شب اندوه عالم / نوحه ای قدیمی
--------------
کوفه را ماتم گرفته
چهره ی عالم گرفته
در غم هجران مولا
قلب ما را غم گرفته
می زند آتش به جان ها
شعله های شمع سوزان
ای علی جان ای علی جان ....
کودکان چشم انتظارند
جمله اشک از دیده بارند
جز علی باب یتیمان
یاوری دیگر ندارند
از غم روی تو دارند
ناله ها در کنج ویران
ای علی جان ای علی جان ....
مسجد کوفه خموش است
صوت اندوهش به گوش است
از غم جانسوز بابا
اشک زینب در خروش است
دارد از هجران مولا
دیده ای لبریز باران
ای علی جان ای علی جان ....
رایت غم گشته بر پا
خیمه زد ماتم به دل ها
با جبین غرقه در خون
شد علی مهمان زهرا
زین عزا افتاده امشب
دیده ها در موج و توفان
ای علی جان ای علی جان ....
رشته ی جان را گسستند
نخل دل ها را شکستند
مسجد و محراب و منبر
هر سه ماتم دیده هستند
آسمان شهر کوفه
می چکد اشکش به دامان
ای علی جان ای علی جان ....
سینه و دل بی شکیب است
شام اندوه حبیب است
بر لب ایتام کوفه
ناله ی اَمَن یُجیب است
در دل ویران نشینان
شد نمایان داغ پنهان
ای علی جان ای علی جان ....
**
محمود تاری «یاسر»
ای کوفه حالا میچشی طعم یتیمی را
از دست خواهیداد بابایی صمیمی را
از رحمت حق بعد از او بیبهره خواهیماند
حتی نمیبینی به خود دیگر نسیمی را
شمشیر زهرآلود جهل و کینه میکارد
بر روی دلها تا ابد داغ عظیمی را
یکعمر از دست شما خون جگر خوردهست
با این که بر دل داشته زخمی قدیمی را
حکم علی حکم خدا بود و نفهمیدید
محکوم کرده حکمتان حکم حکیمی را
این چشمهای خیره بر در تا سحر مانده
باید کجا پیدا کند مرد کریمی را؟
از دست و پا افتاده کوه صبر در محراب
تا حس کند دنیا کمی حال وخیمی را
غیر از غمی جانکاه و زجرآور چهخواهد داشت؟
آه! این جهان بعد از علی دیگر چهخواهد داشت؟
ارکان دین با رفتن این مرد ویران شد
محراب مسجد قتلگاه شاهمردان شد
دیگر صدا از چاه نخلستان نمیآید
ازبسکه شبهایش پر از آه یتیمان شد
حالا جهان بیعلی دنیای بیدینهاست
دست بشر کوتاه از دامان ایمان شد
دلهای ما با رفتن او چون کویری خشک
در آرزوی دیدن یکقطره باران شد
مولای مظلومان همین که بار رفتن بست
جولان ظالمها در این عالم فراوان شد
"فُزتُ وَرَبِّ الکَعبه" را وقتی که سر میداد
تا روز حشر از محضرش شرمنده انسان شد
خون دلی که از فراق فاطمه میخورد
امروز از زخم سرش لعل نمایان شد
لعنت به آن که با مرادش نامرادی کرد
لعنت به آن که تا تو را کشتند، شادی کرد!
