eitaa logo
🍁لطفِ خدا🍁
489 دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
7.2هزار ویدیو
70 فایل
گویی بازی ماروپله همان رسـم بندگـیست! هربار ڪه بافــریب شـیطان به طبقات پایین و سختیهای زندگی سـقوط‌ میکنی: نردبان🍁لطفِ خدا🍁برای بازگشت به جایگاه گذشته درڪنارتوست. ادمین: @E_D_60 ثبت نظرات: https://daigo.ir/secret/8120014467
مشاهده در ایتا
دانلود
13.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گول این بازارهای مکاره را نخورید.. 🆘سیاه بازار جمعه‌ها یا (بلک‌فرای‌دی) aazhir_khabar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 تفاوت زن و مرد😃😂 🎙 دکتر عزیزی ✅ثواب ارسال این پست را به عج هدیه کنید. @mahdiyar2024
🌱 داعشی ها محاصره اش کردن تا تیر داشت مقاومت کرد و جنگید، تیرش که تموم شد، داعشی ها نیت کرده بودن زنده بگیرنش همون موقع حاج قاسم هم توی منطقه بود خلاصه اینقدری این بچه رو زدن تا دیگه بدنش هم کم آورد و اسیر شد. ولی یک لحظه هم سرشو از ترس پایین نیاورد... تشنه بود آب جلوش می ریختن رو‌ی زمین فهمیدن حاج قاسم توی منطقه اس برای خراب کردن روحیه حاج قاسم بیسیم رضا اسماعیلی رو گرفتن جلو دهن رضا و چاقو رو گذاشتن زیر گردنش کم کم برا این که زجر کشش کنن آروم آروم شروع کردن به بریدن سرش و بهش می گفتن به حضرت زینب فحش بده پشت بیسیم اینقدر یواش یواش بریدن که ۴۵ دقیقه طول کشید... ولی از اولش تا لحظه ای که صدای خر خر گلو آمد این پسر فقط چند تا کلمه گفت: اصلا من آمدم جون بدم برای دختر مظلوم علی... اصلا من آمدم فدا بشم برای حضرت زینب... اصلا من آمدم سرم رو بدم... یا علی یا زهرا... میگن حاج قاسم عین این ۴۵ دقیقه رو گریه می کرد. بعدم سر رضا رو گذاشتن جعبه و فرستادن ‌برای حاج قاسم... امنیت ما اتفاقی نیست عزیزان، چقدر سرها و خون ها دادیم تا توانستیم به این آرامش برسیم... 🌷شهیدرضااسماعیلی شهید مدافع حرم تیپ فاطمیون ثواب امر به معروف و نهی از منکر هایمان در مورد رو تقدیم شهید اسماعیلی عزیزمون میکنیم✅ خواهرم حجاب فاطمی، برادرم غیرت علوی http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
─━━━━━━⊱💞⊰━━━━━━─ ❄️رمان فانتزی، آموزنده و عاشقانه ❄️ 🍂قسمت ۹۳ و ۹۴ مجبور میشدگوشی اش را کنار بگذارد و درسش را بخواند.بالاخره با هر مشقتی بود امتحانات تمام شد.دو هفته ای تا جشن فارغ التحصیلی سیاوش مانده بود. هرکسی مجاز بود یکی دو نفر را به عنوان همراه بیاورد که خب سیاوش پدرش، صادق و راحله را دعوت کرد. البته ناگفته نماند که سودابه هم با تقلای فراوان و واسطه کردن دایی اش(پدر سیاوش) توانسته بود اسم خودش را جزو لیست مهمانان جشن کند.باید یک جوری به راحله میگفت که سودابه هم به جشن خواهد آمد. سعی کرد سر بحث را باز کند: -راستی راحله، برای جشن بابا و سید صادق هم هستن. -چه خوب. بابا کی میان؟ سیاوش حس کرد فرصت خوبیست.شروع کرد به توضیح دادن که سودابه از طریق پدرش توانسته بود برای خودش کارت دعوت بگیرد و چون سیاوش دلش نمیخواسته پدرش از ماجرا بویی ببرد و کدورتی پیش بیاید محبور شده بود قبول کند ولی حالا اگر راحله مخالف است یک جوری عذر سودابه را خواهد خواست. -خب؟نظرت چیه؟ -راجع به چی؟ -اینقد صغری کبری چیدم برات.دو ساعته دارم چی رو توضیح میدم پس! -داشتم به صدات گوش میکردم، حواسم به حرفهات نبود چقدر نگران بود برای گفتن این حرفها و چقدر راحله آرامش میکرد با این رفتارهای خانمانه!