eitaa logo
🍁لطفِ خدا🍁
473 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
6.6هزار ویدیو
69 فایل
گویی بازی ماروپله همان رسـم بندگـیست! هربار ڪه بافــریب شـیطان به طبقات پایین و سختیهای زندگی سـقوط‌ میکنی: نردبان🍁لطفِ خدا🍁برای بازگشت به جایگاه گذشته درڪنارتوست. ادمین: @E_D_60 ثبت نظرات: https://daigo.ir/secret/8120014467
مشاهده در ایتا
دانلود
| امام صادق (علیه‌السلام): 💠 لاتَدَع زیارَهَ‌الحُسَینِ بنِ عَلىّ علیه‌السلام و مُر اَصحابَکَ بِذالِکَ، یَمُدُّ اللّه فى عُمرِکَ و یَزیدُ اللّه فى رِزقِکَ و یُحییکَ اللّه سَعیدا و لاتَموتُ اِلاّ سَعیدا و یَکتُبکَ سَعیدا؛ زیارت امام حسین علیه‌السلام را رها نکن و دوستان خود را هم به آن سفارش کن، که در این صورت، خداوند عمرت را طولانى و روزى‌ات را زیاد مى‌کند و زندگى‌ات را همراه با سعادت مى‌کند و جز سعادتمند نمى‌میرى و نام تو را در شمار سعادتمندان، ثبت مى‌کند. 📗 کامل‌الزیارات، ص ۱۵۲ کپی باذکر منبع مجازه🔸 @dorehamiyebanovan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غیرمستقیم داره وجود خدارو از نظر فیزیک اثبات میکنه... اینکه خدا همه جا حضور داره از اینده خبر داره و مارو نگاه میکنه بدون اینکه بفهمیم (البته کسی که اینو ساخته چون اطلاعاته زیادی از خدا نداشته اخر فیلم اون موجوداتو رو به تصویر کشیده...وگرنه یه ادمی که معتفد باشه با دیدنش فقط یاد خدا میوفته 𝒅𝒂𝒓_𝒔𝒂𝒎𝒕𝒆_𝒕𝒐𝒐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 سردار جباری فرمانده سپاه ولی امر بیت رهبری 🟢 حضرت آقا چه چیزهایی داخل قبر مطهر حاج قاسم گذاشتند. ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
🗒‌‌‌‌ ‌‌آسمانی شهیدحاج‌قاسم‌ سلیمانی 💖‌‌«‌‌‌ » ✍️خطاب به برادران و خواهران مجاهدم...خواهران و برادران مجاهدم در این عالم؛ ❇️ ای کسانی که سر‌های خود را برای خداوند عاریه داده اید و جان‌ها را بر کف دست گرفته و در بازار عشق بازی به سوق فروش آمده اید، عنایت کنید: «جمهوری اسلامی، مرکز اسلام و تشیّع است» 🔶 امروز قرارگاه حسین بن علی علیه السلام، ایران است... ✅ بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرم‌ها می‌مانند... ⛔️ اگر دشمن، این حرم را از بین برد، حرمی باقی نمی‌ماند، نه حرم ابراهیمی و نه حرم محمّدی (ص). 🌹برادران و خواهرانم! جهان اسلام پیوسته نیازمند""رهبری"" است؛ رهبری متصل و منصوب شرعی و فقهی به معصوم!! خوب میدانید منزّه‌ترین عالِم دین که جهان را تکان داد و اسلام را احیا کرد، یعنی خمینی بزرگ و پاک ما، را تنها نسخه نجات بخش این امت قرار داد؛ ❇️ لذا چه شما که به عنوان شیعه به آن اعتقاد دینی دارید و چه شما که به عنوان سنّی اعتقاد عقلی دارید، بدانید [باید] به دور از هرگونه اختلاف، برای نجات اسلام خیمه «ولایت» را رها نکنید... 💥 خیمه، خیمه‌ی رسول الله است. اساس دشمنی جهان با جمهوری اسلامی، "آتش زدن و ویران کردن این خیمه است..." دور آن بچرخید. 🔴 والله والله والله این خیمه اگر آسیب دید، بیت الله الحرام و مدینه حرم رسول الله و نجف، کربلا، کاظمین، سامرا و مشهد باقی نمی‌ماند؛ قرآن آسیب میبیند... ❤️🌸❤️🌸❤️ سلیـ❤️ــمانے عزیز🌷 ❁🌹@IslamlifeStyles
