مدرسه مهارت آموزی مبنا
به نـام خــدای مهربـــان "جای خالیِ روایتانسان" پیامبرها توی کتابهای دینی، چیزی در حد یک نوستال
کارنامه عملکرد پیامبران خیلی خیلی مبهم است. سادگی و بیعملی پیامبران در برابر جریانهای مخالفشان قدری عجیب است. قدرت روبهروی پیامبران در مبارزههای تاریخی تا حدی نامعلوم است. و صدها ابهام و سؤال دیگر که وقتی نورافکن روی قصههای پیامبران میاندازیم معلوممان میشود. همین است که میگویم این روایتها از زندگی پیامبران یک جایش میلنگد.
ما در همه این سالها شاید زندگی پیامبران را با روایت جریان مخالف پیامبران دیده و شنیدهایم که این قدر همه چیز چفت و بسط ناجوری دارد. شاید کتابهای دینی ما هم نادانسته، آینه روایتی غلط باشند، روایتی شکسته و وصله پینهدار. شاید روایت دیگری هم باشد که پازل زندگی پیامبران را در زمین طور دیگری بچیند. قصه دوستها و دشمنهای پیامبران را از زاویهای متفاوت نگاه کند و ناگفتههایی از صندوقچههای در بسته برای ما داشته باشد. شاید ما تا امروز یک «روایت انسان» کم داشتهایم برای اینکه همه چیز را طور دیگری بفهمیم.
+ امروز پنجشنبه، آخرین فرصت برای ثبتنام روایتانسان است،
جا نمانید:
https://b2n.ir/r81130
#روایت_انسان
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نـام خــدای مهربـــان
چرا پشت در سایت موندید؟🤦♀
دوستان لحظه آخری،
بدانید و آگاه باشید که...
ما دلمون قدر یک گنجیشکه و
هیچی دیگه!
ثبتنام امروز هم تمدید شد...
فقط اینکه،
ضمن اطلاع به مخاطبان گرامی مبنی بر کار و زندگی داشتن مسئولان ثبتنام،
سر جدتون، ثبتنام رو همین الان انجام بدید.
این فرصت، دیگر تمدید نخواهد شد.
امشب نیاید بگید جا موندیدا...تمدید فقط تا امشبه.
برای ثبتنام از این لینک برید:
https://b2n.ir/r81130
هر سوالی دارید بپرسید:
@adm_mabna
#روایت_انسان
#ثبت_نام_دوره
#پست_موقت
به نـام خــدای مهربـــان
"روایت صحیح"
من درباره جادو و جادوگری توی کتابهای قصه و کارتونها و حکایتهای قدیمی چیزهایی دیده و شنیده بودم.
جادوگرها معمولاً پیرزنهایی بودند با قد خمیده و یک چوبدستی که توی خانهای دور افتاده از زندگی عادی آدمها، زندگی میکردند. پیرزنهایی که زشت بودند و منفور و کارشان اذیت دیگران بود.
هیچ کس اما نگفته بود جادو برای خودش یک علم است، نگفته بود قاعدهها و قانونهای جادو را اولین بار آدمها از کجا پیدا کردند، نگفته بود بزرگترین تمدن انسانی باستان یعنی تمدن مصر، تمدنی بر پایه جادو بوده.
«روایت انسان» نشانمان داد ما جادو را خیلی دست کم گرفته بودیم و در حد تصورات فانتزی چند کتاب و کارتون پایین آورده بودیمش. ما جادو را در قواره دانش تمدنساز نمیدیدیم ولی جادو و جادوگری همین قدر جدی بود و هنوز هم حتماً همین قدر جدی هست...
💠امروز جمعه فرصت نهایی ثبت نام روایت انسان است💠
+ این زمان تمدید نمیشود.