محوطه پر شده بود. از همه رشته‌ها بودند.صادق هنوز نیامده بود.پدر که از سرپا ایستادن خسته شده بود گفت: -بریم یه جایی که بشه نشست.شما جوونین به فکر ما پیر پاتالا هم باشین. میخواستند به سمت صندلی‌ها بروند که صادق از راه رسید.البته تنها نبود. دختری که کامل و سخت رویش را پوشانده بود، همراهش بود.سیاوش با ابروهایی که از دیدن صادق و هیات همراهش، متعجبانه  به پیشانی اش چسبیده بود گفت: -به سلام پرفسور فتحی! چه به موقع اومدی. فکر کنم دیگه مراسم شروع بشه صادق سلام علیکی با بقیه کرد با پدر دست داد و رو به سیاوش گفت: - پس فکر کردی بدون من مراسم رو شروع میکنن؟ بعد سرچرخاند به عقب و رو به دختری که همراهش آمده بود گفت: -بفرمایید خانم صبوری!..ایشون خانم صبوری یکی از همکلاسیهای بنده هستن. خانم صبوری با همه سلام و احوالپرسی کرد.مهری در چهره‌اش بود که به دل مینشست. تواضع و شخصیتی که هرکسی را ناخواسته به احترام وامیداشت.چه کسی فکرش را میکرد صادق اینقدر خوش سلیقه باشد؟!سودابه کمی اخمهایش را در هم کشید.با خودش فکر کرد:یکیش کم بود شدن دو تا! لابد باید مجلس روضه بگیریم..و عنق رویش را برگرداند. سیاوش جوری که بقیه نبینند چشمکی به سید زد و اشاره ای به خانم صبوری کرد که یعنی چه خبره؟ و با لبخندی موذیانه زیر گوش سید پچ پچ کرد: -کلک! نکنه شما هم افتادی تو کوزه؟ -حدس میزدم به مغز کپک زده‌ت نرسه که خانمت میون ما تنهایی معذب میشه،گفتم یکی رو بیارم که روحیاتشون به هم بخوره وگرنه با دختر عمه تو که نمیتونه سرش گرم بشه! تو که این چیزا حالیت نمیشه! -خب این که درست ولی اونوقت این خانم محض رضای خدا با شما اومدن دیگه؟!نکنه حالا باید من کت و دامن بپوشم! و خندید.رفیقش را میشناخت. میدانست سید اهل چنین درخواستهایی از کسی که صرفا همکلاسی‌اش باشد نیست.لابد این وسط خبرهایی بود.سید لبخندی زد.سیاوش با خودش فکر کرد:خب پس جناب صادق خان هم بیکار ننشسته و در فکر دست و پا کردن منزلی بوده برای خودش! ای صادق اب‌ زیرکاه! بلند گو اعلام کرد که موقع اغاز مراسم شده و از مهمانها خواست تا با نشستن روی صندلی ها نظم را برقرار کنند. مراسم خوبی بود. نمایش کوتاهی که خود دانشجوها راه انداخته بودند.دربین مراسم زنگ تنفسی زده شد، تا هم از مهمانها پذیرایی شود و هم نماز جماعت برپا شود. صادق،راحله و خانم صبوری که راحله فهمیده بود اسمش زینب است، به سمت نمازخانه رفتند.پدر داشت در گوشه‌ای که گویا از دوستان قدیمی‌اش بود گپ میزدند.سودابه رویش را بطرف سیاوش چرخاند تا سوالی بپرسد که با اخم‌های در هم سیاوش روبرو شد.چیشد؟ سیاوش کمی نزدیکتر آمد جوریکه سودابه از این نزدیک شدن خشمناک ترسید، انگشتش را به نشانه تهدید به سمت سودابه گرفت و بالحنی جدی و خشک گفت: -گوش کن ببین چی میگم سودابه، دفعه آخرت باشه به همسر من بی‌احترامی میکنی و تیکه میندازی! اون هرچی هست زن منه و من خوشم نمیاد کسی راجع بهش حرفی بزنه.فکر نکن من نفهمیدم تو مهمونی چکار کردی،اگه حرفی نزدم بخاطر حرمت فامیلی بود.اما دفعه بعد از این خبرا نیست! این را گفت و بی‌توجه به پدر که داشت بهشان نزدیک میشد با اخمهایی در هم دور شد.پدر تعجب کرد و از سودابه پرسید: -چش شده؟ سودابه با لبخند خودش را به بیخیالی زد و سعی کرد حفظ ظاهر کند اما بیشتر از پیش کینهراحله را به دل گرفت.دختری که باعث شده بود سیاوش اینطور به رویش تندی کند. خودش هم نمیدانست کجا برود.نگاهش کشیده شد سمت... 🍂ادامه دارد.... به قلم ✍؛ میم مشکات ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