دنیا پس از تو میشود آیینهی غمها
رنگ عدالت را نمیبینند آدمها
دیگر فقیران ماندهاند و خاطرات تو
هر نیمهشب دارند با یاد تو عالمها
کار خلافت میرسد در دست نااهلان
دار محبت میشود معراج میثمها
راه نجات این است که یار علی باشیم
وقتی که دنیا پر شود از ابنملجَمها
روزی که از نسل علی یک مرد میآید
بر زخمهای کهنه میبارند مرهمها
او عاقبت با ذوالفقار از راه میآید
تا سرنگون گردند در هر گوشه پرچمها
پر میشود از دوستان او بهشت، اما
پر میشود از دشمنان او جهنمها
ما چشممان کور است، بین ما ولی هستی
عین علی، عین علی، عین علی هستی
ای منتقم ما شوق دیدار تو را داریم
ما نیز مانند علی مشتاق دیداریم
تو در لباس و سیره مانند علی هستی
ما هم برایت قنبر و سلمان و تماریم
هر روز ما روز قیامت میشود بیتو
هرشب شب قدر است و با یاد تو بیداریم
در سینهی ما هیچترسی از شهادت نیست
تا در رکاب یک نفر از نسل کراریم
یا با تو باید بود یا با دشمنان تو
این حرف سنگین است و ما آن روز مختاریم
آنجا مشخص میشود هر دوست از دشمن
ما دوستان از دشمنانت سخت بیزاریم
حاشا که از این باور خود دست برداریم
ما از سقیفه داغ "مادرکُشتگی" داریم
وقتی بیایی مرهم این درد خواهی شد
راه تمیز مرد از نامرد خواهی شد.
#مجتبی_خرسندی
🖤اللهـم_عـجل_لولیـک_الفـرج
به سمت واقعه آمد به حادثه به توکل
برای فرق دوتا و برای ذکر و توسل
علی شکست به جودش به ذوالفقار وجودش
به کعبه کعبه صعودش به پاس صبر و تحمل
صعود عرشی او را به قاب قوس نوشته
خدای سیب و بهانه خدای مهر و تغزل
به صوت حضرت مولا سخن شنیده حبیبش
به هر کجا که گذشته به هر چه بود تبادل
چقدر جاذبه بوده، خدای حادثه بوده
به جنگ های مداوم به فتنه های تسلسل
به دوش خسته ی رزمش ،به باشکوهی عزمش
کنار بزم تنوری ، نشسته رو به تکامل
علی علیست همیشه چه در میانه ی میدان
چه در کناره ی کوچه بدون هیچ تعلل
حدیث عشق تو بودی ،تو راز بود و نبودی
تو افتاب وجودی ،امیر مهر و تغزل
به چاه هر شب کوفه ،به گریه های شبانه
به استخوان گلویت به خار چشم تساهل
حدیث دست و طناب و حدیث چشم پر آب
حدیث بغض عذاب و حدیث مکر و تغافل
سقیفه درد بزرگی به حرف های مگو شد
به کینه های دمادم به خنده های تجاهل
چه درد داشت به قلبش که در تواضع سجده
به فزت.... گفت حدیثش ،امیر صبر و تحمل ...
#زینب-حسامی
یاعلی
در حیرتم از جهالت تیغ به دست
این طایفه عدل کش و ظلم پرست
مرداب در آنطرف پر از بی مهری
محراب پر از مهر و صراحی در دست
مرداب در آنطرف شده مخمور و
محراب در این طرف پر از جام الست
صد قافله از فرشتگان می آیند
تا مست ببوسند از این ساقی دست
این مرکز ثقل کهکشان است که عرش
نازل شده و به پای این سجده نشست
شمشیر جهالت آمد و در محراب
مینای لبالب از می ناب شکست
گلگون شده میخانه که می ریخته شد
ساقی که رها شده از این عالم پست
با یا علی آن سحر خداوند علی
پیشانی قدر را به سربندی بست
فرقی نکند خیبر و یا کعبه درش
مفتاح فقط دست علی بوده و هست
آری بعلیٍ بعلیٍ بعلی
هم ذکر خدا بوده و هم آمین است
زینت کریمی نیا
#امیرالمومنین_علی
#شام_غریبان
کوفه در اندوه و واویلاست واویلا علی
در نجف صاحب عزا زهراست واویلا علی
پیر نابینایی افتاده است در ویرانه ها
دیده اش بر راه آن مولاست واویلا علی
کاسه های شیر در دست یتیمان است و او