+ برای ثبتنام در روایتانسان :
https://b2n.ir/r81130
#روایت_انسان
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نـام خــدای مهربـــان
"آه"
من شدیدا اهل خواندن کتابِ مناسبتی هستم. همیشه برای انتخاب یک کتاب، به مناسبتها دقت میکنم. رمضان برایم یک حال و هوا دارد و محرم یکی. وقت عید یکجور کتاب میخوانم و آخرسال یکجور. "آه" را هم هشتماه پیش خریدم. محرم تمام شده بود آن وقت. کتاب را باز کردم و مقدمه یاسین حجازی را خواندم و بعد هم دو سه صفحه بعدش را؛ اما نتوانستم. نتوانستم بیشتر بخوانم. کتاب بوی محرم میداد. حال و هوای روضه داشت. باید میگذاشتم به وقتش. کتاب را نباید حیف میکردم. این بود که "آه" ماند گوشهی کتابخانه تا همین چند روز پیش. محرم که شروع شد، کتاب را برداشتم و دستی روی جلدش کشیدم. از مقدمه گذشتم، به اولین صفحه رسیدم و شروع به خواندن کردم. اینبار همان واژههای هشتماه پیش را جور دیگری دیدم و جور دیگری خواندم. حالا کتاب را به موقع دست گرفته بودم...
مدرسه مهارت آموزی مبنا
به نـام خــدای مهربـــان "آه" من شدیدا اهل خواندن کتابِ مناسبتی هستم. همیشه برای انتخاب یک کتاب، ب
.
کتاب "آه" بازخواندهی "نفس المَهموم" شیخ عباس قمی است. بازخوانیای که یاسین حجازی انجام داده - تا همین میانه که خواندمش - بی نظیر بوده است. من فکر میکنم برای همه ما، به عنوان یک شیعه شاید، یا حتی یک انسان، لازم است یکبار درست و دقیق ماجرای عاشورا را بدانیم. نه از روز عاشورا و یا مثلا لحظاتی پیش از شهادت، بلکه باید وقایع را از رجب تا محرم بدانیم. باید حرفها، آدمها و اتفاقات را خیلی بیشتر از چیزی که در روضهها میشنویم بلد باشیم.
کتاب "آه" را یاسین حجازی به گونهای نوشته است که انگار کتاب داستانی میخوانید؛ و این ابدا بد نیست. حجم کتاب اگرچه ظاهرا زیاد است اما شیب تند کلمات، باعث میشود وقتی کتاب را دست میگیرید، همراه با صفحات سُر بخورید و خیلی سریع کتاب را پیش ببرید.
کتاب "آه" را بخرید، و اگر دارید هم، همین ایام، همین روزهای محرم بردارید و بخوانید و از بودن در متن محرم لذت ببرید...
_نجمه حسنیه_
+ کتاب "آه" / یاسین حجازی / نشر جام طهور
#پیشنهاد_درجه_یک
#کتاب_خوب
⬇️ما را اینجا ببینید⬇️
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نـام خــدای مهربـــان
"در مقام پذیرش"
اگر کسی از اطرافیانتان گفت که میتواند بنویسد، حرفش را باور کنید! راستش نوشتن آنقدرها هم سخت نیست؛ بلکه خوب نوشتن سخت است و باورپذیر نوشتن سختتر از آن. اینکه کسی بتواند داستانی بنویسد که خواننده صحنههای داستان را پیش چشمهایش ببیند، یعنی باورپذیر نوشته است.
حالا چطور باورپذیر بنویسیم؟ برای باورپذیر نوشتن بهتر است از تجربههای زیستهمان شروع کنیم. مثلا سعی کنیم شخصیتهای داستان را لابهلای آدمهایی جستجو کنیم که از نزدیک دیدهایم، یا شغلها را جوری انتخاب کنیم که خودمان یا حداقل یکی از نزدیکانمان تجربه کردهاند. برای نوشتن از تجربههای زیستهمان هم باید سراغ احساسات، افکار و رفتارمان برویم. گاهی حتی باید از مسائل شخصیمان بگوییم. اصلا برای متن خوب نوشتن مجبوریم خودمان را بنویسیم. و این میان حتما حرفهایی هست که گفتنش سخت است یا مثلا اتفاقاتی وجود دارد که تعریف کردنش خجالتآور است. اما راستش این افشاکردنِ خود در نویسندگی گریز ناپذیر است. نویسندهها پیش از شروع حرفهای نوشتن باید از ماجرای خودافشایی آگاه باشند و با این حقیقت کنار بیایند. خودافشایی را همه نویسندهها دارند؛ چرا؟ چون از تجربههایشان مینویسند. چون همیشه افکاری هست که از فکرشان سُر بخورد و میان کلماتشان ظاهر شود.
اگر نوقلم هستید خوب است بدانید خودافشایی بخش جدانشدنی نوشتن است و اگر میخواهید حرفهای وارد این مسیر شوید، بهتر است این بخش از نوشتن را با جان و دل بپذیرید...
