" سرانجام دو عارف.... "
آیت الله حاج #شیخ_عبدالقائم_شوشتری (حفظه الله تعالی)
می فرمودند:
دو نفر عارف ، شبی تا صبح نشستند و درباره خداوند متعال صحبت می کردند، یک جمله او می گفت و یک جمله دیگری ، کیف داشت و کاشکی ماهم بودیم و گوش می کردیم.
سحر که شد یکی از آنها گفت: به به امشب شب خوبی بود به یاد خدا گذشت، من از خدا صحبت کردم و شماهم از خدا صحبت کردید خیلی خوب بود.
دیگری گفت : شب خوبی هم نبود چون من سعی کردم چیزی بگویم که تو خوشت بیاید و توهم سعی کردی چیزی بگویی که من خوشم بیاید........
((تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل )) .
خرمن معرفت ص۸۸
#حکایات
@allamezarabadi
#متن_مقتل
✅ روز بيستم محرم - دفن بدن جون در کربلا
🔻دوشنبه بيستم محرم الحرام سال 61 هجري قمري
🔶بعد از ده روز از واقعه عاشورا جمعى از بنى اسد بدن شريف جون غلام ابى ذر غفارى را پيدا كردند در حالى كه صورتش نورانى و بدنش معطر بود و سپس او را دفن كردند.[1]
🔷جون كسى بود كه اميرالمؤمنين(ع) او را به 150 دينار خريد و به ابوذر بخشيد. هنگامى كه ابوذر را به ربذه تبعيد كردند اين غلام براى كمك به او به ربذه رفت و بعد از رحلت جناب ابوذر به مدينه مراجعت كرد و در خدمت اميرالمؤمنين(عليه السلام) بود تا بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام مجتبى(ع) و سپس به خدمت امام حسين(ع) رسيد و همراه آن حضرت از مدينه به مكه و از مكه به كربلا آمد.
🔸هنگامى كه جنگ در روز عاشورا شدت گرفت او خدمت امام حسين(ع) آمد و براى ميدان رفتن و دفاع از حريم ولايت و امامت اجازه خواست. حضرت فرمودند: در اين سفر به اميد عافيت و سلامتى همراه ما بودى! اكنون خويشتن را به خاطر ما مبتلا مساز.
🔹جون خود را بر قدمهاى مبارك امام حسين(ع) انداخت و بوسيد و گفت: اى پسر رسول خدا، هنگامى كه شما در راحتى و آسايش بوديد من كاسه ليس شما بودم، و حال كه به بلا گرفتار هستيد شما را رها كنم؟
🔸جون با خود فكر كرد: من كجا و اين خاندان كجا؟! لذا عرضه داشت: آقاى من، بوى من بد است و شرافت خانوادگى هم ندارم و نيز رنگ من سياه است. يا اباعبدالله، لطف فرموده مرا بهشتى نماييد تا بويم خوش گردد و شرافت خانوادگى به دست آورم و رو سفيد شوم. نه آقاى من، از شما جدا نمى شوم تا خون سياه من با خون شما خانواده مخلوط گردد. جون مى گفت و گريه مى كرد به حدى كه امام حسين(عليه السلام)گريستند و اجازه دادند.
🔹با آنكه جون پيرمردى 90 ساله بود، ولى بچه ها در حرم با او انس فراوانى داشتند. او به كنار خيمه ها براى خداحافظى و طلب حلاليت آمد، كه صداى گريه اطفال بلند شد و اطراف او را گرفتند. هر يك را به زبانى ساكت كرد و به خيمه ها فرستاد و مانند شيرى غضبناك روى به آن قوم ناپاك كرد. او جنگ نمايانى كرد، تا آنكه اطراف او را گرفتند و زخمهاى فراوانى به او وارد كردند. هنگامى كه روى زمين افتاد، امام حسين(ع) سر او را به دامن گرفت و بلند بلند گريست، و دست مبارك بر سر و صورت جون كشيد و فرمود: «اللهم بيِّض وجهه و طيِّب ريحه و احشره مع محمد و آل محمد(عليهم السلام): بارالها رويش را سفيد و بويش را خوش فرما و با خاندان عصمت(عليهم السلام)محشورش نما.
🔸از بركت دعاى حضرت روى غلام مانند ماه تمام درخشيدن گرفت و بوى عطر از وى به مشام رسيد. چنانكه وقتى بدن او را بعد از ده روز پيدا كردند صورتش منور و بويش معطر بود.[2]
#یاران
---------------------
📚منابع:
[1]. منتخب التواريخ: ص 311.
