#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#ورودیه_شهر_قم
#مسمط_مخمس
دارد قلم هوای تو والا تبار را
خواهد بیان کند کمی از اعتبار را
باید بگوید از تو و یا ذوالفقار را
شاعر بساط کرده چنین نقش یار را
ترسیم کرده جای نگاهت بهار را
عطر تو میوزد به خزان و بهار قم
گلدسته گنبد و حرمت اعتبار قم
تنها نه من امام زمان بیقرار قم
علامه ها حقیر و تویی شاهکار قم
مستی بده ز یک نگهت میگسار را
ای آنکه از وجود تو قلبم جلا گرفت
از یمن مقدمت قم و ایران صفا گرفت
باید که از تو مشهد و هم کربلا گرفت
هر کس به هر روش مددی از شما گرفت
روشن کند ز برق نظر شام تار را
بانو دخیل دامن پاکت تمام شهر
ساییده سر به پای و به خاکت تمام شهر
شد سینه چاکِ سینه ی چاکت تمام شهر
اصلا خراب و مست و هلاکت تمام شهر
لبریز کرده ساغر مهرت خمار را
اخت الرضا تویی و وفا اصل کارتان
تو بیقرارِ یار و جهان بیقرارتان
راهی شدی ز خانه ی خود سوی یارتان
آری کم از عقیله نبود اعتبارتان
تفسیر کرده ای به عمل غمگسار را
معصومه ای و دختر موسی بن جعفری
زینب شناس و زینب کبرای دیگری
آهو منم تو ضامن آهوی محشری
از نسل حیدری و رضا را تو خواهری
درمانده ام سیاهه کنم اعتباررا
تو آمدی که بهر رضا خواهری کنی
با نام فاطمه ز دلم دلبری کنی
اینجا حرم زدی که به ما سروری کنی
قم را دمشق محترم دیگری کنی
زهرا شدی مدینه کنی این دیار را
وقتی که هفته ای ز تو نامش کرامت است
وقتی برای ما قدمت عین رحمت است
وقتی که خادمت به جنان غرق عزت است
وقتی برای ما همه ایل تو نعمت است
باید فدایی ات کنم ایل و تبار را
خاکم اگر ندیده بلا از تو و رضاست
هر کس که رفته کرببلا از تو و رضاست
این لطف و مرحمت ز خدا از تو و رضاست
این اعتبار و عزت ما از تو و رضاست
شاهد گرفته از تو چنین برگ و بار را
#داریوش_جعفری
لا فتی الّا علی
حرف میرانم در اینجا از مقام آفتاب
نه غلط گفتم فقط گویم ز نام آفتاب
خوش سعادت بردم از این شعر خام آفتاب
هر کسی آقاست قطعا شد غلام آفتاب
ای به قربان مقامات و مرام آفتاب
برگ میروید به پاس احترام روی او
گل شکوفا میشود با شوق عطر و بوی او
شهد شیرین میشود از حسن خلق و خوی او
چرخ میگردد به اذن و قدرت بازوی او
پس جهان بر جا بود با اهتمام آفتاب
آفتابی و فروغ تو جهان را در گرفت
یازده نور از تو نبض چرخ را در بر گرفت
با تو عشق از نو به عالم شیوه ای دیگر گرفت
بعد از آن هر کس که از تو منصب نوکر گرفت
شد دلش روشن به انوار مدام آفتاب
ز آفتاب آسمان قطع یقین بالاتری
میکنی بر آفتاب و ماه و انجم رهبری
برده ای دل از نبی از عالم و آدم سری
چون به کرسی جای داری در مقام داوری
پس یقینا دست داری در زمام آفتاب
من تو را از چشم خود خواندم خطا شد یا علی
حق علی آقا علی سرور علی مولا علی
از ازل تا روز محشر لا فتی الّا علی
چون علی با حق نشسته حق نشسته با علی
شرم دارم بر تو دادم اتهام آفتاب
آفتابا بگذر از من و از خطای باورم
میروم با این خطا تا انتهای باورم
باورم هستی و میمانم به پای باورم
در قنوتم ذکر میگویم برای باورم
سر به سجده میبرم در احترام آفتاب
مهر می آید به پاس احترام یک نماز
هر طلوع صبح یعنی یک قیام یک نماز
