#محرم_۱۴۰۴
#حضرت_زینب_س
#روز_دهم_عاشورا_امام_حسین_ع
عصرِ عاشورا ببین صحنه ی دشتِ بلا
در حصارِ دشمنند اهلِ بیتِ مصطفی
یک طرف مستِ میّ و یک طرف سوزِ دعا
رو به پایان می رود انتظارِ لحظه ها
یارِ هفتاد و دو تن این همه لشکر کجا
در نظاره مانده گو جملگی ارض و سما
خیمه ی اهل حرم سر نهاده بر قضا
جمله یاران حسین محضِ تسلیمِ خدا
با دل و جان یک به یک تحتِ فرمان اِلا
تا که دشمن می رسد در حریمِ خیمه ها
شیونِ زینب بلند یا علیِ مرتضی
جانِ جدم ای پدر یک نظر بر ما نما
گردِ غم بنشسته چون بر تمام چهره ها
وا پدر جان الامان از زمینِ کربلا
خیمه ی اهل حرم بی سر و معجر چرا
سر بریدن از حسین گودیِ مقتل چرا
می بُرند انگشت او بهرِ انگشتر چرا
در جلوی دیده ی زینبِ مضطر چرا
می وزد بادِ صبا روی نعش کشته ها
از علمدارِ رشید تا حسینِ سر جدا
کرده اند آتش به پا در حریم خیمه ها
مو پریشان زینبین در میانِ کشته ها
زاده ی خیرالنسا نورِ عینِ مصطفی
پیکرِ عریان چرا زیرِ سمّ اسبها
دشمن از جور و جفا سر بریده از قفا
گو به یغما برده اند هم عمامه هم عبا
اذن و فرمان می دهد شمرِ دونِ بی حیا
جمله غارت شد ز کین خیمه ی اهلِ ولا
هر طرف رویت کنی رقصِ تیر و نیزه ها
ناله ی اهل حرم یا اخا ادرک اخا
ای علمدارِ رشید حامیِ دین خدا
قطره آبی را رسان بر حریمِ خیمه ها
بهرِ یاریِ حرم جانِ خود کرده فدا
الامان از بی کسی در دلِ دشت بلا
زینبِ بی معجر و این همه جور و جفا
وا مصیبت وا بلا از زمینِ کربلا
از زمینِ نینوا رفت تا شام بلا
پا به پای ساربان بی کس و بی اقربا!
#هستی_محرابی
زمان:
حجم:
1.03M
#نوحه
#محرم_۱۴۰۴
#امام_حسین_ع
#واحد_چکشی_یا_تند
یارب نصیب ما کن دیدار کربلا را ۲
قبر شه شهیدان در بر کشیده یاران
شش گوشه مرقدش را سازم بوسه باران
از قلب خود بشویم برگِ گناه و عُصیان
بر سفره ی سلیمان بنشانده ای ما را
یارب نصیب ما کن دیدار کربلا را ۲
بر مرقد علمدار مانند مرغ شیدا
پرپر زنان بگردم تا آنکه اُفتم از پا
حاجتمندانمجلس یک جمعِ پیر و بُرنا
شاید به ما نماید حسین گِره گشا را
یارب نصیب ما کن دیدار کربلا را ۲
شور و نوا نمایم بر قبرِ شاخ شمشاد
در خون خود شناور آن نوجوانِ ناشاد
از نیزه و زِ خنجر از تیر و تیغِ بیداد
اکنون ز بس بگردید اطراف خیمه گاه را
یارب نصیب ما کن دیدار کربلا را ۲
پروانه چون بسوزد هم بال و هم پر او
خونِ جگر بریزد از دیده ی تَر او
اندر کنار بابا خوابیده اصغر او
در خاکِ دیده جویی گویی که توتیا را
یارب نصیب ما کن دیدار کربلا را ۲
بر تَلِ زینبیه اُفتد اگر گُذارت
بیرون رَود زِ دستت یکباره اختیارت
بر خاکِ پاک آنجا یکدم کنی زیارت
از سوز سینه جمله کردی تو گریه ها
یارب نصیب ما کن دیدار کربلا را ۲
#هستی_محرابی
#محرم_۱۴۰۴
#امام_زمان_عج
#سلام_علی_آل_یاسین_ص
تو عطرِ نابِ نسیمی و بوی باران ها
مرا شکوفه بیاور شبیهِ گلدان ها
دلم گرفته هوای تو را به سر دارم
تو باغِ اردبهشتی نه مِهر و آبانها
بیا که بی نفست این خیال و رویاها
مرا چو فصلِ خزان است و باد و طوفانها
غمی بجز غمِ تو در نگاهِ خیسم نیست
من از خیالِ تو سبزم چو شعرِ دیوان ها
به یادِ چشمِ تو مستم مرا ببر با خود
که بشکُفد گلِ عشقم به باغ و بستانها
فقط دو گام مانده تا به شهرِ ما برسی
نمانده فاصله ای بینِ ما و هجران ها
به طعمِ عشقِ تو سوگند و این دلِ تنگم
بمان به صفحه ی دل در تمامِ دورانها
بیا که آمدنت را من آرزو دارم
که تا همیشه بمانم به عهد و پیمانها!