─━━━━━━⊱💞⊰━━━━━━─ ❄️رمان فانتزی، آموزنده و عاشقانه ❄️ 🍂قسمت ۹۵ و ۹۶ نگاهش کشیده شد سمت نمازخانه. راحله آنجا بود. دوست صمیمی‌اش هم.بهترین جا همانجا بود.یعنی برود نماز بخواند؟بعد از چندین سال؟هرازگاهی،یکی‌درمیان نماز میخواند اما حالا، با این تیپ و قیافه، وضو گرفتن سخت بود.موهای تافت خورده، لباس شق و رق و آن سر آستین‌های کذایی، کمی فکر کرد.شانه‌ای بالا انداخت، رفت سمت دستشویی‌ها.همیشه تصمیم هایی که سر گرفته میشوند تاثیر مهمی در سرنوشت ادمی دارند. بعد از وضو، خودش را به نمازخانه رساند. نماز اول تمام شده بود.صادق طبق معمول در اولین صف خودش را جا داده بود.همانجا در اخرین صف ایستاد. نماز که تمام شد نماز دومش را هم خواند و از نمازخانه بیرون زد. به سمت جایی که قبل نماز بودند رفت. نگاه راحله با دیدن بیرون امدن سیاوش از نمازخانه چنان برقی به خود گرفت که از همان فاصله هم پیدا بود. از خوشحالی دیدن سیاوش با آن استین‌های بالا زده برای وضو و کتی که دست گرفته بود کله قندی کامل در دلش اب شد.به جمع که رسید کنار راحله ایستاد.راحله دم گوشش زمزمه کرد: - قبول باشه آقامون.امشب خوب دلبری میکنیا لبخند پر معنایی زد: - شدم یه حاج اقای کامل یا نه؟ -چه جورم! فقط یه ریش میخوای و یه تسبیح! و ریز خندید. سیاوش هم در حالیکه کیف راحله را میگرفت تا راحله چادرش را درست کند گفت: -از تو هرچی بگی برمیاد وروجک و همراه جمع راه افتادند به سمت میز پذیرایی. صادق آهسته گفت: - میبینم که تو زن ذلیلی از استادت هم پیش افتادی! مگه اینکه زنت تورو ادم کنه.من که نتونستم چیزی تو اون کله پوکت کنم! - لابد خودت ادم نبودی که بتونی کسی رو ادم کنی! -بپا به وقت بجای خوراکیا نخورنت اقای بامزه! -تو نمیخواد نگران بلع و هضم من باشی، برو ببین منزل آیندت کم و کسری نداشته باشه!آب زیرکاه!حالا دیگه برا من زیر آبی میری؟یک حالی ازت بگیرم امشب! راحله سیاوش را صدا زد و صادق نتوانست جواب دهد.داشت محوطه و دانشجوها را نگاه میکرد یکدفعه نگاهش گوشه‌ای مات ماند و اخمی بین پیشانی‌اش نشست. سقلمه‌ای به سیاوش زد و با چشم و ابرو آنطرف را نشانش داد. سیاوش هم با دیدن آنچه صادق دیده بود اخمهایش را در هم کشید.کمی جابجا شد و جوری جلوی راحله ایستاد تا آن نقطه خاص در تیررس نگاهش نباشد. اما این اخموتخم‌ها، از نگاه سودابه دور نماند. نگاهی به گوشه مذکور کرد،با دیدن پسری ظاهرا مذهبی که با پورخندی به آنها خیره شده بود تعجب کرد.چرا سیاوش میخواست مانع شود که راحله آن شخص را نبیند؟ یک جای کار میلنگید!باید سر از ماجرا درمی‌آورد. همانطور که درفکر بود متوجه شد که پسر جوان با لبخند نگاهش میکند. چه نگاه وقیحی داشت. ولی فعلا این چیزها مهم نبود. سودابه باید میفهمید این پسر این وسط چه کاره است. لبخندی تحویلش داد در تمام مدت جشن،حواسش به "نیما" بود. صادق و سیاوش و پدر باهم گرم گرفته بودند، راحله هم سرش گرم میهمان ناخوانده صادق بود.فرصت خوبی بود.سودابه به بهانه قدم زدن از جمع فاصله گرفت. خودش را به میز پذیرایی رساند. نیما و چندتایی از دوستهایش هم همانجا بودند.سودابه باخودش فکرکرد این پسر با این تیپ و این دوستهای حزب‌اللهی‌اش هیچ شباهتی به ریشوهایی که نگاه کردن به خانم ها را گناه میدانستند نداشت.آنهم خانمی مثل او که به خودش هم رسیده بود! وقت آن بود که از ترفندهای‌زنانه‌اش کمک بگیرد. کیکی از روی میز برداشت،اما شیر کاکائو از دستش افتاد.نیما هم که گویا دنبال فرصتی بودپاکت را برداشت و به دست سودابه داد: -بفرمایید -خیلی ممنون -خواهش میکنم - فکر نمیکردم بچه مذهبی‌ها هم از این کارا بلد باشن! و همین یک جمله کافی بود تا باب‌صحبت باز شود.البته صحبتی که نمیتوانست طولانی باشد چون سودابه باید به میان جمعشان برمیگشت تا کسی بویی نبرد.و چون‌هردونفرنیات‌مشترکی داشتند،ولو بی‌خبر از یکدیگر،رفتارشان ناخواسته هماهنگ شد.و درنهایت منجر به رد و بدل شدن شماره شد.سودابه مصمم بود از راز آن نگاهها باخبر شود.و نیما نیز آشنایی کسی از نزدیکان سیاوش قطعا موقعیت خوبی را برای عملی کردن نقشه‌اش فراهم‌ میکرد... خریدجهاز و مقدمات عروسی که راحله را درگیر مراسم خواهرش معصومه بود،رابطه 🔥نیما و سودابه🔥 هرروز نزدیکتر میشد.نیما سودابه را متقاعد میکرد که هنوز هم به راحله علاقه دارد.و فهمیده بود سودابه به سیاوش علاقه دارد از همین ترفند برای قانع کردن سودابه استفاده کرد: -ببین سودابه سیاوش الان سر لج و لجبازی دختره رو گرفته اگه بهم کمک کنیم هم من به اونی که دوسش دارم میرسم هم تو. -اخه سیاوش برای چی باید یه همچین کاری کنه؟اون از این اخلاقا نداشت. نیما که از هیچ دروغی ابا نداشت،سعی کرد قیافه حق به جانبی بگیرد: -من دوست نداشتم اینو بگم... 🍂ادامه دارد.... به قلم ✍؛ میم مشکات ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خـــ❥ــدایا این فخر مرا بس ڪه خـدایی چون تو دارم؛ تو آن گونه ای ڪه من دوست دارم؛ پـس مرا هم آن گونه گردان که تو دوست داری. جـانان درود بر جاده‌های بی انتهای جبروتت ٺو را عاشقانہ فریاد می ‌زنم❣ ❣ خدایا به امید تو ❣ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
اولین سلام صبحگاهی، تقدیم به ساحت قدسے قطب عالم امکان حضرت صاحب الزمان(عج) ... ❤السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولای ْ الاَمان الاَمان أللَّهُمَ عَجلْ لِوَلِیکْ ألْفَرَج بحق زینب کبری(س) به قصد زيارت ارباب بی کفن : ❤السلام عليك يا اباعبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائك عليك مني سلام الله أبدا ما بقيت و بقي الليل و النهار و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتكم السَّلامُ عَلي الحُسٓين و عٓلي عٓلي اِبن الحُسَين و عَلي اولاد الحُسَين وَ علَي اصحابِ الحُسَين. أللهم ارزقنا زیارت الحسین (ع) اللهم ارزقنا شفاعة الحسین (ع) ❤السلامُ عَلَیک یا امام الرئوف یا ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ المُرتضی ✨ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ✨ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
. 🍁‌نسیم صبح سعادت، خدا کند که بیایى رسیده شب به نهایت، خدا کند که بیایى... 🍁‌جهان ز دودِ ستم شد سیاه، در برِ چشمم فروغِ صبحِ سعادت، خدا کند که بیایى... سلام‌‌مولای‌غریبم ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
هستے از آنچہ نوشتند فراتر بانو یڪ نخِ چادر تو شافع محشر بانو همگے سینہ زنیم و همہ فرزند توایم با تو معنا بشود واژه بانو 💚🕊 💚 🥀 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
💚 سکوتم را شما دیدید اما بی‌صدا بودید به سوی قبله اما روی‌گردان از خدا بودید سراغم آمدید اما چه دیر! آن روز که باید- به دادم می‌رسیدید، آه ای مردم کجا بودید؟ ز غربت با شما می‌گفتم ای بی درد دینداران اگر اندازه‌ی این چاه با من آشنا بودید تمام زندگی من میان کوچه روزی سوخت چه میگویم؟ شما خود در میان کوچه‌ها بودید شما بودید و می‌دیدید من تنها شدم، آری همانها که مرا آتش زدند آن شب، شما بودید شما باشید و این دنیا! علی و یک جهان ماتم شمایی که از اول هم به دنیا مبتلا بودید روی سیلی خورده‌ی زهرا شهادت می‌دهد از علی مظلوم تر مردی در این دنیا نبود 🥀 به یاد شهیدمدافع‌حرم رضا صفدری ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰امام علی (ع) فرمودند: اَحـْسـِنـُوا تـِلاوَةَ الْقـُرْآنِ فـَاِنَّهُ اَنـْفـَعُ الْقـَصـَصِ وَاسـْتـَشـْفـُوا بـِهِ فـَاِنَّهُ شـِفـاءُ الصُّدُورِ. قرآن را نيكو تلاوت كنيد كه سودمندترين داستانهاست و از آن شفا بجوييد كه شفاى سينه‌ها است. 📚شرح غررالحكم، ج۲، ص۶۵۷ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
وَإِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنّي فَإِنّي قَريبٌ البقره/۱۸۶ و هنگامیکه بندگان من، از تو درباره من سؤال کنند، بگو:من نزدیکم چیزی در زندگی نیافتم که بتواند قلبم را مثلِ این حرف خدا آرام کند: من نزدیکم... ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ شیاطین و روش دریافت انرژی آنها از محیط پیرامون.... ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💯 این مرد بزرگ عزّ اسلام است اگر یقین نداشتم در مجلس حضرت زهرا (س) این را نمیگفتم 🎙استاد فاطمی نیا(ره) برای انتشار ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
‌ ♨️ ترامپ اعضای بریکس را تهدید کرد 🔹ترامپ: اگر کشورهای بریکس با هدف تضعیف دلار به دنبال ایجاد ارز بریکس باشند، تعرفۀ ۱۰۰ درصدی برای واردات کالاهای آن‌ها وضع خواهیم کرد. 🔹هر کشوری که در این زمینه تلاش کند باید با آمریکا خداحافظی کند. 📌 بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا @fori_sarasari
شفاف تر بگوید یا باز تکرار کند که بریکس چگونه میتواند ارزش دلار را زمین بزند؟ ادامه روند بریکس و جایگزین شدن ارز آن با دلار، به مرور تمام تحریم ها را به معنای واقعی بی اثر خواهد کرد. دیگر نیازی به دور زدن تحریم ها یا پنهان کاری در مبادلات نیست. حالا اینکه دولت ما همچنان دست به سینه منتظر تشریف فرمایی ترامپ به کاخ سفید است... بحث دیگری ست! مشکل را در جای دیگر باید جستجو کرد. ‌ @fori_sarasari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ وزارت دفاع سوریه: عملیات بازپس گیری مناطق به زودی آغاز خواهد شد 🔹تیپ نظامی سهیل حسن ارتش (لشکر ۲۵ نیروهای ویژه) با تجهیزات کامل وارد مرکز شهر حماه شد و در میدان سباهی در مسیر جاده حلب برای مقابله با گروه‌های تروریستی مستقر شد . 📌 بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا @fori_sarasari
‌ ♨️ کاخ سفید مدعی شد: هیچ ارتباطی با حملۀ تحریرالشام در سوریه نداریم 🔹سخنگوی شورای امنیت ملی کاخ سفید مدعی شد: «آمریکا ارتباطی با تهاجم تحریرالشام در سوریه ندارد. خودداری رژیم اسد از مشارکت در فرایند سیاسی، و اتکا به روسیه و ایران، منجر به فروپاشی خطوط او شده است». 🔹او افزود: به حفاظت از پرسنل و تأسیسات نظامی آمریکا برای اطمینان از عدم ظهور مجدد داعش در سوریه ادامه خواهیم داد. 📌 بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا @fori_sarasari
‌ ♨️ خبرگزاری فلسطینی سما به نقل از رسانه‌های عبری: کشته شدن الجولانی تایید شده است 🔹رسانه‌های رژیم صهیونیستی اعلام کردند که خبر کشته شدن ابومحمد الجولانی، سرکرده گروه تروریستی تحریرالشام(جبهه النصره) در حمله جنگنده‌های روسی تایید شده است. اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم 📌 بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا @fori_sarasari
‌ ♨️ آمریکا رئیس دوره‌ای شورای امنیت شد/ نشست ۶ ماهه قطعنامه ۲۲۳۱ و برجام تا پایان ماه 🔹ایالات متحده آمریکا یکی از ۵ عضو دائمی شورای امنیت سازمان ملل که دارای حق وتو است، از ابتدای ماه جاری میلادی (دسامبر۲۰۲۴) رئیس دوره ای این شورا شد تا این، آخرین باری باشد که دولت دموکرات جو بایدن ریاست دوره ای شورای امنیت را برعهده دارد. 🔹همچنین نشست دوره ای شورای امنیت سازمان ملل درباره قطعنامه ۲۲۳۱ این شورا در خصوص ایران و بررسی هجدهمین گزارش آنتونیو گوترش دبیرکل سازمان ملل متحد درباره اجرای این قطعنامه و توافق هسته‌ای ایران موسوم به برجام اواخر آذرماه جاری برگزار می‌شود. 📌 بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا @fori_sarasari
پاسخ به این سوال بعضی از دوستان که میگن چرا خبر سقوط شهرها رو مثل سایرین منتشر نمیکنیم رو از حاج قاسم بشنوید. @fori_sarasari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💯 پوسیدن بذر ترس و ناامیدی با تحلیل درست از حوادث رهبر انقلاب(حفظه الله) : اگر ما بتوانیم تحلیل درستی از این حوادث پیدا کنیم، آن‌وقت دیگر بذر ترس و رعب و ناامیدی که بعضی در دل مردم میپاشند بکلّی خواهد پوسید و از بین خواهد رفت ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
با توجه به شرایط بحرانی منطقه در حلب سوریه به توصیه رهبر عزیرمون برای این روزها، عمل کنیم تلاوت سوره فتح و دعای توسل ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔵 ناله و نفرین فاطمه (س) 🔹 ناله و نفرین فاطمه ی زهرا سلام الله علیها،در کجا و به چه کسانی بود؟ آیا به اهل روم و بلاد کفر؟ آیا به کافران و بی نمازهای شیطان پرست؟ 🔹 یا در مسجد و به قاریان قرآن ؟ مجاهدان جنگ های در رکاب پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله و پیشانی پینه بسته های در اثر کثرت نماز و سجده ؟؟ 🔹 تمام ناله، سخن و درس فاطمیه و زندگی بزرگ بانوی اسلام برای شیعیان دوران غیبت این است که در این زمان حقیقتِ قرآن امام زمان ارواحنافداست حقیقت اسلام، امام زمان است حقیقت نماز، امام زمان است بسم الله الرحمن الرحیم، امام‌ زمان است صلوات، امام زمان است و ... 🔹 خلاصه اصل همه ی خوبی ها، امروز امام زمان است و از اینها بالاتر در این زمان، حقیقتِ امیرالمومنین، امام زمان است امام حسین، امام زمان است امام رضا، امام زمان است.. 🔹با بدی ها که بماند....ما با خوبی ها از اصلِ خوبی ها در این زمان، غافل شدیم، نماز میخوانیم اما از حقیقت نماز غافلیم. قرآن میخوانیم اما از حقیقت قرآن غافلیم... 🔺 فاطمیه فصل لبیک به ندای هل من ناصر ینصرنی حجت خدا وقیام برای رهایی از دوران غیبت است. ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹💜🌹💜🌹💜🌹 خواص خواندن چهارقل: 💜درامان ماندن خود و فرزند و مال از اسیب، 🌹دفع چشم زخم دفع سحروجادو آرامش ورفع اضطراب دورشدن شیاطین رفع. بلا وغم آسان شدن کارها بازشدن گره های کور در زندگی... (به روایت آیه الله بهجت ره خصوصا.. تکرار ناس وفلق سبب رفع بلا.. وگرفتاریهای بزرگ است ان شاءالله https://eitaa.com/tebtomi