روشنی تکبیر باشد بر مقام یک نماز
ظهر تفسیر قعود است و پیام یک نماز
بر علی وقت غروب آمد سلام آفتاب
تو قیامت قامتی و قامتت اصل قیام
ماه نیکو منظری و جلوه ات ماه صیام
برق چشمانت به درد هر دو عالم التیام
گر بگیرد ذوالفقارت ره به بیرون از نیام
می شود این تیره شب روز قیام آفتاب
ما کویری تشنه هستیم این جماعت آبشار
از خزانیم و تمام نسل حیدر از بهار
این تبار از آفتاب اند آفتاب اند این تبار
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار
میشود امر فرج حسن ختام آفتاب
#داریوش_جعفری
#مدح_امام_زمان_عج
#نیمه_شعبان
گوش کن گوش که بانگ جرسی می آید
گفت هاتف که ترا همنفسی می آید
از عنایات خدا دادرسی می آید
جام برگیر به کف باده بسی می آید
"مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید"
آمد از عرش خدا مژده که ای بنده خموش
عرش و فرش و ملک و جن و بشر جمله بگوش
میرسد با طبقی نور ز ره باده فروش
ز شعف اهل جنان یکسره در جوش و خروش
"از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زده ام فالی و فریاد رسی می آید"
نه من از سلسله ی غیر جدا گشتم و بس
که هر آنکس زده در وادی طور تو نفس
شد هواییِ وصال تو و شد غرق هوس
این چه سرّیست که مجنون تو باشد همه کس
"ز آتش وادی ایمن نه منم خرم و بس
موسی آنجا به امید قبسی می آید"
با تو الحق که سرم گرم به بازاری نیست
خادم کوی توام جز تو مرا یاری نیست
صید دام تو شدم اینکه گرفتاری نیست
سرور عالمی و جز تو که سرداری نیست
"هیچ کس نیست که در کوی تواش کاری نیست
هر کس آنجا به طریق هوسی می آید"
خبرت هست که در دل ز تو صد فتنه بپاست
ای که تیغ دو دَمَت منتقم کرببلاست
هر که در بند تو شد بنده ی آزاد خداست
خاک کوی تو شدن حضرت معشوق رواست
"کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
این قدر هست که بانگ جرسی می آید"
همه شب مست توام مست میِ ناب کرم
همه شب خواب تو دیدم همه شب خواب کرم
کیست چون من که شود تشنه و بی تاب کرم
بِچِکان در دهنم قطره ای از آب کرم
"جرعه ای ده که به میخانه ی ارباب کرم
هر حریفی ز پی ملتمسی می آید"
از غم هجر به هر دیده ی بیدار نم است
جان اگر بر سرِ راه تو سپاریم کم است
خاک راه تو به درگاه خدا محترم است
یا لثارات به لب داری و تیغت دودَم است
"دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است
گو بر آن خوش که هنوزش نفسی می آید"
آمده بلبل خوش لهجه ی زهرا به چمن
که کند جلوه گری باز به صحرا و دمن
جلوه اش رونق بستان و لبش مشک ختن
سیرت پاک علی دارد و سیمای حسن
"خبر بلبل این باغ بپرسید که من
ناله ای میشنوم کز قفسی می آید"
اینکه طاووس جنان خوانده شد و فخر زمان
کفو او نیست کسی هم به عیان هم به نهان
چشم نرگس به جمالش شده روشن...ای جان
نیست دیگر پس از این شیعه ی حیدر نگران
"یار دارد سر صید دل حافظ یاران
شاهبازی به شکار مگسی می آید"
#داریوش_جعفری
#دهه_کرامت #مدح_امام_رضا
دلم را کرده ای امشب روان سوی خراسانت
دخیلم بسته ای با شال غم در کنج ایوانت
تو آن کردی به جان ما که ابراهیم با آتش
کویر خشک با مهر و تولا شد گلستانت
مس دل را طلا کردی به قدر طرفه العینی
بنازم قدرت جادوی بی مانند چشمانت
تمام انبیا خدمتگزاران سرِ کویت
گروهی در رواق و عده ای هم نیز دربانت
ملائک صف به صف در نوبت فرًاشی صحنت
چه صحنی کاش میگفتم که خورشید درخشانت
چه داری در حریمت ای مسیح عترت زهرا
مسیحی ها شدند اینجا ز اعجازت مسلمانت
گناه خلق میپوشد قنوت دستهایت ؟ نه
غلط گفتم ، قنوت زائران یاران محبانت
تمام هستی ام را میدهم همواره در راهی
که پایانش شوم یکشب به کنج صحن ، مهمانت
به پابوسی کس عادت ندارم جز خودت ، سلطان
به سودایی که نامم حک شود بین غلامانت
الا ای ضامن آهوی صحرا گوشهء چشمی
جهان تشنه است بر خیر کثیر طعم احسانت
میان ذره ذره عالم هستی اثر داری
تمام خلقِ عالم تحت هر عنوان ثناخوانت
ندارم وحشت از روزی که وانفساست عنوانش
به یمن دیده ای کز روز آغاز است گریانت
مرا عهدیست با جانان که عهدم را ز پیمانت
نگیرم تا زمانی که کنم جان را به قربانت
🔸شاعر:
#داریوش_جعفری
#دهه_کرامت #مدح_امام_رضا
گر چه از دست شما خواهم دوا را بیشتر
بیشتر خواهی اگر خواهم بلا را بیشتر
چون تو سلطانی در این وادی ز هر پست و مقام
دوست دارم رتبه و شان گدا را بیشتر
میکشم ناز غریبان را به حکم دین ولی
میکشم از هر کسی ناز رضا را بیشتر
هر چه کردم بیشتر گیرد دل آرام و قرار
باختم اینجا دل درد آشنا را بیشتر
من به امید شما اینجا به مشهد آمدیم
چون شفاعت میکنی اهل خطا را بیشتر
چون کریم و مهربانی دست خالی آمدم
با سه حاجت میدهم زحمت شما را بیشتر
در هوای وعدهء دیدار رویت در صراط
آرزو کردم ز هر چیزی فنا را بیشتر
چشم دارم از تو گیرم نامه اعمال خویش
اعتبارت میکند فضل خدا را بیشتر
دست من گیر و بِبَر تا پای میزان وَز کرم
کفّهء جرم مرا کم کن ، عطا را بیشتر
ای که روی خاک حجره مثل جد اطهرت
خفتی و کردی غم آل عبا را بیشتر
هر چه میخواهی بگیر از من ولی جان جواد
حکم کن در طالع ما کربلا را بیشتر
🔸شاعر:
#داریوش_جعفری
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#ورود_حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها_به_قم
دارد قلم هوای تو والا تبار را
خواهد بیان کند کمی از اعتبار را
باید بگوید از تو و یا ذوالفقار را
شاعر بساط کرده چنین نقش یار را
ترسیم کرده جای نگاهت بهار را
عطر تو میوزد به خزان و بهار قم
گلدسته گنبد و حرمت اعتبار قم
تنها نه من امام زمان بیقرار قم
علامه ها حقیر و تویی شاهکار قم
مستی بده ز یک نگهت میگسار را
ای آنکه از وجود تو قلبم جلا گرفت
از یمن مقدمت قم و ایران صفا گرفت
باید که از تو مشهد و هم کربلا گرفت
هر کس به هر روش مددی از شما گرفت
روشن کند ز برق نظر شام تار را
بانو دخیل دامن پاکت تمام شهر
ساییده سر به پای و به خاکت تمام شهر
شد سینه چاکِ سینه ی چاکت تمام شهر
اصلا خراب و مست و هلاکت تمام شهر
لبریز کرده ساغر مهرت خمار را
اخت الرضا تویی و وفا اصل کارتان
تو بیقرارِ یار و جهان بیقرارتان
راهی شدی ز خانه ی خود سوی یارتان
آری کم از عقیله نبود اعتبارتان
تفسیر کرده ای به عمل غمگسار را
معصومه ای و دختر موسی بن جعفری
زینب شناس و زینب کبرای دیگری
آهو منم تو ضامن آهوی محشری
از نسل حیدری و رضا را تو خواهری
درمانده ام سیاهه کنم اعتباررا
تو آمدی که بهر رضا خواهری کنی
با نام فاطمه ز دلم دلبری کنی
اینجا حرم زدی که به ما سروری کنی
قم را دمشق محترم دیگری کنی
زهرا شدی مدینه کنی این دیار را
وقتی که هفته ای ز تو نامش کرامت است
وقتی برای ما قدمت عین رحمت است
وقتی که خادمت به جنان غرق عزت است
وقتی برای ما همه ایل تو نعمت است
باید فدایی ات کنم ایل و تبار را
خاکم اگر ندیده بلا از تو و رضاست
هر کس که رفته کرببلا از تو و رضاست
این لطف و مرحمت ز خدا از تو و رضاست
این اعتبار و عزت ما از تو و رضاست
شاهد گرفته از تو چنین برگ و بار را
#داریوش_جعفری
#شهادت_حضرت_زینب_س
اگر چه مضطرم گر چه نحیف و زار و بیمارم
ببر من را به زیر هرم این خورشید ، بگذارم
چو زیر آفتاب گرم جسم دلبرم افتاد
کنون خواهم که جان را تشنه بر جانانه بسپارم
نخوردم آب خوش یک جرعه بعد از روز عاشورا
نمیدانی چه داغی بر دلم از کربلا دارم
تمام دلخوشی هایم شده یک جامه خونین
فقط با مرگ شاید دست از این جامه بردارم
نبودی تا ببینی زیر تیغ و نیزه یارم را
نبودی تا ببینی بر زمین جسم کس و کارم
یکی میبرد انگشتر یکی سر دیگری معجر
یکی هم مشک پاره برد از دست علمدارم
به قدر بغض کوفی اربا اربا شد علی اکبر
نشد تا جسم او را بی عبا از خاک بردارم
دلم تنگ و گله دارم ز تکرار نفسهایم
اجل از چه معطل میکتد در کار دیدارم
همین که دیدی و نشناختی من را ، بخوان با من
دعای رفتن و پیوستنم بر نازنین یارم
#داریوش_جعفری
#شهادت_حضرت_زینب_س
سلام ای با مقام و رتبه ی زن آشنا زینب
سلام ای عفت و صبر و وفا را محتوا زینب
سلام ای خورده نان از سفره ی ایمان پیغمبر
سلام ای قبله ی ایمان کل انبیا زینب
سلام ای زینت نام علیِ عالیِ اعلا
سلام ای افتخار حضرت خیرالنسا زینب
سلام ای زینبیون را پناه روز وانفسا
سلام ای بر غمت هر پاکزادی مبتلا زینب
نباشد گر چه نامت در حدیث عشق اما تو
شدی معنای ستر و کرده ای کار کساء زینب
تمام انبیا خدمتگزاران سر کویت
که هستی بضعه ی آزاده ی آل عبا زینب
تمام حسنها را در تو دیدم اینچنین گفتم
حیا زینب وفا زینب به عالم کیمیا زینب
به فرمان خدا فرمانبرت میشد ملک وقتی
که میخواندی دعا با بارالها ، ربنا زینب
اگر دارالشفا ذکر حسین ابن علی باشد
یقین دارم تویی داروی این دارالشفا زینب
هزاران مرحبا گفتی به یاران روز عاشورا
خدا هم گفت در هر دم هزاران مرحبا زینب
از آن ساعت که غرق خون حسین افتاد در گودال
هدایت تا چهل منزل به راه افتاد با زینب
تو شیر عرصه ی حق محوری بودی نبودی تو
یقین میمرد نام کربلا در کربلا زینب
نه تنها روی دوشت پرچم حلم و حیا داری
که تو هستی سفیر مکتب خون خدا زینب
تو تفسیر تمام آیه ها بودی که از یک سر
به گوش خلق می آمد ز روی نیزه ها زینب
ز نطق آتشینت شام را شام بلا کردی
کلامت کرد کار ذوالفقار مرتضی زینب
به تیغ در زبان ویرانه کردی کاخ ظلمت را
گلستان کرده ای با مقدمت ویرانه را زینب
سنان و ساربان وجسم عریان را جدا دیدی
سه ساله طشت زر راس جدا دیدی جدا زینب
به هر جا دید زین العابدین بزم عزایی را
میان گریه بر داغ پدر میگفت یا زینب
جدا از کربلا با زخمهای شام در غربت
فقط میخواند از گودال و آخر شد فدا زینب
قیام سرخ عاشوراست با نام حسین اما
یود حسن ختام دفتر این ماجرا زینب
#داریوش_جعفری
#حرکت_امام_حسین_ازمدینه_به_کربلا
#بیست_و_هشتم_رجب
حضرت ماه بگو باز مسیرت به کجاست
پسر شاه بگو باز مسیرت به کجاست
نکند در دل خود میل بلا را داری
شور عشق و هوس کرببلا را داری
لیلیِ حضرت لیلا سوی صحرا نروی
زلف آشفته سوی حضرت لیلا نروی
خبرت هست که در قافله دختر داری؟
خبرت هست رباب و علی اصغر داری؟
قیمت آب در آن بادیه چون جان باشد
چه کنی گر لب طفلان تو عطشان باشد
نکند زینب تو بی کس و تنها گردد
نکند معجر او خاکی صحرا گردد
نکند قاری قرآن به سرِ نیزه شوی
سرِ فارغ ز تن و همسفر نیزه شوی
کوفی آداب بدی نسبتِ مهمان دارد
کربلا خاک بلا...خار مغیلان دارد
مکتب شام ریا...مذهبشان نیرنگ است
رسم مهمانی شان نیزه و چوب و سنگ است
میروی کاش رباب و علی اصغر نبری
میروی کاش در این قافله دختر نبری
میروی کفش فزون از حدِ طفلان بردار
شانه از بهر سر و زلف پریشان بردار
به زنان،معجرشان،فکر و حواست باشد
نظرت بر سر و انگشت و لباست باشد
کیستم من که بگویم به کجا خواهی رفت
یا چرا بر سفر کرببلا خواهی رفت
تو خودت عالم غیبی و خودت آگاهی
پور عین الَلهی و حضرت ثاراللهی
ولی ای خون خدا بگذر از این کربلا
تا نگردد سرِ زینب هدف سنگ بلا
دیدن داغ تو با جمله ی یاران سخت است
دیدن راس تو در طشت زرافشان سخت است
مپسند اینکه سرت زینت نی ها باشد
بعد تو زینب تو بی کس و تنها باشد
#داریوش_جعفری
#ولادت_امام_زمان_عج
دلم افتاده در دامی که هجران است تاوانش
نه دارم پای در راهش نه دستی بر گریبانش
همان که طلعتش امشب نمایان گشت بر عالم
همان که شد زمین آباد از بوی بهارانش
همان که چشمه میجوشد به اذن برق چشمانش
همان که موج می آید به رقص از حکم طوفانش
همان که آخرین مرد زمان است و ملک روزی
به بالا میبرد از سفره ی پر فیض احسانش
غلام حلقه در گوشم به درگاه همان شاهی
که بهجت ها چو موری خوانده اند او را سلیمانش
سلیمان میبرد حسرت مگر روزی رسد یک دم
در آن چادر که جا دارد شود با فخر دربانش
تفاخر میکنم بر آسمان با این غلامی چون
سلاطین رشک میورزند بر جاه غلامانش
فضای روز روشن میشود از روی رخشانش
به زلف تیره اش شب میشود هر شام حیرانش
ز حسن جلوه اش این بس که مه مانده است حیرانش
چه گویم از کمالاتش که خورشید است سوزانش
سمن سوسن شقایق یاس نرگس نسترن هر گل
گرفت از باد عطر و باد از طرف گلستانش
نمیدانم که عنبر یا که مشک و یا گلاب است این
ولی دانم همه ذرات گردیدند خواهانش
غریب و سائلانه پر گرفتم تا سر کویش
خرید و مهربانانه نشاندم بر سر خوانش
نمک گیر عطایش گشتم و غافل که یک عمری
شکستم حرمت هم نان او را هم نمکدانش
رسیدم تا به جایی که به پاس مهر او باید
هزاران جان ناقابل کنم یکجا به قربانش
گرفتم در کف خود دل که میگوید تپش هایش
خداوندا رسان بر من هزاران تیر مژگانش
فقط تنها همین که سایه دارد بر سر دنیا
اگر عالم فدا گردد نشاید کرد جبرانش
چنان خورشید میتابد به ذره ذره ی عالم
وَ میگردد به گِردش آسمان با کل کیهانش
اگر با جوهر دریا نویسم از مقاماتش
نه تفسیرش توان کردن نشاید بود امکانش
هزاران دفتر و دیوان نوشتند از ازل شاید