#هستی_محرابی
#مجلس_یزید
#مصائب_شام
بزم در کاخِ یزیدِ فاسقِ شیطان تبار
گوش ها در بازتابِ گفتگوی نور و نار
در میانِ تشتِ زرّین می درخشد قرصِ مَه
خیره مانده چشمِ شَه بر خواهرانِ داغدار
بی حیا می زد به راسِ شاهِ دین با خیزران
پیشِ چشمانِ رقیه(س) دختِ شاه و شهریار
منظره درد است دردِ غربتِ خونِ خدا
لیک زینب مثلِ زهرا(س)در شکوه و اقتدار
سعیِ دشمن بود خود پیروز باشد در مصاف
محو گردد نامِ زیبای حسین(س)از روزگار
حیدری ثانی ست زینب،گر چه میدانیم ما_
لافتی اِلا علی لاسیف اِلا ذوالفقار
با کلامِ حق سخن آغاز کرد امّا چه سود !
کی شود با نطقِ اَحسن آشنا گوشِ حِمار
استنادِ خطبه اش آیاتِ قرآن کریم
ظلم گر باشد نخواهد شد حکومت پایدار
بند بندِ نطقِ او تبیینِ دینِ جدِ اوست_
اینکه رفته بعد او در هاله ی گرد و غبار
انقلابِ کربلا را، عشق معنا می کند
با همه افشاگری های یزیدِ می گسار
با شهامت گوید از زشتیِ افکارِ یزید
ظالمان را میکند در چشمِ هر آزاده خوار
ریشه ی افکارِ پستش را نشانه می رود_
با بیانِ این که شد بنیانِ ظلمِ بی شمار
اوست در کاخِ ستم از سرزنش های یزید_
در دفاع از آرمانش می کند بس افتخار
ای یزید اظهارِ خوشحالی مکن از فعلِ خود
زود رسوا گردی و نقشِ پلیدت آشکار
راهِ ما حق است و پیروزی بدان از آنِ ماست
این چنین هستیم ما در هر دو عالم رستگار
آه! از دستت اگر داغِ برادر دیده ایم_
یا نمودی تا قیامت جانِ ما را داغدار_
لیک جاویدان بماند پرچمِ آزادگی_
بر فرازِ بامِ عالم تا طلوعِ انتظار
تا قیامت شعله ی عشقِ حسینم روشن است
تا جهان باقی ست ما هستیم و جانی سوگوار
در مرامِ عاشقی، خواهر برادر نیستند
عشق زینب(س)را نباشد در کلامِ ما عیار
مِهرِ جانش به برادر نیست صرفِ خواهری_
بلکه او دارد تولّا بر ولیِ کردگار
ما رایت° اِلا جمیلا پاسخِ دشمن شده
از زبانِ پاک بانوی متین و استوار
کربلا دانشگهِ تدریسِ عشقِ زینب(س)است
این چنین دانشگهی دارد چنین آموزگار
جز وفا وُ صبر و غیرت هیچ در زینب نبود_
"کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود"
#هستی_محرابی
#شهادت_حضرت_رقیه_س
#نذر_غربت_حضرت_رقیه_س
کنجِ ویرانه گلی حالِ پریشان دارد
از فراقش دلِ ما روضه ی طوفان دارد
می خراشد جگرم را عطشِ فریادش
او که در پای خودش خارِ مغیلان دارد
بی حیا بر لب خشکیده ی او چوب مزن
آخر این لاله ی پژمرده مگر جان دارد
چشم پُر حسرتِ او منتظرِ بابا است
قدرِ عالم به دلش قصه ی هجران دارد
گریه اش دردِ فراق است به کنجِ ویران
مثلِ مادر ز غمش کلبهی احزان دارد!
#هستی_محرابی
#شهادت_حضرت_رقیه_س
در خرابه دختری جا مانده بود
حسرتِ دیدارِ بابا مانده بود
از فراقِ دیدنِ روی پدر
کنجِ این ویرانه تتها مانده بود
آه در آن ویرانه ی شامِ خراب
لاله ای در چنگِ خارا مانده بود
بس دویدش بینِ خار و بوته ها
تیغِ خارا در کفِ پا مانده بود
ای عدو سیلی مزن، بر رُخِ نیلی مزن
بس که جسمش تازیانه خورده بود
هر کبودی بر تنش جا مانده بود
محنتِ ایام و دردِ بی کسی
در سکوتِ سینه غوغا مانده بود
انتظارِ لحظه ها آمد به سر
تا که آن روی طبق وا مانده بود
آن سرِ خونینِ از پیکر جدا
صحبتِ آغوشِ غمها مانده بود
ای عدو سیلی مزن، بر رُخِ نیلی مزن
خلوتِ تنهاییِ خود با پدر
مدتی در خوابِ رؤیا مانده بود
سر گرفت و آه! بر دامن نهاد
گوش بر آهنگِ لالا مانده بود
از سرِ شب او نشست و تا سحر
انتظارِ صبحِ فردا مانده بود
صبح آمد دید در آغوشِ غم
گو رقیه خوابِ بابا مانده بود
ای عدو سیلی مزن، بر رُخِ نیلی مزن
در کنارِ رأسِ خونینِ پدر
لاله ای در خون شکوفا مانده بود
هر چه درد و رنجِ دوران دیده بود
خاطراتِ سینه اش جا مانده بود!
#هستی_محرابی
#اربعین_حسینی
منتظر بودم بیایی، حال اجابت کرده ای
آمدی زینب خیالم را تو راحت کرده ای
آمدی جانم به قربانت ولی ای نازنین_
عالمی را اربعین غرقِ مصیبت کرده ای
گوئیا از شام ویرانه خبر آورده ای
شامیان را سر به سر در بندِ ذلت کرده ای
خطبه های آتشینت گوش عالم هم رسید
که یزید بی حیا را خار و خفت کرده ای
گر گلم جان داده در ویرانه من شرمنده ام
تو چرا خود را سرِ این غم ملامت کرده ای
خواب دیدم مادر از رنجِ سفر پرسید و تو_
دردِ خود را یک به یک بر او شکایت کرده ای
از فداکاری و لطفت تا ابد ممنونتم
اینچنین کرب و بلا را غرقِ عزت کرده ای!
#هستی_محرابی
4_5945086468333505488.ogg
زمان:
حجم:
956.1K
#اربعین_حسینی
خیز ای سردارِ بی سر بین که سر آورده ام
من سرت را از میانِ تشتِ زر آورده ام
کن حلالم ای برادر راس پُر خونِ تو را
گر که از کاخِ یزیدِ بد گُهر آورده ام
خیز ای سردارِ بی سر من فقط این اربعین
قدرِ صدها اربعین بر تو خبر آورده ام
زینبم در چهل منزل رنج و غمها دیده ام
شرحی از ویرانه های پُر خطر آورده ام
بر سرم یک اربعین جز نیزه و خنجر نبود
سینه ای آکنده از خونِ جگر آورده ام
خیز ای جانم ببین از شامِ ویرانِ خراب
قصه ی آن دختر و راسِ پدر آورده ام
ای تو نورِ دیده ام شرمنده ام گویم اگر
زخم های تن پُر از تیغِ شرر آورده ام
خطبه خواندم، خطبه ی قراء و زهرا گونه ای
اشکِ عالم را من از این خطبه در آورده ام
خوانده ام شرحِ سقیفه ماجرای پشتِ در
باغِ غصبیِ فدک را من ثمر آورده ام
ای برادر جان برایت تحفه ای از این سفر
آهِ سردِ سینه و اشکِ بصر آورده ام
شاهِ بی غسل و کفن اینک برای شستشوت
من گلابِ تازه ای از چشم تَر آورده ام!
#هستی_محرابی
#اربعین_حسینی
با اینکه دل آیینه ی حسرت بودم
لب تشنه ی یک جرعه زیارت بودم
جاماندم از این قافله،ای کاش ای کاش
با پای پیاده ...آه... دعوت بودم
#هادی_قاسمی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
بیمارِ حسینم و دوا می خواهم
در کنجِ ضریحِ عشق جا می خواهم
یک سالِ تمام التماست کردم
با پای پیاده کربلا می خواهم!
#هستی_محرابی
#شهادت_امام_رضا_ع
ضریحِ تو پُر از نجوای دلهای پریشان است
که اشکِ دیده در بحرِ امانت موجِ حیران است
اگر یک شاخه نورت بینِ خوبان منتشر گردد
پَرِ پرواز تا افلاک اِقامتگاهِ آنان است
حرم را کرده عطرآگین تبسم های شیرینت
مرا مجنونِ خود کردی تو با الطافِ دیرینت
تمامِ دست ها بالا نهالِ آرزوها گل
درونِ صحن می پیچد صدای سبزِ آمینت
سکوتِ چشم ها امشب شده از اشک، آیینه
صدا می آید از سمتِ حرم در خلوتِ سینه
نسیمِ زندگی جاری ست از سوی ضریحِ تو
که از خود می رود هر دم رواقت عنبرآگینه
از این آفاق می خواهم دوای زخمِ مبهم را
که بیش از این ندارد شانه هایم تابِ این غم را
چنان می سوزم از آهی که هردم شعله می گیرد
نگاهی کن که در آن دیده ام درمانِ دردم را
تویی زیباترین احساسِ من در باورِ جانم
من از این فاصله می گیرم از عطرِ تو درمانم
زبانم مستِ تکرارِ رضا جانم رضا جان است
در این آیینه می بینم بهشتِ جانِ جانانم
هر آنکس که نمک گیرِ سرِ خوانِ شما باشد
دگر در حلقه ی زلفت اسیر و مبتلا باشد
یکی دیدم دعا می کرد با جان و دلی عاشق
خوشا آن دل که در عمرش گرفتارِ رضا باشد
دلم لبریز از خواهش که غرقم در نگاهِ تو
چه پنهان از تو که گشتم اسیرِ چشمِ ماهِ تو
تو جانی ای کریم اِبنِ کریمان ای سفیرِ عشق
که آهوها رهای تو وَ مسکین در پناهِ تو
همین که می رسم تا اوجِ صبحِ پنجره فولاد
لبم دریای خاموش و نگاهم کوهی از فریاد
دلم خورشید می خواهد فقط از جنسِ لبخندت
از این مشرق ترین نقطه به آن مغرب ترین میعاد!
#هستی_محرابی
#شهادت_امام_حسن_عسکری_ع #السلام_علیک_یا_غریب_سامرا
"شد عزای بابِ مظلومت بیا یابن الحسن"
جان فدای چشمِ معصومت بیا یابن الحسن
سرورِ دین بابِ تو رفت از جهان
از شرارِ کینه ی عباسیان
ریختند در کامِ او زهرِ سمیم
کرده اند نورِ ولایتِ را یتیم
در کنارش نه طبیب و همدمی
نه به زخمش دارو و نه مرهمی
تا که روحِ آن امامِ مهربان
با پدر ماوی گرفته در جنان
سامرا در آهِ غم شد سر به سر
شیعه شد از داغِ مرگش با خبر
با دلی پر خون با چشمان تر
آمده بهرِ وداعِ با پدر
تا ز امرِ خالقِ پروردگار
مانده ای از صلب پاکش یادگار
تا ز امرِ حق لبی بگشوده ای
بر تنِ پاکش نمازی خوانده ای
بعدِ آن از دیده پنهان گشته ای
غایب از چشمِ حسودان گشته ای
تا تو رفتی، رفت از ما حوصله
حاصلِ ما شد فراق و فاصله
ای تویی میراثِ پاکِ انبیا
مصحفِ نوری تو از نورِ خدا
ای ولیِ حیِِّ داور الغیاث
ذوالفقارِ دستِ حیدر الغیاث
تا به کی مانَد جمالت در حجاب
تا به کی بر ما نتابد آفتاب؟
بی تو مانده جان ما در التهاب
بر دلِ تاریکِ ما یک شب بتاب
#هستی_محرابی
#امام_زمان_عج
"السلام علیک یااباصالح المهدی عج"
دل، دلِ من مست و گرفتارِ توست
یکسره در حسرتِ دیدارِ توست
شب که به یادِ تو سحر می کنم
با غمِ هجرانِ تو سر می کنم
خلوتِ سجاده ببینم تو را
دست گشودی به قنوت و دعا
بر لبِ ما ندبه ی جانسوزها
تا بشود امرِ ظهورت روا
من به فدای لبِ شیرینِ تو
منتظرم بشنوم آمینِ تو
سفره ے قلبم ترکِ ساحل است
پرده ای بینِ منو تو حائل است
کی شود این پرده ز رخ بَر کنی؟
دیده ی ما را تو منوّر کُنی
مردم از این فاصله وُ انتظار
کی شود ای ماه! رخت آشکار؟
این من و این خلوتِ تنهائیم
نیست دگر تابِ شکیبائیم
عشق مرا غرقِ خیالِ تو کرد
چشم مرا مستِ جمالِ تو کرد
برد مرا در پیِ اسرارِ تو
شد دلم ای دوست خریدارِ تو
ای گلِ نرگس نظرے کن به ما
این همه چشمیم به راهت بیا!
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#هستے_محرابے