eitaa logo
مباحث
1.8هزار دنبال‌کننده
42.8هزار عکس
39.5هزار ویدیو
1.9هزار فایل
﷽ 🗒 عناوین مباحِث ◈ قرار روزانه ــــــــــــ ❒ قرآن کریم ؛ @Nafaahat | @ye_ayeh ❒ نهج البلاغه ؛ @nahj_olbalaghe ❒ صحیفه سجادیه ؛ @ghararemotalee ⚠️ برای تقویت کانال، مطالب را با آدرس منتشر کنید. 📨 دریافت نظرات: 📩 @ali_Shamabadi
مشاهده در ایتا
دانلود
73 - نجات از اسیری و به روزی حلال رسیدن مرحوم آقا میرزا محمود شیرازی که چند داستان از ایشان نقل گردید فرمود شنیدم از مرحوم حاج میراز حسن ضیاءالتجار شیرازی که سالها در شیراز و اخیرا در تهران داروخانه( عمده فروشی) داشت، سالی به قصد کربلا از طریق کرمانشاه همراه قافله حرکت کردم و الاغی کرایه نمودم و اسباب و لوازم خود را بر آن گذاشته و سوار شدم تا نزدیک قزوین یک نفر پیاده همراه قافله بود. چون مرا تنها دید نزدیکم آمد و در کارهایم با من همراهی کرد و با هم غذا صرف نمودیم و با من قرار گذاشت تا کاظمین با من همکاری کند و زودتر به منزل رسیده و جای مناسبی آماده کند تا من برسم و در خوراک شریک شوم. به همین حال بود تا به کاظمین رسیدیم اسم و حالاتش را پرسیدم گفت نامم کربلائی محمد از اهالی قمشه اصفهان هستم، هفت سال قبل به قصد زیارت علیه السّلام با قافله می رفتم تا حدود استراباد، ترکمن ها قافله را غارت کردند و مرا هم همراه خود بردند و غلام خود قرار دادند روزها مرابه کار وامی داشتند و سخت ناراحت و در فشار بودم تا اینکه روزی تصمیم گرفتم هر طوری هست از دستشان فرار کنم و خود را نجات دهم. کردم که اگر خداوند مرا یاری فرمود و نجاتم داد که به وطن خود بروم از همان راه مشرّف شوم؛ پس به بهانه ای قدری از آنها دور شدم و چون شب بود و خواب بودند مرا ندیدند پس سرعت کردم تا به محلی رسیدم که یقین کردم از شرّ آنها در امانم؛ شکر خدای را به جای آورده و از همانجا به قصد کربلا آمده ام . مرحوم ضیاءالتجار گفت من عازم سامرا بودم، گفتم بیا با هم برویم و بعد با هم کربلا مشرّف می شویم، هرچه اصرار کردم نپذیرفت و گفت هرچه زودتر باید به نذرم وفا کنم. مقداری پول جلوش گرفتم و گفتم هرچه می خواهی بردار، هیچ برنداشت و چون زیاد اصرار کردم سه ریال ایرانی برداشت و رفت و دیگر او را ندیدم . هنگامی که در نجف اشرف مشرّف شدم، روزی در صحن مقدس از سمت بالای سر عبور کردم، جمعی را دیدم که دور یک نفر جمعند. چون را عقب زده نزدیک رفتم، دیدم همان کربلائی محمد قمشه ای همسفر من است و با پارچه ای، گردن خود را به شباک رواق مطهر بسته و گریه می کند و یک نفر تهرانی به او می گفت هرچه می خواهی به تو می دهم و نقداّ صد تومان حاضر شد به او بدهد قبول نکرد نزدیکش شدم گفتم رفیق از حضرت امیر علیه السّلام چه می خواهی، برخیز همراه من به منزل برویم و هرچه لازم داشته باشی به تو می دهم، قبول نکرد و گفت به این بزرگوار حاجتی دارم که جز او دیگری بر آن توانا نیست و تا نگیرم از اینجا بیرون نمی روم. چون در اصرار خود فایده ندیدم او را رها کرده رفتم . روز دیگر او را در صحن مقدس دیدم خندان و شادان، گفت دیدی حاجتم را گرفتم. پس دست در بغل نمود و حواله ای بیرون آورد و گفت از حضرت گرفتم؛ پس نقش آن را دیدم طوری است که پشت و رو ، پایین و بالای آن مساوی است و از هر طرف خوانده می شود . از او پرسیدم که حواله چیست و بر عهده کیست ؟ گفت پس از وصول آن به تو خبر می دهم، آدرس مرا در تهران گرفت و رفت . پس از چند سال، روزی در تهران وارد مغازه ام شد؛ پس از شناسائی او گله کردم و گفتم مگر نه قول دادی مرا به آن حواله ای که حضرت امیر علیه السّلام به تو عنایت فرمودند خبر دهی؟ گفت من چند مرتبه به تهران آمدم و تو به شیراز رفته بودی و الحال آمده ام تو را خبر دهم که حاجت من از آن حضرت حلالی بود که تا آخر عمرم راحت باشم و آن حضرت حواله ای به یکی از سادات محترم فرمود که قطعه زمین معینی با بذر زراعت آن را به من دهد. آن سید هم اطاعت کرد، از آن سال تا کنون از زراعت آن زمین در کمال خوشی معیشت من می گذرد و راحت هستم.
