خارج فقه درس 33 شلبه ششم اسفند 1401 شمسی
(وجه سوم): تعبير امام (ع) در مقام جواب به قولش: «ما يجب الزكاة في مثله ففيه الخمس» دلالت میکند که اعتبار به بلوغ نصاب زكات است و اینکه این نصاب تمام موضوع برای حكم است، از اینرو در باب معدن نیز احتمال دادیم كه اعتبار به این نصاب است و قول امام (ع): «عشرين دينارا» به عنوان مثال است.
(وجه چهارم): این است که اگر حکم به عرف القا بشود از اینکه معدن یا كنز اگر به مقدار نصاب زكات و مماثل آن باشد در آن خمس واجب میشود و توجه پیدا میکند که نصاب زكات در طلا بیست دينار و در نقره دویست درهم است و معدن یا كنز ممكن است از جنس طلا و نقره و ممكن است از غیر آن دو باشد، در این میان انچه قهرا به ذهنش انسباق پیدا میکند اعتبار طلا به مثلش و اعتبار نقره به مثلش و غير این دو به یکی از این دو است.
بما براین قهرا مراد از مماثلت مماثلت اجمالی جامع بين حقيقت آنها – چنانکه در نقدين است - و حكميه – چنانکه در غير آن دو است – میباشد.
در هر حال – چنانکه مخفی نیست - اظهر وجوه وجه چهارم و احوط آنها وجه سوم است، و اما وجه اول و دوم اضعف وجوه هستند، مخصوصا وجه دوم، بلکه این وجه [دومی] احتمال محض است.
حکم دعوای مالک و مستأجر در کنز
مسألة 14): لو وجد الكنز في ارض مستأجرة او مستعارة وجب تعريفهما و تعريف المالك ايضا |1| .
|1| شرح: این مسأله در كلمات قدما به نحو دیگر عنوان شده است، در کتاب «الخلاف» آمده است: «اذا وجد ركازا في دار استأجرها فاختلف المكتري و المالك فادعي كل واحد منهما انه له كان القول قول المكتري مع يمينه و به قال الشافعي و قال المزني القول قول المالك، دليلنا ان الظاهر انه للمكتري لان المالك لا يكري دارا و له فيها دفين» [الخلاف ج 2: 123 مساله 151] و در المبسوط گفته است: «اذا وجد في دار استأجرها ركاز فاختلف المكري و المكتري في الملك كان القول قول المالك لان الظاهر انه ملكه» [المبسوط ج 1: 237] مسألة در کتاب «شرائع» نیز به همینگونه عنوان گردید. [شرائع الاسلام ج1: 181].
برای تقديم قول مالك به اصالت يدش و فرعيت يد مستأجر استدلال شد، نظير يد موكل و وكيل، بلکه خود »ید» نسبت به رقبه عين مستأجره.
و در کتاب «مسالك» آمده است: «ان الاصح تقديم قول المستأجر لانه صاحب اليد حقيقة». [شهید ثانی، مسالک الافهام ج 1 ص 468].
و اقوي تفصيل بين مقامات و انحاء سلطات است، پس يد اقوی بر غير خود مقدم میشود، چنانکه قول [در مورد دعوا در مورد حیوان] راكب دابه بر قائد آن مقدم میشود.
در هر حال مسأله عنوان شده در كلمات اصحاب صورت «فعلیت پیدا کردن يد مستأجر یا ید مستعير است».
و اما آنچه در متن [عروه] آمده مقتضایش این است که یابنده كنز شخص ثالث باشد و حكم شده است که اگر آن دو [مستأجر و اجیر] آن را از خود نفی کردند کنز برای او [سومی] است، و اطلاق عبارت آن صورت را که یابنده کنر دارای يد غاصبه باشد و یا به طور کلی غير ذی يد و – مثلا - عامل یکی از آن دو در خانه باشد را شامل شود، در حالی که وجهی برای تعلق كنز به آن دو وجود ندارد، زیرا کنز نزد عرف از توابع ملك است نظير معدن و آبی که از آن میجوشد، زیرا استخراج و تصاحب آن آب برای غير مالك جایز نیست.
اشکال: سببی که مملك عين از جنس إحياء یا شراء یا مانند این دو است به اصل خانه تعلق گرفته است، نه به آنچه از معادن و مياه و كنوز که در آن وجود دارد.
پاسخ: آری، ولی اینها نیز نزد عرف به تبع خانه مورد تملک قرار میگیرند، چون جزئی از خانه هستند و لا اقل این است که صاحب خانه اولي به اینها از دیگران است، [شیخ طوسی (ره)] در کتاب «الخلاف» گفته است: «اذا وجد ركازا في ملك مسلم او ذمي في دار الاسلام لا يتعرض له اجماعا و ان كان في دار الحرب فهو ركاز ...». [الخلاف 2: 123 مساله 150] و ظاهر این عبارت بيان حكم وضعي است و اینکه متعرض آن مالک آن نمیشود، نه اینکه فقط در مقام بیان حکم تكليفي باشد تا اینکه گقته شود: اگر از روی نسيان یا عصيان متعرض آن شود ملك او میشود، گرچه ظاهر كلام شيخ انصاري (قده) در کتاب خمسش تملك یابنده آن بر آن است. [کتاب الخمس ضمن تراث شیخ اعظم 11: 54].
معارف تشیع
پاسخ به شبهه علم غیب امامامان معصوم علیهم السلام (این پاسخ شامگاه جمعه پنجم اسفند 1401 در یک گروه ت
دفاع اقای ترکاشوند:
با سلام و سپاس
قرآن بارها به نفی غیبدانیِ اولیا پرداخته و البته وحی را اگر غیب بدانیم طبیعتا به اذن و خواست خدا بوده و استثنا است.
در آیات مورد استناد عبارتی در وجود غیبدانی نبود.
باز تکرار میکنم که اگر امامانمان غیب میدانستند حال و روزشان آن نبود و میتوانستند با فرصت غیبدانی به قدرت و حکومت برسند و علوم الهی خود را بسیار راحت در اختیار عموم مردم قرار دهند و جلوی شقه شدن جامعه و به وجود آمدن دستجات دینی را بگیرند
پاسخ باقریان:
سلام
جناب ترکاشوند
به همه این اشکالاتت پاسخ دادم
گویا مطالعه نفرمودی و همچنان بر ادعایت اصرار داری
تکرار فایده ندارد برای کسی که نخواهد دلیل را بپذیرد
آیات قرآن و سخن علی ع را را اوردم که انبیا و علی ع با اذن خدا اگاه به غیوبات بودند
فقط چسبیدید به آیات نفی مطلق علم غیب از غیر خدا در حالی که با توجه به آیات دیگر مقصود نفی علم ذاتی به غیب است
اما حال روز ائمه ر هم توضیج دادم علم غیب برای استفاده شخصیشان نبود
در علم غیب بهره برداری شخصی نیست مگر جعت عامه پیدا کند
اینها همه را توضیح دادم قبلا ولی دوباره مصادره به مطلوب فرمودی
ضمنا فرمایش شما و حوابم را در کانال معارف تلگرام و ایتا و در تعدادی از گروه ها گذاشتم تا دیگران نیز داوری کنند
جنابعالی که در کانال بازنگر فقط حرف خودت را میگذاری بدون جواب دیگران
ضمنا ادله نقلیه دال بر علم غیب غیر خدا با اذن خدا بیش از ان است که در پاسخم اوردم ولی فضای مجازی گنجایش آن را ندارد
مانده است یک اشکال جدید که فرمودی (میتوانستند با فرصت غیبدانی به قدرت و حکومت برسند و علوم الهی خود را بسیار راحت در اختیار عموم مردم قرار دهند و جلوی شقه شدن جامعه و به وجود آمدن دستجات دینی را بگیرند)
پاسخ: (اولا) علم غیب غیر از قدرت فیزیکی است آنان میتوانستند از راه زور و با تعدادی اندک و با ترور و ماند ان مانند کودتاچیان به قئرت برسند ولی بنای رهبران حق بر این نبود
بلکه بنای آنان این بود که اگر زمینه مردمی داشتند و مردم پذیرا شدند و به سوی انان آمدند حکومت را بپذیرند و الا وظیفه نداشتند از هر طریقی به حکومت برسند در روایت پیامبر ص: علی به کعبه تشبیه شد که مردم وظیفه دارند به سوی او بیایند نه اینکه او از برای گرفتن رهبری جامعه به سوی آنان برود.
ثانیا: اشکال شما بر خدا هم وارد میشود که اگر خواهان اصلاح جامعه بود و علم غیب مطلق هم دارد چرا حال و روز پیروان خدا به این گونه است چرا خدا در میان مردم رنگ ندارد؟!! چرا خدا از علم غیب خود استفاده نکرد و جلوی این همه اختلافات ادیان و فرقه ها را نگرفت؟!!!
❤️فضائل امام سجاد علیهالسلام در منابع اهل سنت❤️
✍️ابن کثیر دمشقی عالم اهل سنت:
🔺عده ای از مردم زندگی می کردند و نمی دانستند که زندگی شان از کجا تامین می شود.
👈چون علی بن الحسین از دنیا رفت، آنچه شبانگاهان به ایشان می رسید، قطع شد.
👈و فهمیدند او بود که آن چیزها را برایشان می آورد.
🔺هنگام غسل بر پشت حضرت آثار کبودی دیده می شد.
👈پرسیدند: این چیست؟
👈گفتند: اثر کیسه های آرد است که حضرت شبها بر پشت حمل کرده و خود برای فقرا می بردند.
📚البدایة و النهایة، ج ۹، ص ۲۸۲.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از چیزهای کوچک زندگی لذت ببرید،
در غیر این صورت، یک روز بر می گردید
و می فهمید که اونها بزرگترین
داراییتون بودند
سلام
صبح یکشنبه تون بخیر❤️
🗓 تقویم شیعه:
☀️ امروز:
شمسی: یکشنبه - ۰۷ اسفند ۱۴۰۱
میلادی: Sunday - 26 February 2023
قمری: الأحد، 5 شعبان 1444
🗞 وقایع مهم امروز:
🔹ولادت حضرت سجاد علیه السلام، 38ه-ق
📆 وقایع روزهای آینده:
▪️6 روز تا ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
▪️10 روز تا ولادت حضرت صاحب الزمان (عج)
▪️26 روز تا آغاز ماه مبارک رمضان
▪️35 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام
▪️40 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
🔸انسان مسئول:
💥الإمامُ زينُ العابدينَ عليه السلام ـ
كانَ يقول :
🔸 ابنَ آدَمَ ، لا تَزالُ بِخَيرٍ
🔸 ما كانَ لكَ واعِظٌ مِن نَفسِكَ ،
🔸و ما كانَتِ المُحاسَبَةُ مِن هَمِّكَ ،
🔸و ما كانَ الخَوفُ لَكَ شِعارا ، و الحُزنُ لَكَ دِثارا .
🔸ابنَ آدمَ ، إنّكَ مَيِّتٌ وَ مبعوثٌ و مَوقوفٌ بَينَ يَدَيِ اللّه ِ عَزَّ و جلَّ
و مَسؤولٌ
🔸 فأعِدَّ جَوابا .
💥امام زين العابدين عليه السلام ـ بارها ـ مى فرمود:
🔸 اى فرزند آدم! تا زمانى كه واعظى درونى دارى و به محاسبه نفْس اهتمام مى ورزى
🔸و ترسْ جامه زيرين تو باشد و اندوهْ بالاپوشَت ، پيوسته در خير و صلاح خواهى بود.
🔸 اى فرزند آدم! تو مى ميرى و برانگيخته مى شوى؛
🔸و نيز در برابر خداوند عزّ و جلّ نگه داشته مى شوى و بازخواست مى شوى؛
🔸 پس جوابى آماده كن.۱
--------------------
۱-الأمالي للطوسي: 115/176.
عارفی 40 شبانه روز چله گرفته بود تا خدا را زیارت کند
تمام روزها روزه بود.
در حال اعتکاف.
از خلق الله بریده بود.
صبح به صیام و شب به قیام.
زاری و تضرع به درگاه او
شب 36 ام ندایی در خود شنید که می گفت: ساعت 6 بعد از ظهر، بازار مسگران، دکان فلان مسگر برو خدا را ز یارت خواهی کرد
عارف از ساعت 5 در بازار مسگران حاضر شد و در کوچه های بازار از پی دکان می گشت...
میگوید: پیرزنی را دیدم دیگ مسی به دست داشت و به مسگران نشان می داد، قصد فروش آنرا داشت...
به هر مسگری نشان می داد، وزن می کرد و می گفت: 4 ریال و 20 شاهی
پیرزن می گفت: نمیشه 6ریال بخرید؟
مسگران می گفتند: خیر مادر، برای ما بیش از این مبلغ نمی صرفد. پیرزن دیگ را روی سر نهاده و در بازار می چرخید و همه همین قیمت را می دادند.
بالاخره به مسگری رسید که دکان مورد نظر من بود. مسگر به کار خود مشغول بود که پیرزن گفت: این دیگ را برای فروش آوردم به 6 ریال می فروشم، خرید دارید؟
مسگر پرسید چرا به 6 ریال؟؟؟
پیر زن سفره دل خود را باز کرد و گفت: پسری مریض دارم، دکتر نسخه ای برای او نوشته است که پول آن 6 ریال می شود!
مسگر دیگ را گرفت و گفت: این دیگ سالم و بسیار قیمتی است. حیف است بفروشی،
امّا اگر اصرار داری من آنرا به 25 ریال می خرم!!!
پیر زن گفت: مرا مسخره می کنی؟!!!
مسگر گفت: ابدا"
دیگ را گرفت و 25 ریال در دست پیرزن گذاشت!!!
پیرزن که شدیدا متعجب شده بود؛ دعا کنان دکان مسگر را ترک کرد و دوان دوان راهی خانه خود شد.
من که ناظر ماجرا بودم
و وقت ملاقات فراموشم شده بود، در دکان مسگر خزیدم و گفتم: عمو انگار تو کاسبی بلد نیستی؟!!! اکثر مسگران بازار این دیگ را وزن کردند و بیش از 4 ریال و 20 شاهی ندادند
آنگاه تو به 25 ریال می خری؟!!!
مسگر پیر گفت: من دیگ نخریدم!!!
من پول دادم نسخه فرزندش را بخرد، پول دادم یک هفته از فرزندش نگهداری کند، پول دادم بقیه وسایل خانه اش را نفروشد، من دیگ نخریدم...
از حرفی که زدم بسیار شرمسار شدم در فکر فرو رفته بودم که ندایی با صدای بلند گفت: با چله گرفتن و عبادت کردن کسی به زیارت ما نخواهد آمد!!! دست افتاده ای را بگیر و بلند کن، ما خود به زیارت تو خواهیم آمد!
گر دست فتاده ای بگیری... مردی
محقق و ادیب معروف مسيحى جورج جرداق در كتاب خود به نام «الامام علي صوت العدالة الانسانية» در عظمت عهدنامه جناب #مالک_اشتر مىنويسد:
«بسيار مشكل است كه انسان اختلافى در ميان اين عهدنامه و اعلاميّه جهانى حقوق بشر بيابد، بلكه تمام نكات اساسى موجود در اين اعلاميه در عهدنامه امام عليه السلام ديده مىشود. اضافه بر اين در عهدنامه امام چيزى است كه در اعلاميه جهانى حقوق بشر نيست و آن عواطف عميق انسانى است كه بر تمام اين نامه سايه افكنده است.»
خارج فقخ کتاب خمس درس 34 یکشنبه
متن: «فان نفياه كلاهما كان له |1| و عليه الخمس و ان ادعاه احدهما اعطي بلا بينة و ان ادعاه كل منهما ففي تقديم قول المالك وجه لقوة يده و الاوجه الاختلاف بحسب المقامات في قوة احدي اليدين».
|1| شرح: اشكال در این باره پیش از این بیان شد، و این تنها در صورتی صحیح است که ملك منتقل شده و مستأجر و مالك سابق و اسبق در همه طبقات تعلق کنز به خود را نفی کنند، و الا اگر شخص سوم غاصب یا عامل یا مانند این دو باشد احتمال تعلق كنز به مالك خانه جدا قوی است، زیرا کنز نزد عرف از توابع ملك خانه است، زیرا این احتمال وجود دارد که كنوز نیز مثل معادن باشد، و پیش از این بیان شد که معادن از انفال است و احياء مستقل دارد، بنا براین کسی که آن را بیابد گویا آن را إحيا کرده است، پس با اذن امام یا حاکم مالك آن میشود، و احياء زمین خانه و یا باغ احياء معادن موجود در آن شمرده نمیشود تا اینکه تابع آن باشد، آری از جهت تكليفی داخل شدن در خانه دیگری بدون اذن جایز نیست، ولی اگر با اذن و یا از روی عصيان داخل شد و معدن یا گنجی را یافت او احق به آن است، رجوع نمایید به انچه ما در باب معادن (مسأله 8) ذکر کردیم.
متن: مسألة 15: «لو علم الواجد انه لمسلم موجود هو او وارثه في عصره مجهول ففي اجراء حكم الكنز او حكم مجهول المالك عليه وجهان |1| و لو علم انه كان ملكا لمسلم قديم فالظاهر جريان حكم الكنز عليه».
|1| شرح: در این مسأله پیش از این بیان شد که با وجود آثار قدمت حكم كنز که تخميس و تملك بقيه باشد در آن جاری میشود، گرچه علم داشته باشد که برای یک مسلمانی است و وجود وارث او را احتمال بدهد.
اما اگر علم پیدا کند که جدیدا دفن شده و مالك مسلمانش آن را فراموش کرده و یا توانایی گرفتن آن را ندارد، موجهتر اجرای حكم مجهول المالك بر آن است، زیرا ادله كنز از مثل آن انصراف دارد.
و اما تمسك به موثقه اسحاق بن عمار برای ان که در آن آمده است: قال سألت ابا ابراهيم (ع) عن رجل نزل في بعض بيوت مكة فوجد فيه نحوا من سبعين درهما مدفونة فلم تزل معه و لم يذكرها حتي قدم الكوفة كيف يصنع؟ قال: «يسأل عنها اهل المنزل لعلهم يعرفونها» قلت: فان لم يعرفوها؟ قال «يتصدق بهت»{الوسائل 25: 448، کتاب اللقطه، ابواب اللقطه، باب 5، حديث 3].
اشکال بر آن این است که پیش از این اشكال در ارتباط موثقه مذکور به باب كنز بیان شد، زیرا عادت حکم میکند به اینکه کسی که در بعضی از بيوت مكه برای حج و زيارت فرود میآید در عروق و اعماق زمین کاوش نمیکند، پس دراهم به گونهای ذخیره نشده است که كنز بر آن صدق کند.
حکم گنجهای متعدد
متن: مسألة 16: «الكنوز المتعددة لكل واحد حكم نفسه في بلوغ النصاب و عدمه |1| فلو لم يكن آحادها بحد النصاب و بلغت بالضم لم يجب فيها الخمس، نعم المال الواحد المدفون في مكان واحد في ظروف متعددة يضم بعضه الي بعض فانه يعد كنزا واحدا و ان تعدد جنسها».
[1] شرح: نظير این مسأله در باب معدن بیان شد و آن فرع چهارم از فروع چهارگانه بود، رجوع کنید. و ملخصش این است: ممكن است گفته شود: در نظر عرف وحدت در موضوع اعتبار دارد، بنا براین هر كنزی موضوع مستقل شمرده میشود، چنانکه ممكن است گفته شود: موضوع خود كنز مركوز در زمین نیست، بلکه موضوع استغنام كنزي در مقابل استغنام تجاري و معدني و مانند این دو است، مگر نمیبینی تطبيق پیامبر (ص) آيه خمس بر كنز در قصه تخميس عبدالمطلب آن كنزی را که آن را یافته بود؟ {الوسائل خ: 496، کتاب الخمس، ابواب ما يجب فيه الخمس، باب 5، حديث 3]. از این تطبیق دانسته میشود که موضوع استفاده و استغنام كذائي است، پس اگر شحص سرمایهای داشته باشد و آن را در استخراج معادن متعدد یا كنوز متعدد صرف نماید گرچه نزدیک هم نباشند بر عمل او استغنام واحد صدق میکند، نظير ضمیمه کردن محصول دو مزرعه در باب زكات اگر مجموع آن دو به حد نصاب برسد.
بنا براین احوط با ملاحظه آنچه ذكر کردیم ضمیمه کردن است. آری، در صورت فاصله زماني استغنام به طوری که دو استغنام مستقل شمرده شوند نباید یکی از آن دو به دیگری ضمیمخه شود.
متن: مسألة 17: «في الكنز الواحد لا يعتبر الاخراج دفعة بمقدار النصاب فلو كان مجموع الدفعات بقدر النصاب وجب الخمس و ان لم يكن كل واحد منها بقدره»[1].
|1| شرح: نظير این مسأله در باب معدن بیان شد و آن فرع اول از فروع چهارگانه بود، پس رجوع نمایید، سخن در اینجا همان سخن در آنجا است.