eitaa logo
🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
550 دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
793 ویدیو
30 فایل
ما اینجا جمع نشده ایم که تعداد اعضای #کانال و یا #بازدید از مطالب به هر نحوی برای ‌مان مهم شود! ما آمده ایم خود را #بسازیم؛ تا #نفس را از نَفَس در بیاوریم. از کانال #معبر_شهدا به کانال #شهدا؛ وصل شویم. ارتباط با خادم کانال @HOSSEIN_14 تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 🔷🔸🕊🔸🔷 . زیر زمین خانه جای عبادت های او بود . نصف شب بلند می شدم و می دیدم حسن توی رختخوابش نیست . سراغش می رفتم . می دیدم داخل زیر زمین ایستاده و نماز می خواند . گوشه ای می ایستادم و نگاهش می کردم . آن وقت ها نوجوان بود اما آن قدر با دقت و با تواضع نماز می خواند که من از نماز خواندن خودم شرمم می آمد.... . ️خیلی دوستش داشتم . همه اهل خانه دوستش داشتند☺️ . همه از قول من به او می گفتند حسن😌 ! هر وقت که به جبهه می رفت از زیر قرآن ردش می کردم و می نشستم برایش دعا می خواندم.... از خدا می خواستم بچه ام را سالم نگه دارد . یک بار که به مرخصی آمد گفتم : « حسن جان ! شب و روزم شده دعا کردن برای سلامتی ات... . . مثل همیشه ملیح و نمکین . سرش را پایین انداخت و گفت : « پس مامان جان همه اش زیر سر شماست😞 . چند بار می خواستم شهید شوم اما نشدم . خیلی عجیب بود » سرش را که بالا گرفت ، چشم هایش نمناک بود😢 . صدایش می لرزید . گفت : « مامان جان از این پسرت بگذر ! دعا کن شوم😭 . تو راضی شوی برگه عبورم را می دهند ! دعا کن به آرزویم برسم! . داشت به من التماس می کرد . بغض کردم !😰 فهمید ناراحت شدم . خواست از دلم در بیاورد . نگاه کرد توی چشم هایم و با خنده گفت : « اگر زحمتی نیست ، دعا کن نشوم...! . هدیہ به روح مطهرش صلواتـــــ 🌹 🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
🔰شب 🌙قبل از بابڪ بود. یه ماشین مهمات تحویل من بود. من هم قسمت موشکی بودم و هم نیروی آزاد ادوات. اون شب هوا واقعا سرد بود. بابڪ اومد پیش من گفت: علی جان توی چادر جا نیست من بخوابم. پتو هم نیست.گفتم: تو همش از غافله عقبی. بیا پیش من، گفتم: بیا این پتو؛ اینم سوءیچ .... برو جلو ماشین بخواب، من عقب می‌خوابم. ساعت ۳ شب من بلند شدم رفتم بیرون. 🔰دیدم پتو رو انداخته رو دوش خودش داره نماز می‌خونه... وقتی میگم ساعت ۳ صبح ⛅️یعنی خدا شاهده اینقدر هوا ❄️سرده نمی‌تونی از پتو بیای بیرون!!گفتم: بابڪ با اینکارا نمیشی پسر.. حرفی نزد، منم رفتم خوابیدم.‌‌صبح نیم ساعت زودتر از من رفت خط و همون روز شهید شد🙂💔 🕊 شادی روح پاکشون صلوات🕊 ✍راوی: همرزم‌شهید @mabareshohada