80 - برات آزادی و عنایت رضوی علیه السلام مُحبّ صادق اهل بیت (علیهم السلام) جناب حیدرآقا تهرانی نقل نمود در چند سال قبل روزی در رواق مطهر علیه السّلام مشرف بودم، پیرمردی را که از پیری خمیده شده و موی سر و صورتش سفید و ابروهایش بر چشمش ریخته، و او مرا متوجه ساخت تا وقتی که خواست حرکت کند دیدم عاجز است از حرکت کردن. او را یاری کردم در بلند شدن. پرسیدم منزلت کجاست تا تو را به منزل رسانم، گفت در حجره ای از مدرسه خیرات خان. او را تا منزلش رساندم و سخت مورد علاقه ام شد به طوری که همه روزه می رفتم و او را در کارهایش یاری می کردم. اسم و محل و حالاتش را پرسیدم، گفت اسمم ابراهیم از اهل عراق و زبان فارسی را هم می دانست. ضمن بیان حالاتش گفت من از سن جوانی تا حال هر ساله برای زیارت قبر مطهر حضرت رضا علیه السّلام مشرّف می شوم و مدتی توقف کرده و به عراق مراجعت می کنم و در سن جوانی که هنوز اتومبیل نبود، دو مرتبه پیاده مشرف و در مرتبه اول سه نفر جوان که با من همسن و رفاقت و صداقت ایمانی بین ما بود و سخت با یکدیگر علاقه و محبت داشتیم و مرا تا یک فرسخی مشایعت کردند و از مفارقت من و اینکه نمی توانند با من مشرف شوند، سخت افسرده و نگران بودند. هنگام وداع با من گریستند و گفتند تو جوانی و سفر اول و پیاده به زحمت می روی؛ البته مورد نظر واقع می شوی، حاجت ما به تو آن است که از طرف ما سه نفر هم سلامی تقدیم امام علیه السّلام نموده و در آن محل شریف، یادی از ما بنما پس آنها را وداع نموده و به سمت مشهد حرکت کردم؛ پس از ورود به با همان حالت خستگی و ناراحتی به حرم مطهر مشرف شده، پس از در گوشه ای از حرم افتادم و حالت بی خودی و بی خبری به من عارض شد. در آن حالت دیدم حضرت رضا علیه السّلام به دست مبارکش رقعه های بی شماری است و به تمام زوار از مرد و زن حتی بچه ها رقعه ای می دهد، چون به من رسیدند چهار رقعه به من مرحمت فرمود ، پرسیدم چه شده ؟ به من چهار رقعه دادید؟ فرمود یکی برای خودت و سه تا برای سه رفیقت. عرض کردم این کار مناسب حضرتت نیست ، خوب است به دیگری امر فرمایید این رقعه ها را تقسیم کند. حضرت فرمود : این همه به امید من آمده اند و خودم باید به آنها برسم؛ پس یکی از آن رقعه ها را گشودم چهار جمله نوشته شده بود :( بَرائَهٌ مِنَ النّار وَ امانٌ مِنَ الْحِسابِ وَ دُخُولٌ فِی الْجَنَّهِ وَ اَنَ ابْنُ رَسُولِ اللّهِ صلّی اللّه علیه و آله ) . 👈 از این داستان دو نتیجه می گیریم : یکی کثرت رأفت و عنایت و مرحمت حضرت رضا علیه السّلام است در باره زوار قبرش به طوری که هرکَس به امید نجات به آن حضرت پناهنده شود در باره اش خواهد فرمود و هیچ کَس از در خانه آن بزرگوار محروم نخواهد گشت. دیگر آنکه : هرکَس به راستی آرزوی زیارت آن حضرت را داشته باشد و او را میسّر نشود و از دیگری التماس کند که به نیابت او زیارت کند مانند همان کسی است که زیارت می کند آن حضرت را و این مطلب اختصاصی به زیارت آن حضرت ندارد بلکه در جمیع امور خیریه است؛ یعنی هرکَس کار خیری را دوست دارد و به راستی آرزوی رسیدن به آن در دلش باشد و انجام دادن