eitaa logo
🌺 مدد از شهدا 🌺
5.3هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
28 فایل
سلام وخیر مقدم به اعضا جدید ♥️دراین گروه میخایم مدد بگیریم از شهدا در زندگیمون هرچی به شهدا نزدیکتر بشی هزار قدم به خدا نزدیکتری دوستی با شهدا دوطرفه است یادشون کنید یادتون میکنن ارتباط با ادمین تبادل وتبلیغ @yazaahrah
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 💢یه تو دل برویی💗 بود،آدم لذت میبرد نگاهش کنه😍 من واقعا عاشقش بودم، اونوقت این جوان رو چون ما راه نمی دادیم🚷 بیاد رفت در قالب فاطمیون به اسم ثبت نام کرد خودشو رسوند اینجا... هیئتی🏴 راه انداخته بود بنام وقتی مادرش علت این نامگذاری را جویا می شود میگوید بخاطر حضرت،آخه ارباب خیلی با ادب بودند👌 به امام حسین(علیه السلام ) خیلی ارادت داشتند من ادب حضرت عباسم 💢دوستانش گفتند وقتی شد قمقمه اش پر از آب💧 بود و لب های خشکش ما را به یاد تشنه لبان می انداخت او لب به آب نزده بود🚱 تا بعد از جام ساقی کربلا آب بنوشد 💢 حضرت ابوالفضل علیه السلام بود، ده دقیقه الی یک ربع⏰ قبل از آذان ظهر تاسوعا یعنی دقیقا همان لحظه ای که 24 سال🗓 پیش نذر حضرت عباس(علیه السلام ) شده به درجه ی رفیع نایل می شود🕊 🌷🌿🌷🌿z: @madadazshohada
دل جواز را آخر از گرفت سفره شاه این چنین شاهانه است گویند امضای شهادت نامه عشاق با امام رضاست... شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات ☘️☘️☘️
معاشرت در سیره امام رضا ع- هدی خسروی 02_mixdown.mp3
3.06M
🔷 رفع حوائج 🔶 امام رضا علیه‌السلام در حاجت روایی اول به میزان توان خود نگاه می‌کند... 📌 برگرفته از جلسات «نگاه اجمالی به سیره معصومین علیهم‌السلام» @madadazshohada
🔷 فرزند آیت الله بهجت نقل می‌کند؛ روزی پدر فرمودند که: «در حرم امام رضا علیه‌السلام برایم مکشوف شد که هر کس بدنش هر مشکلی داشته باشد اگر با نیت شفا بخش معیوب را به هر دیواری از حرم برساند به آبروی امام رضا علیه‌السلام مشکلش برطرف می شود.» 🔶 فرزند ایشان می گوید: «رفتم حرم و دستم که بریده بود و بعد از چند روز هنوز بهبود نیافته بود را به دیواری از حرم زدم، فردای آن روز زخم دستم به کلی خوب شد. همچنین به شخصی که از یکی از شهرستان‌های دور برای دیدن آیت الله بهجت آمده بود و بیماری داشت، همین سفارش را کردم، که او نیز شفا گرفت.» 📌برگرفته از جلسه «دعای متن ،دعای حاشیه» @madadazshohada
اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ. ای باد صبا برسان سلام ما را به @madadazshohada