فکر این طفلان بی باباست واویلا علی
مخفیانه دور از چشم همه تشییع او
مثل تشییع تن زهراست واویلا علی
می کند هر دم نظر بر جای خالی پدر
خون به قلب زینب کبراست واویلا علی
مرتضی راحت شد و اما میان کوفیان
بر سر نام علی دعواست واویلا علی
رفت مولا و نرفت از قلبشان بغض علی
شاهد من روز عاشوراست واویلا علی
هر که شد نامش علی طوری دگر او را زدند
این هم از مظلومی مولاست واویلا علی
یک علی با تیغ و نیزه اربا اربا شد تنش
پاره تر از آن دل باباست واویلا علی
یک علی را تیر هم اندازه قدش زدند
آخر این کودک مگر سقاست واویلا علی
یک علی با دست بسته چون علی بر ناقه ها
کو به کو آواره صحراست واویلا علی
کوفه و شام بلا با عمه های بی کساش
میهمان مجلس اعداست واویلا علی
در میان هیجده سر دید روی نیزه ها
راس یک شش ماهه هم پیداست واویلا علی
یک نفر کوی یهودی داد زد این قافله
اهل بیت حیدر و زهراست واویلاعلی
یا علی داری خبر یک بی حیا ....بزم یزید
دخترت را به کنیزی خواست واویلا علی
عبدالحسین میرزایی
◾ چند تا رباعی ◾
شبِ احیای سوم خونفشانیم
بیاد فرق مولا در فغانیم
به ذکر آل عصمت، زیرِ قرآن
که شاید سالِ بعد زنده نمانیم
دلا دیدی علیِّ مرتضی رفت
ز کوفه، شهر بی مهر و وفا رفت
علی با فرقِ بشکسته، دلِ خون
به دیدارِ گلش خیرالنسا رفت
بگویید حقِّ حیدر شاه مردان
ببخش عصیانِ ما ای حیِّ سبحان
بحق غربت آل محمد (ع)
عطا کن بر همه دو چشم گریان
گواهی دیده گریان حسینیم
گدای آن شهید عالمینیم
غمین با پای دل و چشم پرخون
همه راهیِّ بین الحرمینیم
چه گردد کربلا احیا بگیریم
که بر عشق حسین، عمری اسیریم
ز بس بر سینه و بر سر زنیم تا
بیاد شاه مظلومان بمیریم
مهدی فراهانی
سلام ای یاور پهلو شکسته
رسیدم در برت با حال خسته
فدای پیکر و این زخم سینه
چها دیدی تو در شهر مدینه
به کوچه دیدمت بس دلغمینی
به نزد نوگلان نقش زمینی
زدی ناله برای دستِ بسته
نگفتی پهلویت دشمن شکسته
به یادم هست بگفتی بارالها
رسان در نوجوانی مرگ زهرا (س)
شدی راحت از آن دنیای فانی
برفتی در جنان قدِّ کمانی
ببین فرق من هم از کین شکسته
شدم راحت از آن دستان بسته
به کوفه جز غم و ماتم ندیدم
دل از دنیا و مافیها بریدم
اگر سی سال بی تو زنده بودم
بجز اشکِ غم از دیده نسودم
شده تنگ این دلم بهر یتیمان
بمانده سفره ها بی رطب و نان
دعا کن زینبم در شهر غمها
کُند اجرا وصیت های من را
یتیمان را کند هر روزُ اطعام
برد خرما و نان هر صبح و هر شام
نماید یاریِ نورِ دو عینم
شود در کربلا یار حسینم
#مناجات_با_خدا
#امام_حسین_ع
دوباره دست به روی سر گدا بکشید
دوباره پرده به روی گناه ما بکشید
بی آبرو و خطاکار و مست عصیانم
کشان کشان دل من را سوی خدا بکشید
تمام زندگیم را گناه پُر کرده
دوباره بندگیم را به ابتدا بکشید
خجالت از روی مهدی کشیدم و گفتم
بنا نبوده که جور مرا شما بکشید
اگر ببیند علی خیلی آبروریزی است
حسابِ بی سر و پا، بی سر و صدا بکشید
کنار دشمن زهرا مرا نسوزانید
مسیر آتش مان را جدا جدا بکشید
بهشت را به رفیقان آشنا بدهید
غریبه را به سوی مشهدالرضا بکشید
کنار سفرهء مهمانی خدا امسال
برای سائل درمانده هم غذا بکشید
مریض گریه ام و تشنهء سبوی حسین
به خشکی لب من خاک کربلا بکشید
جنازه ام به زمین ماند جان مادرتان...
