⚘﷽⚘
📌یادی کنیم از دو رفیق مدافع حرم
شهید مجید قربانخانی
شهید مرتضی کریمی
مجید از نوجوانی عضو بسیج و بچههیئتی بود اما آنقدر وابسته به این فضا نبود که روزی مدافع حرم شود. این دوستی برای مجید سرآغاز یک تحول بزرگ بود، تحولی که او را به دفاع از حرم حضرت زینب(س) در سوریه رساند و نهایتاً تا لحظه شهادت همراه مرتضی کریمی بود و با او در یک منطقه و یک عملیات به شهادت رسیده است.
مجید که عاشقانه حضرت زینب سلام الله علیها را دوست داشت چندی قبل از اعزامش توسط مرتضی کریمی به مجلس روضه دعوت میشود...
در مجلس، روضه حضرت زینب(س) خوانده میشود، آن شب مجید خیلی گریه میکند و تصمیم به رفتن به سوریه میگیرد. در سفر کربلا طلب شهادت میکند، او به کلی تغییر کرده بود...
وقتی عنوان کرد که میخواهد به سوریه برود، کسی از نزدیکانش باور نمیکرد که او اهل این مجاهدت باشد اما خیلی زود راهی شد و ۲۱ دیماه سال ۹۴ او به همراه همرزمانش همچون شهیدان مصطفی چگینی، مرتضی کریمی و محمد آژند در خان طومان سوریه به شهادت رسید. مرتضی کریمی جاویدالاثر شد و پیکر مجید نیز بعد از ۳ سال مفقودی کشف و به وطن بازگشت.
@madadazshohada
✍بنده قصد معرفی نامزد خاصی برای ریاست جمهوری ندارم، بنظرم مردم خودشون شعور دارن و نامزد اصلح را انتخاب میکنن
واسه خاتمه بحث
صلوات #جلیلی بفرستین😂😂
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
⭕️سلام به چند نفر آشپز وکمک آشپز ماهر
وطلبه برای تبلیغ و
خدمه(همگی مرد) برای خدمت به زائر نیازمندیم
در نجف یا کربلا
که ۱۰ تا ۱۵ روز مهمان اهل بیت علیه السلام هستن
سئوال داشتید وارد این گروه بشید👇
https://eitaa.com/joinchat/1009320572C04145d0f63
شهیدی که قبل از شهادت محل دفن خود را به خانوادهاش نشان داد
🔹مادر شهید مدافع حرم احمد مکیان از دوران کودکی فرزندش با ذوقی وصفناشدنی میگوید: " از همان سهسالگی بدون هیچگونه آموزشی، تنها با شنیدن صدای پدر در هنگام اقامه نماز، قادر به خواندن نماز بود، باهوش خارقالعادهاش مصمم به یادگیری و حفظ کلامالله مجید و روایات اهلبیت (ع) بود؛ او تنها حافظ نبود، چنان غرق در مفاهیم آیات و روایات میشد که با گذر زمان عقل و دینش نیز کاملتر شد."
🔹احمد مکیان محل دفن خود و یکی از دوستانش را نشان خانوادهاش داد و گفت دوست دارد در کنار شهدای اتباع افغانی دفن شود، چراکه آنها نیز همانند ما ایرانیها مدافع حریم حرم اهلبیت (ع) شدهاند و جانبرکف وصال جانان را برگزیدند.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_حرم
@madadazshohada
♨️داستان سید عبدالکریم کفاش
سید عبدالکریم کفاش شخصی بود که مورد عنایت ویژه #امام_زمان قرار داشت و حضرت دائماً به او سر می زد.
روزی حضرت به حجره کفاشی او تشریف آوردند در حالی که او مشغول کفاشی بود. پس از دقایقی حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم، کفش من نیاز به تعمیر دارد ، برایم پینه می زنی؟»
سید عرض کرد: آقاجان به صاحب این کفش که مشغول تعمیر آن هستم قول داده ام کفش را برایش حاضر کنم، البته اگر شما امر بفرمائید چون امر شما از هر امری واجب تر است، آن را کنار می گذارم و کفش شما را تعمیر می کنم. حضرت چیزی نگفتند و سید مشغول کارش شد.
پس از دقایقی مجدداً حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم! کفش من نیاز به تعمیر دارد، برایم پینه می زنی!؟»
سید کفشی را که در دست داشت کنار گذاشت، بلند شد و دستانش را دور کمر مبارک حضرت حلقه زد و به مزاح گفت : قربانت گردم اگر یک بار دیگر بفرمایید "کفش مرا پینه می زنی" داد و فریاد می کنم آی مردم آن امام زمانی که دنبالش می گردید، پیش من است، بیایید زیارتش کنید !