[2] . وسيلة الدارين فى انصار الحسين(عليه السلام): ص 115
کانال عرفانی (دانای اسرار)
@allamezarabadi
#شب_جمعه
🔸علامه مجلسی فرمودند :
شب جمعه مشغول مطالعه بودم، به این دعا رسیدم
بسم الله الرحمن الرحیم،
🔸اَلْحَمْدُ لله مِنْ اَوَّلِ الدُّنْیا اِلی فَنائِها
وَ مِنَ الآخِرَه اِلی بَقائِها, اَلْحَمْدُاللهِ عَلی کُلِّ نِعْمَه، اَسْتَغْفِرُالله مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ وَ اَتُوبُ اِلَیْه، وَ هُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ
🔸بعد یک هفته مجدد خواستم ، آنرا بخوانم، که در حالت مکاشفه از ملائکه ندایی شنیدم ، که ما هنوز از نوشتن ثواب قرائت قبلی فارغ نشده ایم...
قصص العلماء، ص 80
کانال عرفانی (دانای اسرار)
@allamezarabadi
" دعوت به ولایت امام زمان سلام الله علیه "
حضرت آیت الله #سید_محمد_مهدی_میرباقری (دام ظله) :
«ابوحنيفه در مسافرتی که امام صادق (ع) به عراق داشتند، بر حضرت وارد شد. از حضرت پرسید: معروف چیست؟ امام صادق(ع) فرمودند: معروف همان معروفِ در اهل آسمان و معروف در اهل زمین است و آن معروف، امیرالمؤمنین (ع) است. («قَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا الْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ فَقَالَ الْمَعْرُوفُ يَا أَبَا حَنِيفَةَ الْمَعْرُوفُ فِي أَهْلِ السَّمَاءِ الْمَعْرُوفُ فِي أَهْلِ الْأَرْضِ وَ ذَاكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (ع)».) ابوحنیفه عرض کرد: منکَر چیست؟ حضرت فرمودند: کسانی که به حضرت ظلم کردند و مردم را بر دوش ایشان سوار کردند. به حضرت عرض کرد: آیا نهی از منکر اين نيست که وقتی میبینی کسی گناه میکند (مثلاً شرب خمری میکند، دروغی میگويد) او را نهی کنی؟ آیا اين نهی از منکر نيست؟ «فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) لَيْسَ ذَاكَ بِأَمْرٍ بِمَعْرُوفٍ وَ لَا نَهْيٍ عَنْ مُنْكَرٍ إِنَّمَا ذَاكَ خَيْرٌ قَدَّمَهُ». حضرت فرمودند که اين نهی، کار خوبی است، ولی اساس امر به معروف، دعوت به ولايت ولیّ الله است و اساس نهی از منکر، منع از توسعه ولايت باطل است. يعنی اساس منکر و اساس کلمه کفر، اولياء باطلاند.»
#نکات_مهم
کانال عرفانی (دانای اسرار)
@allamezarabadi
#متن_مقتل
✅ #محل_سکونت_اهل_بیت_در_شام
🔹شیخ صدوق از فاطمه(س)، دختر علی (ع)، نقل کرده است که گفت:
🔸«سپس یزید (لعنة الله) فرمان داد زنان حسین (ع) را به همراه علی بن الحسین (ع) در جایی زندانی کردند که نه آنها را از گرما حفظ میکرد و نه از سرما، به طوری که پوست صورتشان کنده شد». [1] .
🔹قاضی نعمان پس از نقل گریهی یزید گوید:
«گویند این واقعه پس از آن بود که آنها را در منزل جای داد که نه از سرما حفظشان میکرد و نه از گرما. یک ماه و نیم در آنجا ماندند و به طوری که از گرمای آفتاب پوست صورتشان کنده شد. سپس آزادشان کرد.» [2] .
🔸ابن نما گوید:
«زنان در جایی جای داده شدند که نه از گرما حفظشان میکرد و نه از سرما به طوری که با وجود پنهان کردن صورتها و سایه انداختن پردهها، چهرههاشان پوست انداخت و خونابه جاری گردید. در آن حال شکیب از کف رفته و بیتابی بر آنها چیره گشته بود و اندوه با آن زنان بینوا همنشین شده بود.» [3] .
