eitaa logo
🌺 مدد از شهدا 🌺
5.3هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
28 فایل
سلام وخیر مقدم به اعضا جدید ♥️دراین گروه میخایم مدد بگیریم از شهدا در زندگیمون هرچی به شهدا نزدیکتر بشی هزار قدم به خدا نزدیکتری دوستی با شهدا دوطرفه است یادشون کنید یادتون میکنن ارتباط با ادمین تبادل وتبلیغ @yazaahrah
مشاهده در ایتا
دانلود
معلمی که خودرویش را برای کمک به دانش‌آموزش فروخت 🔹«معصومه عباسیان» مدیر آموزشگاه دخترانهٔ متوسطهٔ دوم شاهد شهرکرد خودروی شخصی خود را فروخت تا به دانش‌آموز یتیمی که ممکن بود در اثر مشکلات مالی از داشتن مادر نیز محروم شود اهدا کند.
لطفا به نیت سلامتی یکی از اعضای عزیزمون نفری یک حمد شفا قرائت بفرمایید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امروز را می خواهیم مهمان یکی از شهدای کربلای۴ باشیم. شهیدی که اعتقاد دارم از عجیب ترین شهدای دفاع مقدس ماست. کرامات این شهید بسیار زیاد و عجیب است. ✅ جانشین اطلاعات لشکر فجر. ✅فرزند یکی از ثروتمندان شیراز. ✅دانشجوی نخبه مکانیک دانشگاه تهران. ✅کسی که پدر و پنج برادر را راهی جبهه کرد ✅دو برادرشهید و چهار برادر جانباز شدند 🌷امروز را مهمان شهید جلیل ملک پور از شیراز هستیم. کتاب میعاد در شلمچه خاطرات این بزرگوار است. 💐شهیدی که امروز سالگرد شهادت اوست. یادش گرامی
فرزند شهید ملکپور که بعد از تولد پدر به دنیا آمد می‌گفت: سالها بعد و در اواخر دهه هفتاد آرزو داشتم به شلمچه بروم و محل شهادت پدر را ببینم. یک شب پدر به خوابم آمد و گفت: بیا شلمچه. گفتم من هیچ پولی ندارم. حداقل شصت هزار تومان هزینه دارد. گفت برو از بانک که حساب باز کردی بگیر و بیا. از خواب بیدار شدم. تعجب کردم. من در بانک ده هزار تومان بیشتر نداشتم‼️ رفتم بانک. شناسنامه و دفترچه را دادم و گفتم: این حساب را میخواهم ببندم. متصدی بانک چند لحظه بعد شصت هزار تومان به من داد. ✅وقتی تعجب من را دید گفت: شما در قرعه کشی پنجاه هزار تومان برنده شدید... 💢آن سال با آن مبلغ کل هزینه سفر من تامین شد. این سفر یکی از عجیبترین سفرهای زندگی من بود. هرجا رفتم عنایت پدر را دیدم... 📗برگرفته از کتاب میعاد در شلمچه. اثر گروه شهید هادی. 💐چهارم دی ماه سالروز شهادت شهید جلیل ملک پور و شهدای مظلوم کربلای۴ گرامی باد.