🌺 چقدر شیرین و لذت بخش و آرامش بخش است وصیت نامه شهید حاج قاسم سلیمانی بارها و بارها هر قسمتی را می‌خوانم و جز ب جز کلمه ب کلمه اش را در ذهنم تکرار میکنم در دوره های شکرگزاری های زیادی بودم کتاب های شکرگزاری زیادی خواندم مراقبه های زیادی شنیدم ولی ب این زیبایی و ظرافت وکامل شهید حاج قاسم نبود در جز ب جز کلمه هاش بندگی بود شکر گزاری بود شرمندگی بود امید بود عفو بود و چقدر خدا رو زیبا صدا می‌زدند و چقدر از زمین تا آسمان با دوره های شکر گزاری فرق می‌کند ی آرامش خاصی داره انگار شهید نشسته پیشت و خودش برایت می‌خواند و تو فقط اشک می‌ریزی و اشک.. 😭 وقتی کلمه های از جنس نور را می‌خوانم با ی نگاه عمیق و با یک تفکر خاص وعجیب روح و جسمم پیوند میخوره و بارها و بارها کلمه ها در ذهنم تکرار میشه و ب خودم میگم ما باید اینطور با خدا حرف بزنیم... هر روز مشتاقانه منتظر قسمت بعدی می‌شم و خیلی خیلی ممنون ک ما را هم از وصیت نامه شهید حاج قاسم بهرمند کردید خدا اجر آخرت بهتون بده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلت پاک باشه،حجابتم رعایت نکردی مشکلی نداره!!؟ 😄 برسه دسه اونایی که میگن [ دل پاک بودن کافیه! ] ، چطور میتونی ادعای پاکی کنی اما با بی حجابیت چشم های دیگران رو ناپاک کنی؟؟؟ ضمنا خیلی از نگاه ها اتفاقیه..🙄 @aamerin_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امر به معروف دیروز 😍 هدیه ،روسریش سر کرد و مادرش از خوشحالی گریه اش گرفت ❤️ 👌ببینید دل های آماده رو.....به خاطر همینه که رهبری میفرمایند خیلی از این خانم ها نمی‌دونند پشت برنامه کشف حجاب چیه و از روی جو‌محیط روسری شونو انداختن..... ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⵿〬 ⵿〬⸽⵿〬🇮🇷 ⸽🇮🇷 ⸽🇮🇷 ⸽ ⵿〬🇮🇷⸽ ⵿〬⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽ٜ ••بِسْمِـ رَبِّ الشُّهَداءِ وَ الصِّدّیقین..•• •°•رمان جذاب و عاشقانه شهدایی •°•جلد سوم ؛ •°•قسمت ۳۳ و ۳۴ هنوز نفس راحت نکشیده بودند، که یک موتور سوار از روبرویشان وارد شد. کلاه کاسکتش را از سرش برداشت، نگاه مسیح و ارمیا به مرد بود. مسیح گفت: _بالا نیاید. ارمیا بزن دنده عقب. دست ارمیا آرام به سمت دنده رفت که مرد کلت کمری‌اش را درآورد و به سمت ارمیا شلیک کرد..... ************ ارمیا خندید و به مسیح گفت: _با چشم باز چرت میزنی امیر؟ مسیح از خاطرات بیرون آمد. لبخندی به لبهای خندان ارمیا و صدرا زد: _از دست امیر امیر کردن های شما دو تا من خودمو بازنشست کردم!چه دشمنی با من دارین آخه شما؟ صدرا گفت: _اسمت برای امیر شدن خیلی لوسه!با این اسمی که تو داری، باید نقاشی، بازیگری، چیزی میشدی! آخه مسیح پارسا؟ به امیر بودن نمیخوره. ارمیا گفت: _امیر مسیح پارسا بگو!این همه جون کنده امیر شده. مسیح چشم غره ای به ارمیا رفت: _نه که خودت امیر نیستی! امیر ارمیا پارسا! اسم این خیلی میخوره؟ ارمیا با حفظ همان لبخند گفت: _من سرهنگی بیش نیستم. اونم بازنشسته و با زن نشسته!شما سرتیپ شدی و شیرینی ندادی! مسیح: _منم دیگه با زن نشسته شدم! بعد آهی کشید: _جای یوسف خالی. این سال‌ها، همش جاش خالی بود. تو و یوسف عین دو تا دستام بودید. یوسف که رفت، جای خالیشو هیچ چیزی پر نکرد. تو هم که... مسیح سکوت کرد و ارمیا ادامه داد: _منم که علیل شدم و از جفت دستات افتادی. الان چطوری غذا میخوری؟ صدرا بلند خندید و مسیح لبخند زد.