مرا حوالی شش گوشه زیر پا بکشید
**
به زیر چکمه صدایی گرفته می گوید:
از این دهان پُر از خاک، نیزه را بکشید
به دستِ بی رمقم اینقدر لگد نزنید
ز دستِ بی رمقِ پیرمرد عصا بکشید
رضا دین پرور
#مناجات_با_خدا
#امام_حسین_ع
الهی شعله بر آب و گِلم زن
شراری از فروغت بر دلم زن
دلی که سوز دارد آن دل از توست
جحیم است آن دلی که غافل از توست
به خود وصلم کن از خویشم جدا کن
دعا خواندم وجودم را دعا کن
چنانم کن که هنگام ستودن
برم لذّت ز فیض با تو بودن
نباشد گر وصال دوست میلم
چه سودی از دعاهای کمیلم
لبی خواهم که گویای تو باشد
دلی ده تا فقط جای تو باشد
چه خوش باشد تو را پیوسته خواندن
نه با لب، با دل بشکسته خواندن
درِ رحمت گشودی و نبستی
به خلوتگاهِ دل با من نشستی
گنه کردم نبردی آبرویم
خطا دیدی نیاوردی به رویم
من اوّل از تو "اُدعونی" شنفتم
پس آنگه با تو یاالله گفتم
به نفس خویش دمسازم مگردان
تو گفتی آمدم، بازم مگردان
مترسان اینقدر از نارِ خشمم
که آب رحمتت ریزد ز چشمم
اگر من بنده ای هستم گنه کار
تو غفّاری تو غفّاری تو غفّار
تو بر من از کرم منّت نهادی
تو بر چشمان خشکم اشک دادی
تو بیش از من به من نزدیک بودی
تو پیش از توبه، بر من در گشودی
اگر چه کس چو من نامه سیه نیست
گناهم پیش عفو تو گنه نیست
مرا از من بگیر از آنِ خود کن
به دست رحمتت قربان خود کن
چنانم کن که دیگر من نباشم
اسیر جان، اسیر تن نباشم
الهی یا الهی یا الهی
مرا آهی تو را فیض نگاهی
الهی من زخود چیزی ندارم
چه دارم تا به درگاه تو آرم
چه گویم ذکر یا الله از توست
اگر آهی کشم آن آه از توست
به بیت و چار رکن و حجر و زمزم
به ابراهیم و نوح و شیث و آدم
به آن چشمی که شد بر جلوه ات مات
به لبّیک و به ذکر و چار میقات
به حجّاجی که از یک صبح تا شام
زخون خویش پوشیدند احرام
به یکدم از دو عالم در گذشتند
به جای مویِ سر از سر گذشتند
به آن حاجی که مقتل شد مطافش
هزاران سنگ شد اجر طوافش
به آن حاجی که خونش زمزمش بود
عطش مانند آتش همدمش بود
به آن حاجی که با رأس بریده
چهل منزل صفا و مروه دیده
به حجّاجی که دیگر برنگشتند
جدا از دامن دلبر نگشتند
به آن حاجی که تنها داشت شش ماه
به خونی کز گلویش ریخت ناگاه
به آن شیرین زبانِ نازدانه
که جسمش شد کبود از تازیانه
مرا با دست خالی بر مگردان
جدا از آل پیغمبر مگردان
به هفتاد و دو اسم اعظم تو
ز تو خواهم که باشم همدم تو
دو صد جانم اگر از تن بگیری
مبادا اشک را از من بگیری
بدم امّا وجودم با حسین است
به صورت نقش اشکم یا حسین است
مرا اشک عزایش آبرو داد
دلم را از سیاهی شستشو داد
به «میثم» سوز ده تا شعله گیرد
در این شعله بسوزد تا بمیرد
استاد حاج غلامرضا سازگار
#مناجات_با_خدا
#امام_حسین_ع
دور از مسیرِ قُربِ تو دل گر تباه شد
خواندم تو را به گریه و اشکم گواه شد
خیری نداشت دوری از تو برای من
روزِ من از فراق ِ تو شـامِ سیاه شد
حسرتْ نصیبم از اثرِ کرده های خویش
حیف از مجالِ عُمـر که خرجِ گناه شد
زورم نمی رسید بگیرم عنانِ نَفْس
دلْ با نسیم ماهِ خدا رو براه شد
پیش ِ تو کوهِ معصیت آورده ام ولی
با یک نگاهِ لطف تو تبدیلِ کاه شد
**
آه از دمی که حضرت سلطان اولیاء
ذبحِ عظـیمِ واقعـه در قتلگاه شد
آتش به جانِ گیسوی طفلان رسید تا...
