به نام خدا
#غزل_مرثیه
گفتگوی حضرت سکینه علیها سلام با ذوالجناح
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
بر زمیــن کمتـر بزن پا از دلـم بُـردی قــرار
اسب زیبــای پدر! حرفــی بـزن کمتـر ببـار
سر به روی شانه ام بگذار و در گوشم بگو
با پدر رفتی چرا برگشته ای بی شهسوار؟
(آمـدی جانم به قربانت )بگو بابا کجــاست؟
شهـرعشـق ما نگو دیگر شـده بی شهـریار
در خضاب خون نشسته یال زیبـایت چرا؟
داغ سنگینی ست قطعاً علتِ این حالِ زار
می خراشـد شیهــه ات روح تمام دشت را
چشـم تو آلاله می پاشد به خـاک این دیار
آتشــی انگــار در زیر سُـمَــت پنهــان شده
پا بکوب آتـش بزن بر قلب سنـگ روزگـار
در نگاهت راه گم کرده ست حیرت حیرتا!
در صـدایت آه می سـوزد نهـان در آشکــار
سایــهٔ مـــژگانِ رازآلــود را بـرهــم بـزن
تا بریزد چکه چـکه غـربت از چشمان تار
آمـدی تا طرح قابِ «عصرعاشورا» شـوی
تا که این غربت بماند تا همیشــه ماندگار
آمــدی درس وفـا معنــا شـود بر کوفیــان
رو شــود دســت جفــای مردمـان نا بکـار
تا کجاهــا با پدر بودی؟ بگو ای ذوالجناح
دیدی آیا پیــکرش را زیرِ سـُمّ دَه سوار؟
گرچه حق را در یَمِ خون سر بریده دیده ای
دیده خواهد شدحقیقت بر سرِ نِیْ آشکار
نور مصبـاح الهُـدا هرگز نگردد بی فـروغ
عالَـمـــی از او گرفتــه آبِـرو و اعتبــــار
رقیه سعیدی
❃﷽❃
#غزل_مرثیه
#شهادت_حضرت_زهرا_علیهاسلام
─┅═✧❁࿇❁✧═┅─
نبـــــود موســـــم آتش بر آشــیانه زدن
و یا کبــــوتر عــاشـــق ، میـان لانه زدن
دمِ شکفتـــن گلبرگ غنــــچه بود و نبود
زمان سیلـــیِ نیلـــی به یاس خـانه زدن
کبــــوتری که شکسته ست بال پروازش
رواست روی پــرش زخــــم تازیانه زدن؟
غلاف ، قصـهٔ تلخیـست در وِلای علــــی
چه نارواست گلــش را به این بهانه زدن
چه ســـاده بود بر اهــل سقـــیفه با آتش
شـــــرار غـــم به دلِ صاحبِ زمـانه زدن
فقــــط ز دست دو ملعونِ خوار می آمد
دری به پهــــلوی ریحــانه عامدانه زدن
چـــه نارواست به جـای تســــلّیِ خـاطر
هــــزار تیــــر بلا را به دل ، نشـــانه زدن
به خانه ای که دعایش به آستان می رفت
روا نبــــود کــه آتـــش بر آســــتانه زدن
چه خانه ای که در آن کار مادری این بود
به اشـک ، بر نخ تسبیـــحِ نور ، دانه زدن
برای مردم شهــرش قنـــوت پر می شد
به استـجابت سبـــز از دعا ، جوانه زدن
از این به بعد برایش چقــدر سنگین بود
نفس کشیدن و مرهـم به زخم شانه زدن
و سخت ترکه به دستی شکسته مادرنور
به زلفِ آینــــهٔ دلشکــــسته ، شـــانه زدن
تمـــام کـــرد ، رســــالات مـــادری را بـــا
شکسته دست به دستاس و کارِ خانه زدن
چه سخت بود برای علی که دور از چشم
ســـرِ مزارِ عـــزیزی، ســـری شـــبانه زدن
هنوز می رسد از پشت در ، به گوش زمان
صـــدای ناله و فریاد از ایـن زمــــانه زدن
شود چه خوب ، به همراه مهدیِ زهرا
ســـری به تربت بانوی بی نشــــانه زدن
─┅═✧❁࿇❁✧═┅─
✍رقیه سعیدی(کیمیا)
❀﷽❀
#غزل_مرثیه
#شهادت_امام_موسی_بن_جعفر_علیه_السلام
در غـمِ خورشیــدِ پشتِ ابر ، باران می گریست
ماهتاب ، از این هــلالِ رو به پایان می گریست
در سیَه چالی که دیگر ، روز و شب فرقی نداشت
از فــراقِ رویِ او ،خورشیــد تابان می گریست
کُـنــجِ زنــدان بود ، امّا غــرقِ طوفـــانِ بلا
