبودی؟
سیدمحمد: _عمو...
ارمیا: _شرمنده مامان فخری شدم. اما دست من نبود. بیمارستان بستری بودم. میدونم که منو میبخشه.
عمو: _از اول هم ازدواجت با آیه اشتباه بود. بدبخت کردیش. این همه سال داره لگن میذاره
سید محمد حرفش را برید:
_بسه عمو. دوباره شروع نکنید.
عمو پوزخندی زد:
_خودت رفتی پی زندگیت و امانت برادرت داره....
•°•ادامه دارد......
•°•نویسنده؛ سَنیه منصوری
#به_وقت_رمان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
شرایط ظهور از نظر قران کریم.pdf
1.15M
📗 کتاب #pdf رایگان
شرایط ظهور از نظر قرآن کریم
نویسنده؛ محسن قرائتی
#امام_زمان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
◾️ فرا رسیدن سالروز شهادت ام ابیها حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بر وجود نازنین امام عصر ارواحنا فداه و همه منتظران تسلیت باد.
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
#یا_زهرا_س♥️
شعرے بہ نام نامے ما"در"شروع شد
اشڪے بہ حال غربت حے"در"شروع شد
این"در"ڪہ قافیہ ست مگوهاست در دلش
اصلاًتمام فاجعہ از "در" شروع شد..
#یا_صدیقه_الشهیده🥀
#شهادت_مادرم_زهرا_س_تسلیت_باد🥀
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📝آی مردم ! آی مردم! علی از دنیاتون سیره ...
🎙مداحی نوستالژی حاج محمدرضا طاهری و حاج محمود کریمی بمناسبت ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
📎 #فاطمیه
🆔 @Nava_iranseda 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستانی تکان دهنده از متحول شدن یک جنایتکار!
با عنایت ویژه حضرت زهرا سلام الله علیها
#صلیاللهعليڪیـافــاطمهالــزهــرا
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
🚩 مقام شفاعت حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها در روز قیامت
جابر جُعفی از حضرت امام باقر علیهالسلام روایت نقل میکند که فرمودند:
⭕️ ای جابر! به خدا قسم در روز قیامت، حضرتزهرا سلاماللهعلیها شیعیان و محبّانش را (از دیگران) جدا میکند (و از غوغای محشر و جهنّمی شدن نجات میدهد)، همچنان که پرنده، دانۀ خوب را از دانۀ بد جدا میکند.
💠 «قال أبوجعفر علیهالسلام: والله يا جابر إنها ذلك اليوم لتلتقط شيعتها ومحبيها كما يلتقط الطير الحب الجيد من الحب الردئ.»
📜 تفسیر فرات کوفی، ص۲۹۹
بحار الانوار (علامهمجلسی)، ج۴۳، ص۶۵
"ما در دو جهان، فاطمه جان،
دل به تو بستیم، محبّان تو هستیم،
نظر کن ز عنایت، به فردای قیامت..."
#بحق_زینب_کبری_سلام_الله
#اللھمعــــجلݪوݪیــــڪاݪفــــࢪج
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴شاهکار جدید مهدی رسولی
🎞 نماهنگ «بیمردم»
🔹رهبر انقلاب بعد از مراسم دیشب، به حاج مهدی گفتند:
این مرثیهی شما (اشاره به مداحی بی مردم) کار یک منبر نه بلکه کار چند منبر رو با هم کرد.
#فاطمیه🥀
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
طرف نوشته بود آمریکا مریخ رو فتح کرده، ما هنوز فکر اینیم با پای چپ بریم دستشویی یا راست!
خواستم بگم شهید شهریاری با پای چپ میرفت دستشویی، انگشتر عقیق هم دستش داشت و نماز شب هم میخوند، مشکل بسیار مهمی مانند غنی سازی ۲۰ درصد اورانیوم رو هم یک تنه حل کرد!
مشکل از پای چپ و راست نیست رفیق، مشکل از مغزهای پوسیده عاشقان غرب هستش، یعنی آنهایی که هیچ خدمتی برای کشور نداشتند جز خود تحقیری و...!
