•~﷽~•
چله ۱۰۰ صلوات هدیه به شهدا📿🕊️
به نیابت امام زمان عج💚
✳️روز هجدهم
شهید مصطفی چمران
شهید سید مرتضی آوینی ✨✔️
https://eitaa.com/shahid_moezegholami
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱کلام رهبر: «#قرآن بخوانید»
مذهبی ها
حزب الله ی ها
مسلمونا
این کلام رهبر را بشنوید👇
هیچ کس نباید باشد که روزی بر او بگذرد و...
#کلام_خدا
#امام_خامنه_ای
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 با امام زمانت حرف بزن
🔴 خوب نیست شیعه صبحش شب بشه و شبش صبح بشه و بیاد او نباشه
🎙 استاد عالی
#امام_زمان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
♨️ کانال خبرنگار شبکه ۱۲ صهیونیست هک شده و تصاویری از سردار سلیمانی منتشر میکند
🔹️ گفته شده؛ سازمان سایبری و وزارت دادگستری درگیر هستند و تلاش میکنند تا کمک کنند.
📌 #خبر_فوری_سراسری
بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا
@fori_sarasari
♨️همتی: تعرفه واردات آیفون بیشتر از ۳۰ درصد نیست
وزیر اقتصاد:
🔹تعرفه ۹۶ درصدی واردات آیفون مصوبه ما نبود و حتما اصلاح می شود.
🔹تعرفه نهایی برای واردات آیفون احتمالا حدود ۳۰ درصد و بیشتر از آن معنا ندارد.
🔹با همان ارزی که گوشی های سامسونگ و سایر برندها وارد می شود آیفون هم وارد میشود.
✍نیاز به یادآوری ندارد که این کالا آمریکائیست و ما با آمریکا در حال جنگ مستقیم هستیم.
آمریکا حامی رژیم کودک کش صهیونیستی ست.
#میرزای_شیرازی میخواهد...
📌 #جهاد_تبیین
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
♨️احمد میدری وزیر کار:
🔹در مورد اجرای کالابرگ الکترونیکی سال قبل مبلغی برای کالابرگ در بودجه دیده نشد، در لایحه بودجه ۱۴۰۴ اعتباری برای کالابرگ دیده نشده است.
✍وعده انتخاباتی رییس جمهور پزشکیان:
شک نکنید کاری رو بدون هماهنگی و مشورت با مردم انجام نمیدیم!
آقای پزشکیان حذف کالابرگ اقشار ضفیف در راستای کدام شعار شماست؟
📌 #خبر_فوری_سراسری
بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا
@fori_sarasari
🍁لطفِ خدا🍁
♨️احمد میدری وزیر کار: 🔹در مورد اجرای کالابرگ الکترونیکی سال قبل مبلغی برای کالابرگ در بودجه دیده ن
واقعا یادش بخیر،
اون موقع حتی با دردسرِ گشتن دنبال فروشگاه های مخصوص و رفتن توی صف کالابرگ و...، وقتی گوشت و مرغ و کالای اساسی رو رایگان می گرفتیم، از ته دل برای عاقبت بخیری رییسی عزیز دعا می کردم،
الحق که عاقبت بخیر شد...
روحش شاد
#اللّهُمَّصَلِّعَليمُحَمَّدوَآلِمُحَمَّدوَعَجِّلفَرَجَهُـم
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
─━━━━━━⊱💞⊰━━━━━━─
❄️رمان فانتزی، آموزنده و عاشقانه
❄️ #باد_برمیخیزد
🍂قسمت ۵۷ و ۵۸
نگاهش روی نقطه ای خیره ماند.شناختش..نیما بود...اخمهایش در هم رفت...خواست رویش را برگرداند که کمی جلوتر شخص دیگری را دید.دوباره نگاهش را روی نیما برگرداند.بله، نیما داشت خانم شکیبا را تعقیب میکرد. حواسش از مکالمه پرت شد. کمی مکث کرد و بعد گفت:
-باشه، منتظرم...فعلا
و بدون اینکه منتظر جواب صادق بماند گوشی را قطع کرد.حس خوبی به این صحنه نداشت. پیاده شد و با فاصله مناسب پشت سر نیما راه افتاد.آنچه را که اتفاق میافتاد دید هرچند صحبتها را به وضوح نمیشنید.
