🏴زمینه وفات حضرت فاطمه ی ام البنين سلام الله علیها و حضرت عباس علیه السلام
#زمینه_ام_البنین_س
#حضرت_عباس_ع
#یه_بانویی
🏴بنداول
یه بانویی با دل شکسته
توی بقیع رو خاکا نشسته
کنار چار تا قبر مثالی
میخونه نوحه با دل خسته
چشاش داره،مبیاره بارون
شده از این،دنیا دلش خون
که انگاری،داره میده جون
غم زمینگیرم کرد
کربلا پیرم کرد
زار و دلگیرم کرد
کربلا پیرم کرد
(ای حسینم ای عزیز دلم مادر مادر مادر)
🏴بنددوم
این دم آخر چشام گریونه
ببین علمدار دلم چه خونه
پاشوتوعباس ببین که مادر
دلم گرفته ازاین زمونه
مادربمیرم ، دستت جداشد
فرقِ سرتو ، ازهم دوتا شد
رفتی ومادر، حسین تنهاشد
سروِ رشیدم عباس
ماه منیرم عباس
شیروامیرم عباس
(برات بمیرم همه ی هستی ام عباس عباس عباس)
🏴بندسوم
حالم خرابه،دلم پر از غم
میباره اشکام،رو گونه نم نم
بعد تو عباس ببین که مادر
دارم میشم آب من دیگه کم کم
ببین،دل من از غم کبابه
ببین،فکرم همش پیش ربابه
شرمندگیم برا مشک آبه
رو سپیدم کردی
تو کنار دریا
آب نخوردی مادر
ای امیر و سقا
(ماه منیرم همه ی هستی ام عباس عباس عباس)
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
✍به قلم
کربلایی امیرحسین سلطانی (سائل)
کربلایی علی غلامپور
کربلایی سعید نوروزیان(خادم الحسین ع)
🎤به نفس زیبای کربلایی نقی شامدی
🏴سبک نوحه واحد وفات حضرت فاطمه ی ام البنین سلام الله علیها و روضه کربلا
#نوحه_ام_البنین_س
#واحد_ام_البنین_س
#ام_البنینم
🏴بند اول
ام البنینم
مادر دریای ادب هستم
بنی کلابیه نسب هستم
کنیزه ی شاه عرب هستم
ام البنینم
یه روز چهارتا تاج سر داشتم
دلخوشی داشتم تا پسر داشتم
غصه نداشتم تا قمر داشتم
اما دیگه،بی بنینم من
با غصه ها،همنشینم من
دلخسته زار و حزینم من
عباسم،تو بودی ماهِ شام تارم
عباسم،بیا این لحظه ها کنارم
واویلا،واویلتا ام بی بنین...
🏴بند دوم
تا که شنیدم
دستای تو شده قلم مُردم
زود از پا افتادم کم آوردم
منم شبیهت به زمین خوردم
تا که شنیدم
نشد بیاری آب حرم مُردم
واسه حسینم غصه میخوردم
زود از پا افتادم کم آوردم
شنیدم به،چشم تو تیر خورد
دشمن هجوم،به حرم آورد
هر چی که بود،و به غارت برد
واویلا،شنیدم شد آزاد جسارت
واویلا،شنیدم رفت زینب اسارت
واویلا،شنیدم از بزم حرامی
واویلا،شنیدم از خنده ی شامی
واویلا،واویلتا ام بی بنین...
🏴بند سوم
ای وای حسینم
شنیدم از تو سر جدا کردن
جسمتو پاره مرکبا کردن
تنت یه قطعه بوریا کردن
ای وای حسینم
سرتو روی نیزه ها بردن
کوفه و شام پر بلا بردن
بزم یزید بی حیا بردن
تا شنیدم،شدم افسرده
مثل زینب،پیر و پژمرده
چوب به لب و،دندونت خورده
حسینم،بمیرم که بودی لب تشنه
حسینم،چیکار کرد با تو تیغ و دشنه
حسینم،بمیرم که شد قلبت پاره
حسینم،غم تو من رو کرد بیچاره
واویلا،واویلتا غریب مادر...
۱۳۹۹/۱۱/۶
🙏التماس دعای خیر
✍♩کربلایی امیرحسین سلطانی
#حضرت_ام_البنین
داغ، داغ چهارتا پسر است
داغ اما برای یک نفر است
گرچه افتاده است در بستر
چشم هایش هنوز هم به در است
همه بچه هاش چون ماهند
یکی از بچه هاش ماه تر است
مثل یک آسمان و یک مهتاب
یک بنی هاشم است و یک قمر است
روضه خوان غریب کرببلاست
این که امروز راهی سفر است
نقل قول از شنیده ها دارد
غم او چون ندیده،بیشتر است
راز ام البنینی اش این است
که شب مرگ خویش بی پسر است
«کربلا گرچه غایب است این زن»
«ولی ام المصائب است این زن»
اینکه امشب به بستر افتاده ست
زده بر سینه ی دو دنیا دست
دیگر ام البنین نخوانیدش
چون که شسته ست از پسرها دست
روضه خوان،روضه اش شروع شده
روضه اشک،مشک،سقا،دست
روضه خوان مادر است و تا به ابد
قهر کرده ست اینچنین با دست
از غم ساقی اش ننوشیده
ازلب آب های بالادست
روضه خوان گفت:شیر من عباس
گرچه در نوع رزم استادست
تا که تا خیمه مشک را ببرد
گفت:دستم به دامنت یا دست
روضه خوان گفت: شیر من عباس
نه که انداخته جهان را دست
دست خالی بر او برو که کند
دست گیری ز بی کسان با دست
«گرچه باب الحوائج عباس است»
«روی مادر همیشه حساس است»
حسرتی مثل حسرت من داشت
داغ کرب و بلا نرفتن داشت
تا بدوزد به اشک، عالم را
بین مژگان نخی به سوزن داشت
در خیالش همیشه وقت وداع
دست فرزند را به گردن داشت
سوخت در خویشتن که کاش آن روز
سر عباس را به دامن داشت
گله از تیر هر قَدَر هم داشت؛
بیشتر از عمود آهن داشت
ناگهان نور حُجره را پُر کرد
جان،خیال عبور از تن داشت
روضه خوان چشم های خود را بست
مثل عباس قصد رفتن داشت
«حجره کم کم شبیه علقمه شد»
«مثل ام البنین که فاطمه شد»
یا اباالفضل گفت و در، وا شد
دشت کرب و بلا هویدا شد
روضه خوان پا گذاشت بر منبر
کمر هفت آسمان تا شد
بغل خویش را گشود از هم
چار فرزند در بغل جا شد
کربلایش دوباره شکل گرفت
خانم ام البنین چو زهرا شد
علت سر به زیری عباس؛
در کنار حسین پیدا شد
شیرهایش اگرچه جمع شدند؛
عمل جمع زود مِنها شد
شیرهایش یکی یکی رفتند
تا که وقت نبرد سقا شد
تیر با مَشک چون که خلوت کرد؛
اشک در چشم خیمه تنها شد
تا ابالفضل رفت و تا برگشت
روضه خوان ارباً ارباً اربا شد
«چشم مادر که خیره شد بر در؛»
«آمد عباس لحظه ی آخر»
مهدی رحیمی
#حضرت_ام_البنین
باز کن چشمان از اندوه مالامال را
چار داغ تازه داری ، چارفصل سال را
پا به پای چار فصل داغ هایت مثل ابر
بارها خون گریه کردم ، منتهی الآمال را
منتهی الآمال آورده است ، حتی دشمنان
گریه می کردند این پروانه ی بی بال را
پای عشق آمد میان ، دست کریمت باز شد
عشق می بندد همیشه پای استدلال را
داغ پشت داغ ، پشت داغ ، پشت داغ ...آه
داغداران خوب می فهمند این احوال را
از شهامت مانده بر دوشت مدال افتخار
کم خدا انداخت بر دوش زنی این شال را
چار داغت را نیاوردی به رو ، گفتی حسین
کرد بارانی سوالت ، روز استقبال را
عشق تو خون خدا و عشق ما عباس توست
او که از حق جای دستانش گرفته بال را
مادر دریا ببخش این شعر در شان تو نیست
کاش می بستم به مدحت این زبان لال را
عباس شاه زیدی
#حضرت_ام_البنین
به تیغی حیف گیسویت گُسستند
دو بازویت دو بازویت گسستند
از آنجایی که من بوسیده بودم
بمیرم هر دو اَبرویت گسستند
انیس گریههایم را گرفتند
توانِ دست و پایم را گرفتند
کمانی تر شدم از زینب افسوس
سرِ پیری عصایم را گرفتند
بهارم را چِسان پاییز و کردند
دلم را از غمت لبریز و کردند
