eitaa logo
شعر،روضه،سرود،نوحه،زمینه،واحد،شور
6.4هزار دنبال‌کننده
569 عکس
171 ویدیو
841 فایل
این کانال فقط مخصوص سخنرانان ومداحان اهلبیت(ع)میباشدولاغیر. لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/241434681Cd30712864d نظرات،پیشنهادات و انتقادات خویش را درباره ی کانال با آیدی زیر مطرح بفرمایید. @AHSy3762
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ . می‌رسه شه فاطمی تبار خورشید پسِ ابر انتظار می‌آد و همه عالم می‌بینن که چطور با یه گل می‌شه بهار علوی هیبت، قامت قیامت فاطمی طینت، طاووس جنّت با ظهورش شب تیره سحر می‌شه نور امید و دریای رحمت می‌آد و روی کعبه علم می‌زنه با سربند یا زهرا قدم می‌زنه می‌آد روزی که عالم می‌بینه داره میون بقیع چهارتا حرم می‌زنه (یا مهدی، عجل الله) 4 می‌رسه ز ره صاحب اختیار توی دستش تیغ ذوالفقار زنده می‌کنه یاد حیدرو سمت کربلا می‌شه رهسپار خاتم الاوصیاست، فرزند فاطمه‌ست توشجاع مثل سقّای علقمه‌ست با ظهورش تن فتنه می‌لرزه چون می‌دونن که دیگه وقت محاکمه‌ست می‌آد و گره از کارمون باز می‌شه ز یُمن قدومش دنیا زیبا می‌شه می‌آد ریشه‌ی ظلم رو ز جا می‌کنه می‌آد باعث شادی زهرا می‌شه (یا مهدی، عجل الله) 4 اوج اقتدار، مولانا علی میر شهسوار، مولانا علی اکشف الکُرَب، قتال العرب شیر لافرار، مولانا علی شه دُلدُل سوار، یعسوب دین علی به همه مقتدا، مَسند نشین علی سید الاوصیا، معبود العارفین امیرالمومنین، حبل المتین، علی قدم می‌زنه طوفان به پا می‌کنه سر از پیکر دشمن جدا می‌کنه همین بس که تا شمشیر به دست می‌گیره شب و روز لشکر رو عزا می‌کنه علی مولا، یا حیدر
علیه السلام علیه السلام 🔹 پس از ضربت خوردن .... 📌لوط بن يحيى، نقل کرده: چون امام عليه السلام ضربت را حس كرد، نناليد، صبر كرد و به‏ حساب خدا و اجر او گذاشت و به رو افتاد، و در حالى كه كسى نزد او نبود، می‏گفت: ▪️«بِسم اللّه وباللّهِ وَعلى ملّةِ رسولِ اللّه!». ▪️سپس فرياد كشيد: «ابن ملجم، مرا كُشت. به خداى كعبه، اين ملعونِ يهودى‏ زاده مرا كُشت. اى مردم! ابن ملجم از دستتان نگريزد ...». 🔺چون مردم صداى ضجّه را شنيدند، هر كه در مسجد بود، به سمت او دويد. همه میچرخيدند و از شدّت و وحشت فاجعه، نمی‏دانستند كجا می‏روند. 🔸دور على عليه السلام را گرفتند، در حالى كه سرش را با پارچه می‏بست و خون بر صورت و محاسنش جارى بود و محاسنش به خونش رنگين شده بود و می‏فرمود: ✳️«اين، همان است كه خدا و پيامبرش وعده داده بودند، و خدا و رسولْ راست گفتند ...». 🔹مردم وارد مسجد جامع كوفه شدند. امام حسن عليه السلام را ديدند كه سر پدرش بر دامن اوست، خون‏ها را شسته و جاى ضربت را بسته؛ ولى همچنان از آن خون بيرون می‏زند و رنگ چهره‏اش هرچه بيشتر سفيد متمايل به زرد می‏شود، با گوشه چشم به آسمان می‏نگرد و زبانش به تسبيح خدا و توحيد او گوياست و میگويد: ▪️«از تو می‏خواهم، اى خداى بلند مرتبه برتر!».