_نجمه حسنیه_
#داستان
⬇️ما را اینجا ببینید⬇️
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نـام خــدای مهربـــان
"از خيال تا واقعیت"
برای نوشتن پیرنگ داستان، باید حوادث را آنطور بنویسیم که مسیر علت و معلولیشان درست باشد؛ مثلا اگر قرار است شخصیت اصلی در جایی از داستان ورشکست شود، باید علتش را پیشتر در پیرنگ آورده باشیم. پیرنگهای ضعیف آنهایی هستند که سیر علت و معلولیشان میلنگد. آنهایی که در سیر حوادثشان چیزی پس و پیش شده است. پیرنگهای ضعیف زیربنای داستانهای ضعیف و باورنکردنی هستند. نویسنده هرچقدر هم خیالِ بلندپروازی داشته باشد، باید جايي دست خیالش را بگیرد، آن را پای میز پیرنگ بنشاند و اتفاقاتی رقم بزند با یک خط علی و معلولی...
مدرسه مهارت آموزی مبنا
به نـام خــدای مهربـــان "از خيال تا واقعیت" برای نوشتن پیرنگ داستان، باید حوادث را آنطور بنویسیم
چند روز پیش متنی خواندم که نوشته بود:
"اگر من فیلمی از کربلا بسازم، علیاصغر را نشان نخواهم داد. چون هیچکس باور نمیکند که این همه قساوت قلب نسبت به کودکی وجود داشته باشد."
بعد از خواندن متن بالا فکرم سُر خورد به ماجرای نوشتن و پیرنگ؛ اینکه اگرچه ما در قواعد نوشتنِ پیرنگ دست و پای خیالمان را میبندیم و برای باورپذیر کردن حادثهها خودمان را به هر دری ميزنيم، اما گاهی در دنیای واقعی، چیزی اتفاق میافتد چنان سنگین، که نوشتنش داستانی میشود باورنکردنی. که اصلا پیرنگی دارد بیعلت، بی توجیه. بگذارید اینطور بگویم؛ اگر چیزی که از عاشورا میشنویم را هیچوقت نشنیده بودیم و بعد داستانی از شهادت شش ماهه کربلا میخواندیم، حتما آنقدر متعجب میشدیم که داستان را باور نمیکردیم. حتما هزاربار از حجم قساوت داستان شگفتزده میشدیم و از خودمان میپرسیدیم: آخر مگر میشود؟
راستش خیال نویسندهها هرچقدر هم پرواز کرده و در دنیای ناممکنها سیر کند، هیچوقت نمیتواند حادثهای را تخیل کند که آدمها در روز عاشورا در واقعیت رقم زدند. چراکه ذهنها حتی در خیالشان هم تصور چنین سنگدلی را نمیتوانند بکنند.
در عجبم از کسی که خودش را مسلمان نامید و در صحرای کربلا، تیری با آن وصف بر گلوی طفلی شیرخواره زد. کاری که حتی من به عنوان نویسنده، در عالم بیانتهای خیال هم نمیتوانم تصور کنم؛ کاری چنان باورنکردنی...
_نجمه حسنیه_
⬇️ما را اینجا ببينيد⬇️
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نـام خــدای مهربـــان
"لا یوم کیومک یا اباعبدلله"
در تاریخ پیامبران، کسی هست که ماجرایی شبیه اباعبدلله دارد. کسی که پیامبر هم نیست. مؤمنی که ما آنرا در قرآن به نام "مومن آل فرعون" میشناسیم. کسی که در طاغوت فرعون به خدای یگانه ایمان داشت و جایی از تاریخ، تقیه را کنار گذاشت و به ایمان خود اعتراف کرد. نحوه شهادت او و همسرش بسیار بوی کربلا می دهد.