زندگی نامه 💠 از آموزش و پرورش برای ایوب نامه آمده بود که باید برگردی سر شغلت، یا بابت اینکه این مدت نیامده ای، پنجاه هزار تومان خسارت بدهی. پنجاه هزار تومان برای ما خیلی زیاد بود. گفتم: + بالاخره چه کار میکنی؟ _ برمیگردم سر همان معلمی، اما نه توی شهر، می رویم اسباب و اثاثیه مان را جمع کردیم رفتیم قره چمن، روستایی که با تبریز یک ساعت و نیم فاصله داشت. ایوب یا بیمارستان بود یا جبهه یا نامه می فرستاد یا هر روز تلفنی صحبت می کردیم. چند روزی بود از او خبری نداشتیم. تنهایی و بی هم زبانی دلتنگیم را بیشتر می کرد. هدی را باردار بودم و حالت تهوع داشتم. از صدای مارشی، که تلویزیون پخش می کرد معلوم بود عملیات شده. شب خواب دیدم ایوب می گوید “دارم می روم ” شَستم خبر دار شد دوباره مجروح شده. صبح محمد حسین را بردم توی حیاط و سرش را با دوچرخه اش گرم کردم. خودم هم روی پله ها نشستم و دستم را گذاشتم زیر چانه ام. نمیدانم چه مدت گذشت که با صدای “عیال، عیاااااال” گفتن ایوب به خودم آمدم. تمام بدنش باندپیچی بود. حتی روی چشم هایش گاز استریل گذاشته بودند. + چی شده ایوب؟ کجایت زخمی شده؟ _ میدانستم هول می کنی، داشتند مرا می بردند بیمارستان مشهد. گفتم خبرش به تو برسد نگران می شوی، از برادرها خواستم من را بیاورند شهر خودم، پیش تو.. شیمیایی شده بود با مدتی طول کشید تا سوی چشم هایش برگشت. توی بیمارستان آمپول اشتباهی بهش تزریق کرده بودند و موقتاً نابینا شده بود. پوستش تاول داشت و سخت نفس می کشید. گاهی فکر می کردم ریه ی ایوب اندازه یک بچه هم قدرت ندارد و هر لحظه ممکن است نفسش بند بیاید. برای ایوب فرقی نمی کرد. او رفته بود همه هستیش را یک جا بدهد و خدا ذره ذره از او می گرفت. نفس های ثانیه ای ایوب جزئی از زندگیمان شده بود. تا آن وقت از شیمیایی شدن فقط این را می دانستم که روی پوست تاول های ریز و درشت می زند. دکتر برای تاول های صورتش دارو تجویز کرده بود. با اینکه دارو ها را می خورد ولی خارش تاول ها بیشتر شده بود. صورتش زخم می شد و از زخم ها خون می آمد. ریشش را با تیغ زد تا زخم ها عفونت نکند. وقتی از سلمانی به خانه برگشته بود خیلی گرفته بود. گفت: “مردم چه ظاهر بین شده اند، می گویند تو که خودت جانبازی، تو دیگر چرا؟؟” ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 💖 کانال مدداز شهدا 💖 @madadazshohada ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
می گویند زن‌های عرب دل‌شان که می‌گیرد، غصه که می‌افتد به جان‌شان، راه کج می‌کنند سوی حرم تو آقا🥲🥺..... می‌نشینند یک گوشه ،چادرشان را روی صورت‌شان می‌کشند هی می‌گویند یا عباس ادرکنی، ادرکنی بحق ... اصلا حرمت معروف است به عقده‌گشایی و باز کردن سفره‌ی دل... می‌گویند شما حسینی آقا💚 می‌گویند هر که می‌رود غم‌های دلش حواله می‌شود به سوی شما.... عقده‌های دلش باز می‌شود در آن صحن، دل‌ش آرام می‌گیرد... ... کرب‌هایم را برایت آورده‌ام غصه‌هایم را آورده‌ام نه راهی به دارم نه به کربلا😢 مانده‌ام در این شهر پر التهاب😔 مانده‌ام در این خستگی😭😭😭 نذر کرده‌ام برای دل خسته‌ام، نذر کرده‌ام امشب بنشینم گوشه‌ای و برای دل خسته‌ام که بی راحت زندگی میکند برای در فرجش 133 بار بخوانم: "یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ اِکْشِفْ کَرْبى بِحَقِ اَخْیکَ الْحُسَیْنِ علیه السلام 🤲 خوش‌آمدی‌‌🌹