آن برایش میسر نباشد و دوست دارد کسی که آن را انجام می دهد، یقیناً مانند همان کَس خواهد بود و به مثل ثواب او خواهد رسید و شواهد این مطلب از روایات بسیار است : از آن جمله جابر بن عبداللّه انصاری گاهی که به برای زیارت قبر شریف حضرت علیه السّلام مشرف شده بود پس از زیارت قبور شهدای کربلا، آن بزرگواران را خطاب نموده و گفت به خدا قسم ! ما با شما شریک بودیم در آنچه داخل آن شُدید . عطیه بن سعد کوفی که همراهش بود به او گفت چگونه ما با شهدای کربلا شریک هستیم در حالی که در فراز و نشیب همراه آنها نبودیم و شمشیر نزدیم و آنها میان سر و تنشان جدایی افتاد، فرزندانشان یتیم و زنانشان بیوه شدند : فَقالَ لی یا عَطِیَّهُ سَمِعْتُ حَبیبی رَسُولَ اللّهِ صلّی اللّه علیه و آله یِقَوُلُ مَنْ اَحَبَّ قَوْماً حُشِر مَعَهمْ وَ مَنْ اَحَبَّ عَمَلَ قَوْمٍ شَرِکَ فی عَمَلِهِمْ وَ الَّذی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نِیَّتی وَ نِیَّهِ اَصْحابی عَلی ما مَضی عَلَیْهِ الْحُسَیْنُ وَ اَصْحابُهُ ¹ یعنی : جابر گفت ای عطیه ! از حبیب خود رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله شنیدم می فرمود : هرکَس قومی را دوست دارد با آنها محشور شود و هرکَس عمل قومی را دوست دارد در آن عمل با آنها شریک باشد. سوگند به آن خدایی که محمد صلّی اللّه علیه و آله را به راستی فرستاد نیت من و اصحاب من همان است که حسین علیه السّلام و اصحابش بر آن نیت درگذشتند.
99 - گریه شیر در عزای حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) و نیز نقل کردند از عالم بزرگوار جناب حاج سید محمد رضوی کشمیری فرزند مرحوم آقا سید مرتضی کشمیری که فرمود در کشمیر به دامنه کوهی، حسینیه ای است و اطراف آن طوری است که می توان از بیرون داخل آن را دید و پشت بام آن جهت روشنایی و هوا، مقداری باز است و هر ساله ایام در آن اقامه عزای علیه السّلام می شود و جمعی از شیعیان جمع می شوند و می کنند و از شب اول محرم از بیشه نزدیک شیری می آید می رود پشت بام حسینیه و سرش را از همان روزنه داخل می کند و عزاداران را می نگرد و قطرات اشک پشت سر هم می ریزد تا هر شب به همین کیفیت ادامه می دهد و پس از پایان مجلس می رود. و فرمود در این قریه، اول محرم هیچ وقت مشتبه و مورد اختلاف نمی شود و با آمدن شیر معلوم می شود شب اول عاشواری حسینی علیه الصلوه و السلام است . ظهور آثار حزن از بعضی حیوانات در عاشواری حسینی علیه السّلام مکرر واقع شده و از موثقین نقل گردیده و در اینجا برای زیادتی خواننده عزیز تنها یک داستان عجیب از کتاب کلمه طیبه نوری نقل می شود: عالم جلیل و کامل نبیل صاحب کرامات باهره و مقامات ظاهره، آخوند ملا زین العابدین سلماسی (اعلی اللّه مقامه) فرمود : چون از سفر علیه السّلام مراجعت کردیم، عبور ما به کوه الوند افتاد که در نزدیکی همدان واقع شده است؛ پس در آنجا فرود آمدیم و موسم بهار بود؛ پس همراهان مشغول خیمه⛺زدن شدند و من نظر می کردم به دامنه کوه 🗻 ناگاه چشمم افتاد به چیز سفیدی چون تأمل کردم پیرمرد محاسن سفیدی را دیدم که عمامه