eitaa logo
🌷مهمانی شهدا 🌷
53 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
678 ویدیو
26 فایل
🌷حاج قاسم سلیمانی🌷 🍃والله والله والله،مهمترین شئون عاقبت به خیری، رابطه‌ی قلبی و دلی و حقیقی ما با این حکیمی است که امروزسکان انقلاب رابه دست دارد نشر با ذکر صلوات🍃 ارتباط با مدیر @Ashmaneha لینک کانال: 🆔 @m_setarehha
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🌺🌺🌺 🌸 ادامه مطالب.......🌸 «« فراق »» ««راوی یکی از دوستان شهید»» سالها از پايان جنگ گذشت. من هم مثل بسیاری از دوستانم آن دوران را به فراموشی سپردم. گویی روزگاری بود و به پایان رسید! مثل برخی از دوستان راه را کج رفتم. به دنبال پول و زندگی بهتر و..... اما محمد تورجی هیچگاه از ذهن من خارج نمی شد. دوران نوجوانی و جوانی ما با عشق او آمیخته بود. او بود که راه و رسم درست زندگی کردن را به ما آموخت. و حالا ما او را فراموش کردیم. یا شاید نه! ما خودمان را فراموش کردیم! به طور اتفاقی یکی از دوستان را دیدم. او هم مثل من در گروهان ذوالفقار بود. این برخورد غیر منتظره خیلی برایم جالب بود. شروع به صحبت کردیم. خاطرات سالها قبل را مرور میکردیم. روزهای خوبی که با محمد تورجی داشتیم. دوست من در پایان گفت: مدتي بعد از شهادت تورجي خدمت آيت الله ميردامادي استاد محمد بودم. تورجی ارادت خاصی به ایشان داشت. حضرت آقا میدانست که من از دوستان محمد هستم. بعد از کمی صحبت گفت: چند شب قبل شهید تورجی را در خواب دیدم! این عالم در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود ادامه داد: به او گفتم: محمد، این همه از حضرت زهرا سلام الله علیها گفتی و خواندی چه ثمری داشت؟ شهید تورجی بلافاصله گفت: همین که در آغوش فرزندش، امام زمان( عج) جان دادم برایم کافی است! دوستم این را گفت و رفت. اما من حالم خیلی دگرگون شد. خیلی گریه کردم. احساس میکردم قافله رفته و من جامانده ام. با اینکه کار داشتم اما بلافاصله رفتم گلستان شهدا. وسط هفته بود. گلستان هم خلوت. کفشهایم را در آوردم. با پای برهنه راه افتادم. رسیدم به قبر محمد. جمعشان جمع بود. رحمان، سید ناصر، مجید، محمود و دیگر دوستان ما. همه کنار محمد بودند. نشستم آنجا اشک همینطور از چشمانم سرازیر بود. داد میزدم. محمد را صدا میکردم. گفتم: بی انصاف، ما با هم رفیق بودیم. ما شب و روز با هم بودیم. حالا شما رفتید. ما هم با دنیایی حسرت ماندیم. بعد به چهره محمد خیره شدم. گویی به حال و روز من میخندید. گفتم: بخند، بخند. حال و روز من واقعًا خنده داره. صبح تا شب دنبال پولم! اما نه دنیا دارم نه آخرت. یک ساعتی آنجا نشستم. حسابی عقده دلم را خالی کردم. بعد گفتم: محمد تو گفته بودی دوست دارم به مردم کمک کنم. از تو خواهش میکنم. تو رو به حضرت زهرا سلام الله علیها صاحب نام گردان، کمکم کن! من هم قول میدهم برگردم! قول میدم شما رو فراموش نکنم! شب جمعه دوباره رفتم سر قبر محمد. تعجب کردم. خیلی شلوغ بود. آدمهایی از نسل سوم. کسانی که نه جنگ را دیده بودند نه شهدا را! ادامه دارد.........