وقتی دید راحله کشیدهای به نیما زد،حدس زد که حتما نیما کاری کرده است.از این پسر هیچ چیز بعید نبود.احساس کرد باید نزدیک برود. ممکن بود خطری متوجه دخترک شود و کمک لازم باشد.حدسش اشتباه نبود.بنظر میآمد نیما قصد دارد دستش را برای تلافی بالا ببرد که سیاوش صدایش زد:
-آقای محسنی؟!
نیما برگشت....
-بنظر میاد شما خیلی دوست دارید حراست دانشگاه از کاراتون خبردار بشن
راحله اول از دیدن سیاوش خوشحال شد اما با یادآوری فکری که نیما کرده بود و واکنش خودش بدنش یخ کرد. حالا هرچه نیما برای خودش بافته بود صحت پیدا میکرد.
دوست نداشت هیچکس، حتی نیما، در مورد چیزهایی که اصلا واقعیت نداشت خیالات ببافد.کمی به صحنه خیره ماند. نمیتوانست بفهمد چکار کند که سیاوش به دادش رسید، دستش را به طرف خیابان دراز کرد و رو به او گفت:
-شما بفرمایید خانم شکیبا...من و ایشون یه صحبت خصوصی داریم
بعد در چشمان نیما خیره شد، یک ابرویش را به نشانه سوال بالا برد و گفت:
-درسته اقای محسنی؟؟
راحله احساس کرد مغزش خاموش شده. بدون اینکه کلمهای حرف بزند کنار خیابان رفت، تاکسی دربست کرد و سوار شد.نیما که از دست این خرمگس معرکه، افکارش آشفته شده بود خندهای عصبی کرد:
-به! جناب فرشته نجات.شما به همه دانشجوها اینقدر رسیدگی میکنی یا ایشون مورد خاصی هستن؟
سیاوش که نمیخواست اجازه بدهد نیما با عصبانی کردنش، حس پیروزی داشته باشد با خونسردی گفت:
-اونی که همه رو به چشم مورد خاص میبینه تویی
نیما که این آرامش او را آزار میداد پوزخندی زد:
-شما هم که اصلا اهل هیچی نیستی.واسه ما فیلم بازی نکن استاد جون.من هرجا بودم تو هم بودی
سیاوش که نمیخواست با همچین آدمی دهان به دهان شود بیتوجه به این حرف گفت:
-اینکه تو چه غلطی میکنی به خودت مربوطه اما اگر یکبار دیگه ببینم دور و بر این خانم میپری کاری میکنم که به شکر خوردن بیفتی!!
-اونوقت چطوری میخوای همچین غلطی بکنی؟!
سیاوش همانطور خونسرد سرش را نزدیک گوش نیما اورد و آرام زمزمه کرد:
-همونطوری که تونستم مراسمت رو به هم بزنم. دوست نداری که مامان بابات یا احیانا حراست دانشگاه چیزی از گند کاریات بو ببرن؟!؟ من همیشه با خشم پایانناپذیر پشت سرتم، هیولای عزیز!!
در چشمان نیما خیره شد. آرام و جدی. در حالیکه با حالتی تحقیرآمیز، یقه نیما را که از ترس خشک شده بود، مرتب میکرد، با بیتفاوتی محض ادامه داد :
-پس بهتره مثل بچه آدم حرف گوش کنی
و با تمسخر،دستش را کنار پیشانی آورد، به نشانه خداحافظی تکان داد و رفت...
تعطیلات میان ترم رسید.آن روز صبح،وقتی راحله از خواب بیدار شد،باید ذهنش را سر و سامان میداد. با این روش اگر جلو میرفت زندگیاش مختل میشد.دفترچهاشرا برداشت.هر آنچه را که اتفاق افتاده بود نوشت. افکارش، مشکلاتش،هدفهایش.بعد یکییکی اضافههایشان را خط زد.این کار یکساعتی طول کشید.
در نهایت لیستی از آنچه که دوست داشت به آنها برسد، راهحلی مختصر و آنچه که باید رعایت میکرد جلوی رویش بود. دفترش رابست. ذهنش آرام شده بود.آن یک هفته تعطیلی میان ترم کامل به خودش استراحت داد. حالا که معصومه نامزد کرده بود باید فکری میکرد.برنامههای مختلف بادوستانش،سینما، مهمانیهای دخترانه، خرید کتاب و قدم زدن های تنهایی حالش را خیلی بهتر کرد.