ارمیا بود دیگر، دردها را برای خودش و شادی را برای همه میخواست. مراسم هفتم فخرالسادات به خوبی برگزار شده بود. دیگر وقت رفتن بود. مسیح و مریم بلیط قطار داشتند. سیدمحمد باید به بیمارستان باز میگشت. صدرا و رها سر زندگیشان . و آیه هم کنار همسر مظلومش... آیه‌ای که این روزها زیاد خواب سیدمهدی را میدید. سیدمهدی نگران دخترکش. دخترکی که چند ماه دیگر دانشجو میشد. دخترکی که روزهای پر کشیدنش از بام خانه‌ی مادر، نزدیک میشد. زینب سادات بود و خواستگاران پی در پی‌اش! زینب سادات بود و غم و اندوه مادرانه‌ی آیه‌اش!زینب سادات بود و غم نبود پدرش!زینب سادات بود و ارمیای پدر شده‌ی مظلوم شده و ذکر رفتن گرفته‌اش! زینب ساداتی که کسی اشک‌های دلتنگی‌اش را ندید. زینب ساداتی که کسی بی‌کسی‌هایش را ندید. زینب ساداتی که با همه‌ی پدر بودن‌های ارمیا، نگاهش به ایلیای برادرش، حسرت داشت. زینب‌ ساداتی که گاهی دلش میخواست بابا مهدی‌اش او را بغل کند. بابا مهدی‌اش او را نوازش کند. اصلا بابا مهدی‌اش باشد، روی تخت، روی ویلچر، بدون حرف، بدون حرکت، هرچه باشد فقط باشد... سخت بود و هر چه بیشتر فهمید، سخت‌تر شد. سخت بود و آیه سختی‌های دلبندش را دید. سخت بود و ارمیا سخت بودن برای دل دخترکش را دید. آنقدر دید که به سیدمهدی هم گفت: " کاش تو بودی و من رفته بودم. منی که اون روزها کسی منتظرم نبود. منی که این روزها شدم درد و درمون اینها! کاش تو بودی سید! تو بودی، زینبم تهِ ته چشماش غم نبود. تو بودی همه چیز بهتر بود. من نتونستم جای خالیتو پر کنم. اصلا بعضی از جاهایی خالی پر نمیشه.... مثل جای خالی تو که نه با من پر شد، نه با سهمیه‌ی خانواده شهید پر شد، نه با حقوقت. جای خالی پدرانه‌هات رو هیچکس و هیچ چیزی پر نمیکنه.... " مریم موقع خداحافظی دست زینب سادات را در دست گرفت: _قربونت برم، میدونم موقع خوبی نیست اما دل داداشم گیره و بیقرار. اجازه‌ی خواستگاری میدی؟ زینب سرش را پایین انداخت. شرم در جانش جاری شد. صورتش سرخ و سرش به زیر افتاد. آیه مداخله کرد: _یکم فرصت بده مریم جان. هنوز برای این حرفا زوده. ان‌شاالله بعد از چهلم مامان فخری زینب هم فکراشو کرده و یک دله شده. مریم ان‌شااللهی گفت و صورت زینب را بوسید. زینب نگاهی به مریم کرد. همین چین و چروک‌ها، نگاه بدون برق، همین خستگی‌های مریم او را میترساند. نکند روزی زینب تکرار مریم باشد؟ او بزرگ شده‌ی دست آیه و ارمیا بود. ارمیا مرادش بود و محمدصادق هیچ شباهتی به او نداشت.! ********** این تابستان هم مثل تابستانهای قبل رفت، و پاییز آمد. آیه بود و دانشجوهای رنگارنگ. زینب بود و استادان رنگارنگ. ارمیا بود و کتاب دعایش. ایلیا بود و شیطنت‌هایش. هنوز هوای قم به شدت یادآور تابستان بود. هنوز خورشید با تمام توان زمین را گرم میکرد. آیه خسته و کلافه به خانه رسید.زهرا خانوم لیوانی شربت سکنجبین به دستش داد. و حاج علی از اتاق ارمیا بیرون آمد. آستین های بالا زده‌ی پدر...... •°•ادامه دارد...... •°•نویسنده؛ سَنیه منصوری ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⵿〬 ⵿〬⸽⵿〬🇮🇷 ⸽🇮🇷 ⸽🇮🇷 ⸽ ⵿〬🇮🇷⸽ ⵿〬⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽ٜ ••بِسْمِـ رَبِّ الشُّهَداءِ وَ الصِّدّیقین..•• •°•رمان جذاب و عاشقانه شهدایی •°•جلد سوم ؛ •°•قسمت ۳۵ و ۳۶ حاج علی از اتاق ارمیا بیرون آمد. آستین های بالا زده‌ی پدر، آیه را شرمنده کرد. از حاج علی شرمنده بود. سن و سالی از او گذشته بود. انجام کارهای ارمیا از توان او خارج بود، اما هنوز هم در نبود آیه، حاج علی پدری میکرد برای پسری که پدر ندیده بود و پدری که ارمیا را پسری میدید که هیچوقت بزرگ شدنش را ندید. 