کوچکی بر سر داشت و بر سکویی نشسته که قریب به چهار ذرع ارتفاع داشت و بر دور آن سنگهای بزرگی چیده که بجز سر چیزی از او نمایان نبود؛ پس نزدیک او رفتم و سلام کردم و مهربانی نمودم؛ پس به من انس گرفت و از جای خود فرود آمد و مرا از حال خود خبر داد که از گروه ضالّه نیست که به جهت بیرون رفتن از عمده تکالیف، اسمهای مختلفه بر خود گذاشته اند و به اشکال عجیبه بیرون می آیند بلکه برای او دارای اهل و اولاد بوده و پس از تمشیت امور ایشان برای فراغت در عبادت از آنها عزلت اختیار کرده و در نزد او بود رساله های عملیه از علمای آن عصر و هیجده سال است که در آنجا بود. و از جمله عجایبی که دیده بود پس از استفسار از آنها گفت اول آمدن من به اینجا بود، چون پنج ماه و چیزی گذشت شبی مشغول مغرب بودم ناگاه صدای ولوله عظیمی آمد و آوازهای غریبی شنیدم ؛ پس ترسیدم و نماز را تخفیف دادم و نظر نمودم در این دشت. دیدم بیابان پر شده از حیوانات و روی به من می آیند، اضطراب و خوفم زیاد شد و از آن اجتماع تعجب کردم چون دیدم در ایشان حیوانات مختلفه و متضاده اند چون شیر و آهو و گاو کوهی و پلنگ و گرگ با هم مختلطند و به صداهای غریبی صیحه می زنند؛ پس در این محل دور من جمع شدند و سرهای خود را به سوی من بلند نموده فریاد می کردند! با خود گفتم دور است که سبب اجتماع این وحوش و درندگان که با هم دشمنند برای دریدن من باشد در حالی که خود را نمی درند؛ این نیست مگر برای امری بزرگ و حادثه ای عجیب . چون تأمل کردم به خاطرم آمد که امشب شب عاشوراست و این فریاد و فغان و اجتماع و نوحه گری برای حضرت است چون مطمئن شدم، عمامه از سر برداشتم و بر سر خود زدم. خود را از این مکان انداختم و می گفتم حسین حسین ، شهید حسین وامثال این کلمات . پس حیوانات در وسط خود جایی برایم خالی کردند و دور مرا حلقه گرفتند پس بعضی سر بر زمین می زدند و بعضی خود را در خاک می انداختند و به همین نحو بودیم تا فجر طالع شد؛ پس آنها که وحشی تر از همه بودند رفتند و به همین ترتیب می رفتند تا همه متفرق شدند و از آن سال تا به حال که مدت هیجده سال است این عادت ایشان است حتی اینکه گاهی عاشورا بر من مشتبه می شود پس از اجتماع آنها در این محل بر من ظاهر می گردد آنگاه عابد برخاست و خمیری کرد و آتش افروخت که دو قرص نان برای افطاری و سحری خود تدارک کند. از او خواهش کردم فردا میهمان من باشد که طبخی کنم و برایش بیاورم. گفت: روزیِ فردا را دارم اگر فردا را چیزی نرسید روز بعد مهمان تو می باشم چون شب شد به همراهان خود گفتم طعامی نیکو بسازید به جهت مهمان عزیزی که سالهاست مطبوخی نخورده. پس شب مهیا شدند و صبح از برنج طبخی نمودند و من روی سجاده ام نشسته مشغول تعقیب بودم، نزدیک طلوع آفتاب ☀️ مردی را دیدم که به شتاب بر کوه بالا می رود، ترسیدم و به خادم خود که (جعفر ) نام داشت گفتم او را نزد من آور پس او را آواز داد که بیاید، گفت تشنه ام آبی به من رسان. چون به نزد عابد رفتم آنگاه می آیم به نزد شما. چون نزد عابد رفت و چیزی به او داد و عابد از او بگرفت، برگشت به سوی ما و سلام کرد و نشست ...