تعطیلات تمام شد و با روحیهای سرحال به دانشکده برگشت.شاید بخشی از این خوشحالی برای این بود که نیما فارغ التحصیل شده بود و این ترم از دیدارهای گاه و بیگاهش در امان بود.
آن روز بعد از اتمام کلاسش،کنار خیابان ایستاده بود منتظر تاکسی که ماشینی جلویش ترمز زد.شیشهاش پایین آمد و جوانک بالبخندی وقیحانه راحله را دعوت به سوار شدن کرد!!اخر تیپ و قیافهی او چه خط و ربطی به این قسم حرکات داشت؟
راحله یکی دوبار از جایش جابجا شد تا مگر جوانک پی کارش برود اما اینطور که بنظر نمیرسید.راننده قصد پیاده شدن کرد.فقط همین يکی را کم بود! این حرکت بهمراه خلوتی خیابان در آن موقع ظهر راحله را به وحشت انداخت.
قصد کرد به سمت ساختمان ارشاد برود، لابد نگهبانی آنجا داشت یا کسانی که کمکش کنند از جوی آب که رد شد صدای بوقی ممتد نظرش را جلب کرد.
🍂ادامه دارد....
به قلم ✍؛ میم مشکات
#به_وقت_رمان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
─━━━━━━⊱💞⊰━━━━━━─
❄️رمان فانتزی، آموزنده و عاشقانه
❄️ #باد_برمیخیزد
🍂قسمت ۵۹ و ۶۰
نگاه سریعی به ماشینی که بوق میزد انداخت، هیوندای شاسی بلندی بود که پشت ماشین مزاحم ایستاده بود و بوق میزد.شیشهاش دودی بود و راحله رانندهاش را نمیدید.جوانک از ماشین پیاده شد.به سراغ راننده ماشین پشت سرش رفت. راحله از ماجرا را میدید...
-چیه؟ با بوقش خریدی؟
سیاوش شیشه را کمی پایین داد تا صدایش به جوان عصبانی برسد:
-فرض کن اره.ماشینت رو از سر راه بردار
-این همه راه، از اون طرف برو
-دوست دارم از اینجا رد شم
جوان با پوزخندی گفت:
-شعور نداری دیگه.اگه شعور داشتی میفهمیدی اینجا جای پارکه نه تردد
سیاوش خیره در چشمان پسره مزاحم گفت:
-تو هم اگه شعور داشتی میفهمیدی اون دختر از اون تیپهایی که مزاحمشون میشن نیست
جوان ابرویی بالا برد:
-به! پس شما مفتش محلهای.اگه راست میگی بیا پایین تا حالیت کنم نباید تو کاری که به تو مربوط نیست دخالت کنی.
سیاوش قهقهای زد و گفت:
-ببین من با این چیزا جوگیر نمیشم که باهات گلاویز بشم.تو هم بهتره بری پی کارت و مزاحم نشی
-داداش من هرکاری دلم بخواد میکنم.اصلا حالا که اینجوره میرم دنبالش ببینم کی میخواد جلومو بگیره، توی جوجه فوکولی؟
سیاش سری تکان داد:
-اوکی هرجور راحتی ولی پشیمون میشی
پسر کمی خودش را لرزاند و گفت:
-وای وای ترسیدم...برو بابا
سیاوش دنده عقب گرفت و جوانک هم که فکر میکرد تهدیدش سیاوش را ترسانده از جوی اب رد شد. راحله که داشت صحنه را میدید با دنده عقب گرفتن ماشین عقبی و حرکت جوانک دوباره وحشت زده تصمیم گرفت به سمت ساختمان برود که صدای برخورد وحشتناک ماشینی بلند شد.
