#مرثیه
#شب_پنجم_حضرت_عبدلله_بن_الحسن_ع
ماه را در ته گودال به خون غلتان دید
تیرها دور سر غربت او چرخان دید
دید از چشم و دل سوخته اش خون جاری ست
خون مظلومی او در دل هامون جاری ست
نه علی اکبر و عباس و نه عابس مانده
عمو از زخم سنان خسته و بی حس مانده
تیغ ها راه گلویش همگی سد کردند
نیزه ها با تن تنهای عمو بد کردند
شانه اش دید که آماج بلا گردیده
چند باری ست تنش روی زمین چرخیده
رفت با ناله ی لا اُفارقِ از عمویش
تا که با دست سپر گشته به راه گلویش
آفتاب است که بر زخم تنش می تابد
هر که با هر چه که می خواست عمو را میزد
متل یک رود پر احساس به دریا افتاد
دست او پیش نگاه غم مولا افتاد
حرمله باز مهیای شکاری تازه ست
روضه اش روضه ی بازِ غمِ بی اندازه ست
ذبح شد در بغل ذبح عظیمِ الله
سخت شد لحظه ی ذبحش به اباعبدلله
#عبدلله_ابن_الحسن_علیه_السلام
#اللهم_العن_الجبت_والطاغوت
#اثر_جدید
#حسن_کردی
بسم الله الرحمن الرحیم
#مرثیه
#شب_هفتم_حضرت_علی_اصغر_ع
◾️◾️◾️◾️◾️
فکر کن شیرخواره در دستت
از عطش ذره ذره جان بدهد
فکر کن آنقدر ضعیف شده
نتواند که سر تکان بدهد
◾️◾️◾️◾️◾️
فکر کن آب باشد و ندهند
چون که از کینه ی تو لبریزند
هلهله میکنند و روبرویت
آب را روی خاک میریزند
◾️◾️◾️◾️◾️
با همه کوفیان بگو امروز
این سوالم جواب میخواهد
مگر این حنجری که خشکیده
چندتا قطره آب می خواهد
◾️◾️◾️◾️◾️
فکر کن مادری که بی شیر است
چه میاید درین زمان به سرش
بخدا آرزوی مرگ کند
نکشد تا خجالت از پسرش
◾️◾️◾️◾️◾️
فکر کن دشمنان سنگدلت
باز ، مرگ تو را رقم بزنند
فکر کن به گلوی کوچک او
تازه تیر سه شعبه هم بزنند
◾️◾️◾️◾️◾️
شب هفتم برای گریه کنان
روضه اینگونه اش درست تر است
علی اصغر شبیه محسن شد
تیر اینجا شبیه میخ درست
◾️◾️◾️◾️◾️
سرش افتاده روی این دست و
تنش افتاده روی دست دگر
تیر آنقدر با شتاب آمد
ذبح شد ناگهان علی اصغر
◾️◾️◾️◾️◾️
خواستم روضه ای بخوانم که
یادش افتاده ام و قلبم ریخت
روضه ی من فقط همین مصراع
گلوی شیرخواره در هم ریخت...
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
✍امیر قربانی فر
#شب_هشتم_حضرت_علی_اکبر_ع
#مرثیه
آینه دار شکوه است علی جانِ حسین
همچنان سلسله کوه است علیِ جان حسین
آمده مثل ابالفضل پناهش بشود
یک تنه آمده تا اینکه سپاهش بشود
زلف بر شانه به سیمای نبی می آید
به اُحد می رود و جای نبی می آید
صفت سرو بر این قد رسا کم باشد
قامتش جلوه ای از عرش معظم باشد
لشکرِ ابروی او تیغ زنان می آید
دشمن از کثرت کشته به فغان می آید
میرود تا که ولی زنده بماند بی شک
اشهَدُ اَنَّ علی زنده بماند بی شک
تیر از چله ی ابروی کجش می بارد
برق چشمش اثر صاعقه ها را دارد
میمنه میسره را ساده بهم می ریزد
دسته دسته جلویش دست قلم می ریزد
دست در قبضه شمشیر شبیه علی است
پدرش گفت که این شیر شبیه علی است
لشکری پیش قدمهاش زمین می افتد
چقدر سر جلوی پاش زمین می افتد
کوفه را کشت رجز خواندن بی مانندش
همه گفتند علی آمده یا فرزندش
جبرییل آمده فضل علی اکبر می خواند
به جوانمردی او آیه مکرر می خواند
می رود میمنه تا میسره را مثل علی
زرهش پشت ندارد بخدا مثل علی
چین می افتد به صف لشکر اگر تیغ کشد
شامْ مرگی برسد اکبر اگر تیغ کشد
از عطش حیف نمانده ست رمق در جانش
دستش از خستگی افتاد چو مادر جانش
اسب او خواست به خیمه برود،عکسش شد
خواست از حادثه ها دور شود، عکسش شد
برد با حوصله در کوچه دشمن او را
می سپارد به دم تیزی آهن او را
ذره ذره تنش از اسب زمین می ریزد
اربأ اربا بدنش مثل نگین می ریزد
زخم ها پشت سر هم به بدن باز شدند
عضو های تنش انگار که مقراض شدند
روی زانو پدر از راه خمیده آمد
از همه زندگی اش دست کشیده آمد
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حسن_کردی
بسم الله الرحمن الرحیم
#مرثیه
#شب_نهم_تاسوعا_حضرت_عباس_ع
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
نگاه کن که قد و قامتم خمیده شده
بیا که اهل حرم رنگشان پریده شده
به سختی آمداه ام تا حوالی بدنت
تمام بال و پرم بر زمین کشیده شده
برای کشتن اهل خیام کافی هست
همین دو دست که از پیکرت بریده شده
صدای ادرک اخایت به خیمه ها آمد
صدای غربت من در زمین شنیده شده
«عقاب خیمه ی زینب ، بدون بال شدی
تو سرو بودی و مانند یک نهال شدی»
◾️◾️◾️◾️◾️
عبا نمانده که بر روی آن تو را ببرم
بگو چگونه تو را سمت خیمه ها ببرم؟
جدا جدا شده اعضای پیکرت باید
ز علقمه بدنت را جدا جدا ببرم
برای آنکه نتازند اسبها به تنت
برای اینکه نمانی بزیر پا ببرم
برای آنکه سرت را ز تن جدا نکند
تو را ز دسترس شمر بی حیا ببرم
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
✍امیر قربانی فر
بسم الله الرحمن الرحیم
#مرثیه
#شب_نهم_تاسوعا_حضرت_عباس_ع
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
همینکه تیر رسید و به چشم او جا شد
قد برادرش انگار از کمر تا شد
همینکه ناله ی ادرک اخا به گوش رسید
بروی خاک دو دست بریده پیدا شد
خبر رسید که ارباب بی علمدارست
که پای بی صفتان سمت خیمه ها وا شد
نگاه کوفی ملعون به خیمه ها افتاد
خلاصه اینکه سر گوشواره دعوا شد
◾️◾️◾️◾️◾️
برای اینکه درآرند خواهر را
زدند بر سر نیزه سر برادر را
چقدر محکم و سنگین زده مگر ضربه
دو نیم کرده عمود این سر مطهر را
مقابل سر عباس هلهله کردند
که دق دهند همانجا سه ساله دختر را
به نیزه بند نشد آنقدر زمین افتاد
که می زدند ز پهلو به نیزه آن سر را
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
✍امیر قربانی فر
#غزل
#مرثیه
#ایام_اسارت
تو زیر آفتابی و من زیر آفتاب
ای سایه ی سرم چه کند با غمت رباب
ای ماه من !تن تو کجا و تب کویر
آه از زنان پرده نشین و شب کویر
آن گرگ ها که پیرهنت را دریده اند
حالا به موی دخترکانت رسیده اند
قلبم به یاد پیکر تو تیر می کشد
ذهنم تو را دوباره به تصویر می کشد
جایی برای بوسه نبود آه بر تنت
لب را گذاشتیم به رگ های گردنت
بر سینه می زنم من از این داغ سینه سوز
در گوش من صدای سم اسب ها هنوز ..
ما سوختیم از غم تو مثل مادرت
دارد فرار می کند از خیمه دخترت
گهواره را ...نبر..نبرش یادگاری است
بعد از تو سهمم از همه عالم نداری است
باور نمی کنم که چنین پیر و خسته ام
در نصف روز این همه آقا شکسته ام
تنها پناه من فقط آغوش زینب است
بار غم حرم همه بر دوش زینب است
نه اینچنین اسیر شدن نه فدا شدن
جان کندن است از تو حسینم جدا شدن
✍#فاطمه_معصومه_شریف
بسم الله الرحمن الرحیم
#مرثیه
#شهادت_امام_حسن_مجتبی_ع
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
...بنا نبود که اینگونه راه سد بشود
بنا نبود که سهم پرت لگد بشود
بنا نبود که یاس علی خزان بشود
بنا نبود که خورشید ، قد کمان بشود
به سهم خویش نخواهم گذشت از سرشان
زدند داد سر دختر پیمبرشان
یکی دو تا که نبودند لشکری بودند
به قصد کشتن فرزند و مادری بودند...
همان که در دل خود داشت بغض حیدر را
رسید تا که ببندد مسیر مادر را...
...مسیر ، پر شده از همرهان سرمستش
چقدر بد زده ، ای کاش بشکند دستش
ردی کبود به پهنای صورتش افتاد
میان همهمه گفتم که مادرم جان داد
پرش شکسته شد و زیر ضربه ها افتاد
تمام زندگی ام ناگهان ز پا افتاد...
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
✍امیر قربانی فر
#مرثیه
#شهادت_امام_رضا_ع
در سماوات بانگ غم دادند
بی کسی را دوباره سم دادند
چه غریبی که دور از وطن است
پاره قلب جمع پنج تن است
زهر را خورده است پا شده است
چقدر شکل مجتبی شده است
مثل زهرای خورده بر مسمار
دست خود را گرفته بر دیوار
وسط راه میخورد به زمین
گاه و بیگاه میخورد به زمین
میرود حجره دست وپا بزند
صورتش را به خاکها بزند
وقت آن است آب آب کند
مثل جدش به خون خضاب کند
گرچه در بی کسی نفس زده است
پسرش آخرِسر آمده است
بازهم شکر پیرهن دارد
چندتا چندتا کفن دارد
نیزه ای نیست داخل دهنش
سایبان مانده است بر بدنش
دخترش در حصار آتش نیست
نظری سمت خواهرانش نیست
خاتمش دست ساربانی نیست
دست مامون که خیزرانی نیست
پسرش را ندیده روی عبا
قطعه قطعه نچیده روی عبا
خنجری زیر حنجرش نرسید
ته گودال پیکرش نرسید
حجره اش را گرفته سوز حسین
نیست روزی شبیه روز حسین
#سید_پوریا_هاشمی
❃﷽❃
#مرثیه
#وفات_حضرت_ام_البنین_س
#زبانحال_حضرت_ام_البنین_علیهاسلام
#بازگشت_کاروان_به_مدینه
─┅════༅࿇༅════┅─
بگــو بشیـــر ! بگــو از حســین زهـرایم
بگــو برای مــن از آن امـــام تنهــــایم
نگو چگــــونه اباالفضــــل بر زمین افتاد
فــــدای زادهٔ زهــــرا ، همـــه پســرهایم
بگـــو از آن ســـرِ خورشـــید بر سرِ نیزه
بگـــو از آیــهٔ کهـــــف از زبــان مـــولایم
نگو ز تیر سه شعبه ، عمود و خنجر کین
به چشم و رأس و دو دستِ مَه دل آرایم
بگو چگـــونه به هم ریخت پیکــر اکبــر؟
بگــو بشیــــر بگــو از جـــوان لیـــلایــم
بگو از آن بـــدنِ قـــد کشیـــدهٔ قاســـم
چگــونه بر ســرِ نِی رفت مـــاهْ سیمایم؟
چگونه پر شد از اَحلیٰ مِنَ العسل جامش؟
چه عارفی شد از آن مِی ، جوان نوپایم !
بگو از اشک حــــرم از خــجالت عبــاس
ز خشـــکی لب اصـــغر ز قــول سقّـایم
بگو چگونه به دست سه شعبه پرپر شد؟
گلــــوی نـــازک طفــــل رضیــــع زیبایم
رباب ! من خجــــلم از تو جای عبـــاسم
از این بـه بعــــد برای علیـــست لالایم
به خاطر لب خشـــک حسیــن تا به ابد
گلایه مند ز هر آب و خاک و صـحرایم
زبان به تســلیت زینبــم نمی چــرخــد
نمـــانده طاقتـم از این عزای عظــمایم
بگو که نوبت اشـــک من است با زینــب
پــر از تلاطــــم موجـــم شبـــیه دریایم
بگو ز کــوفه و شـــام و خــرابه و بازار
بگو ز دفن شـــبانه ، سه ساله زهرایم
گلویم از تب بغض ســه سـاله می سوزد
ز سوز روضـه به آتش کشیــده شد نایم
چگــونه از تو بپرســم میان آن گودال؟
چــه ها گذشت به زهــــرا کنـــار آقایم
نگو بشیر ! فقط یک اشـــاره کن ، کوتاه
بگـــو ز غـــربت عبــاس اِربـــاً اِربــــایم
شنـــیده ام شـده کوچک مـــزار عباسم
چه شد که جا شده در آن، جوان رعنایم؟
✍رقیه سعیدی(کیمیا)
بسم الله الرحمن الرحیم
#مرثیه
#شهادت_امام_هادی_ع
ای که در جامعه ات نور هدایت داری
بر سر ارض و سما سایه ی رحمت داری
مثل اجداد خودت دست کرامت داری
گوشه ی چشم به حال دل امت داری
«ما نشستیم سر سفره ی احسان شما
دل خود را گره بستیم به ایوان شما»
می نویسم سر خط نام دلارایت را
سرمه ی چشم کنم خاک کف پایت را
به چه تشبیه نمایم قد و بالایت را
صاحب روح نوشتند نفس هایت را
«خاک با گوشه ی چشم تو طلا خواهد شد
درد ناگفته به دست تو دوا خواهد شد»
پا برهنه وسط کوچه کشاندند تو را
پی مرکب چه غریبانه دواندند تو را
جان به لب آمده به قصر رساندن تو را
با چه رویی وسط بزم نشاندند تو را
«بعد ازین بیت شده شاعرتان خانه خراب
اف به دنیا که تعارف به تو شد جام شراب»
سوختی از عطش اما بدنت دست نخورد
جان سپردی ولی اعضای تنت دست نخورد
بعد جان دادنتان پیرهنت دست نخورد
حنجرت موقع پرپر زدنت دست نخورد
«با سم اسب که جسم تو لگد کوب نشد
سهم دندان تو مجروحیت از چوب نشد»
✍امیر قربانی فر
بسم الله الرحمن الرحیم
#مرثیه
#شهادت_حضرت_زینب_س
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
من زینبم عقیله ی آل عبا منم
آیینه ی شجاعت کرببلا منم
آرام جان فاطمه و مرتضی منم
در کشتی نجات ، یقین ناخدا منم
«من زینبم که بر همه افلاک ، سرورم
بعد امیر علقمه سردار لشکرم»
◾️◾️◾️◾️◾️
همسایه نیز سایه ی من را ندیده است
من را خدا برای حسین آفریده است
کوفه صدای حیدری ام را شنیده است
از خطبه های من دل عالم تپیده است
«با خطبه هام زهره ی یک شهر ، آب شد
یعنی فلک روی سر دشمن خراب شد»
◾️◾️◾️◾️◾️
من زینبم که ام ابیهاست مادرم
من وارث شجاعت سردار خیبرم
من زینبم که یک نفره چند لشکرم
لرزیده کوفه از غضب روی منبرم
«اما مرا زمین زده داغ برادرم
در قتلگاه نقش زمین شد برابرم»
◾️◾️◾️◾️◾️
دنیای من نشست به خون جسم اطهرش
قرآن من به زیر لگد ماند پیکرش
دیدم خودم چه آمده به روز حنجرش
دیدم که رفت بر سر سرنیزه ها سرش
«وای از سنان و خنده ی آن شمر روسیاه
شد زیر و رو تمام تنش بین قتلگاه»
◾️◾️◾️◾️◾️
بازار شام جای من و بچه ها نبود
دشنام و تازیانه به ماها روا نبود
مانند شام هیچ کجا بی حیا نبود
بزم یزید جای عزیزان ما نبود
«تنها نه اینکه طعنه به اهل حرم زدند
با چوب خیزران به لب دلبرم زدند»
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
✍امیر قربانی فر
بسم الله الرحمن الرحیم
#مرثیه
#شهادت_امام_کاظم_ع
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
می خواست بال و پر بزند بال و پر نداشت
راهی بغیر ناله و سوز جگر نداشت
زنجیر و پای زخمی و این پیکر نحیف
شهر از عزیز فاطمه مظلوم تر نداشت
از شدت جسارت سندی بی حیا
دیگر به زنده ماندن خود هم نظر نداشت
با حال زار ، چشم براهش نشسته بود
معصومه ای که از پدر خود خبر نداشت
زندان شبیه گوشه ی گودال کربلاست
هی آب آب گفت ولیکن ثمر نداشت
◾️◾️◾️◾️◾️
وای از قد خمیده و زجرآوری که داشت
از جای تازیانه و چشم تری که داشت
خیلی شبیه مادر مظلومه اش شده
این جسم بی رمق شده و لاغری که داشت
آقای ما غریبترین زمانه بود
اما برای غسل و کفن پیکری که داشت
پیراهنش ربوده نشد بین ازدحام
یا لااقل به دست خود انگشتری که داشت
حرف طناب و سیلی و پای برهنه نیست
از دخترش ربوده نشد معجری که داشت
◾️◾️◾️◾️◾️
عالم فدای آن بدنی که کفن نشد
که قسمتش بغیر عطش داشتن نشد
انگشتری نماند به انگشتهای او
آن پیرهن برای تنش پیرهن نشد
آنقدر تیر و نیزه و خنجر به او زدند
در آن میانه فرصت پرپر زدن نشد
قطعه به قطعه ، بر روی یک تکه بوریا
چیدند پیش هم بدنش را ، بدن نشد
در قتلگاه هر چه که زینب تلاش کرد
تا بوسه ای زند به تنش ظاهرا نشد
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
✍امیر قربانی فر