eitaa logo
🌷مهمانی شهدا 🌷
70 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
788 ویدیو
27 فایل
🌷حاج قاسم سلیمانی🌷 🍃والله والله والله،مهمترین شئون عاقبت به خیری، رابطه‌ی قلبی و دلی و حقیقی ما با این حکیمی است که امروزسکان انقلاب رابه دست دارد نشر با ذکر صلوات🍃 ارتباط با مدیر @Ashmaneha لینک کانال: 🆔 @m_setarehha
مشاهده در ایتا
دانلود
•••📕🎭🎬••• 📕| ◾️🎭 ✍| 📖| 1⃣ موسیقی کلاسیکی که در روشن و تاریک سالن پیچیده بود، فضا را آماده می‌کرد تا هرکس بتواند با امنیت و آرامش صحبتش را داشته باشد. سرویس مبل‌های دو و نهایت سه نفرۀ کرم قهوه‌ای، هارمونی دل‌انگیزی با رنگ پارکت‌ها و دیوارها داشت و طوری چیده شده بود که هیچ‌کس به دیگری تسلط نداشت و با جدیّت مشغول گپ‌وگفت‌هایشان بودند. تنها مبلمان جمعی ده نفرۀ سیاه رنگ در گوشۀ سمت چپ سالن بود که هنوز وقت آن نرسیده بود تا دورش جمع شوند و بازی پوکر را شروع کنند. لوستر بزرگ آویزان از سقف بلند سالن در خاموشی فرو رفته بود و حتما در زمان خاصی که می‌خواستند میز شام را بچینند روشن می‌شد. صدای خندۀ پری‌سیما که بلند شد، دکتر حواسش را از فضای سالن گرفت و داد به گیلاس لیمونادش و آن را آرام آرام سر کشید. گرمی نوشیدنی حالیش کرد که زمان زیادی نوشیدنی دستش بوده است. پیش از آن‌که مستخدم قرمزپوش بخواهد زهرماری تعارفش کند، از جایش بلند شد تا کنار میزهایی که انبوه خوراکی‌ها را با چینش زیبایی روی خود جا داده بود برود. میان میوه‌ها و شیرینی‌ها دلش باز لیموناد خنکی خواست که تلخی تنهایی را برایش از بین ببرد. تکیه به دیوار کنار میز داد و دوباره در میان افراد حاضر دنبال چهره‌‌ای آشنا گشت. نور کم سالن تصاویر دور را برایش تیره جلوه می‌داد و قدرت دیدش را کم می‌کرد. تا قبل از آشنایی با پری‌سیما از این دست مهمانی‌ها زیاد نمی‌آمد که هم مهمانی بود و هم آدم‌های گوشه و کنارش داشتند کارشان را راه می‌انداختند. یک خوش‌گذرانی اقتصادی سیاسی و فرهنگی بود و فقط رنگ و لعاب آخر شبش مستانه می‌شد؛ وقتی که همه بار کاری خودشان را در هوشیاری بسته بودند! البته این مدت که با پری‌سیما آشنا شده بود پایش هم به این محفل‌ها باز شد و هم مطبش محل مراجعۀ همین مردان صاحب سر و صدا و مجهول شده بود! ⏳ادامه دارد... 🆔 @m_setarehha