💭آیه آن شب شوم را به یاد آورد..... همان شبی که همسرش را زمین‌گیر کرد. همان شبی که بیمارستان پر شده بود از بیماران گلوله باران و آیه فکر کرد: ((به کدامین گناه؟)) آن شب و آن خودرو، آن شب و آن موتور سوار، آن شب و تمام گلوله‌های نشسته در تن ارمیایش! آنشب و دیده ها و ندیده‌هایش. آن شب و حاج علی سراسیمه، فخرالسادات بیتاب، سیدمحمد عاجز شده...شبی که آیه و زینب سادات و ارمیا، مسیح و مریم، همگی در اتاق عمل بودند. ماشینی که وقتی محمدصادق آن را دید بر زمین افتاد. ایلیا شوک‌زده شد، رضا و جواد گریه میکردند. وای از آن شبی که همه را به مشهد کشاند. آیه چهار گلوله در تن، زینب دو گلوله در کتف و پهلو، مریم یک گلوله در شانه اش، مسیح پنج گلوله در شکم و شانه و یکی هم نزدیک قلب و ارمیایی که جای خالی روی تنش نبود. آیه بعد از بهوش آمدنش، سراغ امانت سیدمهدی را گرفت.فخرالسادات بالای سر زینب سادات بود. زهرا خانوم به سختی آیه را روی ویلچر به دیدن دخترکش برد. آیه دست های دخترکش را بویید و بوسید.زینبش تحت تاثیر آرامبخش‌ها هنوز خواب بود. به سراغ ارمیا رفتند. بخش مراقبت‌های ویژه دل آیه را لرزاند. همسرش، همسفرش، روی تخت با چشمانی بسته در خوابی عمیق بود. سیدمحمد روی صندلی نشسته و چشمانش را بسته بود. عجز از چهره‌اش میبارید. آیه بغض کرد: _محمد! ارمیا چرا اینجوریه؟ بغض صدای آیه چشمان سیدمحمد را باز کرد. با دیدن آیه روی ویلچر و زهرا خانوم، به سرعت بلند شد: _تو اینجا چکار میکنی؟ میدونی چند ساعت تو اتاق عمل بودی؟ میدونی چند تا گلوله از تنت بیرون آوردن؟ باید استراحت کنی! آیه اشک چشمانش را پاک کرد: _ارمیا چی شده؟چرا اینجاست؟ راستشو بگو! سیدمحمد دستش را درون موهایش برده و آنها را از ریشه کشید، سرش را بالا گرفت و پوفی کرد: _چی بگم من؟از خدا بی خبرا ماشین رو آبکش کردن! پلیس دنبالشونه... آیه میان حرفش آمد: _ارمیا چی شده؟با این چیزا کار ندارم! باز چه خاکی توی سرم شده؟ باز چی شده؟ آیه هق‌هقش بالا گرفت. سید محمد کلافه‌تر شد: _ده تا گلوله از تنش در آوردن. خون زیادی از دست داده! بدتر از همه هم گلوله ای که تو ستون فقراتش گیر کرده. هنوز تو بدنشه و درآوردنش ریسک بزرگیه. آیه نگاه اشک آلودش را به همسر مظلومش دوخت.... " جان من! همسفرم! چه شده که بال گشودی؟ آیه‌ات را ندیدی؟ چرا نه تو مرا میبینی و نه سیدمهدی مرا دید؟ چرا همه‌ی شما در نهایت خودخواهی شاپرک‌های زندگی‌ام میشوید و به محض دیدن نور، پر کشیده و به آسمان میروید؟ ارمیای من! تو که مرد بودی! تو که قول دادی پای دخترکمان بمانی، پای احساست به من بمانی! مرد باش و مردانه بمان. سایه‌ی سرم باش. تو که سایه باشی، خورشید روزگار از پس من برنمی‌آید... تو که سایه باشی، در امان احساست، زندگی‌ام را میگذرانم! به سایه‌ات راضی‌ام مرد! فقط بمان! برای من. برای زینبم. برای ایلیایت. بمان آرزوهای زینب. بمان اسطوره‌ی ایلیا. بمان آرام جانم..." ************ صدای ارمیا آیه را از سخت ترین روز زندگی اش بیرون کشید: _کجایی بانو؟ غرق شدی؟ آیه شربتش را سر کشید و وارد اتاق شد. همانطور که چادرش را از سرش برداشته و تا میکرد گفت: _غرق اون روزا شدم. ارمیا با لبخند همیشگی‌اش ابرویی بالا انداخت: _کدوم روزا جانان؟ "جانان بودن را دوست دارم. جانانِ تو بودن، به جانم، جان میدهد..." آیه: _اون شب و تیراندازی! برای اولین بار صدای اسلحه رو از نزدیک میشنیدم. ارمیا به سختی لبخندش را حفظ کرد: _ترسناک بود؟ آیه: _به این فکر میکنم که اگه مانعت نمیشدم تا جواز اسلحه بگیری، اینجوری نمیشد. چقدر گفتی و من نذاشتم. اون شب اگه اسلحه داشتی، اینجوری نمیشد. تو قهرمان تیراندازی بودی، رو دستت پیدا نمیشد! ارمیا دست آیه را در دست گرفت: _بهش فکر نکن! تقدیر این بود. خداروشکر برای تو و زینبم اتفاقی نیفتاد! آیه: _من نگران بچه‌ها بودم که گفتم نگیری! خودت میدونی بچه‌ها چقدر بازیگوشن! میترسیدم بلایی سر خودشون بیارن! هر بار که میبینمت، عذاب میکشم! وضع الآنت تقصیر منه! ارمیا اخم کرد:...... •°•ادامه دارد...... •°•نویسنده؛ سَنیه منصوری ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ ای آنکه خدای خویش خوانیم تو را طاعت به سزا کجا توانیم تو را گویند خدای را به حاجات بخوان حاضرتر از آنی که بخوانیم تو را 🌸 الهـی بـه امیـد تـو 🌸 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
اولین سلام صبحگاهی، تقدیم به ساحت قدسے قطب عالم امکان حضرت صاحب الزمان(عج) ... ❤السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولای ْ الاَمان الاَمان أللَّهُمَ عَجلْ لِوَلِیکْ ألْفَرَج بحق زینب کبری(س) به قصد زيارت ارباب بی کفن : ❤السلام عليك يا اباعبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائك عليك مني سلام الله أبدا ما بقيت و بقي الليل و النهار و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتكم السَّلامُ عَلي الحُسٓين و عٓلي عٓلي اِبن الحُسَين و عَلي اولاد الحُسَين وَ علَي اصحابِ الحُسَين. أللهم ارزقنا زیارت الحسین (ع) اللهم ارزقنا شفاعة الحسین (ع) ❤السلامُ عَلَیک یا امام الرئوف یا ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ المُرتضی ✨ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ✨ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
خوشا صبحی که خیرَش را تو باشی ردیفِ نابِ شعرش را تو باشی خوشا روزی که تا وقتِ غروبش دعایِ خوب و ذکرش را تو باشی ... 🌤 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
❤ با نام و یاد عشقِ خدای سه شنبه ها ل لبیک‌ می‌شوم به ندای سه شنبه ها هر روز ما به نام و به یاد تو بگذرد اما در این میان، به فدای سه شنبه ها در جمکرانِ یاد تو خواندم نمازها در استجابتت به دعای سه شنبه ها یا ایها الامام، به مأموم کن نظر ما را سوا بکن تو برای سه شنبه ها ماها پیام آور عشق شما شدیم وحیِ تو می رسد به حرای سه شنبه ها جان را بپای عشق تو می ریزم عاقبت قربانی ات شوم به منای سه شنبه ها تو یار خواهی و به جوابت بهانه ام از من ببخش، چون و چرای سه شنبه ها ای کاش می شد اینکه کمی کم کنم گناه توبه کنم ز جرم و خطای سه شنبه ها روزها رفت و فقط حسرت دیدارِ رُخت مانده بر این دلِ یعقوبی ما 🥀به یاد شهیدمدافع‌حرم عباسعلی علیزاده ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
