eitaa logo
نوشته های من
268 دنبال‌کننده
237 عکس
184 ویدیو
59 فایل
قانع‌بہ‌همینےکہ‌دوچشمت‌بیناست؟ دلت‌چطور؟ محمّدحسیݩ‌مطھڕ؎ھستݦ🌱 @m_h_motahari [کپی‌‌مطالب‌باذکرنام‌وبی‌ذکرنام، جهت‌اعتلای‌کلمه‌ی‌اسلام واجب‌ مؤکده🕊] لینک کانال https://eitaa.com/m_h_motahari1 صفحه ویراستی https://virasty.com/m_h_motahari
مشاهده در ایتا
دانلود
چند دقیقه وقت بذارید... @mhmm110
این روزها خیلی یاد آن بچه‌های ایرادبگیرِ لج‌باز میفتم؛ چقدر سر غذا و لباس و خواب و همه‌چیز به مادر ایراد می‌گیرند و آخرسر، کار خودسرانه‌ی خودشان را پیش‌می‌گیرند. این بچه‌ها، دردشان غذا و این مسائل نیست؛ اصلا میخواهند لج‌بازی کنند و پیشبرد مقاصدشان را در لجبازی دیده‌اند. توهم اگر دردت قانون غلط بود که حرف می‌زدی و تبیین می‌کردی و فریاد عدالت‌خواهی سرمی‌دادی؛ وقتی جماعتی را به آدم‌کشی ظالمانه، بدون هیچ منطق و دلیل شرعی عرفی مقبولی دعوت می‌کنی. یا وقتی جماعتی را به زن‌آزاری و سلب مسلّم امنیت و آزادی از زنان و دختران محجبه‌ی ما تحریک می‌کنی. انتظار نداشته‌باش به تو بگوییم "آزادی‌طلب" و "دلسوز مردم". تو این‌ها ر بهانه کردی تا سفره‌ی عدالت را جمع کنی؛ متوجهی؟ @mhmm110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چرا گزارش پزشکی قانونی درباره علت فوت مرحوم امینی ۳ هفته طول کشید @Farsna
داداش‌مهدی بهم می‌گفت: از اربعینی که ۴ سال پیش نتونستیم باهم بریم کربلا و خودت تنهایی رفتی، فهمیدم: اونی که هیچ انتظاری ازش نداری که پایِ‌تو بمونه، اتفاقا ممکنه بمونه. اونی‌که انتظارداری پایِ‌تو بمونه، معلوم نیست بمونه و اتفاقا همونه که تنهات میذاره. بهش گفتم: آره داداش‌جون خاصیت دنیا و اهلش همینه؛ شب اول قبر، هرچی که انتظار داشتی و نداشتی، تنهات میذارن و میرن. @mhmm110
جانِ‌دلم♥️ خاصیت نگاه تو ما را خراب کرد این آفتاب، غوره‌ی ما را شراب کرد آدم که گریه را پدرانه به ارث داد یادش به خیر باد که کار ِصواب کرد اندازه‌ی حساب شده باده می خورد هر کس که رفت و آمد خود را حساب کرد ترسیدم اینکه یار جوابم کند ولی دیدم کریم بود و مرا مستجاب کرد روی سپید اوست چراغ هدایتی پیری که عشقبازی خود در شباب کرد دیگر دلی نمانده که دلبر بخوانمت هجرانِ روی تو دل ما را مذاب کرد گریه امان دیدن روی تو را نداد این آب را جمال تو بر خود حجاب کرد جاری کن از دو دیده فراتی که غیر از این باید طهارتی ز رخ آفتاب کرد پاسخ بده به جای من از لابلای خلق وقتی خدا به روز جزایم خطاب کرد تا من،منم،ضمیر تو پیدا نمی شود باید برای دیدن تو انقلاب کرد محمد سهرابی @mhmm110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مراجعات مکرر مرحومه‌‌مهساامينی برای درمان‌های متعدد بهمراه اسناد غیرقابل‌خدشه. @mhmm110
کمی فکرکنیم؛ علم‌ما بیان‌ما فریادِما آبروی‌ما خونِ‌ما بودنِ‌ما کدامشان "امروز" به درد مهدی‌فاطمه می‌خورد؟ اگر بدانیم، حاضریم بذل کنیم؟ @mhmm110
مادربزرگ می‌گفت: وقتی‌که محمد، به خواستگاری عصمت آمد محمد همان اول شروع کرد و گفت: من پاسدارم؛ درآمد مشخصی ندارم صاحبخانه هم نیستم ماشین ندارم دوچرخه ای را با برادرم اشتراکی استفاده می‌کنیم معلوم نیست تا کی دزفول بمانم هرلحظه ممکن‌است اعزام شوم هرلحظه ممکن‌است خبر شهادتم را برایت بیاورند عصمت تازه اینجا بود که دید گمشده‌اش را پیداکرده‌است. @mhmm110
نوشته های من
مادربزرگ می‌گفت: وقتی‌که محمد، به خواستگاری عصمت آمد محمد همان اول شروع کرد و گفت: من پاسدارم؛ درآم
آدم‌های آن‌روز، عقل معاش نداشتند؟ به فکر درآمد هم نبودند؟ امنیت شغلی چطور؟ آینده روشن و مشخص چطور؟ چرا به هیچ چیز جز مبارزه فکر نمی‌کردند؟ اصلا آيا این ماجراها، واقعیت دارد یا افسانه‌های شاهنامه است؟ آدم‌های آن روز، همان پدرومادرهای ایثارگر ما، برای عدالت، اسلام، امنیت و آزادی، از آینده و شغل و امنیت و موقعیت گذشتند. اما این روزها بعضی‌ها، به بهانه‌ی برپایی عدالت و امنیت و آزادی، دزدی می‌کنند، هموطن می‌کشند، زنانمان را آزار می‌دهند و دروغ می‌گویند. آری ما با شما فرق داریم. @mhmm110
بی‌بی‌جانم🌱 ممنونم که این بی‌سروپا را وقت و بی‌وقت می‌پذیرید؛ تا کمی درددل کند تا کمی مزاحمتان شود تا کمی اوقاتتان را از "غلط‌کردم" هایش تلخ کند این بچه‌ی بی‌سروپا را بازهم بپذیرید... @mhmm110
-سرباز- از اربعین برگشته بود و برایم تعریف می‌کرد: هردفعه که با لباس روحانیت آمده‌بودم، کثیف شده بود و خراب شده‌بود؛ این‌دفعه برای راحتی خودم بدون لباس می‌خواستم بیایم. نمی‌خواستم در این سفر، عمامه همراهم بیاورم؛ لباس هایم را شستم و کنار گذاشتم و برای دو هفته با آن یاران ۵ ساله خودم خداحافظی کردم. با خیال راحت کوله را برداشتم و راهی ترمینال شدم. ظهر، اتوبوس برای نماز و نهار در ورودی خرم‌آباد توقف کرد و من کوله را برداشتم تا بعد نماز، نهاری را که از خانه آورده‌بودم، بخورم. همین که کوله را بازکردم، عمامه‌ای زیبا و بسته‌شده و آماده را دیدم و کاغذی که مطمئن بودم محمدعلی نوشته‌است؛ "محمدحسین‌جان‌داداشم! حیفه بخاطر بهونه‌هایی که بعدا بخاطرش پشیمون میشی، این لباس رو برای دوهفته بذاری کنار. قربونِ‌سربازامام‌زمان." @mhmm110
[یه‌دعامی‌کنم‌آمین‌بگیم] خدای‌من مارا با شهدای این روزها محشور کن @mhmm110