حسین فهمیده، که از تمام بندرگاهای‌ دنیایی دست کشید و جان خود را فدای جانانش کرد دقیق که مینگری، میبینی که نوجوان قصه ی ما چه زیبا توانست در آغازین ثانیه های نوجوانیش اسوه انسان کاملی را برای به تصویر بکشاند بدرستی، او چه زیبا توانست این عالم فانی را به چَشمِ روح، بشناسد و بر تمام آمال دنیویش پشت پا بزند. آری فهمیده‌ چه زیرکانه دام های را شناخت و آنها را به زانو دراورد. ✍️نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد : ۱۶ اردیبهشت ۱۳۴۶ 📅تاریخ شهادت : ۸ آبان ۱۳۵۹ 🥀مزار شهید : شهدای بهشت زهرا(س) 💠شـادی روحـش صـلوات🌺🌹 💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐 🍃🌺 @mabareshohada 🌺🍃
دلم از پر است... به بزرگیت... به گمنامیت... به مادرت حضرت زهرا(س) کمی نگاهم کن ... این‌بار هم مرا بخر.. مثل میوه‌ های درهم.. التماس دعا شهدارایادکنیم باذکرصلوات وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @mabareshohada
💫 ﷽💫 گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن ، از خود شهادت🌷 کمتر نیست، چیز عظیم و حقیقت شگفت‌آوری👌 است. ما چون به شهدا عادت کرده‌ایم و گذشتها و ایثارها و و وصایا📜 و راهی که آنها را به شهادت رساند🕊 زیاد دیده‌ایم، این حقیقت نورانی💫 و بهشتی برایمان مخفی میماند. مثل عظمت خورشیـ☀️ـد و آفتاب که از شدّت ، برای کسانی که در آفتابند، مخفی میماند. زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از نیست.... ادامه راه شهدا 🌹 ╭─┅─🍃🌸🍃─┅─╮ ڪانال برتــر ⏬⏬ ⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ 🍃🌺 @mabareshohada 🌺 ╰─┅─🍃🌸🍃─┅─╯
☘ گاهی عشق می‌کند و بی‌سیم‌چی گردان ، آشنای غریب می شود. . 🍀امیر امینی ، ی ساده ی گردان که حال و هوای هر را با به جاماندگان خبر می‌داد. . ☘ فرمانده قلبش شد و و مناجاتش برای خدا . آنقدر دعا کرد تا عاشق ، مخلص و شد. . ☘ عکاس ِجنگ، با دوربینی که از زیر خاک پیدا کرد ، بی‌سیم‌چیِ عاشق را ثبت کرد و این برگی شد از دفتر ، که این روزها دل هر آدم را می لرزاند😣 . 🍃سربندش،چشم هایش که از خستگی آرام گرفته است و لب های خونینش، که گویی هنوز هم می‌گویند.این‌ها هرکدام روضه ای است برای آنان که دنیا شده‌اند💔 . 🍀 او با و گریه‌هایش خالص شد برای خدا و خدا عزت نصیبش کرد و شد برای دنیا و آدم‌هایش . . ☘ کاش می‌شد عکس او را بر سر در قلب هایمان بیاویزیم، تا در دنیای و کمی بندگی کنیم و او با بی‌سیم‌اش از عشق به محبوب بگوید😢 . 🍃به مناسبت سالروز تولد . ✍ نویسنده: . 📆 تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۴۰ ، ساوه . 📆 تاریخ شهادت: ۱۰ اسفند ۱۳۶۵ ، شلمچه، کربلای۵ . 🥀مزار: بهشت زهرای تهران . @mabareshohada
یعنـے  حس‌ ڪنـی‌ دارد تو را‌ می‌نگرد و تو به احتـرامش از فاصله می‌گیری ... 🌷 @mabareshohada
🌷🌷 وجودتـان را ... با "عشـق" سرشته بودنـد ؛ و سرنوشت تان را بـا "شهـادت" 🌷 نیمه شب ها گر توانستی از بالشت و خواب غفلت بگذری همچون شهیدان ازسر هم میگذریـ... : 🔷شرط شهیدشدن شهید بودن است!! 🌸 اگرامروز کسی رادیدید، که بوی شهید از کلام و رفتار واخلاق اواستشمام شد،بدانید او خواهدشد؛ وتمام شهدا این مشخصه راداشتند.🍃 🌷روزگارمون همراه با یاد شهــدا 🌷🌷🌷 💐اولین سالروز شهادت شهیدسپهبد_حاج‌قاسم_سلیمانی🌷 شهیدسرتیـپ_حسین_پورجعفری🌷 شهیدسرهنگ_شهرود_مظفری‌نیا🌷 شهیدسرگـرد_هادی_طارمی🌷 شهیدسروان_وحید_زمانیان🌷 🕊شهید مدافع حرم ابومهدی المهندس 💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐 __⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ 🍃🌺 @mabareshohada 🌺🍃