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻روایتی از شهید محمود رضا بیضایی
از زبان برادر شهید
خداوند شهادت رو به کسانی میده که پرکار هستند ...
شادی روح مطهرش صلوات🌱
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
『بسماللھِ الذیخَلقَالحُسَیۡن؏🌿』
💕اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
💕وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
💕وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
💕وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
یهسلاممبدیمبهآقامونصاحبالزمان!
💕السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ
💕یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن
💕و یا شریڪَ القران
💕ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے
💕و مَولاے الاَمان الاَمان🌱
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
#هرروزدرپناهاهلبیتباشید
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
#حضرٺ_ارباب_سلام✋
باز هـم روز مـن و
عرضِ ادب محضرِ یار
با سـَلامـے
برڪٺ یافتہ روز و شب ما
#من_الغریب_الے_الحبیب❤️
#السلام_علیک_یاسیدالشهدا✋
#صبحتون_حسینی ⛅️
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
#یا_فاطمهالزهرا_س 🥀🍃
انبیا هر یڪ گروهے را شفاعٺ مےڪنند
انبیا را یڪ بہ یڪ زهرا شفاعٺ مےڪند
نور زهرا ابتدائا خلق عالم ڪرده اسٺ
عاقبٺ هم نور او روزے قیامٺ مےڪند
#صلیاللهعليڪیـافــاطمهالــزهــرا 💔
#یکشنبه_های_علوی_فاطمی💚
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
🏴
حال تو مثل کبوترهای بی بال و پر است
خنده هایت فاطمه! آرام جان حیدر است
بون نان در خانه پیچیده ست، پس شکرخدا
حال تو از روزهای قبل قدری بهتر است
خانه را جارو زدی، از بسترت برخاستی
از نگاهت می توان فهمید روز آخر است😭
ای ستون خانه ی من، حرفی از رفتن مزن
بی تو حالم مثل یک فرمانده ی بی لشکر است
این نمک نشناس ها آتش مهیا کرده اند
بی خبر از اینکه اینجا خانه ی پیغمبر است
موی زینب مثل حال حیدرت آشفته است
فاطمه! این حال و روز خانه ی بی مادر است😭
از همان روزی که آتش بوسه از بالت گرفت
جای بال زخمی و خاکی تو روی در است
چند ماهی می شود، حیدر شده خانه نشین
چند ماهی می شود زهرا میان بستر است
دستهایی را که می بوسید پیغمبر، شکست
راستی زینب چه حالی داشت وقتی در شکست😭
دست در دست حسن می رفت زهرا، ناگهان
روی خاک افتاد قرآن، سوره ی کوثر شکست
دستهای بسته ی مولا گواهی می دهد
بارها بعد از پیمبر حرمت حیدر شکست
یک مَلَک ای کاش چشمان حسن را می گرفت😭
لحظه ای که بی هوا بال و پر مادر شکست
#زهــرا_جــان💔
بغض دارم مرو از پیش علی، زهرا جان😭
تو نباشی چه کسی پاک کند اشکم را؟
#صلیاللهعليڪیـاعـلیبنابیــطالب
#صلیاللهعليڪیـافــاطمهالــزهــرا
🥀به یاد شهیدمدافعحرم هادی کجباف
#اللّهُمَّصَلِّعَليمُحَمَّدوَآلِمُحَمَّدوَعَجِّلفَرَجَهُـم
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
تکیه گاهی غیر تو مادر ندارم هیچ وقت
آشنایی غیر تو کوثر ندارم هیچ وقت..
خیمه ی امنم شده در زیر معجر فاطمه
من پناهی غیر این معجر ندارم هیچ وقت
رفت و آمد می کنم در روضه هایت، جا بده
نیتی.. بالاتر از نوکر ندارم هیچ وقت
#صلیاللهعليڪیـافــاطمهالــزهــرا
#ایام_فاطمیه🥀
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa