eitaa logo
شعر،روضه،سرود،نوحه،زمینه،واحد،شور
6.4هزار دنبال‌کننده
571 عکس
171 ویدیو
841 فایل
این کانال فقط مخصوص سخنرانان ومداحان اهلبیت(ع)میباشدولاغیر. لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/241434681Cd30712864d نظرات،پیشنهادات و انتقادات خویش را درباره ی کانال با آیدی زیر مطرح بفرمایید. @AHSy3762
مشاهده در ایتا
دانلود
کربلایی نریمان پناهی4_5778274405322856499.mp3
زمان: حجم: 2.6M
به این سبک خوانده میشود☝️☝️☝️ کنج این خرابه ، احوالم خرابه حتی یک نفس هم ، بعد از تو عذابه داغت دخترت رو ، به اینجا رسونده دیگه از رقیه‌ت ، هیچ چیزی نمونده ای بابا حسینم مثل مادر تو ، خم شد قامت من تغییر کرده بابا ، حتی صورت من سوخته ابروهام و ، رو چشمام نشست خون نشناسی منو هم ، حق داری باباجون ای بابا حسینم وای از زجر نامرد ، وای از پای خسته دندونای شیریم ، با مُشتِش شکسته گَرد پیری بدجور ، رو موهام نشسته ضرب پای نامرد ، پهلوم و شکسته ای بابا حسینم از بس تازیونه ، خورده رو تن من سرتاپام کبوده ، پاره‌ست پیرهنِ من بدتر از کتک ها ، داغت کرده پیرم واسه پاشدنْ دست ، به دیوار می‌گیرم ای بابا حسینم حق دارم نبخشم ، اهلِ شهرِ شام و سوزوندن دلم رو ، سوزوندن موهام و قلبم رو شکستن ، اون نامهربونا ما گریه می‌کردیم ، می‌خندیدن اونا ای بابا حسینم بابای شهیدم ، آه ای نازنینم جونم رو میدم تا ، چشمات و ببینم از دنیای بی تو ، خیلی وقته سیرم توو آغوش من باش ، تا وقتی بمیرم ای بابا حسینم
4_5864048698975066082.ogg
زمان: حجم: 1.67M
به این سبک خوانده میشود☝️☝️☝️ دیگه به موندنم ، امیدی نیست بابا دیگه بارِ رفتن رو بستم توی این سن و سال ، یه دفعه پیر شدم! نگاه کن که می‌لرزه دستم خِیر نمی‌بینه اونی که ، داغت و توو قلبم نِشونْد مثل عمه سفید می‌شد ، اگه مویی به سر می‌مونْد! حالا که اومدی پیشم ، نرو جایی پیشم بمون قاری قرآنم خودت ، واسه‌ی من أشهد بخون ـــــــــــــــــــــــــــ اگه لکنت دارم ، اگه تب می‌کنم پریشونِ یک اتفاقم از اون وقتی که توو ، بیابون گم شدم می‌ترسم بیاد زجر سُراغم وقتی فریاد زد فهمیدم ، واسه ی کشتن اومده! رَفته از یادم گُشنگی ، تا می‌خوردم من رو زده دلِ کوچیکم رو شکست ، خیلی از دنیا دلخورم انقدَر زد که خسته شد ، جای پاش هست رو چادرم ـــــــــــــــــــــــــــ سرم درد می‌کنه ، یه کم نازم بکن! یه کم دست بکش رو سر من ببخش ؛ یادم نبود ، سرت پیش منه تنت چی شد ای دلبر من؟! راستی اونا که کُشتنت ، هنوزم دلشادن یا نه راستی بابا بهم بگو ، آخر آبت دادن یا نه بگو خاکت کردن یا نه ، بگو بابا جونم به من کسی واست کفن آوُرد ، یا همونجوری بی کفن... (بمیرم برای خانوم سه ساله ای که وسط حرف زدن با پدر ، جون داد😭) ✍
بابا سلام /دلتنگتم /درد دلم زیاده نمی دونی/ چقده من/ راه اومدم پیاده ببخش من و جون ندارم پاشم توانم کمه قد خمیده م شده مثل مادرت فاطمه بابا همش مادرت و من می دیدم کنارم از وقتی دیدمش به عشقش دیگه بی قرارم خسته شده دختر تو پشت سر قافله ببخش دیگه بیشتر ازین نمیذاره حوصله حالا تو از خودت بگو بابای مهربونم سرت چرا جدا شده درد سرت به جونم موهات چرا پریشونه چشات چرا خونیه بابا به من بگو تو این خرابه مهمونیه؟ خوراکمون روزا شده نهیب و تازیانه شبم که میشه نداریم یه گوشه اشیانه از تو چه پنهون که دلم میسوزه واسه عمه نگاه بکن کنار من سوخته لباس عمه راستش دیگه طاقت موندن نداره دخترت می خواد بیاد پیش تو جون بگیره از کوثرت شما رو خوب نمی بینم دیگه چشام تاریکه گمون کنم که لحظه وصال ما نزدیکه عزیز من ، من و به همرات ببری چی میشه دوباره ناز دخترات و بخری چی میشه با تو بیام مزاحم همه دیگه نباشم باعث غصه و غم عمه دیگه نباشم من می دونم عمه رو دوست داری تو خیلی زیاد به جون زینبت بابا بذار رقیه ت بیاد
استقبالی از غزل سعدی سر تو رسیده امشب، شده وقت میهمانی چه عزیز میهمانی ، چه شکسته میزبانی «نفسی بیا و بنشین ، سخنی بگو و بشنو » که بدون تو چه خیری ، برسد به زندگانی ؟ غم و غصه سر رسیده ،سرت از سفر رسیده که به گریه خواندمش من ، نه به دعوت زبانی نه به دستِ خیزران و نه به آتش تنوری بغلت گرفتم ای سر ، به خدا به مهربانی غم دل روا نباشد ، که بگویم و برنجی نظری به صورتم کن ، که ضمیر من بخوانی بتکان غبار غربت ، به یتیمی ام نظر کن که به یک نظر تو از دل غم و غصه می‌رهانی خبر از پدر ندارم ، سر مهربان بیا و «خبرش بگو و جانم بستان به مژدگانی»
در ظلمت شب منتظرم ماه بر آید آن یوسف زهرایی ام از چاه در آید ای کاش که صادق بشود دیدن رؤیا دوران فراق من و بابا بسر آید من نوگل پژمرده ی گلزار حسینم پیش رخ من کاش که او جلوه گر آید زخمست به پاهایم ورویم شده نیلی هرلحظه غمم تازه تر از تازه تر آید من دخترم ونازکشم رفته زدستم از ضربت شلاق تنم را اثر آید شد گریه سلاح من تنها به خرابه آنقدر کنم گریه که اینجا پدر آید گرییدن من کرده اثر عمه بیا بین دیدار یتیمش پدر جان به سر آید جانم بفدای سر خونین پدر، وای با دیده رگهاش به جانم شرر آید با اشک بشویم سر بی پیکر بابا دیدار سرش عمه ی من خم کمر آید سخت است مرا بار دگر دوره هجران ای کاش که از مرگ رقیه خبر آید
Nariman Panahi1_20051539417.mp3
زمان: حجم: 6.13M
‌‌﷽ بابا از درد و غمِ تو می نالم ببین که سوخته پَر و بالم گریه زاری شده احوالم ای وای ای وای ای وای ای وای بابا میریزه اشکام دونه دونه نمیشه موهام دیگه شونه آخه پُر از لخته ی خُونه ای وای ای وای ای وای ای وای سوخته موی تو، سَر و رویِ تو سر تو بابا مگه کجا بوده چرا زیرِ چشمای تو کبوده ای وای ای وای ای وای ای وای ____ بابا بار غم رو دوشم آووردم نبودی چقد سیلی خوردم خودمو به عمه سپُردم ای وای ای وای ای وای ای وای بابا ببین چشم ترم میسوزه بدجور بال و پرم میسوزه داره موی سرم میسوزه ای وای ای وای ای وای ای وای چشم تو دور دید، با لگد کوبید شبیه مادر پهلومو شکستن می بینی دست و بازومو شکستن ای وای ای وای ای وای ای وای ___ بابا دستامونو بستن با طناب میگه عمه با حال خراب ما کجا و مجلس شراب ای وای ای وای ای وای ای وای بابا می دونی که چقد عزیزی می دیدم اشکِ غم میریزی وقتی که شد حرفِ کنیزی ای وای ای وای ای وای ای وای چشم من گریون، دلِ عمه خون دیدم با خیزران میزد به لبهات خودم فهمیدم دردت رو از چشمات ای وای ای وای ای وای ای وای
در خرابه دختری جا مانده بود حسرتِ دیدارِ بابا مانده بود از فراقِ دیدنِ روی پدر کنجِ این ویرانه تتها مانده بود آه در آن ویرانه ی شامِ خراب لاله ای در چنگِ خارا مانده بود بس دویدش بینِ خار و بوته ها تیغِ خارا در کفِ پا مانده بود ای عدو سیلی مزن، بر رُخِ نیلی مزن بس که جسمش تازیانه خورده بود هر کبودی بر تنش جا مانده بود محنتِ ایام و دردِ بی کسی در سکوتِ سینه غوغا مانده بود انتظارِ لحظه ها آمد به سر تا که آن روی طبق وا مانده بود آن سرِ خونینِ از پیکر جدا صحبتِ آغوشِ غمها مانده بود ای عدو سیلی مزن، بر رُخِ نیلی مزن خلوتِ تنهاییِ خود با پدر مدتی در خوابِ رؤیا مانده بود سر گرفت و آه! بر دامن نهاد گوش بر آهنگِ لالا مانده بود از سرِ شب او نشست و تا سحر انتظارِ صبحِ فردا مانده بود صبح آمد دید در آغوشِ غم گو رقیه خوابِ بابا مانده بود ای عدو سیلی مزن، بر رُخِ نیلی مزن در کنارِ رأسِ خونینِ پدر لاله ای در خون شکوفا مانده بود هر چه درد و رنجِ دوران دیده بود خاطراتِ سینه اش جا مانده بود!
(بسم رب الحسین) آی مثلی باتان گؤزلره ریحــانه لَر آغلار یورقـون یارالی پیکــره ویرانه لَر آغلار غربتده گِجَه دفن اولونان گوهره خاطر گؤل ، یاسمنین یاسینـَه دُردانه لَر آغلار ✍رقیه سعیدی(کیمیا)
❁﷽❁ ┈••✾•🏴✾🏴•✾••┈ قارداشیمیـن شیرین دیلی رقیه قــالدی ائلینـدن آیریلــــی رقیه سارالدی صُولدی کنج ویرانه ده اولــدی خــــرابه منــــزلی رقیه ┈••✾•🏴✾🏴•✾••┈ سیلی دَیَن صورتیــوه آغلارام ئورگیمی بو دردینـن داغلارام گؤل بدنون قبر ائوینه قویاندا قانه دولان گؤزلریمی باغلارام ┈••✾•🏴✾🏴•✾••┈ سن کیمی محنت لی باشی بلالی اولماز آچیلمامیش غنچه چمن ده بِئلَه صولماز کم اولدی عمرون ولی نیسگیلون چوخ اولدی هیچ بالانون شیشهٔ عمری بئله دولماز ┈••✾•🏴✾🏴•✾••┈ ✍رقیه سعیدی(کیمیا)
🍃🏴 در عزای شبِ پنجم ماه صفر 🍃🏴 مینویسم یارقیه(س) اشک؛ جاری میشود حسّ و حالِ چشم هایم سوگواری میشود روضه اش سنگین و میگویم فقط لعنت به زجر میدوانْدَش! سهم پایَش زخم ِ کاری میشود آه از خارِ مغیلانی که تاول را شکافت آه بیتاب است! کارش گریه زاری میشود بیقرارش بود! فکرش را نمیکرد اینچنین رأس بابایش به روی نیزه قاری میشود داغهایش یک طرف اما ببین اینروزها زائری دیگر ندارد! بردباری میشود... صبرمان دارد از این ماتم به پایان میرسد اینکه پس کِی؟ دشمن از دُورش فراری میشود؟! پس کدامین روز اطرافِ ضریحِ کوچکش از حرامی هایِ پُر آزار؛ عاری میشود؟! پُر تردّد میشود یکروز مثلِ کربلا... مثلِ مشهد غرقِ خادم-افتخاری میشود پنجم ِ ماهِ صفر، کنج حرم، در نورِ ماه... پایِ شمعی سوخته شب زنده داری میشود روضه خوان می آید و ذکرِ مصیبت میکند یادِ شبهایِ خرابه؛ اشک، جاری میشود!