بگویند این همه شاعر یکی از جمع عنوانش
نمیدانم چه خواهد کرد با دل جلوه ی رویش
کسی که کرده مجنون عالمی را روی پنهانش
هزاران نسخه دارد زخم دل اما یقین دارم
به غیر از او ندارد کس توان از بهر درمانش
نشسته کنجی و دست دعا دارد برای ما
جهان هم این دعا دارد رسد این هجر پایانش
الا ای منتقم ای وارث تیغ دو دم ،آقا
قسم بر اضطرار زینب و حال پریشانش
بیا و انتقام سینه ی مجروح را بستان
که تا جان در بدن داریم ما ، هستیم گریانش
بیا تفسیر کن آیات قرآنی که از نیزه
به گوش آمد ولی خواندند دونان نامسلمانش
خدایا کن مهیا تا که زهرا آید و گیرد
به دست ساقی بی دست خون از پای چشمانش
#داریوش_جعفری
#اول_ذی_القعده
#ولادت_حضرت_معصومه_س
دارد دلم هوای تو والا تبار را
خواهد بیان کند کمی از اعتبار را
باید بگوید از تو و یا ذوالفقار را
شاعر بساط کرده چنین نقش یار را
ترسیم کرده جای نگاهت بهار را
عطر تو میوزد به خزان و بهار قم
گلدسته گنبد و حرمت اعتبار قم
تنها نه من امام زمان بیقرار قم
علامه ها حقیر و تویی شاهکار قم
مستی بده ز یک نگهت میگسار را
ای آنکه از وجود تو قلبم جلا گرفت
از یمن مقدمت قم و ایران صفا گرفت
باید که از تو مشهد و هم کربلا گرفت
هر کس به هر روش مددی از شما گرفت
روشن کند ز برق نظر شام تار را
بانو دخیل دامن پاکت تمام شهر
ساییده سر به پای و به خاکت تمام شهر
شد سینه چاکِ سینه ی چاکت تمام شهر
اصلا خراب و مست و هلاکت تمام
شهر
لبریز کرده ساغر مهرت خمار را
اخت الرضا تویی و وفا اصل کارتان
تو بیقرارِ یار و جهان بیقرارتان
راهی شدی ز خانه ی خود سوی یارتان
آری کم از عقیله نبود اعتبارتان
تفسیر کرده ای به عمل غمگسار را
معصومه ای و دختر موسی بن جعفری
زینب شناس و زینب کبرای دیگری
آهو منم تو ضامن آهوی محشری
از نسل حیدری و رضا را تو خواهری
درمانده ام سیاهه کنم اعتباررا
تو آمدی که بهر رضا خواهری کنی
با نام فاطمه ز دلم دلبری کنی
اینجا حرم زدی که به ما سروری کنی
قم را دمشق محترم دیگری کنی
زهرا شدی مدینه کنی این دیار را
بانو اگر چه از وطن خود بریده ای
رنج فراق روی برادر کشیده ای
شکر خدا که پیش محبان رسیده ای
شکرِ خدا که راسِ به نیزه ندیده ای
از پای کودکان نکشیدی تو خار را
خاکم اگر ندیده بلا از تو و رضاست
هر کس که رفته کرببلا از تو و رضاست
این لطف و مرحمت ز خدا از تو و رضاست
این اعتبار و عزت ما از تو و رضاست
شاهد گرفته از تو چنین برگ و بار را
#داریوش_جعفری
#امام_زمان_عج
تا به کی از تو و از فاصله ها باید گفت؟
تا به کی از تو و آن زلف رها باید گفت؟
تا به کی رنج فراق رخ تو باید برد؟
تا به کی شور غزل را به نوا باید گفت؟
بس کن این فاصله را پرده ز رخسار بگیر
کاسه ی صبر سر آمد به کجا باید گفت؟
شمع سوزان غم هجر توام...آب شدم
تا به کی قصه به صد رنج و بلا باید گفت؟
جگرم سوخت ز بس بیخبر از حال توام
بیخبر چند ز اوصاف شما باید گفت؟
تو که خود با خبر از حال دل زار منی
بس کنم قصه ی هجران تو؟...یا باید گفت؟
طرح شکواییه ی خود سوی اغیار برم؟
یا که با دوست به محراب دعا باید گفت؟
محرم سرّ غمم نیست چو کس در همه شهر
گله از یار فقط پیش خدا باید گفت
#داریوش_جعفری