eitaa logo
شعر،روضه،سرود،نوحه،زمینه،واحد،شور
5هزار دنبال‌کننده
436 عکس
130 ویدیو
773 فایل
این کانال فقط مخصوص سخنرانان ومداحان اهلبیت(ع)میباشدولاغیر. لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/241434681Cd30712864d نظرات،پیشنهادات و انتقادات خویش را درباره ی کانال با آیدی زیر مطرح بفرمایید. @AHSy3762
مشاهده در ایتا
دانلود
سیرم از این زندگانی کاش بابایم بیاید کاش آید تا رقیه عقده ها از دل گشاید کاش آید تا بگیرد دختر خود را در آغوش بیش از این گرد یتیمی بر سردختر نشاید کاش آید تازیانه از کف دشمن بگیرد کاش آید تا کمی هم عمه را یاری نماید ای پدر جانم کجایی مردم از داغ جدایی کاش آیی با خود آری مرحمی بر زخمهایم آیی وبینی برایت دختری زهرا(س) نمایم کاش آیی هدیه بر من تو لباسی تازه آری روزهایی با لباس پاره اندر کوچه هایم گفته بودم گر بیایی سر به زانویت گذارم حال باید من سر بی تن گذارم روی پایم ای پدر جانم کجایی مردم از داغ جدایی من به قربان سر تو پس کجا شد پیکر تو سر زدی با سر مرا بوسه زنم بر حنجر تو بین که بابا جان کبودم همچو زهرا در مدینه من رهین منتم بابا به زینب خواهر تو اف بر این زندگانی بعد تو بابای خوبم کن دعا تا که بمیرد در خرابه دختر تو ای پدر جانم کجایی مردم از داغ جدایی شاعر : اسماعیل تقوایی
از تو ممنونم که بر ما سر زدی سر به دختر پس چرا با سرزدی پیکرت باشد کجا ای جان من ایچنین بر جان من آذر زدی بر یتیمان خرابه  ای پدر آمدی ونقشی از حیدر زدی من شبیه مادرت زهرا شدم سر به من نه بلکه بر مادر زدی با سر ببریده ات ای ماه من آتشی بر سینه خواهر زدی مرغ جان دخترت بودی پدر رفتی وبر عرش اعلا پر زدی شاعر : اسماعیل تقوایی
گوشه ی ویرانه روشن گشت بابا،باسرت شمعی وپروانه سان گرد تو گردد دخترت کاش می بودی گلاب اندر خرابه جان من تا بشویم خون وخاکستر زراس انورت صورتم نیلی وپهلو از لگد گشته کبود شاد باشم گشته ام اینک شبیه مادرت هرزمان نام تو  می بردم در طول سفر قسمتم می گشت سیلی از عدوی کافرت گر که می بینی هنوزم نیمه جانی باقی است چون که می بودی سپربرمن همیشه خواهرت کودک شامی که بر من طعنه می زد گو بیا بین که بابا آمده گر که نباشد باورت این چه وضعی است بابا بر سر ما آمده شد اسارت قسمت ذریه ی پیغمبرت گشته ام دلتنگ آغوش عمو عباس خود گو چه آمد بر سر آن افسر نام آورت هرزمان یاد آورم آتش به جانم اوفتد روز عاشورای خونین و وداع آخرت  با سر خود آمدی دیدار طفلان یتیم در کجا باشد عزیز فاطمه پس پیکرت بعد تو دیگر نخواهم زندگانی ای پدر می کند جان رافدایی تو ،دخت مضطرت شاعر : اسماعیل تقوایی
دلتنگ روی ماه تو، باشد رقیه دخترت۲ یکسر بیا ویرانه ام، بابا به جان مادرت۲ بابای من بابای من، بابای من بابای من۲ ________________ ای آفتاب نیزه ها، خوش آمدی خوش آمدی بابا کجا باشد تنت، با سر به دختر سر زدی بابای من.... ___________________ سنگ صبور من بیا، تا قصه ها گویم ترا از بعد عاشورای تو، تاشام واین ویرانسرا بابای من... ____________________ بابت منم غارت زده، زینت گوشم برده اند ای وای از آن نامردمان، بس عمه را آزرده اند بابای من.... ________________ ازناقه زیر افتاده ام، نالیدم وحیران شدم سیلی چو خوردم از عدو، از بی‌کسی گریان شدم بابای من... ____________________ درد یتیمی سخت بود، درد اسیری سخت تر در کوفه وشام بلا، دلخسته گشتم ای پدر بابای من... _________________________ هرجا روی ای جان من، دیگر مرا با خود ببر خواهم ازاین دنیا روم، من سوی دنیای دگر بابای من... شعر:اسماعیل تقوایی