👆خاطرات عجیب او نشان از آن دارد که چشمان الهی و ملکوتی داشته و کرامات بسیاری از او نقل میشود‌. ✅جليل دانشجوي مكانيك دانشگاه تهران و اعجوبه كارهاي اطلاعاتي بود. از هيچ چيزي نمي ترسيد. 🌷قبل از عمليات فاو به همراه برادرش در داخل سنگر مشغول نمازشب بود. بعدها نوشته بود كه بعد از آن نماز و در همان سنگر، يكي از ملائك الهی را ديده بود كه تمام ماجرای شهادت او و برادرش را بیان کرده و... 💐با اصرار پدر ازدواج كرد. اما گفت: من براي تكميل دين ازدواج كردم. من چند ماه ديگر شهيد ميشوم و شش ماه بعد از شهادتم، پسرم به دنيا مي آيد! نام او را علي بگذاريد!! جليل حتي محل مزار خود را نشان داده بود! 🌹گویی تمام آینده را از ملائک الهی شنیده بود. چرا که همه گفته هايشش محقق شد! 🌺در عملیات كربلاي چهار، جان يك گردان را نجات داد و به شهادت رسيد. مدتي بعد پيكر او پيدا شد اما بدون پلاك و بعد... 📙میعاد در شلمچه. اثر گروه شهید هادی
🌴🍀🌴🍀🌴🍀🌴 *خب دوستان* *امشب* *مهمان 💕 شهیدملک پور💕بودیم *هرکس دوست داره این شهدا دعاشون کنه _یک سوره حمد و سه توحید هدیه کند به این شهدای والا مقام* *در هیاهوی محشر* *فراموشمون نکنید* *برادر شهید* ⚘
🌺 مدد از شهدا 🌺
🌸 رمان جذاب #درحوالی_عطریاس🌸 💜قسمت ۲۱ و ۲۲ مشغول شام خوردن بودیم، همه نگاها به تلویزیون بود بجز
🌸 رمان جذاب 🌸 💜قسمت ۲۳ و ۲۴ صدای زنگ گوشیم منو از فکر و خیالاتم کشید بیرون، بلند شدم و دنبال گوشیم گشتم، ای بابا کجاست .. زیر تخت رو نگاه کردم افتاده بود اون زیر دستمو دراز کردم و برش داشتم، فاطمه سادات بود - الو سلام +سلام معصومه چرا گوشیتو جواب نمیدی؟ نشستم رو تخت و گفتم: -ببخشید دم دستم نبود - آها، خواستم بگم بیا خونمون دیگه، من و عاطفه میخوایم ناهار بخوریم منتظر توایم نگاهی به ساعت انداختم و گفتم: -آخه الان که ساعت دوئه، قرار بود عصر بیام +خب حالا ناهار بیا پیشمون تنهاییم ـ باشه پس تا نیم ساعت دیگه اونجام +باشه عزیزم فقط زود بیا که گشنمونه خندیدم و گفتم: -چشم زود میام بلند شدم رفتم پیش مامان و بهش گفتم دارم میرم خونه فاطمه سادات، اونم بدون نگاه کردن بهم گفت برو!! خب چیکار میکردم چجوری مامانو راضی میکردم حقیقت رو هم که نمیتونستم بهش بگم چون عباس خواسته بود بین خودمون بمونه، پس واقعا نمیدونستم چجوری مامانو راضی می کردم!! رفتم در کمدمو باز کردم و دنبال یه لباس مناسب میگشتم که محمد اومد تو - اجازه هست؟ خب خدارو شکر ایشون باهام قهر نیست لبخندی زدم و گفتم: _بله داداش جون جواب لبخندمو داد و رو تختم نشست: _میخوام باهات حرف بزنم درحالیکه کلم تو کمدم بود و دنبال لباس مورد نظر میگشتم گفتم: _فقط میشه زود بگی می خوام برم خونه دوستم +باشه میرم سر اصلا مطلب .. ببین معصومه، عباس پسر خیلی خوبیه نمیدونم تو چرا ازش خوشت نیومده، اون با این که چند سال خارج بوده ولی اصلا به فرهنگ اونجا عادت نکرده و خودِ خودش مونده، تو نمیدونی چه پسر مومن و با اعتقادیه، من اصلا شوکه شدم تو گفتی ما به درد هم نمیخوریم، به نظر من که شماها خیلیم به هم میایین چندین بار