لازمه یک مرد است نداری وارد نشو مادری تعریف میکنند مجرد بودم همسایه مون بود پشت سرم اومد تا رسیدم دم در خونه صدام زد گفت خواهرم فکر نکنی دنبالت کردم دیدم دیر وقته، خواستم کسی تو راه اذیتت نکنه! شد _زندگی کنیم 🌹🌹کانال معبر شهدا 🌹🌹 برای ورود کلیک کنید 👇👇👇• 🍃🌺 @mabareshohada 🌺🍃🕊🌷
✅بخونیــد خیـــلی قشنــگه👇 ابوریاض یکی از افسرای عراقی میگه: توی جنوب مشغول نبرد با بودیم که دژبانی من رو خواست. فرمانده مان با دیدن من خبر کشته شدن رو بهم داد. خیلی ناراحت شدم. رفتم سردخانه ، کارت و پلاکش رو تحویل گرفتم. اونا رو چک کردم ، دیدم درسته. رفتم جسدش رو ببینم. کفن رو کنار زدم ، با تعجب توأم با خوشحالی گفتم: اشتباه شده ، اشتباه شده ، این فرزند من نیست افسر ارشدی که مأمور تحویل جسد بود گفت: این چه حرفیه می زنی؟ کارت و پلاک رو قبلا چک کردیم و صحت اونها بررسی شده. هر چی گفتم باور نکردند.کم کم نگران شدم با مقاومتم مشکلی برام پیش بیاد. من رو مجبور کردند که جسد را به انتقال بدم و دفنش کنم. به ناچار جسد رو برداشتم و به سمت بغداد حرکت کردم تا توی قبرستان شهرمون به خاک بسپارم. اما وقتی به رسیدم ، تصمیم گرفتم زحمت ادامه ی راه رو به خودم ندهم و اون جوون رو توی کربلا دفن کنم. چهره ی آرام و زیبای آن جوان که نمی دانستم کدام خانواده انتظار او را می کشید ، دلم را آتش زد. خونین و پر از زخم ، اما آرام و با شکوه آرمیده بود. او را در کربلا دفن کردم، فاتحه ای برایش خواندم و رفتم. سال ها از آن قضیه گذشت.بعد از جنگ فهمیدم پسرم زنده است . شده بود و بعد از مدتی با اسرا آزاد شد. به محض بازگشتش ، ازش پرسیدم: چرا کارت و پلاکت رو به دیگری سپردی؟ وقتی داستان مربوط به کارت و پلاکش رو برایم تعریف کرد ، مو به تنم سیخ شد پسرم گفت: من رو یه جوون ایرانی و خوش سیما اسیر کرد. با اصرار ازم خواست که کارت و پلاکم رو بهش بدم. حتی حاضر شد بهم پول هم بده. وقتی بهش دادم ، اصرار کرد که راضی باشم. بهش گفتم در صورتی راضی ام که بگی برای چی میخای. اون بسیجی گفت: من دو یا سه ساعت دیگه میشم، قراره توی در جوار مولا و اربابم حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام دفن بشم، می خوام با این کار مطمئن بشم که تا روز توی حریم بزرگترین عشقم خواهم آرمید... 🌹 @mabareshohada
یعنـے  حس‌ ڪنـی‌ دارد تو را‌ می‌نگرد و تو به احتـرامش از فاصله می‌گیری ... 🌷 صبحتون شهدایی @mabareshohada
🕊🌷 تو با خندہ دوا ڪردی تمـام درد هـایم را ڪدام اڪسیر جاویدی درون خنـدہ ات پیـداست . . . 🤚 🍃 هاشم اعتمادی @mabareshohada