خورشیدِ نیزه ها خیَمَش بی پناه شد
«وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ»؛
«به عوض او، ذبح عظيمی را پذيرفتيم».
سوره صافات، آیه 107
وحید دکامین
#مناجات_با_خدا
#حضرت_زینب_س
باز هم کم شد ثوابم، شد گناهانم زیاد
ذوق و شوقم کور شد، دارم به دل ماتم زیاد
آمدم اینبار هم با کوله بارِ تازه ای-
از گناهانی که شد رسوایی اش هر دم زیاد
عفو کن! چون در جهنم میزنم فریاد که...
«یاکریم الصفح...یارب» دوستت دارم زیاد*
از نگاه ناروا پرهیز کردم تا که شد
در میان روضه اشک چشم من کم کم زیاد
زیر دیْنم! دیگران را که نمیدانم ولی
من که حاجت ها گرفتم زیر این پرچم زیاد
پرچمی که حک شده بر آن: «علی(ع)مظلوم بود»
مانده داغش بر دلِ ماه خدا قطعاً زیاد
در شبِ قدرِ یتیمی، در شب بیست و یکم
ثبت شد در طالع و تقدیرِ زینب(س) غم زیاد
سایۂ روی سرش در کربلا از «سر» گذشت
بر تنش تا بارش ِ سرنیزه شد نم نم زیاد
بغض کرد و خیره شد با آه سمت قتلگاه
دست و بالش بسته شد، غم دید از عالم زیاد
عصر عاشورا به جای آن حرامی-زاده ها
کاش بود از شیعیان دور و برش آدم زیاد
ای زبانم لال! دورِ ناقۂ بی محملش
پرسه میزد در مسیرِ شام نامحرم زیاد!
*فرازی از دعای أبوحمزه ثمالی:
«و إن أدخلتَ النار اعلمت أهلها إنّي أُحبّک»
«خدای من! اگر مرا وارد آتش کنی اهل دوزخ را با خبر میکنم که دوستت دارم»
مرضیه عاطفی
#مناجات_با_خدا
#امام_حسین_ع
گُم شدم در دل بازار،مرا یاری کن
باز هم از منِ درمانده طرفداری کن
بار من روی زمین مانده..،خدایا چه کُنم
بار من مانده خدایا..،تو خریداری کن
معصیت مثل لجنزار فرو بُرد مرا
تا که آب از سر من رد نشده..،کاری کن
بنده ی نفس شدم بندگی ام یادم رفت
بنده را راحت از این بندِ گرفتاری کن
اختیاراً ز درِ خانه ی تو دور شدم
پس گداییِ مرا لطف کن،اجباری کن
وای بر حال کسی که رمضان گریه نکرد
سفره تا جمع نشد..،اشک مرا جاری کن
در سحر اهل مناجات تو سیراب شوند
منِ غفلت زده را تشنه ی بیداری کن
من غلامی ز غلامان امیر نجفم
ای خدا رحم بر این نوکر درباری کن
جان آقای غریبی که ندارد حرمی
دل ویران مرا یک شبِ مِعماری کن
گریه بر خون خدا ارثیه ی اجدادیست
ایل و اولاد مرا اهل عزاداری کن
روزه با روضه اگر باز شود..،می چسبد
گریه کن! با نمِ اشک خودت افطاری کن
تشنه لب بود که شمر آمد و..،ای داد ای داد
با نوکِ چکمه به جانِ لب ارباب افتاد
بردیا محمدی