🔹سید بن طاووس گوید:
«سپس یزید فرمان داد آنان را در منزلی جای دادند که نه آنها را از گرما حفظ میکرد و نه از سرما. آنان آن قدر در آنجا ماندند که پوست صورتشان کنده شد». [4] .
🔹شیخ مفید گوید:
«سپس یزید فرمان داد تا زنان را در خانهای جداگانه جای دادند. برادرشان علی بن الحسین بن (ع) نیز همراهشان بود. خانهای متصل به کاخ یزید به آنها اختصاص دادند؛ و چند روزی در آن اقامت کردند». [5] .
🔸از برخی روایات - علاوه بر آنچه گفته شد - چنین برمیآید که آن خانه خراب بود، به طوری که بیم آن میرفت بر سرشان خراب شود.
🔹صاحب بصائر الدرجات به نقل از محمد بن علی حلبی مینویسد:
«شنیدم که امام صادق (ع) میفرمود: چون علی بن الحسین (ع) و همراهانش را نزد یزید بن معاویه - لعنت خدا بر آنها باد - آوردند، وی را در خانهای جای دادند. [6] یکی از آنها گفت: ما را به این خانه آوردهاند که بر سر ما ویران شود. (نگهبانان) گفتند: اینان را ببینید که میترسند بر سرشان ویران شود. در حالی که فردا آنها را بیرون میبرند و میکشند. علی بن الحسین (ع) گفت: در میان ما کسی جز من «رطانه» نمیدانست و رطانه در نزد اهل مدینه به معنای رومی است». [7] .
🔸طبرانی امامی از یحیی بن عمران حلبی نقل میکند که گفت:
علی بن الحسین (ع) را با زنان همراهش نزد یزید بن معاویه آوردند. پس آنها را درون خانهای قرار دادند و گروهی عجم را که زبان عربی نمیدانستند بر آنها گماردند. یکی از (اهل بیت) به دیگری گفت: ما را در این خانه قرار دادهاند تا بر سر ما خراب شود و کشته شویم. آنگاه علی بن الحسین به زبان رومی به نگهبانان گفت: آیا میدانید آنان چه میگویند؟ اینها چنین و چنان میگویند. نگهبانان گفتند: گفتهاند که شما را فردا بیرون میبرند و میکشند. سپس علی بن الحسین (ع) گفت: هرگز، خداوند چنین چیزی را نمیخواهد. آنگاه رو به آنها کرد و مطلب را به زبان خودشان به آنها فهماند». [8] .
📚پی نوشتها:
▪️[1] امالی صدوق، ص 231، مجلس 31، ص 243؛ به نقل از آن، بحارالانوار، ج 45، ص 140؛ نیز ر. ک. روضة الواعظین، ج 1، ص 192.
▪️[2] شرح الاخبار، ج 3، ص 269.
▪️[3] مثیرالاحزان، ص 102.
▪️[4] الملهوف، ص 219؛ نیز ر. ک. تسلیة المجالس، ج 2، ص 396.
▪️[5] الارشاد، ج 2، ص 122؛ اعلام الوری، ص 249.
▪️[6] در روایت دلائل الامامة آمده است: «آنان را درون خانهای قرار دادند»؛ و این درستتر است.
▪️[7] بصائر الدرجات، ص 338، باب 12، ح 1؛ به نقل از آن بحارالانوار،، ج 45، ص 177؛ نیز ر. ک. المناقب، ج 4، ص 145.
▪️[8] دلائل الامامة، ص 204، ح 125.
#نوحوا_علی_الحسین
کانال عرفانی (دانای اسرار)
@allamezarabadi
c1718674cb-5b1af880c2fbb816008b7056.mp3
6.88M
#تشرف مرد حمامی به محضر مولای ما حضرت صاحب الزمان سلام الله علیه و عجل الله فرجه الشریف
از لسان صاحب سر حضرت بقیت الله مرحوم حاج #قدرت_الله_لطیفی_نسب اعلی الله مقامه الشریف
@allamezarabadi
" دعا براي ظهور حضرت بقيّة اللَّه ارواحنا فداه بعد از هر نماز واجب "
در کتاب «جمال الصالحين» از مولاي مان امام صادق عليه السلام نقل شده است که حضرت فرمودند:
همانا از حقوق ما بر شيعيان ما اين است که بعد از هر نماز واجب دستهايشان را بر چانه گذاشته و سه مرتبه بگويند :
يا رَبَّ مُحَمَّدٍ عَجِّلْ فَرَجَ آلِ مُحَمَّدٍ ، يا رَبَّ مُحَمَّدٍ إِحْفَظْ غَيْبَةَ مُحَمَّدٍ ، يا رَبَّ مُحَمَّدٍ إِنْتَقِمْ لِابْنَةِ مُحَمَّدٍ عليهما السلام .(1)
اي پروردگار محمّد؛ فرج و گشايش امور آل محمّد را تعجيل فرما ؛ اي پروردگار محمّد؛ محافظت کن (دين را در) غيبت محمّد ، اي پرودگار محمّد؛ انتقام دختر محمّد عليهما السلام را بگير .
---------------------------------------------------------------------------
1 ) مکيال المکارم : 7/2 .
#تکلیف_بر_تمام_شیعیان
#مهدویت
کانال عرفانی (دانای اسرار)
@allamezarabadi
" مقاصد انسانها..... "
آیت الله حاج #شیخ_عبدالقائم_شوشتری (نفعنا الله من برکات وجوده)می فرمایند:
۱. طالبان دنیا
۲. طالبان آخرت
۳. طالبان مقامات معنوی
۴. طالبان حضرت الله جل جلاله
بر سالک لازم است که قبل از هر چیز روی دل از غیر خدا بگرداند و دل راتنها متوجه حضرت حق کند.
چشم از دنیا ،آخرت و مقامات معنوی که در این مسیر است بپوشاند وفقط به عشق خدا و به شوق لقای حضرتش دراین راه قدم بردارد.
دراین مرحله انسان هدف و مقصود خلقت را یافته وروی جان را به سوی مقصد اعلی جهت گیری کرده است ونود درصد راه را رفته است.
غم عشق ص۲۶
#عرفان_ماثور
#عرفان_اهلبیت
کانال عرفانی (دانای اسرار)
@allamezarabadi
"فال خیر......"
حضرت آیت الله حاج #شیخ_عبدالقائم_شوشتری (دام ظله الشریف) :
می گویند وقتی نادرشاه افشار اراده کرد برای فتح هندوستان حرکت کند ، همان روز اول که از لشگرگاه بیرون آمد چشمش به یک پسر بچه افتاد که خیلی تند با قرآن زیر بغلش به مکتب می رفت.
نادر شاه پسر بچه را صدا زد و گفت:اسمت چیست؟
گفت:فتح الله.
نادر شاه ،فال خوبی زد وگفت:
فتح خدا ، بارک الله.
پسر اسم پدرت چیست؟
گفت:نصر الله.
نادرشاه گفت: به به نصر خدا هم که هست!
خب،امروز چه می خوانید؟!
گفت:سوره ی "انا فتحنا لک فتحا مبینا "
شاه دوباره فال خوبی زد و یک سکه طلا به بچه داد.
بچه شروع کرد به گریه کردن!
نادر شاه گفت : برای چه گریه می کنی؟
گفت : گریه ام برای این است که اگر الان به منزل بروم مادرم می گوید سکه را از کجا آورده ای؟
خب بگو اعلا حضرت داده اند.
- من می گویم ، ولی باور نمی کنند و می گوید:
شاه اگر بخشش کرده بود یک کیسه طلا می بخشید،این بخشش مال شاه نیست.
شاه خندید و تعجب کرد و یک کیسه طلا به او بخشید.
حضرت آیت الله شوشتری(حفظه الله)می فرمودند:
(خاک بر فرق من وتمثیل من) اگر شنیدید خداوند به یک صلوات اینقدر می بخشد تعجب نکنید ، یا فلان نماز را آنقدر ثواب داده تعجب نکنید،اگر کم داد تعجب کنید........
خرمن معرفت ص۸۱
#حکایات
کانال عرفانی (دانای اسرار)
@allamezarabadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیت الله #سید_محمد__مهدی_میرباقری (حفظه الله تعالی )
:
بعضی انسانها علومِ اهلِ بیت علیهم السلام را، که نهر عظیم است، رها کردهاند و چشمههای آلودهٔ علومِ دیگران را میمَکَند.
#نقد_فلسفه
کانال عرفانی (دانای اسرار)
@allamezarabadi
پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله فرمودند:
انکم لن تسعوا الناس باموالکم فسعوهم باخلاقکم
با دارایی خود نمی توانید دل مردم را به دست بیاورید پس دلشان را با اخلاق (نیک) به دست آورید
.
نثرالدر،ج1ص123
#حدیث_روز
کانال عرفانی (دانای اسرار)
@allamezarabadi
#متن_مقتل
خواب حضرت سکینه ، دختر امام حسین سلام الله علیهما در شام
🔹ابن نما گوید:
سکینه(س) در دمشق چنین خوابی دید: 🔸گویی که پنج بزرگوار نورانی پیش آمدند. روی سر هر کدام پیری ایستاده بود و فرشتگان پرامونشان را گرفته بودند.
🔹خدمتکاری نیز پیاده با آنها میرفت. آن نژادگان رفتند و خدمتکار آمد و به من نزدیک شد و گفت:
🔸 ای سکینه، جدت سلامت میرساند. گفتم: بر رسول خدا سلام باد. ای پیک رسول خدا تو که هستی؟
🔹گفت: خدمتکاری از خدمتکاران بهشت.
✳️گفتم: این پیرانی که همراه این نژادگان آمده اند کیستند؟
🔹گفت:
1⃣اول آدم،
2⃣دو ابراهیم خلیل الله،
3⃣سوم موسی کلیمالله و
4⃣چهارم عیسی روحالله است.
✳️گفتم: آن کسی که محاسنش را گرفته و میافتد و بلند میشود کیست؟
5⃣گفت: جدت رسول خدا (ص). گفتم: به کجا میروند؟
گفت: سوی پدرت حسین (ع).
🔹من رفتم و کوشیدم خود را به وی برسانم و بگویم که ستمگران، پس از او با ما چه کرده اند.
🔸در همین حال بود که دیدم پنج کجاوه از نور آمدند درون هر یک از آنها زنی است. گفتم:
✳️این زنانی که میآیند چه کسانی هستند. گفت:
1⃣اولی حوا، مادر انسانها،
2⃣دومی آسیه دختر مزاحم،
3⃣سومی مریم، دختر عمران،
4⃣چهارمی خدیجه، دختر خویلد،
✳️و پنجمی دست بر سرش نهاده و میافتد و بلند میشود. گفتم: او کیست؟ گفت:
5⃣جدهات فاطمه(س)، دختر محمد (ص)، مادر پدرت.
😭گفتم: به خدا سوگند به او خواهم گفت که با ما چه کرده اند.
🔹سپس خود را به او رساندم و در برابرش ایستادم و گریه کنان گفتم:
😭مادر جان! به خدا سوگند حق ما را انکار کردند.
😭مادر جان! به خدا سوگند جمع ما را از هم پراکندند؛
😭مادر جان! به خدا سوگند حریم ما را مباح کردند.
😭مادر جان! به خدا سوگند پدرمان حسین را کشتند.
🔻فرمود: ای سکینه! بس است، دیگر مگو که جگرم را سوزاندی و بندهای قلبم را پاره کردی.
🔻این پیراهن پدرت حسین همیشه با من است و از من جدا نخواهد شد تا آنکه خدای را با آن دیدار کنم.
🔸سپس بیدار شدم و خواستم که آن خواب را پوشیده نگهدارم ولی برای خانواده ام بازگو کردم؛ که میان مردم شایع شد». [1] .
🔹سید بن طاووس ضمن نقل بخشی از خواب از زبان سکینه نقل کرده که این خواب در چهارمین روز اقامت در شام دیده است. [2] علامه ی مجلسی جزئیات بیشتری را به نقل از برخی تألیفات شیعی نقل کرده است. [3] .
📚پی نوشت ها:
▪️[1] مثیرالاحزان، ص 104، به نقل از آن بحارالانوار،، ج 45، ص 140.
▪️[2] الملهوف، ص 220. در آنجا آمده است:
سکینه در خواب به جدهاش فاطمه زهرا گفت: مادر جان! به خدا سوگند حق ما را انکار کردند، مادر جان! به خدا سوگند، جمع ما را پراکنده ساختند. مادر جان! به خدا سوگند، حریم ما را مباح شمردند. مادر جان! به خدا سوگند، پدرمان حسین را کشتند.
▪️[3] بحارالانوار، ج 45، ص 194.
کانال عرفانی (دانای اسرار)
@allamezarabadi
" دیدی مردم آزاری خوب نیست .... "
مرحوم حاج جعفر چایچی نقل می کرد در زمان جوانی اورادی بلد بودم که به وسیله ان افرادی را که مایل بود به نزد خودم میکشاندم.
شبی زمستان سردی بود و من هم زیر کرسی لمیده بودم که ناگهان به سرم زد نزد آقای حاج #شیخ_علی_اکبر_الهیان بروم..لذا برخاستم و شال و کلاه کرده و تا نصفه های که رفتم پشیمان شدم و برگشتم و زیر کرسی رفتم.دوباره قصد کردم نزد آقای الهیان بروم.باز برخاسته و عازم مدرسه التفاتیه شدم اما باز تا نزدیکی های مدرسه که رفتم پشیمان شدم و برگشتم.مجددا حرکت کرده و این بار پشت در مدرسه قرار گرفتم اما با خود گفتم آقای الهیان اکنون خواب است و نباید مزاحمش شوم.این بار برگشتم و خوابیدم.
فردا که به دیدار مرحوم الهیان رفتم بعد سلام به من فرمود:
دیدی مردم آزاری خوب نیست!!
و من فهمیدم که کارهای دیشب به اراده وی بوده تا مرا تنبه دهد که دست از کار احضار بردارم.
#شاگردان_سید
#حکایات
کانال عرفانی (دانای اسرار)
@allamezarabadi
" تعبیر خواب "
حضرت استاد حاج #شیخ_جعفر_ناصری (دام ظله الشریف) :
حضرت یوسف علیهالسلام عالِم به تأویل و تفسیر و تعبیر خواب بودند. آن شخص در زندان به حضرت یوسف علیه السلام میگوید: إِنِّی أَرانی أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسی خُبْزا” (من در خواب دیدم که بر بالاى سر خود طبق نانى مىبرم. سوره یوسف، آیه 36.)آن حضرت، خواب او را به اعدامکردن آن شخص تعبیر میکند. اگر کسی به تأویل احادیث یا علم تعبیر خواب آشنا باشد، از این آیهی «إِنِّی أَرانی أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسی خُبْزا” ، تمام زوایای شخصیّتی خواببیننده را میتواند بفهمد. اینکه شغل او چه بوده است و چرا گندم در خواب ندیده است و خیلی مسائل دیگر را میشود فهمید؛ چون این مقدار که خواببیننده بیان کرده، حاصل فکر و محیطی بوده که در آن زندگی میکرده است؛ به همین خاطر خواببیننده زمانی که خواب خود را تعریف میکند، در حقیقت، تمام شخصیّت خود را بیان میکند.
#نکات_مهم
کانال عرفانی (دانای اسرار)
@allamezarabadi
"عزت نفس شیعه ...."
حضرت امام صادق " سلام الله علیه " :
شیعه ما، کسی است که اگر از گرسنگی هم بمیرد، از مخالفان ما، چیزی نخواهد خواست.
وسائل الشیعه، ج۶، ص۳۰۹ ، حدیث۱۵.
#حدیث_روز
#عرفان_ماثور
#عرفان_اهلبیت
کانال عرفانی (دانای اسرار)
@allamezarabadi
" آب گرفتگی قبر مطهر حضرت رقیه سلام الله علیها "
مرحوم آیت الله حاج میرزا هاشم خراسانی، در کتاب منتخب التواریخ مینویسد:
سیّد ابراهیم دمشقی، سه دختر داشت و اولاد ذکور نداشتند. شبی دختر بزرگ ایشان، جناب رقیه بنت الحسین (ع) را در خواب دید که فرمود:
«به پدرت بگو به والی بگوید میان قبر و لحد من آب افتاده و بدن من در اذیّت است، بیایید و قبر و لحد من را تعمیر کنید.» دخترش به عرض سیّد رساند و سیّد از ترس حضرات اهل تسنن به خواب ترتیب اثر نداد. شب دوم دختر دوم و شب سوم دختر سوم، بدون ترتیب اثر تا شب چهارم خود سیّد این ماجرا را در خواب دید. بنابراین صبح روز بعد، سیّد نزد والی شام رفت، والی با علما و صلحای شام پس از غسل و پوشیدن لباسهای نظیف و پس از نبش قبر توسط همین سیّد سه روز مشغول به تعمیر قبر شدند.
سیّد در طول این سه روز فقط در اوقات نماز این بدن مطهره را که کفن آن سالم بود در مکان نظیفی میگذاشت و پس از نماز دوباره او را در بغل میگرفت وگریه میکرد و از کرامت حضرت رقیه (س) این بود که سید ابراهیم در این سه روز نه احتیاج به آب و غذا پیدا کرد و نه محتاج به تجدید وضو شد، و مدتی بعد صاحب فرزند پسری شد.
#حکایات
کانال عرفانی (دانای اسرار)
@allamezarabadi