eitaa logo
‌•••|ما امام رضایی ها|•••
88 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
449 ویدیو
8 فایل
خوش اومدی رفیق😎😎 فکر می‌کردم، نـ⛔️ـمی‌شه پرسـ🧐ـید؛ اما...🤩 ‌+ثبت نام؟ بعله بفرمایید☺️ : http://Bn.javanan.org
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️ ❤️❤️ ❤️ 🥀رمان: 🥀 🥀پارت: 🥀 یک دلشوره عجیب اومد توی قلبم به حدی که احساس می‌کردم محمد براش اتفاقی افتاده یا توی حالت عادی نیست......... ____________ فرشید : رسیدیم بیمارستان هممون پشت تخت محمد میرفتیم تا جایی دنبالش رفتیم که دیگه اجازه ندادن بریم و بردنش داخل اتاق عمل همه پشت در منتظر موندیم 😭😭😭 عبدی : محمد که رفت داخل یک سوره خوندم و فوت کردم پشت سرش 😭.......... _____5ساعت بعد __ داوود: نشسته بودم روی صندلی و پاهام رو مدام به زمین میزدم رسول توی راهرو قدم می‌زد آقای عبدی قرآن میخوند و فرشید و سعید هم به در اتاق عمل نگاه میکردن که دکتر اومد بیرون همه به سمتش هجوم بردیم ......‌ عبدی: دکتر چی شد ؟؟؟ _____________ عطیه: دلشورم بیشتر شد همش احساس میکنم محمد حالش بده طاقت نیاوردم رفتم توی اتاق لباسم عوض ‌کردم داشتم میرفتم بیرون که عزیز گفت عزیز: کجا عطیه جان عطیه: عزیز دلشوره دارم میرم شاید خبری بگیرم ازش عزیز: مگه محل کار محمد بلدی ؟ عطیه: به دیوار تکیه دادم و با اشک گفتم: ن...ه😭 عزیز: مادر توکل کن به خدا عطیه: عزیز احساس میکنم محمد حالش خوب نیست قلبم آشوبه 😭😭😭 عزیز: مادر منم این احساسو دارم ولی ما که نسبت به محمد از خدا مهربون تر نیستیم ..‌‌ خدا هرچی صلاح بنده هاش باشه رقم میزنه......‌‌😔😊 عطیه: اون که درسته 😭😭😭 ___________ علی سایبری: آقای شهیدی خبری نشد؟ شهیدی : نه💔 علی : میگم آقا شهیدی : بله 🧐 علی: آقا بریم بیمارستان؟ 🙏 شهیدی : نمیدونم ..........بریم 💔🖤 پ.ن: 💔 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کپی رمان به شدت ممنوع می باشد🚫 زیادمون کنید 🥀 نویسنده: هستی🥀 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