‍ 🍃می‌گفت: اگر ادعای ی حضرت زهرا(س) رو دارم، باید از ناحیه سینه یا شهید بشم، اگه یکی از این دو نشونه رو نداشتم، بدونید نیستم، یه مرده‌ام مثل همه مرده های دیگه، فقط ادای شیعه ها رو در میارم همین😞 🍃این اواخر، دست به دامن شدی، که برای شهادتت دعا کند و او گفت: دعا میکنم که شهید نشی، تو باید بمونی و بچه های مردم و سر و سامان بدی. ولی تو بی‌تاب و تشنه بودی، تشنه سعادت، بی‌تاب . 🍃این حرف ها سرت نمیشد، آدم نمی‌تواند دوری معشوق را تحمل کند و تو عاشق شده بودی، عاشق ، بیقرار بودی برای ... آرزو داشتی مانند مادر پر بکشی یا از ناحیه سینه یا پهلو😓 🍃و چه خوب مادر تو را خرید، شدی شیعه واقعی حضرت مادر همانطور که میخواستی. بالاخره به معشوقت رسیدی، راستی مادر را دیدی🥺 🍃اگر دیدی سلام ما را هم برسان بگو که جا مانده ایم و بیقراریم... بگو که شفاعتمان را کند این . ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد : ۲۷ اردیبهشت ۱۳۵۵ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ بهمن ۱۳۷۷. سیستان @mabareshohada
دل را . . . بہ فدای قدمت می ریـزم یڪ بارِ دگر ، اگر تـو تڪرار شوی ۴۱_ثارالله_کرمان ◻️تاریخ ولادت : ۱۳۲۹/۱۲/۲۶ ◻️محل ولادت : کرمان ◻️تاریخ شهادت: ۱۳۶۴/۱۱/۲۷ ◻️عملیات: والفجر۸_فاو ◻️محل شهادت: بیمارستان لبافی نژاد تهران (بر اثر جراحات شیمیایی) ✍ ای مردم بدانید تا وقتی ڪہ از رهبری اطاعت ڪنید مسلمان ، مومن و پیروزید هرڪدام راهی بہ غیر از این دارید آب بہ آسیاب دشمن می‌ریزید. 🌹🍃 @mabareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣️ بسْــــمِ ربِّــ الشُهَـــــدا ❣️ 🎥 ڪیست ؟ گریه‌ها و صحبتهای شهید سلیمانی در فراق شهید یوسف‌الهی وصیت سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی دفن در ڪنار شهید حسین یوسف اللهی است . نام شهید: شهید محمد حسین یوسف الهی عملیات: والفجر8 تاریخ شهادت: بهمن 1364 محل شهادت: اروند کنار زندگی سراسر معنوی او برای همه کسانی که اهل حق و حقیقت اند درسی ابدی و انسان ساز است. محمدحسين يوسف الهي عارفي است که در گمنامي خود در واحد اطلاعات عمليات لشکر 41 ثارالله مراتب کمال الي‌الله را طي کرد و در مدت کوتاهي گام در عرصه شهود گذاشت، کمتر رزمنده‌اي است که روزگاري چند با حسين زيسته باشد اما خاطره‌اي از سلوک معنوي و کرامات او نداشته باشد. ✅ کتاب نخل سوخته به زندگي عارف معاصر، سردار شهيد"حسين يوسف الهي" مي‌پردازد ✅پیغام شهید یوسف الهی به بازماندگان دفاع مقدس به بچه ها بگوئید طوری در مسیر حرکت کنند که بتوانیم دستشان را بگیریم شهادت ( ) ⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ 🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