امام حسن عليه السلام سر او را بر دامن گرفت. ديد كه از هوش رفته است. در آن لحظه به شدّت گريست و شروع كرد به بوسيدن چهره و بين دو چشم و جايگاه سجده پدرش. قطراتى از اشك ديدگانش بر صورت اميرمؤمنان چكيد. ديدگان را گشود و او را گريان ديد. 🔸فرمود: «پسرم! اين گريه چيست؟ پسرم! از اين روز به بعد، بر پدرت نگران نباش. اينك اين جدّت محمّد مصطفى است و اينها خديجه و فاطمه و حوريان بهشتی ‏اند كه همه حلقه زده و منتظر قدوم پدرت هستند. 🔹 راحت و آسوده باش و چشمت روشن باد! دست از گريه بدار كه صداى ناله فرشتگان به آسمان بلند است. فرزندم! بر پدرت بیتابى می‏كنى، در حالى كه فردا پس از من مسموم و مظلوم، كشته خواهى شد و برادرت همين‏گونه با شمشير كشته خواهد شد و به جدّ و پدر و مادرتان مى‏ پيونديد؟». ------------------------------------------------- 📚متن عربی: 🔸بحار الأنوار عن لوط بن يحيى عن أشياخه: فَلَمّا أحَسَّ الإِمامُ بِالضرَّبِ لَم يَتَأَوَّه وصَبَرَ وَاحتَسَبَ، ووَقَعَ عَلى وَجهِهِ ولَيسَ عِندَهُ أحَدٌ قائِلًا: بِسمِ اللّهِ وبِاللّهِ وعَلى مِلَّةِ رَسولِ اللّهِ، ثُمَّ صاحَ وقالَ: قَتَلَنِي ابنُ مُلجَمٍ قَتَلَنِي اللَّعينُ ابنُ اليَهودِيَّةِ ورَبِّ الكَعبَةِ، أيُّهَا النّاسُ لا يَفوتَنَّكُمُ ابنُ مُلجَمٍ .... فَلَمّا سَمِعَ النّاسُ الضَّجَّةَ ثارَ إلَيهِ كُلُّ مَن كانَ فِي المَسجِدِ، وصاروا يَدورونَ ولا يَدرونَ أينَ يَذهَبونَ مِن شِدَّةِ الصَّدمَةِ وَالدِّهشَةِ، ثُمَّ أحاطوا بِأَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام وهُوَ يَشُدَّ رَأسَهُ بِمِئزَرِهِ، وَالدَّمُ يَجري عَلى وَجهِهِ ولِحيَتِهِ، وقَد خُضِبَت بِدِمائِهِ وهُوَ يَقولُ: هذا ما وَعَدَ اللّهُ ورَسولُهُ وصَدَقَ اللّهُ ورَسولُهُ .... فَدَخَلَ النّاسُ الجامِعَ فَوَجَدُوا الحَسَنَ ورَأسَ أبيهِ في حِجرِهِ، وقَد غَسَلَ الدَّمَ عَنهُ وشَدَّ الضَّربَةَ وهِيَ بَعدَها تَشخَبُ دَماً، ووَجهُهُ قَد زادَ بَياضاً بِصُفرَةٍ، وهُوَ يَرمُقُ السَّماءَ بِطَرفِهِ ولِسانِهِ يُسَبِّحُ اللّهَ ويُوَحِّدُهُ، وهُوَ يَقولُ: أسأَلُكَ يا رَبِّ الرَّفيعَ الأَعلى فَأَخَذَ الحَسَنُ عليه السلام رَأسَهُ في حِجرِهِ فَوَجَدَهُ مَغشِيّاً عَلَيهِ، فَعِندَها بَكى بُكاءً شَديداً وجَعَلَ يُقَبِّلُ وَجهَ أبيهِ وما بَين عَينَيهِ ومَوضِعَ سُجودِهِ، فَسَقَطَ مِن دُموعِهِ قَطَراتٌ عَلى وَجهِ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام، فَفَتَحَ عَينَيهِ فَرَآهُ باكِياً، فَقالَ لَهُ: يا بُنَيَّ ياحَسَنُ ما هذَا البُكاءُ؟ يا بُنَيَّ لارَوعُ عَلى أبيكَ بَعدَ اليَومِ، هذا جَدُّكَ مُحَمَّدٌ المُصطَفى وخَديجَةُ وفاطِمَةُ وَالحورُ العينُ مُحدِقونَ مُنتَظِرونَ قُدومَ أبيكَ، فَطِب نَفساً وقَرَّ عَيناً، وَاكفُف عَنِ البُكاءِ فَإِنَّ المَلائِكَةَ قَدِ ارتَفَعَت أصواتَهُم إلَى السَّماءِ، يا بُنَيَّ أ تَجزَعُ عَلى أبيكَ وغَداً تُقتَلُ بَعدي مَسموماً مَظلوماً؟ ويُقتَلُ أخوكَ بِالسَّيفِ هكَذا، وتَلحَقانِ بِجَدِّكُما و أبيكُما وامِّكُما. 📖 بحارالأنوار، علامه محمد باقر مجلسی؛ج 42 ص 281.
علیه السلام علیه السلام علیه‌السلام میان قبله محراب ناله ها کردم به هرقنوت برای همه دعا کردم برای اینکه به وصل حبیبه ام برسم به قلب سوخته هر شب خداخدا کردم گرفته مسجد کوفه شمیم تو زهرا ببین چه محشری از عاشقی به پا کردم میان گودی محراب تا زمین خوردم عجیب یاد تو و داغ کوچه را کردم تو گیر کردی و نام مرا صدا کردی ببین به صورت خونین تورا صدا کردم عزیز من به تو گفتم که بی تو می میرم ببین به عهد چهل ساله ام وفا کردم دلم زبس نگران نگاه زینب بود دوشانه حسینین خودم رها کردم محارمند کنون دور دخترم اما اشاره جانب گودال کربلا کردم تمام شاخه گلانش به نیزه چیده شود به پیش دیده زینب گلو بریده شود
علیه‌السلام علیه‌السلام ای پدر من.افتادی ز پا غرق خون برابر من ای پدر من. دست و پا نزن به پیش چشمای تر من ای پدر من. کاشکی جای تو شکسته می شد این سر من ( وای وای از این غریبی )۴ -------------------------------- دوباره بستر. داری می شی کم کم باباجون شبیه مادر دوباره بستر. خونریزی زخم سر تو تامیشه بیشتر دوباره بستر. شد زنده برام خاطره های اون میخ در ( وای وای از این غریبی )۴ -------------------------------- چشمات و واکن. شبهای پریشونی زینب و نگاه کن چشمات و واکن. کمتر با لب تشنه حسینم و صدا کن چشمات و واکن. ک زیر لبت زمزمه نام کربلا کن ( وای وای از این غریبی )۴ -------------------------------- حیدر کرار. میترسم از کوفه و این اذین و آزار حیدر کرار. روزی میشم اینجا بی حسین به غم گرفتار حیدر کرار. سر میشکنم یاد تو در کوچه و بازار ( وای وای از این غریبی )۴ --------------------------------
علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام نواى زينب - شده با ناله اى حزين - ياأبتا ميان بستر - شده اى نقش بر زمين - ياأبتا      ميرسد از زمزمه ات ناله زهرا       گريه کنان بوسه زنم زخم سرت را              واى واى واى على ------------------------------- غريب کوفه- شده در شور زمزمه - واويلتا کند وصيت - به يتيمان فاطمه - واويلتا      بعد پدر کوفه دگر جاى شما نيست     روزى زينب بجز اين رنج و بلا نيست            واى واى واى على ------------------------------- عدو زکينه - زده اتش به حاصلم - ياأبتا  به اشک زينب - بزند خنده قاتلم - يا أبتا        ميرسد از ناله اى تو بوى جداى        بعد تو زينب بشود کرببلايى            واى واى واى على ------------------------------- پس از تو اماده ظلم و جسارتم - يا أبتا به فکر پوشيدن رخت جسارتم - يا أبتا       کار دل من بشود ناله و زارى       راس حسينم بکند نيزه سوارى
علیه‌السلام علیه السلام علیه السلام 🎙به سبک منم آواره بین کوفه زپا افتاده میرخیبر کجایی ای زهرای اطهر ببینی تواحوال حیدر واویلا ببین میلرزد دست و پایش نمی آید بالا صدایش وصال تو گشته دعایش واویلا واویلا زهم واشده فرق او تا ابرو شده زنده داغ شکاف پهلو همان زخم بازو رمق ندارد دیگر نگاه او روضه بخواند هرسوز آه او آن درو دیوار شد قتلگاه او واعلیا وا ویلتا علی ------------------------------- دوچشمت واکن جان زینب مداراکن بادختر امشب تنت سوزد از آتش تب واویلا بیا و قلبم را مسوزان مزن دیگر تو حرف هجران مگو زیر لب ای حسین چان واویلا من از کوفه و کوفیان بیزارم نبینی که در کوچه و بازارم پناهی ندارم پدر دعا کن برآبروی من نشسته بغضی دراین گلوی من نگاه کوفی خیره به سوی  من
. (ع) شدیم کوه گناه و ثواب کن ما را بیا برای خودت انتخاب کن ما را دعای مادرمان چیست؟ حیدری باشیم بخاطر دل او مستجاب کن ما را غلام قنبرتان می‌شویم و از کرمت تصدقی بده عالیجناب کن مارا به ذره گر نظر لطفْ بوتراب کند... بیا و با نظرت آفتاب کن ما را شبیه خار کنار گُلیم، حرفی نیست بیا و با کرم خود گلاب کن مارا گلاب ما عرق شرم روی پیشانی‌ست میان صحن نجف هم برای ما جا نیست؟ ——————————- نبی‌ست عشق، دو تا دلبرش تو و زهرا و درس واقعی منبرش تو و زهرا خدا صفات خودش را به هرکسی ندهد خدا خداست ولی مظهرش تو و زهرا دلیل آیه‌ی تطهیر خانواده‌ی توست شده حدیث کساء محورش تو و زهرا اگرکه فخر کند شیعه ی تو حق دارد چه نعمتی..، پدر و مادرش ، تو و زهرا به فاطمه همه ی خواهش دلم هستی نگاه کن که تو آرامش دلم هستی ——————————- نجف برای دلم سایه‌سار شد مولا دلم به گوشه ی صحنت دچار شد مولا کسی به غیر تو من را محل نداد ولی برای نوکر خود اعتبار شد، مولا به مادرم نجف و کربلا بدهکارم ببین که مادر من بیقرار شد ، مولا تمام حرف دلم را خودت که می‌دانی ببین که درد دلم بی شمار شد مولا مرا که این همه دلخسته ام ، نجف بطلب قسم به گریه ی آهسته ام ، نجف بطلب ——————————- فلانی است و فلانی مرا چکار به آنها همیشه لعنت حق است بی‌شمار به آنها علی اگر تو نبودی هلاک میشده آن‌کس.. همین قضیّه به عینه شد آشکار به آنها همیشه یک طرفه بوده است وحدت شیعه دگر برادرمان ناتنی‌ست عار به آنها تو یار غار محمد شدی تمامیِ عمرت بگو بجای خلیفه تو نابکار به آنها برای اسم تو جنگ است یا علی مددی نجف چقدر قشنگ است یا علی مددی 🖍️
علیه السلام دل هفت آسمون در اضطرابه ، چهره خداوند پشته نقابه خداگفته بیاین همه خلایق ، شب روکردن ابوترابه بی مثاله٬با کماله٬گوشه ی گونه اش یه خاله٬شب شبه عشق و وصاله٬ پرشد از باده پیاله٬جون دادن براش حلاله یاحیدر ۳ به جلوه اومد اسدا... ، به قالب رو دستای بنت اسد امشب می گن زمین و آسمون ، همه یک صدا ذکره حیدر مدد بی پروا مسته نامه علیم ع یک عمره من غلام علیم ع (یا حیدر مددی یا حیدر) دستای کریمت گدا نوازه ، در خونه تو همیشه بازه حضرت ختم النیاء تو عالم ، به برادری مثله تو می نازه تو کریمی ، تو رحیمی ،مهربون تر از نسیمی ، رفیق حق از قدیمی ، تو خدایی هم سهیمی یا حیدر ع گدایی در خونه تو ، برای ما شده مداله شاهی تو حیدری خونه حق تعالی ، میون رگهای ثارالهی تو که نفسه رسول الهی روی انسانیه الهی (یا حیدر مددی یا حیدر) با ولای تو شیعه سربلنده ، باتماشای تو نبی می خنده هر کی می خواد بدونه کیه حیدر ، تو جونیش دره خیبر و کنده پهلونه ، مهربونه ، لنگره هفت آسمونه ، عشقه هر پیر و جوونه ، دشمن هم اینو میدونه ، زیر لب باید بخونه یاحیدر ع یله خیبر به طرف که میاد ذوالفقارشو می چرخونه اثر برقه تیغش پیدا مشه-از سرهایی که توی میدونه شد غوغا شیره لشکر اومده واویلا آخه حیدر اومده (یا حیدر مددی یا حیدر)
علیه السلام روحی ، فدا حیدر شیرِ ، خداحیدر روز پدر یعنی     *   تنها  بابای  ماحیدر روزِ آقایی شیعه رسیده بنازم اونکه حیدر آفریده خداعکسش رو توو چهرت کشیده رهنما علی ؛ مقتدا علی ؛ ذکرِما علی علی یاعلی ------------------------- اسمت ، چه ها کرده روزت  ، روزِ مَرده اصلا- ماکی باشیم*زهرا-دورِ تو می گرده لنگر آسمونا و زمینی کاشف الکرب ختم المرسلینی تاقیامت امیرالمومنینی ای امام من ؛ شاهِ بت شکن ؛ یااباالحسن علی یاعلی -------------------------- خلقت ، تویِ دستات محشر ، قد وبالات لشگر ؛ پاشید ازهم ؛ با یک ؛  نعره   یازهرات لحظه ای که توو دستت ذوالفقاره مثلِ شیری به دنبالِ شکاره هر طرف دشمنا وقت فراره شاهِ خیبری ؛ شیرلشگری ؛ چونکه حیدری علی یاعلی
علیه‌السلام سَر سِلسِله ی عشق به موی ِتو گره خورد چرخی زد و آمد سرِ کویِ تو گره خورد لبهایِ ترک خورده ی مستان زخماری در بوسه اول به سبویِ تو گره خورد عشق آمد و آنقدر به دورِ سرِ تو گشت تا بر گِرهِ «لام» زرویِ تو گره خورد عیسی نَفَسَش قدسی از آن بود که گاهی آهِ جگرش با دمِ هویِ تو گره خورد داود  اگر مردِ خوش الحان خدا شد یک تار گلویش به گلویِ توگره خورد آن آب حیاتی که چکیده به لبِ خضر بی شک به نمِ آبِ وضویِ تو گره خورد تو ظاهری وباطنی وسِرِّ وجودی با رویِ خداوندیِ خود جلوه نمودی عمری به رَهَت بود  دو چشمِ ترِ توحید تاکعبة گِل را بِکنی مظهرِ توحید تاپای نهادی تو در این عالمِ خاکی شد نام علی نقش، به تاجِ سرِ توحید دیدند همه جایِ قدمهایِ شمارا بر شانة عرشیة پیغمبرِ توحید حُبِّ تو جگر داده به ما تاکه بیاییم بااین دلِ آلوده به دور وبرِ توحید یک سوّم اوصافِ تو این است علی جان تنها تو کنی همسری دخترِ توحید حق است،، بِنامیم اگر« بنت اسد» را با آمدن تو پس این مادرِ توحید باید که بدوزم لبِ خود با نخ وسوزن شایدکه توان گوشه ای از مدح تو گفتن ما عاشقت از صبح اَلَستیم علی جان ازبویِ سبویت همه مستیم علی جان تاروزِ قیامت به همه فخر نماییم ماساختة دستِ تو هستیم علی جان هر بار  که طوفِ حرم ِ کعبه نمودیم درراهِ خروجِ تونشستیم علی جان کردیم اگر سجده سویِ رکنِ یمانی دل از همه اغیار،گُسَستیم علی جان دانند همه سجده کُنِ  صاحبِ بِیتیم ما کعبه خالی نَپرَستیم علی جان قربانی اگر خواست نگاهِ تو، بفرما ماطایفه ای سر روی دستیم علی جان بر آدم اگر اشرف مخلوق خطاب است بی نورِ ولای تو همان مُشت تراب است حالا که چنین طبعِ غزل خوان سرِحال است در کفر نَیُفتم سرِ مدحِ تو محال است اصلا به کسی ربط ندارد تو خدائی وادیِ خرابات کجا جایِ جدال است ای سِرِّ «هوالهو» و «هوالحیُّ» و«هوالحق» روی تو تجلیِّ« هوالعِزُّ »جلال است این نُطقِ اِلاهیّه جبریل مُقَرُّب تنها اثر ِ خوردنِ یک غوره ی کال است مِی کوثر و ساقی علی و میکده کعبه شب