سرت ای کاش رویِ نیزه میماند
تو را از مرکبی آویز و کردند
غمت راهِ نفس بر سینه بسته
تَرَک بر چهرهی آئینه بسته
زِ بسکه خاک و بر سر ریختم من
ببین عباس دستم پینه بسته
از آن سرو علی بنیاد و صد حیف
از آن قامت از آن شمشاد و صد حیف
دو دستی که عصای پیریم بود
خداوندا زِ تَن اُفتاد و صد حیف
حسن لطفی
#مرثیه_حضرت_ام_البنین
جز او بقیع زایر خلوتنشین نداشت
در کوچه باغ مرثیهها خوشهچین نداشت
نجوای غمگنانهی این مادر صبور
تأثیر کمتر از نفس آتشین نداشت
جز چشم او که چشمهی احساس شد کسی
یک آسمان ستاره به روی زمین نداشت
با آنکه خفته بود به خون باغ لالهاش
از شکوه کمترین اثری بر جبین نداشت
بعد از به دل نشاندن داغ چهار سرو
دلبستگی به واژهی امّالبنین نداشت
با خاک حرف میزد و بر خاک مینشست
حاجت به ناز شهپر روحالامین نداشت
میگفت ای دلاور نستوه، ای رشید
خورشید نیز صبر و رضا بیش از این نداشت
عباسی من که لالهی عباسی من است
ای کاش دل به داغ فراقت یقین نداشت
ای ساقی حرم که عطش تشنهی تو بود
ساقی به جز تو سلسلهی یا و سین نداشت
عباس من شنیدهام افتادهای ز اسب
تاب تحمل تو مگر صدر زین نداشت
بر دست و بازوی تو علی بوسه داده بود
کس چون تو بازوان غرورآفرین نداشت
والله، بعد زمزمهی اِن قطعتموا
چشم تو اعتنا به یسار و یمین نداشت
تا موج نخلها از حضورت به هم نخورد
دریای غیرت این همه اوج و طنین نداشت
تو ماه من نه ماه بنیهاشمی ولی
پیشانی بلند تو این قدر چین نداشت
وقتی حسین بر سرت آمد که یک نظر
چشم تو تاب دیدن آن نازنین نداشت
چشمان بستهی تو پر از راز عشق بود
پایان زندگانیات آغاز عشق بود
🔸شاعر:
#استاد_شفق
#مرثیه_حضرت_ام_البنین
من که(کی) ام!؟ ام البنینم -بین قاب فاطمه-
نور میپاشد به قلبم ، آفتاب فاطمه
کار من در خانهء حیدر ، کنیزی کردن است
زنده هستم با دعای مستجاب فاطمه
خواب دیدم ، خواب زهرا را و با لطف خدا...
آمدم در خانه ، با اذن جناب فاطمه
یا علی جان! برکه از دریا خجالت میکشد
انتخاب من کجا و انتخاب فاطمه!!!
تا که نامحرم نبیند یک نظر روی مرا
میزنم بر صورتم تور و نقاب فاطمه
افتخار من شده عباس ، که در کربلا..
هست سرباز رشید انقلاب فاطمه
حرف من این است بر عالم ؛ که مست حیدرم...
مست زینب... مست فرزندان ناب فاطمه
من کنیزی کردم و عباس من هم نوکری
تا رسد شاید به ما ، خیر و ثواب فاطمه
مادرم نام مرا هم فاطمه کرده ولی...
گفته ام ، ام البنینم در جواب فاطمه
در جهان ، مثل امیرالمومنین تا زنده ام
ساده میگویم: فقط هستم خراب فاطمه
لحظه ای از زینب و کلثوم غافل نیستم
سخت و جانفرسا ست ای مردم! عتاب فاطمه
آسمان ؛ مجموعه ای از عشق زهرا و علی ست
آسمان را در نوردیده ، شهاب فاطمه
زیر بال و پر گرفت آیات حیدر را ، چه خوب!!!
عشق میبارد همیشه از سحاب فاطمه
چادر مادر همیشه دست زینب بود ، وای!!!
چه می آمد بر سر زینب ، حجاب فاطمه
یک نفر اینجا نمی آید بخواند مقتل از...
داغ اصغر ، بین گودال و... رباب فاطمه!؟
هم پیمبر گفت ، هم حیدر ، که تا روز ابد...
باز میماند به دست حق ، کتاب فاطمه
شد حساب شیعه با حیدر - حسابش شد علی...
با گل یاس و - شده با حق ؛ حساب فاطمه
فاطمه جان! رفتی و دیدم که بعد از رفتنت
شد خمیده پشت حیدر در غیاب فاطمه
چشم هایم خسته شد... می آید از سمت بهشت
بوی یاس فاطمه... بوی گلاب فاطمه
وقت رفتن شد... علی فرمود: ای ام البنین!
اولین باب بهشتی هست باب فاطمه
🔸شاعر:
#محمد_اسمعیلپور