113 - هدیه ، نشانی قبول زیارت و نیز مرقوم داشتند از آقای آقامصطفی برقعی فرزند آقای حاج میر سید حسن برقعی در راه مشهد این داستان را برای من نقل نمودند که مرحوم آقای آقامیرزا رضا فرزند کوچک آن مرحوم که آن موقع ایشان زنده بودند( نگارنده موفق نشدم از خودش شرح حالش را بپرسم ) با مرحوم پدرشان به مشهدمقدس مشرف می شوند ( ایشان با عائله و نوکر با اینکه عصر اتومبیل بود با کجاوه رفتند ) گفتند : چون وسایل ما کجاوه بود من همه راه یا بیشتر راه را پیاده رفتم ( تردید از بنده است ) و در ضمن از دور خدمت علیه السّلام عرض می کردم اگر زیارتم قبول است هدیه ای لطف فرمایید. هنگامی که به مشهدمقدس رسیدیم و به دیدن مرحوم پدرم می آمدند روزی پیرمردی وارد شد به لباس اهل علم با اینکه نوکر داشتیم، پدرم به من امر فرمود برای ایشان قلیان آماده نمایم، قلیان آماده نموده و پس از مراجعت در بدرقه به من گفت ما تعبیر خواب را به تو دادیم اگر کسی خوابی برای شما نقل کرد تا عدد آن شبی که خواب دیده است از قرآن کریم ورق می زنی تعبیر خواب را خواهی یافت. این را بگفت و برفت و در قلب من هم تولید اهمیتی نکرد تا پس از مدتی که مراجعت به قم نمودم و پدرم وفات نمود و وضع مالی ما خوب نبود. یک شب در مسجد بالا سر حرم سلام اللّه علیها نشسته بودم، دیدم خانمی با شوهرش آمد و خوابی دیده بود گفت که من در پانزدهم ماه مثلاً خوابی دیدم من قرآن را باز نموده و پانزده ورق زدم پس از آن دیدم اصل خواب آن زن در قلب من نوشته شده است و تعبیر آن هم در زیر آن است. گفتم خواب شما چنین است و تعبیر آن نیز چنین است ، تعجب نمودند و وجهی به من دادند ولی پس از آن برای بعضی نقل کردم این موهبت گرفته شد.
115 - شفای چشم از حضرت رضا (علیه السلام) عبد صالح و متقی وارسته جناب حاج مجدالدین شیرازی که از اخیار زمان هستند چنین تعریف می کنند که : بنده در کودکی، چشم درد گرفتم. نزد میرزا علی اکبر جراح رفتم. شیاف، دور چشم حقیر کشید؛ غافل از اینکه قبلاً دست به چشم سودائی گذاشته بود، چشم بنده هم سودا شد. اطراف چشم له شد! ناچار پدرم به تمام دکترها مراجعه کرد علاج نشد. گفت: از حضرت رضا علیه السّلام شفا خواهم گرفت. به حضرت مشرف شدیم، به خاطر دارم که پدرم پای سقاخانه اسماعیل طلا ایستاد. با گریه عرض کرد یا علی بن موسی الرضا علیه السّلام داخل حرم نمی شوم تا چشم پسرم را شفا ندهید! فردا صبح گویا چشم حقیر اصلاً درد نداشت و تا کنون بحمداللّه درد چشم نگرفته ام . وقتی از مشهدمقدس مراجعت کردیم خواهرم مرا نشناخت و از روی تعجب گفت تو چشمت له بود چطور خوب شدی؟ من تو را نشناختم. و همچنین حاجی مزبور نقل می نماید که : در سنه چهل شمسی خودم با به مشهدمقدس مشرف شدم و عجایبی چند دیدم، از جمله در مسافرخانه دو مرتبه بچه ام از بام افتاد بحمداللّه و از نظر حضرت رضا علیه السّلام هیچ ملالی ندید. هنگام برگشتن در ماشین این موضوع را تعریف کردم، زنی گفت تعجب مکن! من اول خیابان طبرسی در مسافرخانه سه طبقه بودم، بچه ام از طبقه سوم، کف خیابان افتاد و از لطف علیه السّلام هیچ ناراحتی ندید.