"بسم الله الرحمن الرحیم" 🍃 هر دو چشمهای حقیقت بین بازی داشتند انگار که مثل آب خوردن غیب میدیدند و از شدت آنکه این دیدن برای آنها طبیعی و معمولی بود، آن دیده ها را به راحتی و‌خیلی فاش بیان می کردند. 🍃 اگر اینقدر دیدن حقایق عالم که برای امثال ما است برای آنها آسان و طبیعی نبود لااقل کمی خصوصی تر و با احتیاط بیشتری آن حقایق را بیان می کردند، نه مثل که چند لحظه قبل از شهادتش، خطاب به کاظمی پشت بیسیمی که می دانست ضبط میشود و در آینده همه آن را میشنوند بگوید «احمد!بیا اینجا که اگر بیایی دیگر دلت نمیخواهد برگردی!» 🍃 اما حکایت حمید از مهدی هم جالبتر است، او چند وقتی قبل از شهادتش وصیت نامه ای مینوسد که در آن آینده را به تصویر میکشد و انگار که از پشت پرده ای از پرده های عالم خبر بدهد می گوید:«دعا کنید که خداوند را نصیب شما کند. در غیر این صورت زمانی فرامی‌رسد که تمام می‌شود و رزمندگان سه دسته می‌شوند: دسته‌ای که به مخالفت با گذشته خود برمی‌خیزند و از آن پشیمان‌اند. دسته‌ای که راه بی‌تفاوتی در پیش‌گرفته و غرق زندگی مادی می‌شوند و دسته‌ای که به گذشته می‌مانند و احساس وظیفه می‌کنند و از شدت مصائب و غصه‌ها دق خواهند کرد. پس از خداوند بخواهید با رسیدن به شهادت از عواقب زندگی پس از جنگ در امان باشید، چون عاقبت دو دسته اول ختم به خیر نخواهد شد و جزء دسته سوم ماندن هم بسیار سخت خواهد بود.» 🍃 برادر مهدی باکری، عاشقی است که یک شبه ره صد ساله رفت و پیر شد آنچنان که در خشت خام چیزی دید که در آینه هم نمیبینیم. 🍃 آرزو میکنم که اگر حمید باکری نمیشویم در نگاه او که حقیقت بین بود و هست عاقبت بخیر باشیم♥️ ✍نویسنده: 🕊به مناسب سالروز شهادت 📅تاریخ تولد : ۱ آذر ۱٣٣۴ 📅تاریخ شهادت : ۶اسفند۱٣۶٢ 🥀مزار شهید : مفقود الاثر @mabareshohada
🍃گاهی عشق معجزه می‌کند و بی‌سیم‌چی گردان، آشنای غریب می شود. 🍃امیر امینی، ی ساده ی گردان که حال و هوای هر عملیات را با بی‌سیم به جاماندگان خبر می‌داد. 🍃فرمانده قلبش شد و اشک و مناجاتش برای خدا. آنقدر دعا کرد تا عاشق، مخلص و شد. 🍃عکاسِ جنگ، با دوربینی که از زیر خاک پیدا کرد، بی‌سیم‌چیِ عاشق را ثبت کرد و این عکس برگی شد از دفتر ، که این روزها دل هر آدم سردرگمی را می لرزاند. 🍃سربندش، چشم هایش که از خستگی آرام گرفته است و لب های خونینش، که گویی هنوز هم می‌گویند. این‌ها هرکدام روضه ای است برای آنان که گرفتار دنیا شده‌اند😔 🍃او با و گریه‌هایش خالص شد برای خدا و خدا عزت نصیبش کرد و شد برای دنیا و آدم‌هایش. 🍃کاش می‌شد عکس او را بر سر در قلب هایمان بیاویزیم، تا در دنیای و کمی بندگی کنیم و او با بی‌سیم‌اش از عشق به محبوب بگوید😢 🕊به مناسبت سالروز شهادت ✍نویسنده: 📅تاریخ تولد : ۵ دی ۱۳۴۰، ساوه 📅تاریخ شهادت : ۱۰ اسفند ۱۳۶۵، شلمچه، کربلای۵ 🥀مزار شهید : بهشت زهرای تهران @mabareshohada
🌹 تازه دامادی که ۲۳ روز بعد از ازدواجش شد 🌹 « » لقب است که، چون در شرایط تازه‌دامادی به شهادت رسید.❤️🌹 جوانی ۲۶ ساله که فقط ده روز پس از ازدواج و زندگی مشترکش عازم سوریه شد و ۱۳ روز بعد در شب ششم محرم ۱۴۳۷ (شب حضرت قاسم) به فیض نائل آمد و پیکر مطهرش همانطور که آرزویش بود در روز تاسوعا تشییع و آسمانی شد. ♥️ شهید حاج تازه داماد ده روزه ایست که تمامی تعلقات دنیوی با تمام زیبایی هایش را رها کرده و دل به رضایت خداوند بست. @mabareshohada