مدرسه مهارت آموزی مبنا
به نـام خــدای مهربـــان "لا یوم کیومک یا اباعبدلله" در تاریخ پیامبران، کسی هست که ماجرایی شبیه اب
آن وقتی که همسر او – مشاطه بزرگ قصر – به ایمان خود اعتراف میکند و با شجاعت تمام در مقابل فرعون میایستد، با مجازاتی روبه رو میشود سخت و عجیب. فرعون برای بازگشت او از ایمانش، تنوری از آتش فراهم میکند و تک تک فرزندانش را در آتش میاندازد. راستش حتی وقت نوشتن این جملات هم حالم بد میشود. فکرش را بکنید؛ بوی گوشت سوخته و صدای داد و فریاد، گریه و زاری و التماس. اگر یک غریبه را در مقابلتان بسوزانند چه میکنید؟ برای مشاطه قصر، این غریبه کودکانش بودند، فرزندانی از گوشت و خون خودش، فرزندانی بس عزیز. وقتی نوبت به آخرین فرزند او میرسد، جان او به لرزه در میآید. میدانید چرا؟ چون آخرین فرزند او شیرخواره است. چون دیگر تاب دیدن جان کندن کودک شیرخوارهاش را ندارد. اینجا دیگر وقت امدادالهی است. وقت عنایتی است از سمت خدا؛ آخر آدمها توان و ظرفیتی دارند. فرعون اینجا دلش به رحم میآید یا عقلش را از دست میدهد نمی دانم، اما دستور میدهد مادر و کودک شیرخواره را باهم در تنور بیندازند...
من حرفم سر کودکی است که در تنور انداخته نشد چون مادرش طاقت نداشت. چون مصیبت شیرخواره مخصوص است. چون تاب آدمها قدر و اندازهای دارد. چون این مصیبت باید برای یک عزیز باقی بماند. چون هرکسی حسین(ع) نمیشود و شما ماجرای شش ماهه کربلا را میدانید...
اما شباهت دیگر مومن آل فرعون به اباعبدلله، خود اوست. لحظهای که فرعون دستور زجرکش کردن او را میدهد، دلش به این مجازات راضی نمیشود. این است که فرمان میدهد بعد از مرگ، بدنش را قطعه قطعه کنند...اربا اربا...
من وقت شنیدن ماجرای او و همسر و فرزندانش جانم آتش گرفت. دلم بیتاب شد و هر لحظه فکر کردم : لایوم کیومک یا اباعبدلله...
_نجمه حسنیه_
+ منبع : صوت جلسه۴ ترم ۴ روایتانسان.
به نـام خــدای مهربـــان
"کجای معرکه؟"
همه ما در حادثه کربلا و در سپاه مقابل امام حسین، نام افراد مختلفی را میدانیم. اسمشان را بلدیم و حتی به کمک روضهها و کتابها میدانیم در روز عاشورا چه کار میکردند. اینکه عمر سعد چه گفت و شمر چه فرمانی داد و حرمله چه زمانی تیر انداخت را همه خوب از بر هستیم. با این همه از یک نفر اما خبر خاصی نداریم. نمیدانیم کجاست. ظهر عاشورا درست وسط معرکه کجا ایستاده است. نمیدانیم چه فرمانی داده و به که چه گفته و اصلا دقیقا خودش کجا وارد عمل شده است!
البته با سابقهای که از خود در طول تاریخ نشان داده است، بعید است خودش را به کربلا نرسانده باشد. کسی که همیشه فعالانه مقابل تمامی پیامبران و اوصیای الهی به تقویت جبهه طواغیت پرداخته است. کسی که از روز غدیر عزمش را بیش از پیش جزم کرد تا هرطور هست مسیر روشن هدایت را منحرف کند. کسی که از بعد غدیر، همه تلاشش در خاموش کردن نور ولایت خلاصه شده است.
شما از شیطان خبر دارید؟ میدانید روز عاشورای محرم سال شصت و یک هجری کجاست؟ در صحنهآرایی دشمن چقدر نقش داشته است؟...
به نـام خــدای مهربـــان
"در وسط معرکه"
ماجرای دشمنی شیطان در طول حیات انسان، زمانی جدیتر میشود که پیامبر(ص) در روز غدیر ولایت امیرالمومنین علی(ع) را اعلام میکنند. آن روز بود که شیطان صیحه زد و برای نابودی خط ولایت تمام تلاشش را کرد. و اصلا برای همین بود که خاندان بنیامیه را در مقابل خاندان پیامبر عَلَم کرد. چرا که ابوسفیان و نسل او فرزندخوانده قریش بوده و از روز اول با اسلام و دعوت پیامبر(ص) مخالفت کردند. معاویه بن ابوسفیان در مقابل امیرالمومنین و امام حسن(ع) ایستاد، یزید بن معاویه هم برابر اباعبدلله و سفیانی هم در مقابل حضرت حجت.