علیه السلام فرمودند: «مَنْ لَمْ يَقْدِرْ عَلَى مَا يُكَفِّرُ بِهِ ذُنُوبَهُ فَلْيُكْثِرْ مِنَ‏ الصَّلَوَاتِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه‏» هر کَس نمی‌تواند کاری کند که گناهانش را برطرف کند پس باید زیاد صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد. 📚 الأمالي صدوق/ صفحه ۷۳ 🔸 یعنی بر محمد و آل محمد خروجی از همه مشکلات است ان‌شا‌ءالله. صلّوا علی محمد و آل محمد. ╭─── │ 🌐 @Mabaheeth ╰──────────
💐 ولادت پربرکت امام رأفت و مهربانی (علیه آلاف التهیة و الثناء) بر (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف و علیه السلام) و همه محبین مبارک باد. ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
💗 ، ایران ✏️ رهبر انقلاب: برکت وجود حرم مطهر علیه‌السلام در سرزمین ما و حضور معنوی ایشان در سرتاسر کشور و در دل آحاد مردم ما آشکار است. امام هشتم علیه‌الصّلاةوالسّلام ولىّ‌نعمتِ معنوی و فکری و مادّی ملت ماست. 🗓️ ۱۳۸۱/۱۰/۲۵ ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
هدایت شده از مباحث
🤔 مباهله چه روزی است؟ 🔸روزى مأمون (علیه من الرحمن ما یستحق) به (عليه‏ السلام) گفت: بزرگ‌ترين فضيلت (علیه السلام) كه قرآن بر آن دلالت دارد، چيست؟ 🔸 حضرت رضا (عليه ‏السلام) به او فرمود: «فضیلتی که در است. زیرا خداوند عزّوجلّ می‌فرماید: «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أبْنَاءَنَا وَ أبْنَاءَكُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَ أنْفُسَنَا وَ أنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ الله عَلَى الْكَاذِبِينَ». 🔸 پيامبر خدا (صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏ آله)، حسن و حسين (عليهما‏ السلام) را فرا خواند. پس اين دو، پسران او حساب شدند و فاطمه (عليها السلام) را نيز فرا خواند. که آن حضرت مصداق زنان مذکورِ او در آیه حساب شد. سپس امیرالمؤمنین (عليه ‏السلام) را فرا خواند. پس به حكم خدا، امیرالمؤمنین (عليه ‏السلام)، نفسِ پيامبر (صلى ‏الله ‏عليه ‏و آله) است. از طرفى میدانيم كه هيچ يك از مخلوقات خداوند سبحان، بزرگوارتر و برتر از پيامبر خدا (صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏ آله) نيست. پس لازم است كه به حكم خدا هيچ‌كَس برتر از نفس پيامبر خدا (صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏ آله) نباشد». 📚 بحار الأنوار / مجلد ۳۵ / صفحه ۲۵۷ ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
📸 نمای داخل ضریح علیه الاف التهیة و الثناء ❀°❀°❀°❀°❀°❀°❀ السلام علیک یا علی ابن موسی ایها الرضا (علیک آلاف التهیة و الثناء) اللهّمَ صَلّ عَلي عَليّ بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ ❀°❀°❀°❀°❀°❀°❀ السلام‌ُ علیکِ یا فاطمة المعصومة إشفعی لنا فی الجنة ┅─────────── 🤲 🌙 ‌ ‌ ╭═══════๛- - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth │✨ @Nafaahat │ 📖 @feqh_ahkam │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - -
11.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| همه ائمه علیهم‌السلام دنبال ایجاد حاکمیت اسلامی بودند ☀️ مرور تصویری بیانات رهبر انقلاب در دیدار اعضای هیئت علمی پنجمین کنگره‌ی جهانی (علیه السّلام). 🗓 ۱۴۰۳/۲/۱۹ 💻 Farsi.Khamenei.ir —— ⃟‌ ———————— 🤲 ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
💐 ولادت پربرکت امام رافت و مهربانی علیه السلام بر عجل الله تعالی فرجه الشریف و علیه‌السلام و همه محبین مبارک باد.