هر دو به عقب برگشتند.باورشان نمیشد. راننده به پشت ماشین سفید کوبیده بود. جوان لحظهای شوکه شد.سپر ماشینش معلق در هوا مانده بود. به طرف ماشینش دوید و بعد به سمت سیاوش رفت:
-چکار میکنی عوضی؟ بیا پایین ببینم
و دستش را دراز کرد که از شیشه یقه سیاوش را بگیرد که سیاوش شیشه را بالا زد و دست جوان همانجا ماند:
-مرتیکه روانی...اگه راست میگی بیا پایین پدرتو درمیارم
سیاوش همانطور خونسرد گفت:
-بهت گفتم شعور داشته باش وگرنه پشیمون میشی. حالام ماشینت رو بردار بزن به چاک
-زدی ماشینم رو داغون کردی حالا میگی برم؟ بیچارت میکنم. فکر کردی مملکت قانون نداره؟
-راست میگی! اگه قانون داشت که توی بیشعور مزاحم همچین ادمی نمیشدی.برای بار اخر میگم میزنی به چاک یا نه؟
پسر دید که سیاوش دوباره ماشین را توی دنده عقب گذاشت. اگر یکبار دیگر به ماشینش میزد چیزی از ماشینش نمیماند اما خودش را از تک و تا نینداخت:
-الان زنگ میزنم پلیس بیاد تا تکلیف معلوم بشه
-باشه، زنگ بزن.خسارت ماشینت نهایت دو سه میلیون بشه، پرداختش برای من مشکلی نداره اما بنظرت اگه پلیس بفهمه مزاحم ناموس مردم شدی چه بلایی سرت میاره؟؟
بعد نگاهی به چشمان وحشت زده پسرک انداخت و تیر اخر را زد:
-زنگ بزن.یا اصلا میخوای خودم زنگ بزنم
و گوشیاش را برداشت که تماس بگیرد که پسرک عصبی داد زد:
-خیلی خب.میرم
-افرین.زودتر گورتو گم کن
-مودب صحبت کن
سیاوش بلند خندید:
-ببین کی از ادب حرف میزنه
جوان دوباره عصبی گفت:
-اصلا نمیرم.زنگ میزنم پلیس بیاد.
سیاوش به جای جواب، گاز را گرفت و کلاچ را ول کرد. ماشین به سرعت عقب رفت و ایستاد.ترمز دستی را کشیده بود و گاز میداد.ماشین در جایش تکان میخورد و میغرید.جوانک با خودش فکر کرد:این آدم دیوانه است.از کجا معلوم خودم رو زیر نگیرد؟پول سپر رو از اونی که گفت اینکارو کن میگیرم.باید فرار میکرد. به سمت ماشینش دوید و سوار شد.قبل از اینکه راه بیفتد سیاوش دستی را پایین داد و شروع به حرکت کرد تا بترساندش. جوان با سرعت هرچه تمامتر گریخت و در همان حال سرش را از شیشه بیرون آورد و داد زد:
-دیوونه روانی
راحله برگشت باید از راننده تشکر میکرد.نجاتش داده بود.وقتی نزدیک رسید، سیاوش شیشه سمت شاگرد را پایین داد:
-سلام خانم شکیبا!
راحله جا خورد. سیاوش از ماشین پیاده شد. خواست حرفی بزند که راحله پرسید:
_برای چی اینکارو کردین؟
سیاوش که فکر کرد خانم شکیبا از این سوپرمن بازیاش خوشش آمده بادی به غبغب انداخت و گفت:
-اشکال نداره باید ادب میشد!
اما با دیدن اخمهای درهمرفته شکیبا، احساس کرد یک جای کار میلنگد. راحله در حالیکه سعی میکرد آرام باشد گفت:
-شماهمیشه عادتدارین آدمها رو ادب کنین؟!... ببینید استاد پارسا، درسته که شما لطف کردید و کمک کردید که من از شر اون آدم خلاص بشم. بابت امروزم ممنونم اما باور کنید من بلدم از پس خودم و مشکلاتم بربیام و نیازی ندارم شما مراقب من باشید. ممنون میشم کاری به کار من نداشته باشید. روزتون خوش!!
چادرش را جمع کرد و زیر نگاه مایوس سیاوش، راهش را کشید و رفت! کمی طول کشید تا...
🍂ادامه دارد....
به قلم ✍؛ میم مشکات
#به_وقت_رمان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
♨️ دروغگویی مثل آب خوردن/ وزیر اقتصاد: تعرفۀ ۹۶ درصدی واردات آیفون مصوبۀ ما نبوده /انتشار تصویر ابلاغ تعرفه ۹۶ درصدی آیفون با امضای عارف
🔹پس از افزایش انتقادات نسبت به تعرفه ۹۶ درصدی آیفون، وزیر اقتصاد گفته تعرفه ۹۶ درصدی مصوبه ما نبوده (و مصوبه دولت قبل بوده است).
🔹همتی در حالی به راحتی دروغ میگوید که متن ابلاغ تعرفه ۹۶ درصدی آیفون با امضای عارف و در تاریخ ۹ آبان ۱۴۰۳ در رسانه ها منتشر شده است.