پلک زدم تا جلوی ریزش بغضی رو بگیرم که دردش تا سینه ام نفوذ کرده بود، چرا کسی منو نمی فهمید، دلم می خواست داد بزنم و بگم آخه شماها چه میدونین که من بی تاب عباسم ولی به خاطر همون بی تابی دارم خواسته شو اجابت می کنم.. نفس عمیقی کشیدم تا دلم آروم شه لباسم رو پیدا کردم کشیدمش بیرون و رو به محمد برای اینکه دلشو نشکونم گفتم: _باشه به حرفات فکر میکنم داداشی لبخندی از سر رضایت زد و رفت بیرون، حتما فکر کرد که نظرم رو تونست عوض کنه ولی اون که از وجود این جواب اجباری خبر نداشت !! زنگ خونه رو زدم، چند ثانیه نگذشته بود که فاطمه سادات در و باز کرد و محکم منو گرفت تو بغلش: _سلام معصومه جونم جواب سلامشو دادم..با لبخند از هم جدا شدیم که عاطفه رو پشت سرش دیدم، رفتم سمتش و بعد چند ماه همدیگر و بغل کردیم: _دلم برات خیلی تنگ شده بود عاطفه جون عاطفه هم با خوشحالی گفت: _منم دلم یه ذره شده بود برات با خوشحالی به شکمش نگاهی کردم و گفتم: _نی نی خاله چطوره؟؟ خندید و گفت: _خوبه، مشتاق به دنیا اومدنه با ذوق گفتم: _جون من، کی؟؟ + ان شاالله دو سه هفته دیگه از خوشحالی جیغی کشیدم و گفتم: _واقعا؟؟ لبخندش پررنگ تر شد..سه تاییمون نشستیم که فاطمه گفت: _وای که چقدر دلم می خواست مثل قدیما دوباره دور هم باشیم هر دومون تایید کردیم که عاطفه رو به من کرد و گفت: _خوبی تو؟ نیستی اصلا .. نه زنگی،نه پیامی چیزی که بدونم زنده ای حداقل خندیدم و گفتم: _ببخشید، آخه همش منتظر بودم برگردی تا ببینمت - حالا که برگشتم، اومدم خفه ات کنم با این همه نامردیت فاطمه از موقعیت سواستفاده کرد و گفت: _حالا عاطفه در دسترس نبود من که یه کوچه اونور تر بودمم نیومدی ببینی دستامو به نشانه ی تسلیم اوردم بالا و گفتم: _باشه عزیزان عذرمیخوام، حالا منو ترور نکنین لطفا..گذشته ها گذشته به الان توجه کنیم 💜ادامه دارد.... 🌸نویسنده: بانو گل نرگــــس 💖 کانال مدداز شهدا 💖 https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ «»
🌸 رمان جذاب 🌸 💜قسمت ۲۵ و ۲۶ هر دوشون چپ چپ نگام کردن که گفتم: _منو عفو کنین اینبار، تو عروسی تون جبران می کنم هردو خندیدن که عاطفه گفت: _من که عروسی کردم برای منو چجوری جبران می کنی داشتم فکر می کردم که فاطمه گفت: _ تو نمی خواد جبران کنی فقط قضیه این خاستگار از خارج اومدتو تعریف کن ببینم عاطفه با هیجان گفت: _ واقعا؟! تا خواستم چیزی بگم فاطمه با آب و تاب شروع کرد به توضیح دادن: _آره بابا از خارج اومده، وضع مالی توپ، تحصیلات عالی، تک پسر، قیافه بیست، اخلاق ... حرفشو قطع کردم و با تعجب گفتم: _اینارو از کجا اوردی دقیقا؟! +نکنه فکر کردی ما بی خبریم از اوضاع احوالت اینبار عاطفه گفت: _خب حالا این آقای خوشبخت جواب بله رو گرفت ازت نگاهمو از عاطفه گرفتم و انداختم رو فرش، خواستم بگم نه عاطفه این آقای خوشبخت نمی خواد من کنارش باشم فکر و خیالش جاهای دیگه اس .. بعد چند لحظه نگاش کردم و گفتم: _حالا اینا رو ول کنین تو بگو آقا هادی چطوره؟ اومده بمونه تا تولد این کوچولو؟؟ نمی دونم اثر نگاه غمناک من بود که رنگ نگاه عاطفه هم رنگ غم گرفت یا اینکه دل تنگی به چشماش راه پیدا کرده بود .. فاطمه هم انگار از جوّ بوجود اومده راضی نبود که بلند شد و درحالیکه سمت آشپزخونه می رفت گفت: _میرم سفره رو پهن کنم . . دستمو رو دستای عاطفه گذاشتم و گفتم: _ببخشید عزیزم نمیخواستم ناراحتت کنم لبخند محوی زد و گفت: _نه ناراحت نشدم، فقط یه کمی دلتنگم چیزی نگفتم که خودش گفت: _هادی الانم نمی خواست بیاد .. برای یه هفته اومده فقط بخاطر یه سری از کارایی برای دوستاش، بزودی میره نمیدونستم چی بگم در برابر ، یاد عباس افتادم نمیدونم چیشد که پرسیدم: _عاطفه! آقا هادی وقتی اومده بود خواستگاری بهت گفته بود که می خواد بره ؟ نگاهی بهم انداخت و گفت: _اره، تازه گفته بود پدر مادرش مخالف رفتنشن با تعجب گفتم: _تو با وجود اینکه می دونستی بهش جواب مثبت دادی؟!! عاطفه_خب معصومه، تو نمیدونی من روز خاستگاری با اینکه اولین بار دیدمش، از همون اول از رفتارش خیلی خوشم اومد راستش آنقدر خوبی داشت که اصلا به رفتنش فکر نکردم .. حتی الانم پشیمون نیستم گرچه تمام روزای زندگیم با هادی پنج شش ماه بیشتر نبود و اون دوسه ماه یه بار میومد خونه ولی من اگر صد بار دیگه ام برگردم به روز خواستگاری باز قبولش میکنم .. لبخند محوی مهمون لباش شد و ادامه داد: _هادی همیشه منو باعث رفتنش میدونه .. چون وقتی با من ازدواج کرد مامان باباش دیگه بهش گیر نمیدادن برای رفتن و بالاخره تونست بره واقعا باور نمی کردم،عاطفه چه قدر از در کنارش حرف میزد، چقدر بود که حاضر شده بود هادی نباشه ولی رو داشته باشه .. عاطفه واقعا این همه صبوری رو می آورد .. چقدر بود عاطفه و من خبر نداشتم، چقدر بود!!مطمئن بودم که صبری که عاطفه داشت برابره شهادت بود، که آقا هادی اگر هم شهید میشد فقط یک بار بود ... . * مے سوزم و لب نمے گشایم ڪھ مباد ... آهے ڪشم و دلے به درد آیــد از او * تو همین فکرا بودم که فاطمه سادات غذا رو اورد .. دیگه فکرم اونقدر مشغول شده بود که نفهمیدم مهمونی کوچیک سه نفرمون چجوری به پایان رسید ... 💜ادامه دارد.... 🌸نویسنده: بانو گل نرگــــس 💖 کانال مدداز شهدا 💖 https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ «»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درخواست🌹 شهید مدافع حرم سجاد مرادی : 📚هر کسی اذیت نمیشه و پیام منو می شنوه یک روز برا ما نماز بخونه، ممنون میشیم❤️ . زیباترین قسمتش فقط اونجاست که میگه : ان شاءالله اونور جبران بکنیم!🌱 😭😭😭😭😭😭😭 برادران و خواهران جهت شادی روح🌹 شهید سجاد مرادی این ویدیو را در گروهها و کانالها قرار دهید. اجرکم عندالله
⭕️عزیزانی که دوست دارند در ختم ها شرکت کنن تعدادی که برمیدارند رو اعلام کنند👇 @yazaahrah اجرتون با امام زمان عج
یا علی دوستان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۵ دی ماه مصادف است با قمر در عقرب صدقه وقربانی فراموش نشود برای سلامتي امام زمان وخانواده خودتان و برای سلامتی امام عصر عج الله برای رهبر عزیزمون برای خود و خانواده برای دفع چشم زخم 🪴شماره کارت جهت واریز صدقات و نذورات وقربانی