یتیمی درد بی درمان یتیمی دردسر داره بگو به حرمله دست از عذاب بچه بر داره زمین خوردم من هر دفعه به حالم خیلی خندیدن چشت روشن که مرد و زن جلو چشم ما رقصیدن یه جوری زد به من سیلی که چشام تار می بینه یه دیوارو چشای من دوتا دیوار می بینه اگه دستام می لرزه از سر ضعف تنم بوده   نترسیدم من از دشمن خیالت باشه آسوده یبار بابا فرار کردم اونم امر برادر بود* من ایستادم توی جنگی که خیلی نا برابر بود نبودی طعنه ها خیلی از این نامردمان خوردم بجای آب و نون بابا کتک ها از سنان خوردم *دستور امام سجاد علیه السلام غروب عاشورا ( علیکن بالفرار) . فقط یکبار فرار کردند اونم دستور امام بود ، دیگه هیچ جا نداریم ...
......همای خرابه نشین.......... من نور چشمان شهید نینوایم من وارث خون و قیام کربلایم در وادی عشق و جنون همراه عمّه دُردی کش میخانه ی قالوا بلایم من آن هُمای عرشیم کاینگونه در شام ویرانه ی شام بلا گشته سرایم زیر و زبر کردم بنای کاخ ظالم با اشک چشم و آه سرد و ناله هایم نامم رقیه ، دختر باب النّجاتم خود در دو عالم نیز باب التجایم من شاهد فصل خزان لاله بودم در خردسالی شاهدی درد آشنایم داغ هزاران ساله در یک روز دیدم آری در این بزم عزا صاحب عزایم بر دوش من بار مصیبت هست سنگین زین رو کمانی گشته این قد رسایم در کربلا دیدیم بسی داغ فراوان بشکسته دل از این همه ظلم و جفایم وقتی که خورشید هُدی را سر بریدند زآن شعله ی غم سوخت از سر تا به پایم راه نفس را بسته این بغض دمادم حتی دگر بیرون نمی آید صدایم از کف ربوده طاقتم درد یتیمی از روز عاشورا به این غم مبتلایم عمّه به من‌گوید که بابایت سفر رفت کی می رسد تا خود ببیند ماجرایم بابا بیا با خود ببر دُردانه ات را از کُنج این زندان غم بنما رهایم من زینت دامان تو بودم همیشه اکنون شده خشت خرابه مُتّکایم بازا ببین هجران چه کرده با رقیه قدم خمیده گشته ،محتاج عصایم رویم کبود و تن سیاه از تازیانه کم سو شده از ضرب سیلی چشمهایم بابا دگر تاب جدایی را ندارم گر آمدی از خود مکن هرگز جدایم بر لب دعا دارم به درگاه خداوند وصل ترا می خواهم از حق در دعایم دارد " شقایق" سینه ای خونین ز داغش تا روز محشر از غم او می سرایم گر صد هزاران حاجت ناگفته دارم نام رقیه می کند حاجت روایم حمید رضازاده " شقایق"