🔹پیش از این هم سخنگوی دولت با افزایش انتقادها نسبت به تعرفه ۹۶ درصدی گوشی آیفون، چنین دروغی را در قالب توییت منتشر کرده بود که با واکنش گسترده فعالان رسانه ای و توییتری مواجه شد و در نهایت مجبور به ویرایش توییتش شد.
🔹گویا مقصر جلوه دادن دولت قبل درباره همه مشکلاتی که دولت پزشکیان به بار می آورد تبدیل به یک رویه ثابت شده حتی اگر شواهد و مدارک روشن و متقن درباره ادعاهای دروغین دولتی ها هم وجود داشته باشد.
✍ کاملا آگاهانه این کارو کردند و هرکسی بوده که این حجم خبر بی ارزش و ارزشمند نشون داده فقط بدنبال پوشش خبر مطالبه گری برای #وعده_صادق ۳ در پاسخ به تجاوز اسرائیل است که البته موفق هم نشد و نتیجه برعکس داد.
📌 #خبر_فوری_سراسری
بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا
@fori_sarasari
.
♨️ آشفتگی صهیونیستها؛ آیت الله خامنه ای به ارتش و سپاه دستور داده است برای حمله به اسرائیل آماده شوند.
🔹سایت والا اسرائیل : ما قدرت ایران را دست کم گرفته بودیم و الان ایران بهانه کافی برای نابودی اسرائیل را دارد.
✍رهبر عظیم الشان ایران که فرموده بودند ۲۵ سال آینده را نخواهید دید!
معنای این حرف یعنی کمتر از ۲۵ سال!
خودتان هم عجله کردید برای کمتر کردن آن.
بسم الله...
#ایران_قوی 🇮🇷
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
🔴 تصویر نصب شده در ورودی شهر الزاویه در لیبی
🔺 «اگر در زمان (عمر) مختار زندگی نمیکردیم، در زمان #یحیی_سنوار زندگی کردهایم...»
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😁شعار یمنی ها برای ایرانیها:
ایرانیهای عزیز یک بار دیگه تل آویو را بزنید💥
#وعده_صادق ۳
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
بانوی ارومیهای خودروی خود را به جبههٔ مقاومت اهدا کرد
🔹امروز در نماز جمعه ارومیه بانویی که حاضر نشده نام و تصویرش منتشر شود، خودروی خود را به مردم غزه و لبنان اهدا کرد و پیاده به منزل خود برگشت.
#ایران_همدل
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷ایرانیهایی که روز قیامت با نتانیاهو محشور میشن !
🎙 استاد شجاعی
#بهخودمونبیایم
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
دعای مرزبانان صحیفه سجادیه.mp3
3M
🎼 دعای بیست و هفتم صحیفه سجادیه، معروف به دعای #مرزبانان
دعای بیست و هفتم صحیفه سجادیه، یکی از دعاهای بسیار معروف امام سجاد (علیه السلام) است که به مرزداران اسلام اختصاص دارد.
در این دعا، امام سجاد(ع) برای استحکام و ثبات مرزهای مسلمانان از خداوند تقاضا میکند و از او میخواهند که به مرزبانان آگاهی، صبر، اخلاص، ایمان، تقوا و افزایش تعداد ببخشد.
✅ میتونیم فقط روزی #۱۲دقیقه وقت بزاریم و فقط با گوش دادن و زمزمه ی این دعا، در جهاد سربازان اسلام شریک باشیم و از ته قلب برای سلامتی و پیروزیشون دعا کنیم تا با #نابودی_اسراییل، ما هم جزو زمینه سازان ظهور #امام_زمان عج باشیم، ان شاءالله
پس این پیام رو تو گالری گوشی ذخیره کنید و با ارسال این پیام برای دیگران، در #جهاد_تبیین هم شریک باشید😊
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
🤲 دعای #مرزبانان 🤲
صحیفه سجادیه امام سجاد علیه السلام
ترجمه استاد حسین انصاریان
﴿1﴾ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ حَصِّنْ ثُغُورَ الْمُسْلِمِينَ بِعِزَّتِكَ ، وَ أَيِّدْ حُمَاتَهَا بِقُوَّتِكَ ، وَ أَسْبِغْ عَطَايَاهُمْ مِنْ جِدَتِكَ .
(1) خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست و به عزّتت مرزهای مسلمانان را محکم و استوار ساز و به نیرویت نگهبانان مرزها را توانایی بخش و عطایای آنان را به توانگریات کامل و سرشار کن.
﴿2﴾ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ كَثِّرْ عِدَّتَهُمْ ، وَ اشْحَذْ أَسْلِحَتَهُمْ ، وَ احْرُسْ حَوْزَتَهُمْ ، وَ امْنَعْ حَوْمَتَهُمْ ، وَ أَلِّفْ جَمْعَهُمْ ، وَ دَبِّرْ أَمْرَهُمْ ، وَ وَاتِرْ بَيْنَ مِيَرِهِمْ ، وَ تَوَحَّدْ بِكِفَايَةِ مُؤَنِهِمْ ، وَ اعْضُدْهُمْ بِالنَّصْرِ ، وَ أَعِنْهُمْ بِالصَّبْرِ ، وَ الْطُفْ لَهُمْ فِي الْمَكْرِ .
(2) خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست و تعدادشان را بیافزا و سلاحشان را تیز و برّا کن و اطراف و جوانبشان را محکم و نفوذناپذیر ساز و جمعشان را به هم پیوند ده و کارشان را رو به راه کن و آذوقه آنان را پیدرپی برسان و سختیهایشان را به تنهایی کارساز باش و به یاری خود نیرومندشان ساز و به شکیبایی مددشان ده و آنان را در چارهجویی، دقّت نظر عنایت کن.
﴿3﴾ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ عَرِّفْهُمْ مَا يَجْهَلُونَ ، وَ عَلِّمْهُمْ مَا لَا يَعْلَمُونَ ، وَ بَصِّرْهُمْ مَا لَا يُبْصِرُونَ .
(3) خدایا! بر محمّد و آل محمّد درود فرست و آنچه را به آن، جاهلاند به آنان بشناسان؛ و آنچه را نمیدانند، به آنان بیاموز؛ و آنچه را بینش ندارند، نسبت به آن بینا و آگاهشان کن.
﴿4﴾ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ أَنْسِهِمْ عِنْدَ لِقَائِهِمُ الْعَدُوَّ ذِكْرَ دُنْيَاهُمُ الْخَدَّاعَةِ الْغَرُورِ ، وَ امْحُ عَنْ قُلُوبِهِمْ خَطَرَاتِ الْمَالِ الْفَتُونِ ، وَ اجْعَلِ الْجَنَّةَ نَصْبَ أَعْيُنِهِمْ ، وَ لَوِّحْ مِنْهَا لِأَبْصَارِهِمْ مَا أَعْدَدْتَ فِيهَا مِنْ مَسَاكِنِ الْخُلْدِ وَ مَنَازِلِ الْكَرَامَةِ وَ الْحُورِ الْحِسَانِ وَ الْأَنْهَارِ الْمُطَّرِدَةِ بِأَنْوَاعِ الْأَشْرِبَةِ وَ الْأَشْجَارِ الْمُتَدَلِّيَةِ بِصُنُوفِ الَّثمَرِ حَتَّى لَا يَهُمَّ أَحَدٌ مِنْهُمْ بِالْاِدْبَارِ ، وَ لَا يُحَدِّثَ نَفْسَهُ عَنْ قِرْنِهِ بِفِرَارٍ .
(4) خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست و هنگام برخورد با دشمن، یاد دنیای خدعهگر فریبکار را از خاطرشان ببر و اندیشۀ مال فتنهانگیز را از صفحه دلشان محو کن و بهشت را برابر چشمشان قرار ده و آنچه را در بهشت فراهم کردهای از مساکن ابدی و سراهای ارجمند و حوریان زیباروی و نهرهای روان شده با آشامیدنیهای رنگارنگ و درختانی با شاخ و برگ آویخته، همراه با میوههای گوناگون، در برابر دیدگانشان بنمایان تا هیچ کدام از آنان آهنگ پشت کردن به دشمن نکند و فکر گریز از هماورد را به خاطرش نگذراند.
﴿5﴾ اللَّهُمَّ افْلُلْ بِذَلِكَ عَدُوَّهُمْ ، وَ اقْلِمْ عَنْهُمْ أَظْفَارَهُمْ ، وَ فَرِّقْ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ أَسْلِحَتِهِمْ ، وَ اخْلَعْ وَثَائِقَ أَفْئِدَتِهِمْ ، وَ بَاعِدْ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ أَزْوِدَتِهِمْ ، وَ حَيِّرْهُمْ فِي سُبُلِهِمْ ، وَ ضَلِّلْهُمْ عَنْ وَجْهِهِمْ ، وَ اقْطَعْ عَنْهُمُ الْمَدَدَ ، وَ انْقُصْ مِنْهُمُ الْعَدَدَ ، وَ امْلَأْ أَفْئِدَتَهُمُ الرُّعْبَ ، وَ اقْبِضْ أَيْدِيَهُمْ عَنِ الْبَسْطِ ، وَ اخْزِمْ أَلْسِنَتَهُمْ عَنِ النُّطْقِ ، وَ شَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ وَ نَكِّلْ بِهِمْ مَنْ وَرَاءَهُمْ ، وَ اقْطَعْ بِخِزْيِهِمْ أَطْمَاعَ مَنْ بَعْدَهُمْ .
(5) خدایا! به سبب آن امور، دشمنانشان را در هم شکن و دست قدرت آن نابکاران را از ایشان جدا ساز و بین دشمن و جنگ افزارشان فاصله انداز و بندهای دلشان را از جا بر کن و میان آنان و آذوقههایشان دوری انداز و در فنون جنگیشان سرگردانشان ساز و از مقصدشان گمراهشان کن و کمک را از آنان بِبُر و از تعدادشان بکاه و دلشان را از بیم و ترس پر کن و قدرتشان را از فعّالیّت برضد مرزداران باز دار و زبانشان را از سخن علیه آنان ببند و با شکست خوردنشان، گروه پشت سرشان را پراکنده ساز و شکست آنان را مایۀ عبرت دیگران کن و با خواری و زبونی آنان، آرزوهای کسانی را که پس از آنهایند قطع کن.
👇👇👇
🤲 ادامه دعای #مرزبانان 🤲
﴿6﴾ اللَّهُمَّ عَقِّمْ أَرْحَامَ نِسَائِهِمْ ، وَ يَبِّسْ أَصْلَابَ رِجَالِهِمْ ، وَ اقْطَعْ نَسْلَ دَوَابِّهِمْ وَ أَنْعَامِهِمْ ، لَا تَأْذَنْ لِسَمَائِهِمْ فِي قَطْرٍ ، وَ لَا لِأَرْضِهِمْ فِي نَبَاتٍ .
(6) خدایا! زنانشان را عقیم ساز و صلب مردانشان را خشک کن و نسل چهارپایان و گاو و گوسفندشان را قطع فرما، به آسمانشان اجازه باریدن و به زمینشان رخصت روییدن مده.
﴿7﴾ اللَّهُمَّ وَ قَوِّ بِذَلِكَ مِحَالَ أَهْلِ الْإِسْلَامِ ، وَ حَصِّنْ بِهِ دِيَارَهُمْ ، وَ ثَمِّرْ بِهِ أَمْوَالَهُمْ ، وَ فَرِّغْهُمْ عَنْ مُحَارَبَتِهِمْ لِعِبَادَتِكَ ، وَ عَنْ مُنَابَذَتِهِمْ لِلْخَلْوَةِ بِكَ حَتَّى لَا يُعْبَدَ فِي بِقَاعِ الْأَرْضِ غَيْرُكَ ، وَ لَا تُعَفَّرَ لِأَحَدٍ مِنْهُمْ جَبْهَةٌ دُونَكَ .
(7) خدایا! به این امور تدبیر مسلمانان را نیرو بخش و شهرهایشان را استوار ساز و اموالشان را فزونی ده و خاطرشان را از جنگ با دشمن برای بندگیات و از کارزار با آنان برای خلوت کردن جهت راز و نیاز با خودت آسوده کن؛ تا در سراسر زمین جز تو پرستش نشود و صورتی از آنان جز برای تو به خاک نساید.
﴿8﴾ اللَّهُمَّ اغْزُ بِكُلِّ نَاحِيَةٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ عَلَى مَنْ بِإِزَائِهِمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ، وَ أَمْدِدْهُمْ بِمَلَائِكَةٍ مِنْ عِنْدِكَ مُرْدِفِينَ حَتَّى يَكْشِفُوهُمْ إِلَى مُنْقَطَعِ التُّرَابِ قَتْلًا فِي أَرْضِكَ وَ أَسْراً ، أَوْ يُقِرُّوا بِأَنَّكَ أَنْتَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ وَحْدَكَ لَا شَرِيكَ لَكَ .