حتی دخترانی که حجاب درستی نداشتند. برخی می نشستند و مشغول خواندن زیارت عاشورا می‌شدند. نشستم کنار قبر. بعد از فاتحه سعی کردم آخرین خاطرات محمد را در ذهنم مرور کنم. از منطقه فاو که محمد را شناختم تا زمان شهادت را مرور کردم. برای من عجیب بود. در هر عملیاتی که محمد حضور داشت و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها داشتیم. کار خیلی سریع و بدون مشکل پیش میرفت. یاد قرارگاه مرکزی در فاو افتادم. محمد داد میزد و میگفت: بچه ها توسل داشته باشید به حضرت زهرا سلام الله علیها و کار ما چقدر راحت انجام شد. ً یاد شلمچه افتادم. آنجا هم همینطور. اصلا ّ وجود محمد با آن اخلاص، حلال مشکلات بود. یاد شب آخر افتادم. عملیات کربلای ده . یاد آرزوهای محمد. ماجرای افطاری و دعای کمیل، ماجرای تصرف ارتفاعات، محمد آنجا دعا کرد و از خدا خواست بدون تلفات ارتفاعات آزاد شود. و ما حتی یک شهید هم ندادیم! یاد خواسته اش در مورد محل دفن افتادم. همه اینها یکی پس از دیگری در ذهنم مرور میشد. محمد ایمان و اخلاص عجیبی داشت. خدا هم خواسته هایش را اجابت کرد. اما یک آرزوی دیگر هم داشت! دوست داشت مشکلات مردم را حل کند. دوست داشت زیاد به سر مزار او بیایند. دوست داشت زیاد برای او فاتحه بخوانند. حالا هم که اینجا شلوغ است! نگاهی به اطراف کردم. جوانی به همراه همسرش در کنار من نشسته بود. مشغول خواندن سوره یاسین بود. چند دقیقه بعد برخواستند و رفتند. به دنبالش رفتم و جوان را صدا زدم. پرسیدم: ببخشید، شما از بستگان شهید هستید. گفت: نه! باتعجب گفتم: شهید تورجی را دیده بودید؟ پاسخش منفی بود. گفتم: پس چرا اینجا آمدید. چرا سر قبر دیگر شهدا نرفتید؟ ُ جوان مکثی کرد و گفت: ماجرایش طولانی است. ما ساکن درچه در اطراف اصفهان هستیم. مرتب هم برای عرض تشکر و ارادت به اینجا میآئیم! تعجب من بیشتر شد. جوان ادامه داد: بنده در قضیه ازدواج خیلی مشکل داشتم. هر جا میرفتم با در بسته مواجه بودم. کار خیلی برایم سخت شد. یکی از بچه های مسجد ما توصیه کرد به سراغ شهید تورجی بیایم. می‌گفت: مشکلات بسیاری از دوستان مسجدی با توکل برخدا و عنایت این شهید برطرف شده. بعد ادامه داد: شبیه من اینجا زیاد هستند. هفته قبل شخصی را روی ویلچر آوردند. میگفت: ما در همسایگی گلستان شهدا هستیم. اما تا حالا اینجا نیامده ام. در عالم خواب دیده بود نوری از گلستان به سمت آسمان میرود. این نور از يك قبر بوده! این شخص میگفت: در عالم خواب دقت کردم. دیدم روی قبر نوشته شده یازهرا سلام الله علیها و این نور از این کلمه است. بعد به چهره صاحب قبر نگاه میکند. روز بعد او را آورده بودند گلستان شهدا از همه سؤال میکرد: روی کدام قبر کلمه یازهرا سلام الله علیها نوشته شده؟ با مشاهده مزار شهید تورجی گفت: همین است. من چهره این شهید را در خواب دیدم! بعد ادامه داد: دوست عزیز این ماجراها زیاد است. ما نمیخواهیم با بیان این مسائل اسطوره سازی کنیم. بلکه مهم کسب معرفت است. بسیاری از این شهدا شبیه این شهیدتورجی هستند. همه در اوج معنویت بودند. اینها نه تنها در بندگی خدا به کمال رسیدند. بلکه افتخار جهاد در راه خدا هم داشتند. و خدا در قرآن برای مجاهدین اجر عظیم قرار داده. برگشتم سر مزار محمد. آن جوان قشنگ حرف میزد. اما بنده خدا نمیدانست ِ من بیچاره روزگاری را با این شهید سپری کردم. اما حالا! ما کجا و شهدا کجا! با محمد خیلی حرف زدم. گفتم: آخرین خواسته تو از خدا دستگیری از مردم بوده. تو به این خواسته ات رسیدی. اما به حق رفاقتی که با هم داشتیم ما را هم کمک کن. ما آلوده دنیا شده ایم. اما دوست داریم با شما باشیم. خدایا به حق این شهدا ما را یاری کن. 🆔 @m_setarehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🌺🌺 🌸 امام على عليه السلام: 🌸 🍀 العادَةُ عَدُوٌّ مُتَمَلِّكٌ. 🍀 عادت، دشمنى است كه انسان را در تملّك خود دارد. 📚 غرر الحكم، ح 958. 🆔 @m_setarehha
13950809_18517_128k.mp3
2.26M