تعجیل کن بخاطر صدها هزار چشم ای پاسخ گرامی‌امن یجیب ها... خدایا فرج آقامون رو‌ زودتر برسون😔 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"اذا اراد الله بقوم خیرا ارسل علیهم المطر و حبس عنهم کثره الریاح و اذا اراد الله بقوم شرا حبس عنهم المطر و ارسل علیهم کثره الریاح". "هرگاه خداوند صلاح قومی را بخواهد برای آنها باران فرستاده و بادهای شدید را از آنها می گیرد اما اگر قصد عذاب قومی را داشته باشد باران را از آنها گرفته و در مقابل بادهای شدید را روانه انجا می کند". ✍🏻 با رعایت تقوا و کمک کنیم کشورمان از قحطی و خشکسال نجات پیدا کند. لطفاً دعای نوزدهم را که برای طلب باران هست را بخوانید ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
💥نگو اگه مذهبی بشم دوستام ولم میکنن.... اگه با نامحرم کات کنم تنها میشم...☹️ 👈🏻هرجا واسه خدا خالی کنی خدا واست پرش میکنه❤ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محدودیته ولی هر محدودیتی بد نیست... 🎙شیخ فرهاد فتحی خواهرم بخاطر حجاب را رعایت کن @hejab_o_efaf
جالبه بخونید... ✍️ توی یکی از پیج های معاند اینستاگرام نوشته بودن هر شغلی یه سری منفعت هایی داره، مثلا: پزشک ها، کارگرها، کشاورزها و... که اگه نباشن یه خللی به جامعه وارد میشه اما این آخوندها بود و نبودشون فرقی نمیکنه!!؟ 👌 منم رفتم قسمت کامنت ها(نظرات) دیدم دارن داغ بحث می کنن. گفتم آقایون و خانوم ها الکی به هم روحیه ندید! 👈 اگه این آخوندها نبودن که الان باید سوپ لاک پشت و کباب قورباغه و میمون میل می کردید!! 👈 ریشه علم پزشکی که الان دارید و همه جای دنیا باهاش پوز میدین و کلاس میگذارین؛ ثمرات زحمت های آخوند بوعلی سینا ست. 👈 الکلی که روزانه چندبار استفاده می کنی تا کرونا نگیری ثمرات تلاش آخوند شیمی دان زکریای رازی بود. 👈 ریاضی دان و جغرافی دانتون هم آخوند خوارزمی بود. 👈 فیلسوف و ستاره شناس و معمارتون هم آخوند خواجه نصیرالدین طوسی بود. 👈🏻 بزرگترین مهندس تون، مهندس زیباترین بناهای اصفهان مثل خیابان چهارباغ اصفهان و... که تمام مهندس های دنیا دنبال یاد گرفتن این علم هستند، آخوند شیخ بهایی هست. 👈 شعرای بنامتون هم حافظ و سعدی و فردوسی و... آخوند بودند. ... اینا تازه اولشه! در افتخار روحانیت همین بس که در زیر هیچیک از قراردادهای ننگین استعماری در طول تاریخ امضای حتی یک روحانی یافت نمی شود. و همه قراردادهای ننگین استعماری متعلق به اون به اصطلاح فرنگ رفته ها و مهندس ها و دکترها (سلبریتی های مفت خور تاریخ) است.👌🏻 🔷و خلاصه سرتون را درد نیارم نوشتم؛ اگه الان هم می بینید امثال آمریکا و کشورهای مزدور منطقه کشورمون رو خلوتگاه شون نکردن و دارن از کشور ما حساب می برن بخاطره اینه که شخص اول مملکت یک آخوند با غیرت و با درایته، جالبه ک خود اونا مکرراً از هوشش تعریف میکنن و مخفیانه براش نامه مینویسن😄 ولی مشکل ما میدونید کجاست؟؟؟ این است👇👇👇 ما مرده پرستیم و کسی را تا زنده است قدرش رانداریم... از اهل بیت گرفته تا رهروان انها که تمام عمرشون را برای هدایت و کمک کردن به مردم صرف کردن تا برسه به این فرزند بی ریا و مخلصشون سید علی عزیز....... ✍️آره داداش! اونا فهمیدن نقاط قوت ما کجاهاست و اونجا رو میخوان تخریب کنن... متاسفانه برخی هم آب تو آسیاب دشمن میریزند ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
عرشیان یکسره تکبیر زنان آمده‌اند خیلِ خوبان بهشت خنده کنان آمده‌اند بوی یاس است و صدایی که فقط می‌گوید مادرِ آل محمد به جهان آمده‌اند (س)💫💞 🎉💫💞 🎉💫💞 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa