eitaa logo
مباحث
1.8هزار دنبال‌کننده
43.1هزار عکس
39.9هزار ویدیو
1.9هزار فایل
﷽ 🗒 عناوین مباحِث ◈ قرار روزانه ــــــــــــ ❒ قرآن کریم ؛ @Nafaahat | @ye_ayeh ❒ نهج البلاغه ؛ @nahj_olbalaghe ❒ صحیفه سجادیه ؛ @ghararemotalee ⚠️ برای تقویت کانال، مطالب را با آدرس منتشر کنید. 📨 دریافت نظرات: 📩 @ali_Shamabadi
مشاهده در ایتا
دانلود
15.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| ⁉️ داستان کربلا دروغی بیش نیست تا کاسبی کنند؟! 🎙 استاد محمدی شاهرودی 📎 📎 📎 علیه السلام 📎 @ostadmohamadi
هدایت شده از مباحث
Mohammad Hossein PouyanfarMohammad Hossein Pouyanfar - Hossein Jan.mp3
زمان: حجم: 5.31M
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ ‌ @Fanous خـداحافظ ای بـرادر زینب...💔 علیه السلام 🚩 @Mabaheeth
99 - گریه شیر در عزای حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) و نیز نقل کردند از عالم بزرگوار جناب حاج سید محمد رضوی کشمیری فرزند مرحوم آقا سید مرتضی کشمیری که فرمود در کشمیر به دامنه کوهی، حسینیه ای است و اطراف آن طوری است که می توان از بیرون داخل آن را دید و پشت بام آن جهت روشنایی و هوا، مقداری باز است و هر ساله ایام در آن اقامه عزای علیه السّلام می شود و جمعی از شیعیان جمع می شوند و می کنند و از شب اول محرم از بیشه نزدیک شیری می آید می رود پشت بام حسینیه و سرش را از همان روزنه داخل می کند و عزاداران را می نگرد و قطرات اشک پشت سر هم می ریزد تا هر شب به همین کیفیت ادامه می دهد و پس از پایان مجلس می رود. و فرمود در این قریه، اول محرم هیچ وقت مشتبه و مورد اختلاف نمی شود و با آمدن شیر معلوم می شود شب اول عاشواری حسینی علیه الصلوه و السلام است . ظهور آثار حزن از بعضی حیوانات در عاشواری حسینی علیه السّلام مکرر واقع شده و از موثقین نقل گردیده و در اینجا برای زیادتی خواننده عزیز تنها یک داستان عجیب از کتاب کلمه طیبه نوری نقل می شود: عالم جلیل و کامل نبیل صاحب کرامات باهره و مقامات ظاهره، آخوند ملا زین العابدین سلماسی (اعلی اللّه مقامه) فرمود : چون از سفر علیه السّلام مراجعت کردیم، عبور ما به کوه الوند افتاد که در نزدیکی همدان واقع شده است؛ پس در آنجا فرود آمدیم و موسم بهار بود؛ پس همراهان مشغول خیمه⛺زدن شدند و من نظر می کردم به دامنه کوه 🗻 ناگاه چشمم افتاد به چیز سفیدی چون تأمل کردم پیرمرد محاسن سفیدی را دیدم که عمامه کوچکی بر سر داشت و بر سکویی نشسته که قریب به چهار ذرع ارتفاع داشت و بر دور آن سنگهای بزرگی چیده که بجز سر چیزی از او نمایان نبود؛ پس نزدیک او رفتم و سلام کردم و مهربانی نمودم؛ پس به من انس گرفت و از جای خود فرود آمد و مرا از حال خود خبر داد که از گروه ضالّه نیست که به جهت بیرون رفتن از عمده تکالیف، اسمهای مختلفه بر خود گذاشته اند و به اشکال عجیبه بیرون می آیند بلکه برای او دارای اهل و اولاد بوده و پس از تمشیت امور ایشان برای فراغت در عبادت از آنها عزلت اختیار کرده و در نزد او بود رساله های عملیه از علمای آن عصر و هیجده سال است که در آنجا بود. و از جمله عجایبی که دیده بود پس از استفسار از آنها گفت اول آمدن من به اینجا بود، چون پنج ماه و چیزی گذشت شبی مشغول مغرب بودم ناگاه صدای ولوله عظیمی آمد و آوازهای غریبی شنیدم ؛ پس ترسیدم و نماز را تخفیف دادم و نظر نمودم در این دشت. دیدم بیابان پر شده از حیوانات و روی به من می آیند، اضطراب و خوفم زیاد شد و از آن اجتماع تعجب کردم چون دیدم در ایشان حیوانات مختلفه و متضاده اند چون شیر و آهو و گاو کوهی و پلنگ و گرگ با هم مختلطند و به صداهای غریبی صیحه می زنند؛ پس در این محل دور من جمع شدند و سرهای خود را به سوی من بلند نموده فریاد می کردند! با خود گفتم دور است که سبب اجتماع این وحوش و درندگان که با هم دشمنند برای دریدن من باشد در حالی که خود را نمی درند؛ این نیست مگر برای امری بزرگ و حادثه ای عجیب . چون تأمل کردم به خاطرم آمد که امشب شب عاشوراست و این فریاد و فغان و اجتماع و نوحه گری برای حضرت است چون مطمئن شدم، عمامه از سر برداشتم و بر سر خود زدم. خود را از این مکان انداختم و می گفتم حسین حسین ، شهید حسین وامثال این کلمات . پس حیوانات در وسط خود جایی برایم خالی کردند و دور مرا حلقه گرفتند پس بعضی سر بر زمین می زدند و بعضی خود را در خاک می انداختند و به همین نحو بودیم تا فجر طالع شد؛ پس آنها که وحشی تر از همه بودند رفتند و به همین ترتیب می رفتند تا همه متفرق شدند و از آن سال تا به حال که مدت هیجده سال است این عادت ایشان است حتی اینکه گاهی عاشورا بر من مشتبه می شود پس از اجتماع آنها در این محل بر من ظاهر می گردد آنگاه عابد برخاست و خمیری کرد و آتش افروخت که دو قرص نان برای افطاری و سحری خود تدارک کند. از او خواهش کردم فردا میهمان من باشد که طبخی کنم و برایش بیاورم. گفت: روزیِ فردا را دارم اگر فردا را چیزی نرسید روز بعد مهمان تو می باشم چون شب شد به همراهان خود گفتم طعامی نیکو بسازید به جهت مهمان عزیزی که سالهاست مطبوخی نخورده. پس شب مهیا شدند و صبح از برنج طبخی نمودند و من روی سجاده ام نشسته مشغول تعقیب بودم، نزدیک طلوع آفتاب ☀️ مردی را دیدم که به شتاب بر کوه بالا می رود، ترسیدم و به خادم خود که (جعفر ) نام داشت گفتم او را نزد من آور پس او را آواز داد که بیاید، گفت تشنه ام آبی به من رسان. چون به نزد عابد رفتم آنگاه می آیم به نزد شما. چون نزد عابد رفت و چیزی به او داد و عابد از او بگرفت، برگشت به سوی ما و سلام کرد و نشست ...
101 - کرامت حرّ شهید و نیز جناب مولوی مزبور نقل کردند بنده 23 سال قبل در بودم و به مرض تب مزمن و اختلال حواس مبتلا بودم. رفقا مرا برای تفریح و تغییر هوا به سمت قبر جناب(حر شهید) بردند. در حرم حرّ بودم و قدرت ایستادن نداشتم، نشسته زیارت مختصری خواندم. در این اثناء دیدم زن عربی بیابانی وارد شد و نزدیک ضریح نشست و انگشت خود را در حلقه ضریح گذارد و این دعا را خواند : ( یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ مَوْلانَا الْحُسَیْنِ علیه السّلام اکْشِفْ لَنَا الْکُرَبَ الْعِظامَ بِحَقِّ مَوْلانَا اَلْحُسَیْنِ علیه السلام ) . پس انگشت خود را برمی داشت و در حلقه متصل به آن گذاشته و آن ذکر را می خواند و همینطور می خواند و دور می زد، دور پنجم یا ششم او بود که من هم آن جمله را حفظ کردم، چون توانائی ایستادن نداشتم که از بالا شروع کنم خود را کِشان کِشان به ضریح رسانده و انگشتم را به حلقه پایین ضریح گذاشتم و همان جمله را خواندم و بعد در حلقه دیگر و چون در حلقه سوم مشغول خواندن شدم، گرمی مختصری از داخل ضریح به انگشتانم رسید، به طوری که به داخل بدن و تمام رگهای بدنم سرایت کرد مانند دوای آمپولی که تزریق می کنند، حس کردم می توانم برخیزم؛ پس برخاستم و بقیه حلقه ها را ایستاده خواندم و بکلی آن مرض برطرف گردید و دیگر اثری از آن پیدا نشد . چون بعضی در مقام جناب حر بن یزید ریاحی در شک هستند و گویند چون آن جناب کسی بود که راه را بر علیه السّلام بست و مانع شد از برگشتن آقا به مدینه، برای دفع این و دانستن مقام آن جناب تذکر داده می شود که جناب حرّ ، مردی شریف و بزرگوار و صاحب ریاست در کوفه بود و آمدنش جلو حضرت (علیه السلام) برای حفظ ریاستش و به امید اینکه کار به مسالمت می گذرد. و اما جنگ با آن حضرت و کشتن امام علیه السّلام چیزی بود که حر تصوّر آن را نمی کرد و آن را باور نمی داشت و چنانچه خودش فرمود اگر واقعه و اقدام به کشتن امام علیه السّلام را می دانست هیچگاه اقدام به چنین خطائی نمی کرد و چون پیشنهادهای امام علیه السّلام را شنید که از آن جمله این بود بگذارند تا آقا با باقیمانده اهل بیت (علیهم السلام) از عراق خارج شود و ابن سعد هیچیک را نپذیرفت، جناب حر آمد نزد عمر بن سعد و گفت آیا می خواهی با حسین (علیه‌السلام) جنگ کنی؟ گفت : آری جنگی که آسانترِ آن، بریدن سرها از بدن و جدا شدن دستهاست ! حرّ فرمود : آیا این خواسته های حسین (علیه‌السلام) را هیچیک نمی پذیری تا اینکه کار به مسالمت و صلح تمام شود. عمر سعد گفت: ابن زیاد راضی نمی شود. حرّ با خشم و دل شکسته برگشت؛ پس به بهانه آب دادن به اسبِ خود از لشکر کناره گرفت و اندک اندک به لشکرگاه حسین علیه السّلام نزدیک می شد. مهاجر بن اوس با وی گفت چه اراده داری، مگر می خواهی حمله کنی؟ حر او را نداد و لرزش او را گرفت. مهاجر گفت : ای حر ! کار تو ما را به شک انداخته به خدا قسم ! در هیچ جنگی ما این حال را از تو ندیدیم و اگر از من می پرسیدند شجاعترین اهل کوفه کیست، غیر تو را نام نمی بردم، این لرزیدن تو از چیست ؟ حر گفت : به خدا خود را میان و دوزخ می بینم ! به خدا قسم جز بهشت را اختیار نخواهم کرد اگر چه پاره پاره شوم و به آتش سوخته گردم؛ پس اسب خود را به جانب حسین علیه السّلام دوانید و سپر را واژگون کرد و دو دست بر سر گذاشت و سر به آسمان گفت : خدایا ! به سوی تو می کنم از کردار ناروایم که دل اولیای تو و اولاد دختر پیغمبر تو را آزردم و چون با این حالت عجز به امام علیه السّلام رسید سلام کرد و خود را بر خاک اندخت و سر بر قدم نهاد. امام علیه السّلام فرمود سر بردار تو کیستی ( معلوم می شود از شدت شرمساری صورت خود را پوشیده بود ) عرض کرد پدر و مادرم فدایت باد! منم ( حُرّ بن یزید ) من آن کَس هستم که تو را مانع شدم از برگشتن به مدینه و بر تو سخت گرفتم تا در این مکان هم بر تو تنگ گرفتم ، به خدا قسم ! گمان نمی بردم که خواسته های تو را رد می کنند و آماده کشتن تو می شوند . آیا توبه من پذیرفته نیست؟ امام علیه السّلام فرمود : آری خدا توبه پذیر است، توبه ات را می پذیرد و می آمرزدت؛ سپس عرض کرد گاهی که از کوفه خارج شدم ، ناگاه ندایی به گوشم رسید که گفت ای حر ! بشارت باد تو را به بهشت ( البته این بشارت به اعتبار آخر کار او بوده است ) من با خود گفتم این هرگز بشارت نخواهد بود من به جنگ پسر پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله می روم بشارت معنا ندارد، اکنون فهمیدم که آن بشارت صحیح است. امام علیه السّلام فرمود آن بشارت دهنده برادرم علیه السّلام بود که تو را بشارت داد. به تحقیق که اجر و خیر را نایل شدی .
📗 کتاب «آیات قرآنی در کلام و نهضت حسینی» ✍️ حمید مروجی طبسی با استفاده از آیاتی که حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) در مسیر حرکتشان بدان ها برای نهضت بزرگ الهی استناد جستند، می توان علاوه بر تبیین درست این حرکت بزرگ، مردم را به پیوند بین این دو امانت و راهبر جاوید الهی رهنمون ساخت و آنها را در کنار ابراز ارادت به ساحت نورانی اهل بیت (علیهم‌السلام) با کلام نورانی حضرت حق مأنوس نمود. با این نگاه و هدف، مجموعه آیات مورد استفاده از سوی حضرت (علیه السلام) در طول مسیر نهضت برای ، با مراجعه به اسناد معتبر در این کتاب جمع آوری و تدوین گردیده است تا دستمایه‌ای ارزشمند برای مبلغان و خطبا و علاقمندان باشد و مورد استفاده قرار گیرد. 📌 ویژه‌نامه نامه اربعین در سراج اندیشه: yun.ir/saoteg 👇دریافت فایل PDF کتاب
هدایت شده از مباحث
┄┅═✧ا﷽ا✧═┅┄ 🔍 فهرستی از مباحث کانال و دسترسی سریع تر به مطالب ┈┄┅═✾ ✾═┅┄┈ ┅─🎧─┅ ┅─🏴─┅ علیه السلام ┅─🎙️─┅ ┅─🌷─┅ ┅─📚📖─┅ ┅─📿─┅ ┅─🌸─┅ ┅─🍯─┅ ┅─🎼 ─┅ ┅─🎤─┅ | ┅─📱─┅ ┅─ 🆔 ─┅ 🔗 به ما بپیوندید... 🌐 مباحث | فقه و احکام | تلاوت | خزائن ╚════════
: زمانه عجیبی است! برخی مردمان، امام گذشته را عاشقند، نه امام حاضر را... میدانی چرا؟؟؟ امام گذشته را هرگونه که بخواهند تفسیر میکنند!!! اما امام حاضر را باید فرمان بَرند!!! و کوفیان اینگونه  را رقم زدند...
📖 امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه كه آن را در كنار قبر پيغمبر صلى الله عليه و آله و به هنگام دفن او بيان كرد، خطاب به آن حضرت چنين عرضه مى‌دارد: «(اى رسول خدا!) صبر و شكيبايى زيباست ولى نه دربارۀ تو و بى‌تابى زشت و قبيح است ولى نه در فراق تو»؛ (و قال عليه السلام، على قبر رسول‌اللّٰه صلى الله عليه و آله ساعة دفنه: إِنّ‌ الصَّبْرَ لَجَمِيلٌ‌ إِلَّا عَنْكَ‌، وَ إِنَّ‌ الْجَزَعَ‌ لَقَبِيحٌ‌ إِلَّا عَلَيْكَ‌) ظاهر عبارت اين است كه اين كلام در واقع به صورت استثنايى از گفتار حكيمانه‌اى است كه امام پيش از اين خطاب به «اشعث بن قيس» فرموده بود و همچنين نسبت به تمام رواياتى كه دعوت به صبر و نهى از جزع مى‌كند؛ بنابراين مفهوم كلام چنين مى‌شود كه زيبايى صبر و شكيبايى نيز در بعضى از موارد استثنايى دارد و همچنين زشتى جزع و بى‌تابى. آن‌جا كه براى موارد شخصى و فردى باشد (مانند مصيبت از دست دادن فرزند و برادر و عزيزان ديگر) صبر، جميل است و جزع، قبيح؛ اما آن‌جا كه براى اهداف مهم اجتماعى باشد مانند آنچه اميرمؤمنان عليه السلام پس از رحلت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله انجام داد و همچنين بانوى اسلام فاطمۀ زهرا عليها السلام در مصيبت پدر، و بازماندگان خاندان پيغمبر صلى الله عليه و آله در مصائب و ، در اين موارد نه صبر جميل است و نه جزع قبيح؛ زيرا اهميت مقام والاى پيامبر صلى الله عليه و آله و شهداى كربلا و مانند آن را نشان مى‌دهد. البته اين‌گونه مصائب - برخلاف مصائب شخصى - بايد هرگز فراموش نشود. به همين دليل جزع، جميل مى‌شود و صبر قبيح. ولى بعضى از شارحان نهج‌البلاغه استثنا را در اين‌جا حقيقى ندانسته و آن را كنايه از عظمت مصيبت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله شمرده‌اند؛ زيرا با فقدان آن حضرت مشكلات عظيمى در جهان اسلام به وجود آمد. ╭─── │ 🌐 @Mabaheeth ╰──────────
💠 وامدار پانزدهم خرداد ▪️ در پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ هجری شمسی قیامی به پا شد که آن قیام، روشنگر انقلاب بود و رهبر انقلاب (رضوان الله علیه) آن قیام را به خوبی ترسیم کرد ـ آن کس که این قیام را به پا کرد، قیّم این قیام و مفسّر این قیام است ـ چهار رکن ۱۵ خرداد را ترسیم کرد: 1️⃣ اول آنکه زمانش بود که سخنرانی امام در عصر عاشورا زمینه این قیام را در دوازدهم محرم که پانزدهم خرداد بود فراهم کرد (این زمان). 2️⃣ زمین و مکان هم که بود یعنی مدرسه فیضیه (این دو رکن اساسی یعنی زمان و زمین و مکان عامل مهم پانزدهم خرداد شد). 3️⃣ رکن سوم نیزاین است که فرمود بنگرید که از چه گروه بودند؛ الآن که سالیان متمادی از آن می‌ گذرد و شاید کسانی از نزدیک شاهد آن صحنه نبودند ، لوح قبور شهدای پانزده خرداد را ببینید که آیا غیر مسلمان در این قیام حضور داشت یا همه مسلمان و ارادتمندان عترت طاهره بودند، هیچ غیر مسلمانی در این قیام سهمی نداشت. 4️⃣ چهارم: وقتی از لوح قبورشان فهمیدید اینها بودند، زندگی داخلی اینها را بررسی کنید که از قشر مُسرِف و مُترَف بودند یا از طبقه محروم و مستضعف. ▪️ با بررسی این اضلاع چهارگانه روشن می ‌شود که پانزده خرداد برای همیشه روز است؛ یعنی عاشورا جلوه کرد، فیضیه ظهور کرد، مسلمان ها عمل کردند و محرومین به پا خاستند؛ ما وامدار مکتب و مَدرَس و مسلمین و محرومانیم.
راجی عاشورا.mp3
زمان: حجم: 4.24M
لعن الله المُمهّدین لهم بالتّمکینِ من قِتالکم ... 🎧 | تحلیل حجت الاسلام درباره این فراز از تک تک رأی، اظهار نظر، لایک، ... را باید جواب پس بدهیم. ماجرای صفوان و کرایه شتران لباس دشمن اهل بیت علیهم‌السلام را میفروشی، بعد روضه می گیری؟! لباس دوستان اهل بیت علیهم‌السلام بپوشیم. ما را مثل دلقک فرعون ببخش! انوار نعمانیه، ج۳، ص ۳۱۰ 👕👖🎽👚 لباس و پوشش روی شخصیت آدم تأثیر دارد و منطقهم الصواب و ملبسهم الاقتصاد ... 😑 آیا نگاه کردی یا نه؟ سیاهی لشکر شدی... از خواب بیدار شد، نابینا شده بود. مدینه المعاجز، ج۴، ص۸۶ ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
2.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 رهبر انقلاب: اگر حوادث بزرگ و مهم عالم، حقایق عالم درست روایت نشود، یا مکتوم میماند یا تحریف میشود. ✏️ یک وقتی به یک بزرگی ایراد کرده بودند که شما چرا قضیه امام حسین و عاشورا و اینها را اینجور با عظمت اجرا میکنید؟ گفته بود ما از مسئله تجربه پیدا کردیم. را دیگر نمی‌گذاریم مکتوم کنید. 📲راهنمای شرکت در پویش روایت 👇 farsi.khamenei.ir/ghadir1402 ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────