یا رقیه خاتون طفلی دردانه منم کنج ویرانه منم شمعی شده رأس پدر پروانه منم بابا بابایم حسین، بابا بابایم حسین۲ بابا بابایم حسین، بابایم حسین۲ __________________ من سبط فاطمه ام، زهرای قافله ام از جور زمانه ی خود باشد گله ام بابا بابایم.... _____________________ زروی ناقه ای، زمین فتاده ام عدوی تو ای بابا سیلی، بروی من زده در آن زمان به یاری دخترت، عمه ام آمده رویم نیلی شده از، سیلیِ عدو۲ بابا بابایم... _____________________ بابا ای تاج سرم،گیرم رأست به برم۲ از بعد تو ای گل من، من دربدرم۲ بابا بابایم... _____________________ به اشک خود دهم، سر تو شستشو کبوتری شکسته بالم بابا،مرا با خود ببر دل رقیه ات شده خونین از، فراقت ای پدر آمد برِ من سرتو، کو پیکرتو بابا بابایم... شعر:اسماعیل تقوایی
یا بنت الحسین(س) من از شهری که باشد مرکز اشرار می ترسم از این تاریکیِ ویرانه ی غمبار می ترسم ز یاد من نرفته ضربه ی سیلیِ زجر دون از اینکه آن شود در شام هم تکرار می ترسم بمیرم، عمه زینب مو سپید وقد کمان گشته از اینکه عمه جان من شود بیمار می ترسم مرا با دیگران بردند ودر هر کوی گرداندند هنوزم از نگاه مردم بازار می ترسم سر بابا ز نی کرده جدا ، از پیش ما بردند ز توهین عدو بر رأس آن دلدار می ترسم به روُیا دیدم اورا سرنهادم روی زانویش خوشم در خواب، از اینکه شوم بیدار می ترسم سر بابا خرابه آمده از بهر دیدارم زحال عمه ام از بعد این دیدار می ترسم شعر:اسماعیل تقوایی
ای عمه بیا بین که به ما تاج سر آمد۲ دیدار یتیمش دوباره پدر آمد۲ فصلی دگر آمد، بابا به سر آمد، بابا به سرآمد۲ بابای غریبم، بابای غریبم، بابای غریبم۲ ___________________ تو ماه منی، جان منی، من ثمر تو روشن شده  ظلمتکده از نور سر تو آزرده زشامم، عشق تو مرامم، عشق تو مرامم بابای غریبم... __________________ بابا توکجا بوده ای از ناقه فتادم یک ضربت سیلی هنوز است به یادم رویم شده نیلی، از ضربت سیلی، از ضربت سیلی بابای غریبم. _________________ آه ای گل زهرا سرخونین تو بویم با اشک خودم صورت زیبات بشویم بشکسته سرمن، هستی به برمن، هستی به برمن بابای غریبم.. _________________ کو پیکر تو تا که در آغوش بگیرم سر را بِگذارم سر دوش تو بمیرم قربان صفایت، جانم بفدایت، جانم بفدایت بابای غریبم.... شعر:اسماعیل تقوایی
رقیه بنت الحسین منتظرم بیایی وجان بکنم فدای تو هست عزیز جان من، قلب رقیه جای تو ‌رفته ای ونمی روی از دل دخترت برون در نظرم هميشگی روی خدا نمای تو بی تو گذشته روزها سخت به اهل کاروان زخم رسیده بر تن دختر بینوای تو بوده همیشه عمه ام یار من وپناه من خورده کتک به جای من خواهر با وفای تو کنج خرابه می کنم یاد مدینه ای پدر آن لحظات شاد در خانه ی با صفای تو بهر عمو واکبرت تنگ شده بسی دلم لحظه به لحظه بعد تو کرده دلم هوای تو آمده ای به سر زنی، سر به سه ساله دخترت من بفدای آن تن گشته زسر جدای تو گریه ی شوق می کنم،بهر دوباره دیدنت کاش که جان دهم کنون، تابش م فدای تو شعر:اسماعیل تقوایی
یا رقیه بنت الحسین(ع) من خزان گشته در بهارانم غنچه ی ناز لاله زارانم کوچکم، دختر سه ساله منم لیک درشام مرد میدانم روزهایی بود زهجر پدر همچو عمه بسی پریشانم در فراق پدر همی بوده روز وشب خیس هردوچشمانم بوده پاسخ به گریه ام سیلی اینچنین شام، کرده مهمانم دل من تنگ از برای عموست بهر اکبر، عزیز وجانانم کوعلی اصغرآن برادر من کو که گهواره اش بجنبانم عمه جان آمده سری اینجا سر بی پیکر پدرجانم من بمیرم چرا بود خونی شویمش با سرشک چشمانم تا که درد دلم به او گویم می گذارم بروی دامانم عمه از چشمش اشک می آید شده اشکش شرر براین جانم بس کنم درد دل، ندارد او طاقت درد دل، میدانم من یتیمم، یتیمی ام دردست مرگ باشد دوا ودرمانم دگر این زندگی نمیخواهم یارب اینک دگر بمیرانم شعر:اسماعیل تقوایی