💳۶۰۳۷۶۹۱۶۱۸۱۷۹۶۲۶
آیدی جهت ارتباط با مدیر کانال @yazaahrah کانال مدداز شهدا https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4 اللهم صل علی محمدوال محمد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آلسلام علی العباس اخیک الحسین علیه السلام
🔴🍃☘🍃🌹🍃☘🍃 🍃 🌹 اول صبح بگویید حسین جان رخصت✋ تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد🤲 🌴🌴🌴 السلام علی الحسین 🚩 و علی علی بن الحسین🚩 و علی اولاد الحسین 🚩 و علی اصحاب الحسین🚩 (علیه‌السلام ) 🌹 🍃@madadazshohada 🔴🍃☘🍃🌹🍃☘🍃
مےنویسم ز تو ڪہ دار و ندارم شده ای بیقرارٺ شدم و صبر و قرارم شده ای من ڪہ بیتاب توأم اۍ همہ تاب وتبم تو همہ دلخوشے لیل و نهارم شده ای https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما که خیلی دلمون برا امام رضا تنگ شده...🥺 برگنبدو بارگاهت از دور سلام✋ https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
در جمع گدایان خبری بهتر از این نیست گفتند جواد است سر راهش نشستیم ان شالله زیارتش نصیب همتون بشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎦 به نام مادر و روایت نه‌نه زهرا 🔹روایت زهراسادات حسینی معروف به نه‌نه زهرا را از پدر ، همسر ، برادر ، فرزند و داماد شهیدش را ببینید. 🔹️ مدداز شهدا @madadazshohada 🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
13.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از تو می پرسم، ای اهورا چیست سرمایه رستگاری؟ می رسد پاسخ از آسمان ها دین خود را به ادا کن! تصاویری از احترام و ابراز علاقه شهید سیدحسن نصرالله از ملاقات با مادرش https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
❤️سلام ما به نیابت شما ختم های درخواستیتون رو انجام میدیم هدیه های دریافتی صرف تبلیغات کانال شهدایی هم میشه هر نفر که جذب شهدا بشه شما هم در ثوابش تا ابد شریکید وخانمهایی که در اذکار و ختم ها شرکت میکنند در کارخیر شریکنند. هدیه ختم قران ۴۰۰ تومن ختم ۴۰ زیارت عاشورا ۷۰ تومن ختم ۴۰ حدیث کسا ۷۰ تومن ختم ۴۰ سوره یس ۸۰ تومن ختم ۴۰ سوره ملک ۵۰ تومن ختم۴۰ سوره الرحمن ۷۰ تومن ختم ۴۰ سوره واقعه ۷۰ تومن ختم ۴۰ سوره حشر ۷۰ تومن ختم ۴۰ دعای توسل ۶۰تومن ختم ۱۴۰۰۰ صلوات ۸۰ تومن ختم ۱۴۰۰۰لا اله الا الله ۱۰۰تومن ختم ۴۰ ایه الکرسی ۵۰ تومن ختم ۴۰ دعای فرج ۵۰ تومن ختم ۴۰ فاتحه کبیره ۵۰ تومن ختم ۳۰۰۰۰ استغفار ۱۷۰ تومن ختم ۳۰۰۰۰صلوات ۱۷۰ تومن ختم ۱۸۰۰۰ صلوات ۱۲۰ تومن
💳6037698108712337
(زهرا عزیزخانی) لطفاً بعد واریز خبر بدید برای سفارش ختم به این ایدی پیام بدید👇👇👇👇👇👇👇 @yazaahrah گروه ذکر هدیه به شهدا واهل بیت....👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3532783829C1350c5e044 🍃🌼🍃🌼🍃🌼
💔 می‌نویسم "دی" تو بخوان.... ماهی که لحظه لحظه‌اش یادت را به خاطرم می‌آورد... سوخت این دل و نگشت آرام، باز... 🔹️ مدداز شهدا @madadazshohada 🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا