#حضرت_زینب
#عصر_عاشورا
#شب_یازدهم_شام_غریبان
مانند سایه از سرم ای تاج سر ، مرو
ما با هم آمدیم و تو بی همسفر ، مرو
تنها نه این که خواهر تو ، مادر توام
از رفتنت به خاطر من درگُذر ، مرو
از کودکی برای تو بودم سپر ، حسین
میدان جنگ می روی و بی سپر ، مرو
حالا که می روی کمی آهسته تر برو
آتش به جان مزن تو از این بیشتر ، مرو
طفلت به خواب رفته و بیدار اگر شود
بیچاره میکند همه را بی خبر ، مرو
لبها دو چوب خشک شده میخورد به هم
این گونه از مقابل چشمان تر ، مرو
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
ای از تمام اهل حرم تشنه تر ، مرو
باشد نگاه تو به من اما دلت کجاست؟
هستی به یاد مادر و دیوار و در ، مرو
سعید خرازی
#حضرت_زینب
هنگامه وصال من و دلبرم شده
این الحسین زمزمه آخرم شده
چشمم به راه مانده کجایی عزیز من
پیراهن تو گرمی بال و پرم شده
از گریه پینه بسته دگر چشم های من
عالم سیاه پیش دو چشم ترم شده
موی سپید و قد کمانم چه دیدنی ست
غم های کربلاست چنین یاورم شده
من پیر سالخورده ام و دست های من
محتاج شانه های علی اکبرم شده
از خاطرم نمی رود آن لحظه فراق
ناله زدی که وقت وداع از حرم شده
داغیِ بوسه از لب تو مانده بر لبم
خون گلوی تو نفس حنجرم شده
من بین قتلگاه تو جان دادم ای حسین!
این چند ماهه جان تو درد سرم شده
می خواستم بغل کنمت جان تو نشد
نیزه شکسته زحمت این پیکرم شده
من پا به پای پیکر تو ضربه خورده ام
سر تا به پا تمام تنم پر ورم شده
دشمن همین که پا به روی چادرم گذاشت
گفتم به خویش ارثیه مادرم شده
جان خودت به زور کشیدند چادرم
شاهد ببین که پارگی معجرم شده
قاسم نعمتی
#حضرت_زینب
هوای وصل دلبر را به سر دارم در این شبها
رسیده جان من برلب دگر سیرم از این دنیا
حسین جان بعد تو دیگر خمیده قامت خواهر
بمیرد از غمت زینب همین امروز یا فردا
اگر مویم سپید است و اگر من تار می بینم
دلیلش هجر تو بوده ، کجایی ماه بی همتا ؟
در این یکسال و نیم از بعد عاشورا شده کارم
بگیرم مجلس روضه ، کنم بزم عزا برپا
لباس خونی ات را باز روی سینه ام دارم
دوباره یادم افتاده غروب روز عاشورا
به زور ضربه ی نیزه ز روی اسب افتادی
سپاهی حلقه زد دورت شدی در قتلگه تنها
خودم دیدم که قاتل خنجری را دست و پا می کرد
خودم دیدم که می آمد به روی سینه ات با پا
خودم دیدم ز روی تل که می لرزید دستانش
جدا می کرد رأست را به پیش مادرم زهرا
برادر جان پس از تو خیمه هایت سوخت در آتش
عدو خوشحال و طفلانت فراری در دل صحرا
به دست دشمنت عمامه و انگشترت دیدم
میان عده ای بوده سر پیراهنت دعوا
مرا با کعب نی از کوفه میزد دشمنت تا شام
به زیر تازیانه ناله ی من بوده : “واجدّا..”
به روی نیزه تا دیدم جبینت غرق در خون است
به پای چوبه ی محمل شکستم من سر خود را
ز بام خانه های شام آتش بر سرم افتاد
ولی دستان بی جان و کبودم بسته بود آنجا
جسارت شد به دختر ها میان بزم و محفل ها
به پیش دیدگانِ خونی و شرمنده ی سقا
عدو ما را میان کوچه های شام می گرداند
شکسته شد غرور ما میان آن یهودی ها
" گدایی می کنم هرشب ، سر کویِ تو یا زینب
گدایی می کنم تا کربلای من شود امضا "
مهدی علی قاسمی
#حضرت_زینب
هم اینکه پیش ِ نگاهم به نیزه ها سرهاست
هم اینکه در نظرم خاطرات پیکرهاست
امام بی بدنم ، رحمت ِ وسیع ِ خدا...
به دست حملِ سرت ، مزد نیزه آورهاست!
قیامتی شده ای روی نی برای خودت
اسیر کردن دل کار ، نازِ دلبرهاست
نگاه میکنی و وحی میشود نازل
به این دلی که دگر قبله ی پیمبرهاست
به چشم ِ بسته ی عباس من بگو آرام...
که نور جایگزینِ نبودِ معجرهاست
کمی به فکر سرت باش خاطرت راحت
که پیکرم سپر ِ ضربه بر کبوتر هاست
یقیناً اینکه گُلت بین ِ راه افتاده...
که میل چشم و سرت رو به آنطرف تر هاست...
استاد حبیب نیازی
#امام_زمان
#حضرت_زینب
#دوبیتی
داغ است و گرفتاری و اشکِ ناگاه
روز و شبمان میگذرد با غم و آه
درگیر بلائیم! بحق الزینب-
عجل لولیک الفرج یاألله!
#م_عاطفی
#حضرت_زینب
به مدینه خبرِ سوختنش را نبَرید
آه در سایه بیایید تنش را نبرید
پیشِ او نامِ حسین و حسنش را نبرید
از روی سینهیِ او پیرهنش را نبرید
بگذارید که راحت بدهد جان زینب
هرچه کردند نسوزد دَمِ آخر که نشد
یا کمی کم بشود گریهیِ خواهر که نشد
یا به عباس نگوید غمِ معجر که نشد
یا نخواند نَفَسی روضهیِ حنجر که نشد
چه پریشان شده امروز ، پریشان زینب
بی نَفس مانده و بالایِ سرش نیست کسی
رو به قبله شده و دور و برش نیست کسی
تا بگیرند زیرِ بال و پَرش نیست کسی
یا بگیرند خبر از جگرش نیست کسی
زیرِ لب داشت حسینیم سَنَ قوربان زینب
یادش اُفتاد خودش دید پرش را بُردند
دیر آمد سرِ گودال سرش را بُردند
با سرِ نیزهیِ سرخی پسرش را بُردند
زودتر از زن و بچه خبرش را بُردند
میدَودَ در وسطِ خیمهی سوزان زینب
یک طرف داشت سنان باز سنان را میزد
یک طرف حرمله هم پیر و جوان را میزد
همهی قافله را دخترکان را میزد
جای شلاق به تن چوبِ کمان را میزد
تک و تنها شده با جمعِ یتیمان زینب
چه کند ، مادری از طفل نشان میخواد
کودکِ بی رَمَقی تکهیِ نان میخواهد
دختری آمده از عمه توان میخواهد
راه رفتن به رویِ آبله جان میخواهد
میرود تا برسد گوشهی ویران زینب...
حسن لطفی
#زمینه
#حضرت_زینب
#اربعین_حسینی
برخیز گلم خواهرِ تو از سفر آمد
از شامِ بلا زینبِ خونین جگر آمد
برخیز ببین خواهرت از بندِ اسارت
با آهِ دلِ سوخته و چشمِ تر آمد
او مضطر و ماتم زده از پیشِ رقیه
آن مرغکِ پژمرده ی بی بال و پَر آمد
گر بودی و میدیدی که در کنجِ خرابه
با گریه چگونه پیِ راسِ پدر آمد
تا آن سرِ خونینِ تو بگرفته به دامان
آن شبِ غمِ هجرانِ رقیه سحر آمد
بین زینبِ محزونِ تو با قد خمیده
با هروله از کوفه و شامِ خطر آمد
آمد که بگوید به تو این رنجِ اسارت
هر آنچه که بگذشته به زینب به سر آمد!
#هستی_محرابی✍
#شهادت
#حضرت_زینب علیها سلام
#احسان_نرگسی
دختر حیدر که باشی صاحب دم می شوی
بی برو برگرد پرچمدار عالم می شوی
دختر حیدر که باشی با تمام زخم ها
عصر عاشورا برای «یار» مرهم می شوی
معجرت نه، سایه اش را هم نمی بیند کسی
اینچنین الگوی صد حوّا و مریم می شوی
زینب کبری شدن کار کسی غیر از تو نیست
زینب کبری که باشی اسم اعظم می شوی
اولین گریه کن اربابی و با گریه هات
سفره دار اشکِ شب های محرم می شوی
#
رو به روی چشم تو هجده سرِ بر نیزه بود
سرو بی تکرار! حق داری اگر خم می شوی
تشنه ی در خاک و خون افتاده را می بینی و
بر لب خشکیده اش باران نم نم می شوی
حالِ گودالِ تو را اصلا نمی فهمد کسی
آه! وقتی خیره بر آن جسم دَرهم می شوی
.
واحد؛ فاطمۀ کربلا.mp3
زمان:
حجم:
1.62M
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#واحد
🔸فاطمۀ کربلا🔸
وارث غریب روضههای حسین
راوی غیور نینوای حسین
تو شکوه صبری با دعای حسین
سپر بلای بچههای حسین
تویی که مثه کوه، ایستادی یه تنه
توی موج اندوه، ایستادی یه تنه
با خاطر مجروح، ایستادی یه تنه
ایستادی
که بمونه اثر خون حسین تو
توی دلا زنده میمونه حسین تو
میتابه ماه آسمون حسین تو
زینب، یاور خون خدا
زینب، پیمبر نینوا
«زینب، فاطمۀ کربلا»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شدی همۀ عمر همنوای حسین
طنین صدای تو صدای حسین
اومدی همیشه پابهپای حسین
تا که باشی یار کربلای حسین
تا لحظۀ آخر، ایستادی یه تنه
کنار برادر، ایستادی یه تنه
تو هم مثه مادر، ایستادی یه تنه
ایستادی
که بمونه شور و نوای حسین تو
زنده باشه حماسههای حسین تو
عالمی بشه به فدای حسین تو
زینب، آینۀ مرتضی
زینب، فاتح شام بلا
«زینب، فاطمۀ کربلا»
✍🏻 #یوسف_رحیمی
#حضرت_زینب سلام الله علیها
#ولادت
#سرود
بند1⃣
شب میلاد خواهر اربابه
عاشقا شادن و دلا بی تابه
شده محو نگاه ماهش خورشید
یه فرشته رو دست حورا خوابه
حور اومده حور اومده، اهلا و سهلا
جلوه ی مستور اومده، اهلا و سهلا
وقت زیارتش میگن، باهم ملائک
نورٌ عَلیٰ نور اومده، اهلا و سهلا
داره مثل ستاره
خیر و برکت میباره
اومده دختری که گوهر پروردگاره
محرم راز مادر
معنی ناب خواهر
اومده اونکه تا ابد دیگه همتا نداره
یا زینب یا عقیلة العرب
بند2⃣
اومده مونس دل بابا شه
خدا گفته که زینت باباشه!
فاطمه اِنْ یکاد میخونه واسش
الهی چشم بد ازش دور باشه
زینب کبری اومده، اهلا و سهلا
سوره اسراء اومده، اهلا و سهلا
میوه ی قلب مصطفی، از شاخه سر زد
زهره ی زهرا اومده، اهلا و سهلا
چه شکوه و وقاری
چه جلال و تباری
چه خلوص و عیار و منزلت بیشماری
چه طلوع و چه نوری
چه حضور و ظهوری
چه مبارک سحر و صبح سپید بهاری
یا زینب یا عقیلة العرب
بند3⃣
آسمونا شده چراغون امشب
گل خنده شکفته روی هر لب
هرکسی که گره داره تو کارش
یه دفه کافیه بگه یا زینب
قبله ی حاجات اومده، اهلا و سهلا
باب کرامات اومده، اهلا و سهلا
داره میخونه جبرئیل، ای اهل عالم
عمه ی سادات اومده، اهلا و سهلا
همه عالم فداشن
غبار زیر پاشن
دخیل چادرش و سائل نیمه نگاشن
ببین اوج مقام و
عزت و احترام و
مریم و هاجر و حوا همه از خادماشن
یا زینب یا عقیلة العرب
#طاها_تحقیقی
#شهادت_حضرت_زینب_س
#حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
حسین خواهر تو بر غمت دچار شده
دلم هوای تو کرده که بی قرار شده
تمام موی سرم ، پینه های دستانم
خودت بیا و ببین که چه گریه دار شده
مگر نگفتم عزیزم که بی تو می میرم
همیشه قاتل عاشق غم نگار شده
در احتضار کنار تمامتان بودم
برس به داد دلم وقت احتضار شده
اگر تو کشته ی اشکی دو دیده ی تر من
برای روضه ی تو سفره دار شده
ز خاطرم نرود خاطرات کرببلا
دوباره دور و بر من پر از غبار شده
به روی چادر من جای پای قاتل توست
لگد به روی لگد بر تنم نثار شده
دم غروب به آتش گرفته ای گفتم
بدو عزیز دلم موقع فرار شده
میان آن همه نامحرمان خودت دیدی
چگونه خواهری بر ناقه ها سوار شده
سر تو را سر بازار بس که رقصاندند
گلوی خشک تو دیدم که تار تار شده
زنان کوفه همه سنگ باز قهارند
چقدر راس تو با سنگها شکار شده
رباب موی سرش کند و داد زد زینب
ببین سر پسرم سهم نیزه دار شده
میان بزم شراب آمدم به دنبالت
یکی به طعنه صدا زد ببین چه خار شده
حرامزاده ای از دختران کنیزی خواست
از آن به بعد سکینه گلایه دار شده
#قاسم_نعمتی
#شهادت_حضرت_زینب_س
#حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
هنگامه وصال من و دلبرم شده
این الحسین زمزمه آخرم شده
چشمم به راه مانده کجایی عزیز من
پیراهن تو گرمی بال و پرم شده
از گریه پینه بسته دگر چشم های من
عالم سیاه پیش دو چشم ترم شده
موی سپید و قد کمانم چه دیدنی ست
غم های کربلاست چنین یاورم شده
من پیر سالخورده ام و دست های من
محتاج شانه های علی اکبرم شده
از خاطرم نمی رود آن لحظه فراق
ناله زدی که وقت وداع از حرم شده
داغیِ بوسه از لب تو مانده بر لبم
خون گلوی تو نفس حنجرم شده
من بین قتلگاه تو جان دادم ای حسین!
این چند ماهه جان تو درد سرم شده
می خواستم بغل کنمت جان تو نشد
نیزه شکسته زحمت این پیکرم شده
من پا به پای پیکر تو ضربه خورده ام
سر تا به پا تمام تنم پر ورم شده
دشمن همین که پا به روی چادرم گذاشت
گفتم به خویش ارثیه مادرم شده
جان خودت به زور کشیدند چادرم
شاهد ببین که پارگی معجرم شده
#قاسم_نعمتی