! 🌷توپ را در دستش گرفت. آمد بزند که صدائی آمد. الله اکبر.... ندای اذان ظهر بود. توپ را روی زمین گذاشت. رو به قبله ایستاد و بلند بلند اذان گفت. در فضای دبیرستان صدایش پیچید. بچه ها رفتند. عده ای برای وضو، عده ای هم برای خانه. او مشغول نماز شد. همانجا داخل حیاط. بچه ها پشت سرش ایستادند. جماعتی شد داخل حیاط. همه به او اقتدا کردیم. 🌹خاطره اى به ياد ابراهیم هادی ╭┅──────────••• وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @mabareshohada
🌷﷽🌷 پنجشنبه که می‌آید دل نورانی می‌شود "هوای بهشتت" به سر می‌زند عطرِ عود و گلاب همه جا می‌پیچد و یادت در تمام خاطره ها زنده می‌شود. پنجشنبه ها به "نام توست" نزد "حسین فاطمه(سلام الله علیها)" یادم کن... یاد شهدا با "اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ" 🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
🌹 ڪسی ڪه عشق به شهادت داشته باشد ، قطعاً با غسل شهادت از خانه بیرون می‌رود و ڪسی ڪه با غسل شهادت بیرون رود نگاه به نامحرم نمی‌ڪند ، چون دنبال لقاءالله است و شهید به وجه الله نظر می‌ڪند . (حاج حسین یکتا ) ⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ 🍃🌺 @mabareshohada 🌺
🌹🕊🥀🌸🥀🕊🌹 •••[☘️] ❤️ واقعا لایق بود او حداقل ماهی یک بار به زیارت امام رضا (علیه السلام ) میرفت. اخلاق و رفتارش با مردم خیلی خوب بود مخصوصا با آدم هایی که مسن بودند، احترام زیاد می گذاشت و با آن ها می گفت و می خندید و باهاشون شوخی می کرد، طوری که بعد از شهادتش همه اهل روستا می گفتند حیف از که رفت خیلی اخلاق و رفتار خوبی داشت. او تنها روستایشان است. شب قبل از زنگ می زند به پدرش و احوالپرسی می کند ، پدرش می گوید که همه خواهر برادرهایت اینجا هستند و می گوید گوشی را به همه شان بده می خواهم با تک تکشان صحبت کنم و با همه صحبت کرد. اخلاق و رفتار با همه خواهر برادرهایش خیلی فرق می کرد وقتی شد همه می گفتند که واقعا لایق بود. از سربازان انتظامی سیستان و بلوچستان پنجم آبان 1391 در ایست و بازرسی شهر سرباز توسط اشرار ترور و شد . 🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹 💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐 ┏━━━━━━🌺🍃━┓ @mabareshohada ┗━━🌺🍃━━━━━┛
🌹🕊💐🥀💐🕊🌹 یاد و خاطره سردار رشید اسلام حاج احمد کاظمی و 10 نفر از سرداران و افسران سپاه را که طی سقوط هواپیمای فالکن ـ 20 متعلق به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در تاریخ 1384/10/19 (عرفه 1426 هجری قمری ) در منطقه شمال غرب ایران در حوالی ارومیه به رسیدند گرامی می داریم . 🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹 💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐 •🍃• #ʝøɪɴ ↷ ┏━━━━━━🌺🍃━┓ @mabareshohada ┗━━🌺🍃━━━━━┛
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 وقتی با می‌کرد، حین عملیات و آموزش هوایی، روستاهای دورافتاده رو شناسایی می‌کرد. یه ماشین قدیمی داشت که سوار می‌شدیم و مقداری غذا و آذوقه برای روستایی ها بر می‌داشتیم و از میان کوه‌ها و دره‌ها با چه مشکلاتی رد می‌شدیم تا برسیم به روستایی که از روی هوا کرده بود. می‌رفتیم آنجا و مردم روستاها من رو با لباس روحانی و رو با لباس خلبانی می‌دیدند خیلی براشون جالب بود و بعد از این که وسایلی رو که آورده بودیم به روستایی‌ها می‌داد، می‌پرسید چه امکاناتی کم دارند. مثلا روستایی‌ها می‌گفتند حمام نداریم و ایشون با پول خودشون شروع می‌کرد براشون حمام می‌ساخت و من به چشم خودم می‌دیدم که برای ساختن حمام با پای خودش گِل لگدمال می‌کرد، حمام رو می‌ساخت و برای برق حمام، به علت این که روستا برق نداشت از پول شخصی خودش موتور برق سیار می‌خرید و روشنایی حمام رو تامین می‌کرد... : حجت الاسلام و المسلمین محمدی گلپایگانی 🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹 💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐 🌹اینجا معبر شهداست 👇 ↶【به ما بپیوندید 】↷ 🍃🌺 @mabareshohada 🌺
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 ‌ در اهواز مسئول انتقال بودم. یک روز پیرمردی مراجعه کرد و گفت: فرزندم شده و در اینجاست ، با تعجب سراغ لیست رفتم . اما هر چه گشتیم مشخصات او نبود. پیرمرد اصرار می کرد که آمده تا را با خودش ببرد! من هر چه می گفتم که چنین مشخصاتی در میان نداریم بی فایده بود. پیرمرد مرتب اصرار می کرد. یادم افتاد چند در مقر داریم . نا خود آگاه پیرمرد را به کنار بردم . شش را دید اما واکنشی نشان نداد ، اما با دیدن هفتم جلو آمد فریاد زد : الله اکبر... این من است ، بعد هم او را در کشید و را صدا می کرد. اما این هیچ عامل مشخصه ای نداشت ! نه پلاک، نه کارت ونه... پیرمرد گفت : عزیزان ، این من است می خواهم او را با خودم به شهرمان ببرم. از خدا خواستم خودش ما را کمک کند. با دقت یکبار دیگر نگاه کردم. در میان بقایای پیکر تکه های لباس و یک کمربند بود. کمربند پر از گل بود. نا امید نشدم باید نشانه ای پیدا میکردم روی لباس هیچ نشانه ای نبود . به سراغ کمربند رفتم. آن را برداشتم وشستم. چیز خاصی روی آن نبود. بیشتر دقت کردم ناگهان آثار چند حرف انگلیسی نمایان شد. چهار بار کلمه m کنار هم نوشته شده بود این یعنی اسم که پدرش ساعتی پیش برای ما گفته بود: پدرش این نشانه را هم گفته بود این که اسم خود را اینگونه می نوشته ، با لطف خدا و تلاش بسیار فهمیدیم این حروف را خود نوشته و ما خوشحال از اینکه این به آغوش خانواد اش باز گشته . پیکر را با گلاب شستیم و در پارچه سفیدی قرار دادیم و روز بعد هم به سوی فرستادیم . اما این پدر از کجا می دانست که پیش ماست!!! منبع: کتاب کرامات شهدا 🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹 💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐 🌹اینجا معبر شهداست 👇 ↶【به ما بپیوندید 】↷ 🍃🌺 @mabareshohada 🌺