بود موسی در دلِ امواج و طوفان می گریست
در مناجاتش نوایِ درد می آمــــد به گـــوش
در نمـازش تک تکِ آیات قـــرآن می گریست
هر رکوع و سجده اش از بس که سنگین می گذشت
از خجالت ، حلقهٔ زنجیــرِ بی جان می گریست
جایِ زندانبــان ِ بی شــرم ، از سرِ شـرمنــدگی
بر چنین احوال ، حتی چشم زندان می گریست
روزه داری که میـــانِ سفــرهٔ افـــطارِ او
ناله می زد تازیانه ، سفره ، بی نان می گریست
روزهای واپسـیـن ، رنگ دعــایش فــرق داشت
یاد مادر بود و در سوگش فراوان می گریست
ذکر "یارَب نَجِّنــی مِنْ سِجْنِ هارونُ الرَّشید"
زیرِ لب می خواند و با حالی پریشان می گریست
روز وشـب در انتـظار دیدن معصــومه بود
از غمِ دلتنــگیِ شــاه خراسـان می گریست
با زبــان روزه ، یاد کــربلا بــود ، از عطـــش
روضه می خواند و به یادِ شاه عطشان می گریست
شکر ، دیگر ، دختــرش جـان دادن او را ندید
گرچه با حسرت ، چنان ابر بهاران می گریست
کــربلا ، امّا ســرِ خورشیـــد را بـر نِـیْ زدنــد
پای نیــزه دختـری با آه سوزان می گریست
در ردیف از بس نوشتم گریه را بغضم شکست
"کیمیا" هم در غزل با اشک پنهان ، می گریست
رقیه سعیدی(کیمیا)
┄┅✵﷽✵┅┄
#غزل_مرثیه
#شهادت_امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
─═༅࿇༅❖ ༅࿇༅═══─
روضه ای باز به نام پسـرِ فاطمه است
باز هـم شـالِ عزا روی سرِ فاطمه است
هر کجا بزمِ غـم حضـرت صـادق باشـد
صحبت ازسوختنِ بال وپرِ فاطمه است
باز هـم پشتِ در و آتش کین شد تکرار
فاطمه بار دگر نقش زمیــن شـد انگـار
بار هم در وسـط کـوچه علی را بردند
غـم دیگر به سرِ شیعــه نمــودند آوار
آتش افتاد به در حرمـت دیوار شکست
پای سجاده نمازشب ازاین کارشکست
وحشتی در دل اهل حـرم افتاد به شب
دلِ آیینه ترین صادق از اغیار شکست
آه از آنـان کـه مراعات نمـازش نکننـــد
اعتـنـا بر حــرم و راز ونیـازش نکننـــد
آه ازآندم که ببندند دودستش به طناب
پیکرش نقـش زمین باشد وبازش نکنند
بی هـوا ، در پــیِ آزار کشــاندند چـرا؟
وسـط کوچـه و بـازار کـشاندند چــرا؟
نیمه شب پای پیاده پِیِ چندین مَرکَب
باچنین حالت دشــوار ، کشاندند چرا؟
آسمان در وسط کوچه ، زمین می افتاد
آسمان نَه! که خودِعرش برین می افتاد
زنده میشد به دلش غربت زهــرا و علی
تا که بر پهلو و یا روی جَبین می افتاد
باهمان حالت غم روضهٔ مادرمیخواند
روضهٔ بی کسی وغربت حیدرمیخواند
دلش از گریه اهل حرمش خون می شد
زیر لب زمـزمه غارت معجر می خوانـد
خیمــهٔ ســوخـته و خواهـر نالان حسین
تکیـه بر نیـزه و آن حال پریشان حسین
غـم اهـل حـرم خویش فراموش نمود
چون که افتاد به یادغم طفلان حسین
─═༅࿇༅❖ ༅࿇༅═══─
✍رقیه سعیدی(کیمیا)
بسم الله الرحمن الرحیم
#غزل_مرثیه
#شهادت_امام_رضا_ع
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
گفتند یاس فاطمه ای پرپرت کنند
بلکه غریب وار شکسته پرت کنند
می خواستند تا جگرت پاره تر شود
دادند زهر ، خون به دل مادرت کنند
میخواستند تا عطشت بیشتر شود
با یاد قتلگاه پریشان ترت کنند
اینان نبوده اند همانند کوفیان
خنده بحال این بدن پرپرت کنند
لشکر که داشتند ولیکن نیامدند
تا غارت از تو جامه و انگشترت کنند
دلسنگ بوده اند ولیکن نخواستند
در مقتل تو هلهله دور و برت کنند...
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
✍امیر قربانی فر
بسم الله الرحمن الرحیم
#غزل_مرثیه
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
شبیه لاله ی زخمی شکسته بال و پرش
تمام ارض و سما تار گشته در نظرش
حسن شده که دوباره حسن غریب شود
بیاد مادر سادات خم شود کمرش
شبیه فاطمه عمرش چقدر کوتاهست
بهار زندگیش هست موسم سفرش
تمام پیکر آقا به لرزه افتاده
کنار بستر او روضه خوان شده پسرش
شبیه پیرهن کهنه ی حسین غریب
به دست زهر جفا پاره پاره شد جگرش
در احتضار فقط یا حسین می گوید
سری به نیزه بلندست پیش چشم ترش
شکسته تر شده از شیشه های خرد شده
که نعل تازه چنان میکند شکسته ترش...
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
✍امیر قربانی فر
تقدیم به امام حسن عسکری علیه السلام
**********
ای دومین حسن که دلت از جهان گرفت
با پرکشیدنِ تو دلِ آسمان گرفت
مانندِ مجتبی ، به کرم می شناسمت
کم نیست سائلی که فقط از تو نان گرفت
گرچه گرفته از تو امان دشمنت ولی
هفت آسمان به لطف وجودت امان گرفت
شد" سُرَّ مَن رَءا " حرمِ سامرای تو
غم از دلم نگاه بر این آستان گرفت
ای حج نرفته ای که زمین در طوافِ توست
با هر نماز خواندنِ تو ، کعبه جان گرفت
تو وارثِ مصائبِ موسی بن جعفری
آن رهبری که گوشه ی زندان، مکان گرفت
شد خانه ات اسیرِ نگاهِ غریبه ها
ای عسکری لقب ، دلت از پادِگان گرفت
چون مادرت به فصلِ جوانی خزان شدی
گلچین روزگار ، تو را هم جوان گرفت
زهرِ جفا به جان تو افتاد ای غریب
از پیکر نحیفِ تو تاب و توان گرفت
فرزندِ پنج ساله ی تو داغدارِ توست
فصلِ بهارِ کودکی اش را خزان گرفت
با رفتن تو بی کس و تنها شد این پسر
کون و مکان از این غمِ صاحب زمان گرفت
لب تشنه بودی و به تو دادند ظرف آب
با یادِ کربلا لبِ خشکت زبان گرفت
گریان شدی به یاد سری که به طشت زر
گلبوسه از لبش ، لبه ی خیزران گرفت
امشب به یادِ مهدیِ صاحب زمان ، دلم
بزمِ عزا برای تو در جمکران گرفت
***********
#رضا_یزدی_اصل
#غزل_مرثیه
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#امام_زمان_علیه_السلام
#فاطمیه
#شام_غریبان_حضرت_زهرا_س
***********
جاری شده خون از نگاه آسمان امشب
دارد نگاه قدسیان اشک روان امشب
باغ ولایت با گل یاسش بهاری بود
پرپر شد آن یاس و بهارش شد خزان امشب
دلسوزِ عالم بود و دنیا را دعا می کرد
با رفتنش آغاز شد درد جهان امشب
خورشید رخسارش برون شد از پس معجر
شد آفتاب خانه ی حیدر عیان امشب
بعد از گذشت چند ماهی ، دیده ی مولا...
افتاد بر رخساره ی یار جوان امشب
چشمش به زهرا بود و با بغض گلو می گفت
اسماء بر این پیکر بریز آب روان امشب
ضجه زدن در داغ مادر حق فرزند است
آهسته می گریند از چه کودکان امشب!