(8) خدایا! هر ناحیه از مسلمانان را، به جنگ با مشرکانی که در برابرشان هستند بدار؛ و آنان را از جانب خود به فرشتگانی که پیاپی درآیند مدد فرما؛ تا دشمنان را به دورترین برهوتِ دورافتادۀ زمین فراری دهند؛ و با کشتن و اسارتشان، زمینت را از لوث وجود آنان خالی کرده و پاک نمایند؛ یا این که اقرار کنند به این که تو خدایی و غیر تو خدایی نیست، تنهایی و همتا نداری.
﴿9﴾ اللَّهُمَّ وَ اعْمُمْ بِذَلِكَ أَعْدَاءَكَ فِي أَقْطَارِ الْبِلَادِ مِنَ الْهِنْدِ وَ الرُّومِ وَ التُّرْكِ وَ الْخَزَرِ وَ الْحَبَشِ وَ النُّوبَةِ وَ الزَّنْجِ وَ السَّقَالِبَةِ وَ الدَّيَالِمَةِ وَ سَائِرِ أُمَمِ الشِّرْكِ ، الَّذِينَ تَخْفَى أَسْمَاؤُهُمْ وَ صِفَاتُهُمْ ، وَ قَدْ أَحْصَيْتهم بِمَعْرِفَتِكَ ، وَ أَشْرَفْتَ عَلَيْهِمَ بِقُدْرَتِكَ .
(9) خدایا! این سرنوشت را بر همۀ دشمنانت عمومیت بده؛ در اطراف همۀ کشورها، از هند و روم و ترک و خزر و حبشه و نوبه و زنگبار و سقالبه و دیالمه و دیگر طوایف مشرکین، آنان که نام و نشان و اوصافشان بر ما پنهان است و تو به دانش خود آنان را شماره کردهای و به قدرتت به آنان آگاهی.
﴿10﴾ اللَّهُمَّ اشْغَلِ الْمُشْرِكِينَ بِالْمُشْرِكِينَ عَنْ تَنَاوُلِ أَطْرَافِ الْمُسْلِمِينَ ، وَ خُذْهُمْ بِالنَّقْصِ عَنْ تَنَقُّصِهِمْ ، وَ ثَبِّطْهُمْ بِالْفُرْقَةِ عَنِ الِاحْتِشَادِ عَلَيْهِمْ .
(10) خدایا! مشرکان را از دستیابی به سرزمین مسلمانان به دیگر مشرکان گرفتار ساز و آنان را با کاستن عددشان، از کاستن مسلمانان مورد مواخذه و سرزنش قرار نده و با پراکنده کردن آنان، از گردآمدنشان برضد مسلمانان بازدار.
﴿11﴾ اللَّهُمَّ أَخْلِ قُلُوبَهُمْ مِنَ الْأَمَنَةِ ، وَ أَبْدَانَهُمْ مِنَ الْقُوَّةِ ، وَ أَذْهِلْ قُلُوبَهُمْ عَنِ الِاحْتِيَالِ ، وَ أَوْهِنْ أَرْكَانَهُمْ عَنْ مُنَازَلَةِ الرِّجَالِ ، وَ جَبِّنْهُمْ عَنْ مُقَارَعَةِ الْأَبْطَالِ ، وَ ابْعَثْ عَلَيْهِمْ جُنْداً مِنْ مَلَائِكَتِكَ بِبَأْسٍ مِنْ بَأْسِكَ كَفِعْلِكَ يَوْمَ بَدْرٍ ، تَقْطَعُ بِهِ دَابِرَهُمْ وَ تَحْصُدُ بِهِ شَوْكَتَهُمْ ، وَ تُفَرِّقُ بِهِ عَدَدَهُمْ .
(11) خدایا! دلهایشان را از آرامش تهی ساز و بدنهایشان را از توانایی بیبهره کن و قلوبشان را از چارهجویی غافل ساز و اندامشان را از ایستادن در برابر رجال اسلام سست کن. آنان را از کوبیدن دلیران بترسان و سپاهی از فرشتگانت با عذابی از عذابهایت را برضد آنان برانگیز؛ مانند کاری که روز جنگ بدر انجام دادی (اشاره به آیه 123 سوره آل عمران) تا به این سبب بنیانشان را قطع کنی و نیرو و اسلحۀ تیزشان را از بیخ و بن درو کنی و نفراتشان را پراکنده سازی.
👇👇👇