. 🌺🌺🌺 در منزل من، همه افراد، هرشب در حال مطالعه خوابشان مى‌برد همه خانواده‌هاى ايرانى بايد اين‌گونه باشند رهبر انقلاب: من اين را مى‌خواهم عرض كنم كه : در منزل خودِ من، همه افراد، بدون استثنا، هر شب در حال مطالعه خوابشان مى‌برد. خود من هم همين‌طورم. نه اين‌كه حالا وسط مطالعه خوابم ببرد. مطالعه مى‌كنم؛ تا خوابم مى‌آيد، كتاب را مى‌گذارم و مى‌خوابم. همه افراد خانه ما، وقتى مى‌خواهند بخوابند حتماً يك كتاب كنار دستشان است. من فكر مى‌كنم كه همه خانواده‌هاى ايرانى بايد اين‌گونه باشند. توقّع من، اين است. 🆔 @m_setarehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🌺🌺🌺 🌸 عواملی‌ که باعث پر رنگ شدن عـشـق میان زوجین می‌شود؟!!! 🌿 هدیه خریدن 🌿 وقــت شنـاسی 🌿 خـوش ســخـنـی 🌿 رعایت آداب‌اجتماعی 🌿 صداقت در گفتار و رفتار 🌿 منظم بودن و خوش لباسی 🆔 @m_setarehha
💠پرسش: فلسفه ی نمازهای نافله چیست؟ ✍ پاسخ: نکته اول: به‌جز نمازهاى واجب و يوميه، نمازهاى ديگرى هم وجود دارد كه انجام دادن آن‌ها مستحب است. ازآنجایی‌که اين نمازها، اضافه بر نمازهاى واجب است، به آن‌ها نافله يا نوافل گفته مىشود (به معناى زيادى و افزون). اساس و اهميت نافله هاى مستحبى، به اين است كه جبران‌کننده نواقص و كمبودهاى نمازهاى واجب است. نکته دوم: در روايات و احاديث براي نمازهاي نافله فلسفه و علت‌هایی ذكر گرديده ازجمله: الف - تكميل نماز واجب با نماز مستحبي امام کاظم علیه‌السلام می‌فرمایند: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَتَمَّ صَلَاةَ الْفَرِيضَةِ بِصَلَاةِ النَّافِلَة»؛ «خداوند به‌واسطهی نمازهای مستحبی، نمازهای واجب را تکمیل می‌کند». (1) ب – رسيدن به بالاترين درجات كمال در حديثى به نام حديث «قرب نوافل» آمده است: راوى از حضرت صادق علیه‌السلام و ايشان از جد بزرگوار خود پيامبر صلی‌الله علیه و اله و پيامبر از خداوند عزوجل چنين نقل نموده: «به‌درستی كه بنده من با نافله و كارهاى مستحبى قرب را می‌جوید تا این‌که او را دوست بدارم و هنگامی‌که او را دوست داشتم گوش او می‌شوم كه با آن می‌شنود و چشم او می‌شوم كه با آن می‌بیند و زبان او می‌گردم كه با آن سخن می‌گوید و دست او می‌گردم كه با آن قهر خود را ابراز می‌کند». (2) پی نوشت ها: 1. الكافي (ط - الإسلامية)، ج3، ص: 42 2. الکافی، ج ۲، ص ۳۵۲ 🌎کانال رسمی استاد جواد حیدری_گروه فرهنگی تبلیغی پاسخگو @javadheidari110 🆔 @m_setarehha
. 🌺🌺🌺 🌸 ادامه مطالب.......🌸 «« سوخته »» « راوی شهید سیدمحمدحسین نواب» تعریفش را از برادرم كه همرزم او بود زیاد شنیدم. یکبار هم نوارهایش را گوش کردم. حالت عجیبی داشت. از آنچه فکر میکردم زیباتر بود. نوایی ملکوتی داشت. بعد از آن همیشه در حجره به همراه دیگر طلبه ها نوارهایش را گوش میکردیم. بسیاری از دوستان مجذوب صدای او بودند. دعای کمیل و توسل او مسیر زندگی خیلی از افراد را عوض کرد! شب بود که به همراه چند نفر از دوستان دور هم نشسته بودیم. دعای توسل شهیدتورجی در حال پخش بود. هر کسی در حال خودش بود. ُ صدای در آمد. بلند شدم و در را باز کردم. در نهایت تعجب دیدم استاد گرامی ما حضرت آیت‌الله جوادی آملی پشت در است. با خوشحالی گفتم: بفرمایید ً ایشان هم در نهایت ادب قبول کردند و وارد شدند. البته قبلا هم به حجره طلبه هایشان سر میزدند. سریع ضبط را خاموش کردیم. استاد در گوشه ای از اتاق نشستند. بعد گفتند: ««اگر مشکلی نیست ضبط را روشن کنید!»» صدای سوزناک و نوای ملکوتی شهيد محمد تورجي پخش شد. استاد پرسیدند: اسم ایشان چیست!؟ گفتم: محمدرضا تورجی زاده. استاد پس از کمی مکث فرمودند: «ایشان(در عشق خدا)سوخته است.» گفتم: ايشان شهيد شده. فرمانده گردان يا زهرا سلام الله علیها هم بوده استاد ادامه داد: ««ايشان قبل از شهادت سوخته بوده.»» روحانی وارسته شهید سید محمد حسین نواب سال 1373در کشور بوسنی به شهادت رسیدند،روحشان شاد و راهشان پر رهرو باد. ادامه دارد....... 🆔 @m_setarehha