فصل امانت داری حیدر به سر آمد
شرمنده می گردد خدایا باغبان امشب
کردند در آغوش خاک آن یاس پرپر را
مانند زهرا شد قد حیدر کمان امشب
تنها نه بر سادات عالم بلکه باید گفت
بی مادری آغاز شد بر شیعیان امشب
در مجلس ترحیم مادر هست فرزندش
می آید اینجا مهدی صاحب زمان امشب
***********
رضا یزدی اصل
#غزل_مرثیه
#ایام_فاطمیه_سلام_الله_علیها
❀﷽❀
#آذری
#غزل_مرثیه
#شهادت_امام_کاظم_ع
─━⊰••❃••━••❃••⊱━─
گؤزلریم گؤزلیر سنی تِئز گَل اَماندی یا رضا
جان وِئرور مظلوم آتان حالیم یاماندی یا رضا
باشلا یثربدن یولون ، تئز محبس بغداده گل
آل منی سِندیِّ ملعونین الیندن داده گل
صُون نفسده باشیمین اؤسته اؤزون فریاده گل
اولموشام معبودیمین دیدارینه آماده گل
گؤرمگون بو یاره لی جسمیمه جاندی یا رضا
گل اوغول تا دیزلرون اؤستؤنده راحت جان وِئروم
اَللرون چَک توختاسین زخم و جراحت جان وئروم
گؤزلریم سن باغلا یوخدی منده طاقت جان وئروم
گَل بو قلبیم خواهشین اِیلَه اجابت جان وئروم
گؤزلریم آغلار قالیب قلبیم ده قاندی یا رضا
یوخ بو دنیاده اوغول سندن صورا بیر حاجتیم
آخرین محبسده دؤندی بیر ائیله هر ساعتیم
آخــرین دربان کــافر آلدی منــدن طاقتیم
ووردی از بس تازیانه خَم اولوبدی قامتیم
گَل آنام زهرا کیمــی قدّیم کمـاندی یا رضا
سسلیرم گلسین ئولؤم من بو جهانی نیلیرم
سنسیز ای آرام جان ، روح و روانی نیلیرم
بس کی دیلدن دؤشموشم بو خسته جانی نیلیرم
پر آچیب روحیم گئدیب من آسمانی نیلیرم
ایندی عرش کبریاده میهماندی یا رضا
آغــلارام آخر نفســـده جدیمین احوالینه
لبلریم یاندیقجا یانام من حسینین حالینه
یاندیرار سوز عطش ، سالّام نظر گودالینه
آغــلارام گــؤزلر دؤشنــده پیکــر پامالینه
بو چتین احواله زهرا روضه خواندی یا رضا
─━⊰••❃••━••❃••⊱━─
✍رقیه سعیدی (کیمیا)
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_قدر
#غزل_مرثیه
#رمضان_المبارک
#نوزدهم_ماه_رمضان
#ضربت_خوردن_امیرالمومنین_ع
مثل زهرا که میان در و دیوار افتاد
بین محراب ، علی با رُخِ خونبار افتاد
ضرب شمشیر جفاکار ز بس سنگین بود
همه دیدند علی از نفس انگار افتاد
بی هوا خورد زمین وای به یادش آمد
همسرش فاطمه با ضربه ی مسمار افتاد
دست او بسته و در کوچه تماشا می کرد
پیش چشمان علی فاطمه صدبار افتاد
...سالها بعد همین کوفه و مردم بودند
بر دلِ کرببلا داغِ شرر بار افتاد
لشکری منتظرِ حمله و غارت بودند
یک نفر گفت بیایید علمدار افتاد
گیسوانی که فقط فاطمه میزد شانه
بین گودال در آن دست ستمکار افتاد
سر خورشید سر نیزه نمایان میشد
گذر خواهر او بر سر بازار افتاد...
✍امیر قربانی فر
#محرم_۱۴۰۴
#غزل_مرثیه
#شب_هشتم_حضرت_علی_اکبر_ع
اذان گوی حرم
نام زیبای علی بر تو برازنده شده است
دین و قرآن ز شما زنده و پاینده شده است
اشبه الناس تویی خُلقا" و خَلقا" به رسول
عطر نابی که در آفاق پراکنده شده است
هم علی قامتی و آینه ی روی حسین
طلعت پاک نبی در تو درخشنده شده است
"اَوَلَسنایِ" تو دل برده ز سالار شهید
نسل ما از تو و از خون تو بالنده شده است
یوسف کرب و بلا زاده ام لیلا
که به میدان بلا رفته و رزمنده شده است
معرکه آمدی و پا به رکاب افکندی
صحنه جنگ نگر سخت و گدازنده شده است
گرگ ها دور تو و شیر به دام افتاده
دشمن بی صفت توست که درنده شدهاست
کینه و بغض علی بود که اِربا" اِربا
پیکر پاک تو در دشت پرا کنده شده است
قتلگه کعبه ی تو خیمه بود میقاتت
تن صد چاک تو هر گوشه ای افکنده شده است
الگوی نسل جوانی به جوانیت قسم
دفتر عشق و شهادت ز تو زیبنده شده است
ای اذان گوی حرم وقت اذان شد برخیز
که نماز از نفس پاک شما زنده شدهاست
"ناطق" از سوز دلش گفت به صد شور و نوا
نهضت سرخ حسین از تو فزاينده شده است
#غلامرضا_محمودنژاد_ناطق
بسم الله الرحمن الرحیم
#غزل_مرثیه
#شهادت_حضرت_رقیه_س
در ازدحام و کوچه و در بین غائله
بد میزدند زجر و شبث، شمر و حرمله
بابا ، ز خارهای مغیلان چه گویمت
پاهای کوچکم شده لبریز آبله
دیدم میان کوچه و بازار ، شامیان
کردند کهنه پیرهنت را معامله
یادم نرفته است که در بین قتلگاه
میشد برای کشتنت آنجا مجادله
دستی که پنجه برد میان محاسنت
آمد گرفت موی مرا بین قافله...
✍امیر قربانی فر