مدرسه مهارت آموزی مبنا
به نـام خــدای مهربـــان "در وسط معرکه" ماجرای دشمنی شیطان در طول حیات انسان، زمانی جدیتر میشود
شیطان در ماجرای عاشورا تمام تلاشش را کرد تا حق و باطل را در هم آمیزد. برای آنکه نامی از اسلام باقی نمانَد، تلاش کرد نسخهی بدل آنرا بسازد و اسلام را آمیخته به باطل کند. این بود که مسلمان را مقابل مسلمان گذاشت، این بود که سپاه مقابل امام حسین(ع) به قصد قربت شمشیر میزدند و مرگشان را شهادت میدانستند. شیطان تلاش کرد قرائت خودش از اسلام را حق جلوه دهد...
هیچوقت فکر نکنید که یزید آدمی بیعرضه یا دست و پاچلفتی است؛ که درست برعکس، او پرورش یافته دایهای یهودی است و خوب میداند مقابل چه کسی ایستاده و قصد کشتن چه کسی را دارد. یزید پرورش یافته دستگاه یهودیت است، برای کشتن اباعبدلله برنامه میریزد و عبیدالله را مستقیما فرمانده این حرب میکند. البته که شیطان این میان جایی از نقشهاش را اشتباه میرود. او هیچوقت فکر نمیکند در جنگی که راه انداخته دستش رو شود و آدمها تا قرنها بعد باطل بودن سپاه یزید را فریاد بزنند و برای مظلومیت اباعبدلله گریه کنند...
در لحظات آخر روز عاشورا، اتفاقی رقم میخورد که حق از باطل جدا میشود و صیحه شیطان از درد بلند میشود...
_نجمه حسنیه_
⬇️ما را اینجا ببینید⬇️
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نـام خــدای مهربـــان
"حق برملا میشود"
شاید بتوان کربلا را به پیش از شهادت حضرت علی اصغر و بعد از آن تقسیم کرد. ماجرای شش ماهه کربلا نه فقط یک شهادت مظلومانه، که خیلی بیش از اینهاست. راستش جانِ عزیزِ این شیرخواره، چیزی را برملا کرد که انسانها قرنهاست از برکتش استفاده کرده و به واسطهاش هدایت میشوند.
مدرسه مهارت آموزی مبنا
به نـام خــدای مهربـــان "حق برملا میشود" شاید بتوان کربلا را به پیش از شهادت حضرت علی اصغر و بعد
پیشتر گفتم که برنامه شیطان آن بود که قرائت خودش از اسلام را حق جلوه دهد تا آدمهای عصر غیبت، نتوانند اسلام ناب را بفهمند و در لابهلای جدال حق و باطل مسیر را گم کنند و خط ولایت را از دست بدهند و مردم زمان یزید هم، بین حق و باطل متحیر بمانند و در نهایت یزید را حق بپندارند...
این است که در عاشورا باید جایی، لحظهای باشد تا حق خودش را نمایان کند. که آدمها بتوانند راه راست را بشناسند و عاشورا را یک جنگ داخلی بین مسلمانان یا یک جدال سیاسی بر سر قدرت نبینند.
این نقطه حساس در واقعه عاشورا ماجرای شهادت مظلومانه حضرت علی اصغر است. آن جایی که ایشان مظلومانه شهید میشوند هر انسانی در مییابد که کشتن یک کودک شش ماههی بیگناه که در طلب آب است، جز از یک ظالم تمام عیار بر نمیآید. که انسانها تا روز قیامت، رد خون این شهید کوچک را بگیرند و میان حق و باطل تفاوت قائل شوند. این است که بعد از این شهادت، صیحه شیطان بلند میشود و همه نقشههایش نقشه بر آب میشوند...
_نجمه حسنیه_
+ پیشنهاد میکنم برای فهمیدن بهتر ماجرای این پست، حتما دوپست قبلی را بخوانید.
⬇️ما را اینجا ببینید⬇️
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
مدرسه مهارت آموزی مبنا
محفل ۶ را خواندهاید؟
زیاد بالا و پایین کردیم تا موضوعش را انتخاب کنیم. سردبیر سخت میگرفت و پیشنهادها باب دلش نبود. اما اسم "ترس" که آمد، چشمهایش برق زد. هیچ اشکالی نگرفت. موضوع به قدر کافی جذاب و البته ناب بود. مهر تایید سردبیر که خورد، نوشتن شروع شد! برای هرکدام از نویسندههای این شماره مجله، عناوین نه یک موضوع ساده برای نوشتن، که واکاوی حال درونیشان نسبت به ترس بود. ترس گریبانگیر آدمیزاد بوده و هست و حتما خواهد بود. حرف زدن از ترس جرئت میخواهد و نوشتن از ترس بیشتر،
وخواندن از ترس هم😉
پس،
شمارا به خواندن محفل تازه نفسمان با موضوع "ترس" دعوت میکنم...
📌محفل ۶ را از《 اینجا 》 تهیه کنید.
📌 به《 پیج اینستاگرام 》 محفل سر بزنید.
_نجمه حسنیه_
#محفل
⬇️ما را اینجا ببینید⬇️
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
هدایت شده از مدرسه مهارت آموزی مبنا
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
💠
💠
💠
به نـام خــدای مهربـــان
اینجا کانال رسمی "مدرسه مهارتآموزی مبنا" است.
در مدرسه مهارت آموزی مبنا، دورههایی را برگزار میکنیم که فکر میکنیم دیگران کمتر سراغش رفتهاند؛ یا اگر هم رفتهاند به قدر کافی و آنطور که باید از پسش برنیامدهاند.
ما در مبنا اعتقاداتی داریم، در مسیر این اعتقادات پیش میرویم و برای بهتر شدن هر روز تلاش میکنیم...
دورههای مدرسه مهارت آموزی مبنا:
1⃣ دوره #روایت_انسان با تدریس آقای امین نخعی
2⃣ دوره #نویسندگی با تدریس آقای رضا جوان آراسته(#ناخدا)
+ اینجا مَن (نجمه حسنیه) مینویسم، و برای ارتباط با شما مشتاقم؛
برای ارتباط با مَن :@adm_mabna
+ برای دسترسی راحت تر به مطالب کانال از #لیست_هشتکها استفاده کنید😊
💠
💠
💠
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
به نـام خــدای مهربـــان
"روال اینجا از این قرار است"
مَن روزانه یک پست در کانال بارگذاری میکنم. این روال از آذرماه ۱۴۰۰ با شروع حیات کانال شروع شد و تا امروز که نزدیک ۸ ماه از راهاندازی کانال میگذرد، ادامه داشته است. موضوعاتی را که دربارهشان مینویسم با وسواس انتخاب میکنم و از آنجا که "نوشتن" و دورههای نویسندگی، طرفدارانی در بین مخاطبان کانال دارد، تلاش میکنم هفتهای یک متن مرتبط با نویسندگی بنویسم. این پستها نوشتههایی با محوریت تکنیکهای نوشتن و داستاننویسی هستند. از سوژهیابی و انتخاب کلمات تا شخصیتپردازی و دیالوگنویسی. متنها را گاهی کلی و گاهی جزئی مینویسم. از درستی تکنیکها خیالم راحت است و همهشان را خودم در نوشتن استفاده میکنم. مطالب خیلی از پستها را از زبان استادهایم شنیدهام و برخیشان را با مطالعه کامل کردهام. این پستها را با #داستان منتشر میکنم. اگر این پستها را بخوانید یک نویسنده حرفهای نمیشوید! راستش نویسنده شدن به خیلی چیزها نیاز دارد؛ اما میتوانم به شما قول دهم که این پستها و مطالب آنها میتواند شما را در بهتر نوشتن کمک کند. علاوه براینکه در بین مطالب منتشر شده در ایتا تقریبا هیچ مطلبی با این سروشکل و محتوا ندیدهام و خیالم از بابت ناب بودن مطالب راحت است.
_نجمه حسنیه_
⬇️ما را اینجا ببینید⬇️
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
مدرسه مهارت آموزی مبنا
به نـام خــدای مهربـــان "روال اینجا از این قرار است" مَن روزانه یک پست در کانال بارگذاری میکنم.
اگر تازه به جمع ما پیوستهاید و به نوشتن علاقهمندید، شما را به خواندن پستهای #داستان دعوت میکنم.
این پستها حاصل چندسال کلاس رفتن و کتاب خواندن است. با خیال راحت بخوانید و البته، مصرف کنید.
همچنین، میتوانید پستها را برای خودتان ذخیره کنید یا با ذکر منبع برای دوستان اهل قلمتان بفرستید.