حضرت لبخند زدند و فرمودند: «خواستیم امتحانت کنیم تا معلوم شود نسبت به قولی که داده ای چقدر مقید هستی.»
📚 کتاب روزنه هایی از عالم غیب؛ آیت الله سید محسن خرازی
#امام_زمان
@madadazshohada
بسته اینترنت هدیه ۲۰ گیگ ۳۰ روزه
ویژه استفاده در برنامه های داخلی ایتا روبیکا سروش تلوبیون ویراستی بله ایگپ
شماره گیری کد دستوری
همراه اول و رایتل
*۱۰۰*۶۷۳#
شماره گیری دستوری
ایرانسل
*۵*۱#
#خاطرات_شهدا
💠 سید رسول در مراسم خواستگاری گفت كه هدف من جبهه رفتن و شهید شدن است و ازدواج من به دلیل كامل شدن دینم است تا یادگاری از خود داشته باشم. او با وجود سن كم، سراپا صداقت و راستی بود.»
🔸پدرم كمی در قبول این ازدواج تردید داشت، من خواب دیدم كه لباس عروسی بر تن دارم و برادرم- كه شهید شده بود- آمد و پیشانی مرا بوسید و تبریك گفت و گفت: تو عروس فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) شدی، خوشا به سعادتت، عاقبتبه خیر شدی، وقتی از خواب بیدار شدم،به این ازدواج و وصلت رضایت دادم.
✍ راوی ؛ همسرشهید
#شهید_سیدرسول_اشرف
#روز_ازدواج
اللهمعجللولیکالفرج
🌴🍀🌴🍀🌴🍀🌴
*خب دوستان*
*امشب*
*مهمان 💕شهید اشرف💕بودیم
*هرکس دوست داره این شهدا دعاشون کنه _یک سوره حمد و سه توحید هدیه کند به این شهدای والا مقام*
*در هیاهوی محشر*
*فراموشمون نکنید*
* برادر شهید*
🌺 مدد از شهدا 🌺
#پروانه_ای_دردام_عنکبوت #نویسنده خانم ط_حسینی #قسمت۳۳ 🎬 کارمن تمام شده بود که لیلا امدوگفت:ام عم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 مدد از شهدا 🌺
#پروانه_ای_دردام_عنکبوت #نویسنده خانم ط_حسینی #قسمت۳۳ 🎬 کارمن تمام شده بود که لیلا امدوگفت:ام عم
#پروانه ای دردام عنکبوت
#نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت۳۴ 🎬
ناگهان باران مشت ولگد بود که برسرورویمان میامد وازاین بدتر اینکه سه دختر ابوعمر وبکیر هم امدند ببینند چه شده وشاهد حرکات وحشیانه ی پدرشان بودند.
بدترین صحنه ی حقارتم همین بود,منی که روزگاری با این دختران دوست وهم بازی بودیم وهمیشه درهمه چیز براین دختران برتری داشتیم ,حالا دراین وضعیت...😭
ابوعمر با دیدن فرزندانش که شاهد ماجرا بودند,انگار نیرویی مضاعف گرفته بود ومیخواست به انها ثابت کند که مرد است ومردانگی اش رابا ظلم بر دودختر ضعیف وبی پناه به رخ فرزندانش میکشید.
او مارا مجبور کرد که چهاردست وپا شویم وبا دهان لقمه نان را از زمین برداریم..
واقعا چاره ای دیگر نداشتیم ...
با چشمی گریان وبدنی کوفته ودهانی پراز خون وارد زیر زمین شدیم....چهارچشمی لیلا رامیپاییدم که سراغ روبنده اش نرود ,شک نداشتم که دیگر طاقتش طاق شده بود وحق هم داشت,اخر ما ظرفیت اینهمه سختی وخواری وحقارت را نداشتیم.
روبنده اش را که صبح ابوعمر دراورده بود وگوشه ای انداخته بود پیدا کرد...حرکاتش ارام بود ,من هم نگاه میکردم که چه میکند,دیگر توان حرف زدن ونصیحت کردن رانداشتم,بی رمق روی حصیر افتادم.
لیلا هم لنگ لنگان امد وکنارم نشست وگفت:شاهدی که خیلی تحمل کردم ,اما دیگر از حد به درشده,مرا ببخش که تنهایت میگذارم. ...
#ادامه_دارد ..
💖 کانال مدداز شهدا 💖
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»