تا به سحر مستیِ عشاق حلال است ما با تو مدحِ تو شناسیم خدارا آئینه نمایشگرِِ کامل ز جمال است زلفت دلِ آشفته به رنجیر کشیده کارم سرِ عشقِ تو به تکفیر کشیده ماصاحبِ اشکیم که گریانِ تو باشیم هرنیمة شب زائرِ چشمان تو باشیم زلفِ سرِ دوشیم که در دستِ نسیمیم پشتِ سرِ تو بی سروسامانِ تو باشیم مارا زسرت باز مکن لیلیِ لیلا بگذار همه عمر، پریشانِ تو باشیم ما پایِ کمیلِ سحرِ جمعه نشستیم تاریزه خورِ سفره ی احسان توباشیم سوگند به یک بوسه ز انگورِ ضریحت عمریست که در حلقة مستانِ توباشیم یا حضرت سلطان ِ نجف حیدرِ کرار بگذارگدایِ دمِ ایوان تو باشیم ابرویِ کَجَت را بدهی گر توتکانی حق است که ما کشتة چشمانِ تو باشیم از چلة چشمان ِتر ای شیر بزن تیر چون آهوی سرگشته به جولانِ تو باشیم بیهوده نبوده ست نبی مستِ تو بوده نازم به خدائی که علی خلق نموده هر گوشة میدان ، نظرافتاد توبودی هر جاکه نبی در خطر افتاد تو بودی آن لحظة که در حلقة پُر فتنه ی کُفار ازدستِ پیمبر سپر افتاد توبودی در آخر معراج که جبریل درآنجا تهدید شد، از بال و پر افتاد توبودی درشهر مدینه که نمودند جسارت بر دامنِ زهرا شرر افتاد توبودی باورکن علی جان که چه سخت است بگویم ناموسِ خدا پُشت در افتاد توبودی در کرببلاهم که عطش باهمه سوز چون گرگ پیِ هر جگر افتاد توبودی وقتی سرِ ششماهه رویِ بازویِ بابا باضربة تیرِ سپر افتاد توبودی آندم که رباب آمد و بامویِ پریشان چشمش به گلویِ پسر افتاد توبودی امشب شبِ عیداست بیا رحم به ما کن این قافله را در به در کرببلا کن
فتح خیبر و بازگشت حضرت جعفر طیار (علیه‌السلام) بیست و چهارم رجب سال ۷ هجری قمری به دست (علیه‌السلام) شد، (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) در ، ابتدا را براى مبارزه به ابوبكر ملعون ، ابوبكر با لشكرى رفت، ولى چون نظر به پهلوانان آنان نمود كرد و لشكريان هم درپى او بازگشتند، روز بعد را به عمر بن خطاب ملعون و عمر بن خطاب هم به ميدان جنگ نرسيده ترسید و کرد و بازگشت و دیگران را نیز از خطر کشته شدن می‌ترساند، (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله)  فرمودند: فردا را به می‌دهم كه را تكرار كند، نه اينكه فرار كند، كسى كه خدا و پيامبرش را دارد و خدا و پيامبرش هم او را دارند و خداوند خيبر را به دست او فتح می‌كند، فرداى آن روز، (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) خود را بر (علیه‌السلام) و را بر كمر او بستند و را به (علیه‌السلام) و سوار بر مركبش نموده فرمودند: از سمت راست، از سمت چپ، از پيش رو، از پشت سر و بالاى سر و از پشت سر توست، (علیه‌السلام) رفته و پس از و عده‌اى براى جنگ با او آمدند، آنان از را كردند، اميرالمؤمنین (علیه‌السلام) بر آنها تاخته و آنها را كشتند، آنگاه برادر مرحب با عده‌اى آمدند، حضرت آنها را هم به واصل کردند و به شتافتند، مرحب كه شجاع آن قبیله بود با زره و کلاه خود سنگی برای خونخواهى به جنگ آمد، (علیه‌السلام) چنان بر فرود آورد كه او را با اسبش ساخته و به خاک انداختند، از آسمان بلند شد که از بالا و از پایین اميرالمؤمنین (علیه‌السلام) را که اگر علی (علیه‌السلام) بر بخورد آن را خواهد کرد، با این صحنه صداى مسلمانان بلند شد و یهودیان به قلعه گريختند و را بستند، (علیه‌السلام) با اینکه از سه روز قبل گرسنه بودند ولی با یداللهیِ حيدرى را که جنگی حرکت می‌دادند از جا كندند و براى مسلمانان قرار دادند و چند بار مسلمانان را از روى به وسيله آن عبور دادند تا بالاخره فتح شد، بعد از به (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) دادند که (علیه‌السلام) اميرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) از به بازگشتند، چنان (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) شدند که فرمودند نمی‌دانم بیشتر از خوشحال باشم یا از (علیه‌السلام) و به استقبال او رفتند. منابع: بحارالانوار ج ۹۷ ص ۱۶۸ و ۳۸۴ ، منتخب التواريخ ص ۵۶ ، فيض العلام ص ۳۱۷ اللهم عجل لولیک الفرج ( صلوات)
چهارم شعبان سال ۲۶ هجری قمری علمدار كربلا، قمر منير بنى هاشم (علیه‌السلام) به آمدند، بزرگوارشان امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) و بزرگوارشان فاطمه کلابیه حضرت ام البنين (سلام‌الله‌علیها) حزام كلابيه هستند و ایشان نخستین حضرت ابوالفضل العباس (علیه‌السلام) است و روز سالروز بزرگداشت و ولادت (سلام‌الله‌علیها) می‌باشد، در هنگام حضرت ابوالفضل العباس (علیه‌السلام) و امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) غرق و گشت، حضرت در این مولود خدا و رسول خدا را و و فرمودند و او را قرار دادند، عباس یعنی و قهرمان میدان نبرد و یعنی کسی که نسبت به ظالمان چهره‌اى خشمگين دارد، (علیه‌السلام) گاهى قنداقه (علیه‌السلام) را در می‌گرفتند و آستين کوچک او را بالا زده و بازوان او را و می‌کردند، (سلام‌الله‌علیها) علت حضرت را پرسیدند؟ (علیه‌السلام) فرمودند: اين براى کمک و يارى برادرش امام حسين (علیه‌السلام) خواهد شد، (علیه‌السلام) پس از ولادت، را به عنوان ذبح كرده و گوشت آن را به فقرا صدقه دادند، (علیه‌السلام) بسیار و بوده و به (علیه‌السلام) شدند، قامتى بلند و بازوهایى قوى داشتند و زانوى مبارک حضرت تا گردن اسب در وقت سوار میرسيد و سپهسالار مظلوم كربلا بودند، (علیه‌السلام) روز عاشورا به (علیه‌السلام) فرمودند: "إرکب بنفسی أنت یا أخي" تو ای ، (علیه‌السلام) فرمودند: خداوند، (علیه‌السلام) را رحمت کند که چنان و در راه نمود تا آنکه قطع شد و خداوند به او داد که با آنها به همراه فرشتگان در پرواز کند، همانگونه که برای (علیه‌السلام) قرار داده شد، (علیه‌السلام) را در پیشگاه خداوند است که در روز قیامت به آن می‌خورند، (علیه‌السلام) فرمودند: (علیه‌السلام)، بصیرتی نافذ و ایمانی محکم داشت، او به برادرش اباعبدالله (علیه‌السلام) جهاد کرد تا شهید شد. منابع: خصائص العباسيه (علیه‌السلام) ص ۶۶ ، العباس مقرم ص ۱۸ ، بحارالانوار ج ۴۴ ص ۲۹۸ ، أمالی صدوق مجلس ۷۰ ، الوقايع ج محرم ص ۴۰۰ ، وقايع الايام ص ۴۲۲ جهت امر فرج و سلامتی امام عصر صلوات...