به نـام خــدای مهربـــان
"روی دیگر سکه خودافشایی"
"کلیدر" جناب محمود دولتآبادی را که میخواندم بسیار شگفتزده میشدم. نویسنده چنان دقیق از احساسات مختلف آدمی حرف زده بود که با خواندن هر بخش به شناخت بیشتری از خودم میرسیدم. نویسنده از احساساتی فراتر از غم، شادی، خشم و اضطراب گفته بود. احساساتی پیچیده که نامی نداشتند و کمتر کسی به آنها دقت کرده و آنها را شناخته بود. این خواندن مرا به خودشناسی میرساند و برایم رشد داشت. چراکه خودم را و احساسات بینامم را بهتر میشناختم...
مدرسه مهارت آموزی مبنا
به نـام خــدای مهربـــان "روی دیگر سکه خودافشایی" "کلیدر" جناب محمود دولتآبادی را که میخواندم بس
هدف ما از خواندن یک کتاب چیست؟ کتابها ما را وارد دنیایی میکنند که خودمان ندیدهایم، ما را در دل اتفاقاتی میبرند که هیچوقت تجربه نکرده و گاهی ما را با احساساتی رو به رو میکنند که نسبت بهشان آگاهی نداشتهایم.
این برای ما به عنوان خواننده یعنی "رشد". همین رشد است که ما را به سمت مطالعه میبرد و برایمان لذتبخش است.
لازم است بدانید همین نقطهی رشد ما، همین چیزی که ما را کتابخوان کرده است، هزینهی سنگینِ نوشتن یعنی "خودافشاییِ" نویسنده است. اگر نوشتههای نویسنده از درون او نبود، اگر همراه خودش درجهای از خودافشایی نداشت و اگر باور پذیر نوشته نمیشد، هیچگاه خواننده با کتاب همراه نمیشد.
اگرچه خودافشایی گاهی تلخ است اما روی شیرینی دارد و آن، همراهی و باور خواننده است. اگرچه گاهی خواننده متوجه این خودافشایی نیست.
پس اگر شما یک روزی از نوشتههای یک نویسنده لذت بردهاید، حالا وقت آن است خودتان به عنوان یک نویسنده این هدیه را به خوانندهی نوشتههایتان تقدیم کنید.
_نجمه حسنیه_
+ برای فهمیدن بهتر این پست شما را به خواندن بخشهای قبل در #داستان دعوت میکنم.
⬇️ما را اینجا ببینید⬇️
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
مدرسه مهارت آموزی مبنا
به نـام خــدای مهربـــان
"با موضوع روایتانسان"
روایتانسان یکی از دورههای مدرسه مهارت آموزی مبناست. میتوانم به جرئت بگویم بیشترین اعضای کانال، دوستداران روایتانسان هستند و تعداد زیادیشان حداقل دوره اول روایتانسان را شرکت کردهاند. به همین خاطر هر هفته یکی دو پست با موضوع روایتانسان مینویسم. برخی از پستها درباره تجربه خودم از شنیدن دوره است. بعضی اما تخصصیتر هستند و در طول جلساتی که با تیم تولید محتوا داشتهام نوشته شدهاند. در این پستها سراغ سوالهایی رفتهام که به واسطه روایتانسان و مطالب مطرح شده در آن، به جواب رسیده است.
پستها به گونهای نوشته شدهاند که هم اهالی روایتانسان که دوره را شرکت کردهاند استفاده کنند و هم تمام کسانی که در دوره شرکت نکردهاند. پستها از جهت محتوا تایید دپارتمان را گرفته و منتشر شدهاند. این پستها را میتوانید در #روایتانسان ببینید.
علاوه بر پستهای بالا، سبک دیگری هم از نوشتههای روایتانسانی داریم. پستهایی در تعامل با مخاطبهای کانال که با #حرف_بزنیم منتشر شده است. من در این پستها موضوعی مرتبط با روایتانسان را مطرح کرده و از اهالی روایتانسان خواستهام نظر یا تجربه خودشان را بگویند و آنرا با من به اشتراک بگذارند. بعد هم از بین پیامها چندتایی را انتخاب کرده و با حفظ حریم شخصی افراد، آنها را در کانال منتشر کردهام.
درنهایت مجموع همهی این پستها و هشتکها، محتوایی دقیق برای علاقهمندان به روایتانسان شده است.
این روال از این به بعد هم در کانال ادامه دارد.
بسیار خوشحال میشوم بعد از خواندن پستهای #روایت_انسان، نظرتان را با من درمیان بگذارید.
_نجمه حسنیه_
⬇️ما را اینجا ببینید⬇️
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5