eitaa logo
شعر،روضه،سرود،نوحه،زمینه،واحد،شور
5هزار دنبال‌کننده
427 عکس
124 ویدیو
772 فایل
این کانال فقط مخصوص سخنرانان ومداحان اهلبیت(ع)میباشدولاغیر. لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/241434681Cd30712864d نظرات،پیشنهادات و انتقادات خویش را درباره ی کانال با آیدی زیر مطرح بفرمایید. @AHSy3762
مشاهده در ایتا
دانلود
یا لطیف اللهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضان نشسته ام که دلم را به غم دچار کنم برای دیده شدن آنقَدَر هوار کنم! خدا،خدا نکنم پس بگو چکار کنم ز دست معصیتم سمت تو فرار کنم دوباره بنده‌ی بی بند و بار برگشته گدای بی سر و پا..،شرمسار برگشته قبول..،بال و پرم درخور پریدن نیست هنوز روحِ من از جنس پرکشیدن نیست اسیر‌نفس‌شده..،بنده‌ی رسیدن نیست دلِ شکسته ی من لایق خریدن نیست اگرچه عمر سراسر تباه آوردم ببین..،به مرحمت تو پناه آوردم به سویت آمده‌ام دردِ من گرفتاری‌ست به گریه آمده‌ام اشک چشم من جاری‌ست به توبه آمده‌ام ، توبه‌ای که تکراری‌ست ببخش،لحن دعاهای من طلب‌کاری‌ست در آتشت چو بیندازی‌ام سزاوارم میان شعله بگویم که دوستت دارم همیشه عبدِ خطاکارِ نابلد بودم به پیش جوشش لطفَت شبیه سد بودم همیشه آنکه اطاعت نمی کند بودم برای صاحب امرم مطیع بد بودم چگونه از غم هجرت نمرده ام آقا به درد فصل ظهورت نخورده ام آقا شبیه تو -خودمانیم- نیستیم همه بدون تو به‌‌نظر خوب زیستیم همه برای وصل تو تنها گریستیم همه به انتظار تو باید بایستیم همه به صبح صادق دنیا سلام باید کرد برای حضرت قائم قیام باید کرد به وقت فتنه ی شب،مثل نور باید بود فقط نه شور که اهل شعور باید بود میان معرکه مردی غیور باید بود در این زمانه ز جنس ظهور باید بود رفیق!این همه غفلت سرِ قرار بس است برای آمدن یار..،انتظار بس است خطوط قرمز شیعه شعاع باور ماست دعای زینب کبری همیشه سنگر ماست حدود حبّ علی خطِّ مرز کشور ماست هرآنکه هست علی‌دوست پس برادر ماست مدافعان حرم یک عقیق گل‌گون‌اند نگین لشکر عشّاق فاطمیّون‌اند هنوز روز خوش کوفیانِ عاشوراست هنوز مقصد اصلی مُسلمین حیفاست هنوز پرچم فتح المبین حق بالاست هنوز در رگ ما خون حاج‌قاسم هاست اگرچه دست علمدار ما جدا شده است به برکتش چقدر مرد رزم پا شده است به گوش مَکر خروشی به رنگ شیون ماست به روی پیرهن حیله ردِّ سوزن ماست به غِیر رو نزدن..،این شعار میهن ماست تلاش دشمن ما..،ناامید کردن ماست علاج هجمه ی این فتنه دوری است ای دوست کلید رفع موانع صبوری است ای دوست به چند قطره نده اشتیاق دریا را میان روضه بیارید لشگر ما را زمان گریه پسر دید کِیف بابا را خدا زیاد کند نسل سینه‌زن ها را اگر قرار بر این شد پدر شود نوکر چه خوب صاحب چندین پسر شود نوکر همیشه خیر مرا از خدا تقاضا کرد دعای مادرم آخر که کار خود را کرد... خودش نشست کناری..،مرا تماشا کرد مرا اسیر علیّ و فقیر زهرا کرد محبت علی و فاطمه خریده مرا به روضه نان حلال پدر کشیده مرا به جسم مرده دمیده که جانمان بدهد برای بردن نامش زبانمان بدهد حسین گفته سه‌ساله..،تکانمان بدهد قدم قدم حرمش را نشانمان بدهد مخواه جان رقیه که غرق غم باشم فقط اجازه بده اربعین حرم باشم برای بندگی‌ام راه و چاه می خواهم به زیر سایه ی قرآن پناه می خواهم به گریه ام نظری کن..،نگاه می خواهم لباس نوکری از دست شاه می خواهم کسی به غیر علی رهنمون و پیرم نیست به غیر شاه نجف هیچ‌کس امیرم نیست بگو چه کار خوشی که رقم نزد مولا به جز مسیر الهی قدم نزد مولا به غیر قله ی ایمان علم نزد مولا بمیرم آن همه غم دید و دم نزد مولا میان کوچه به زخم دلش نمک می خورد چگونه فاطمه از چل نفر کتک می خورد!
یا لطیف بِعَلیٍّ الهی العَفوْ خارج از درک عُقول اند خدا با حیدر می رسد تا به خدا هر که رسد تا حیدر ذات حق در وجنات علوی جلوه نمود بهترین آینه ی عالی اعلیٰ..،حیدر انبیا را به خداوند رسانده است علی ذکر توحیدی موسی و مسیحا؛ حیدر مرتضی مطمئِناً بوده سراپا احمد مصطفی مطمئِناً بوده سراپا حیدر فضّه و قنبر این طایفه بودن..،عشق است ما که هستیم مگر؟! نوکر زهرا_حیدر خانه ی اهل تشیُّع،نجف اشرف اوست کاش باشیم شبی منزلِ باباحیدر عبد خاطی به کجا جز در مولا برود آخرین ملجا درماندگی ما..،حیدر هر زمان در زده ام،در به رویم باز شده بخدا رد ننموده است گدا را حیدر زیر قرآنِ علی رنگ خدا می گیریم سایبان سر ما در شب احیا..،حیدر بَه..،چه خوب است اگر موقعِ قرآن به سرم برگه ی بندگی ام را کُند امضا حیدر بعلیًّ بعلیًّ بعلیًّ بعلی.. این قسم رمز نجات است..،به مولاحیدر تا خداوند گناهان تو را پاک کند صد و ده بار شبِ قدر بگو: یا حیدر
یا لطیف بِعَلیٍّ الٰهی اَلْعَفو باز کن آغوش خود را سائل‌ات سر می رسد آن گدا که بخشش‌ات را کرده باور،می رسد آنقَدَر فریاد خواهم زد که من را هم ببین ناله های هر شبم از پشت این در می رسد تا نَفَس باقی است..،نَفس سرکشم را رام کن رفته رفته عمر من دارد به آخر می رسد در شب قَدرَت،به قَدرِ گریه ام رونق بده... هر که به جایی رسید،از دیده‌ی تر می رسد گرچه بد کردم..،بیا با این بدت تندی نکن ای که لطفِ بی حدت حتی به کافر می رسد از دل هر معصیت زهرا مرا بیرون کشید کار من هرگاه گیر افتاد..،مادر می رسد زیر قرآن زیر و رویم کن..،الهی بِالْعَلی... دلشکسته گیر می افتد،به دلبر می رسد نخل حیدر خرج افطاری ما را می دهد از نجف ظرف رطب هر شب به نوکر می رسد دفن نوکر احتیاطاً گردن ارباب هاست بعد مُردن کفن و دفن ما به حیدر می رسد در سراشیبی قبرم،بعد تلقین خواندنم... حتم دارم مرتضی آنجاست که سر می رسد هرچه ماتم بود حیدر در وجودش جمع کرد بعدها ارث پدر یک‌جا به دختر می رسد ▪️ ▪️ سر به چوب مهمل خود زد..،در آن ساعت که دید نیزه‌داری مست با راس برادر می رسد در کنار خانه ی باباش سنگش می زنند زخم مهلک بر پر و بال کبوتر می رسد کاش زینب خاطرش در کوچه ها آسوده بود... کاش بر هر دختری می دید معجر می رسد
یا لطیف بِعَلیِّ الٰهی اَلْعَفو باز کن در به روی سائل هجران‌دیده این منم..،بنده‌ی آلوده‌ی خُسران‌دیده پاک کن اشک مرا وُ بغلم کن یا رب عبد سرخورده‌ محبت ز کریمان دیده! دستم از دست تو وا شد که چنین گم شده ام آن‌قَدَر حادثه این کودک گریان دیده نَفس‌سرکش چه بلایی که نیاوَرد سرم چه‌کسی مثل من اینگونه پشیمان دیده؟! چشم‌پوشی ز خطا،مسلک اهل کرم است هرچه بد کرده گدا باز هم احسان دیده غرق عصیان شده بودیم..،که زهرا آمد شیعه از چادر او خِیر، فراوان دیده گرچه گیریم..،رضا ضامن ما خواهد شد لطف ها نوکر از آقای خراسان دیده زیر و رو کن دل آلوده ی ما را..،به علی ذکر او را لب ما آیه ی قرآن دیده پای ما را بکشانید به درگاهِ نجف این گدا بندگی اش را دمِ ایوان دیده لحد آخر ما دست امیر نجف است دفن ما را خودِ شاهنشهِ خوبان دیده بیقراریم..،به ما رزق حرم را بدهید نوکرش هرچه که دیده است ز هجران دیده ▪️ ▪️ آب می خواست..،که شمر آمد و او را چرخاند خنجری را لبِ پاخورده ی عطشان دیده کهنه پیراهن او دست حرامی افتاد... خواهری جسم پُر از نیزه یِ عریان دیده
یا لطیف اللهم رَبَّ شَهْرِ رَمَضان پای دل در پیشگاه یار لغزش می کند هرچه با ما می کند این نَفْسِ سرکش می کند زیرِ گوشِ من بزن..،شاید بیاید اشک من عاقبت این گریه ما را اهل بخشش می کند اوّلِ ماه آمدم،رَدَّم نکن ای با مَرام سفره‌داریِ تو را عالم ستایش می کند ای به قربانِ کریمی که گدا را پَس نَزَد... رَبِّ ما با عبد خاطی نیز سازش می کند جان سلطان خراسان، آبرویم را نریز... این گناه‌آلوده دارد از تو خواهش می کند! هر زمان دلگیر بودم،گفته ام:یا فاطمه کودکِ آزُرده را مادر نوازش می کند بد خُمارم..،چاره ی من چیست؟! انگور "نجف" مستِ حیدر دور این میخانه گردش می کند لذت افطار قنبرهاست..،خرمایِ "علی" نوکری را رزق او دارای ارزش می کند حُبِّ حیدر شرطِ اصلیِ قبول بندگیست روزِ حشر او را خدا معیار سنجش می کند چاره ی بی تابیِ ما صحن شاه کربلاست آتشِ دل در حریمِ او فروکش می کند روزه‌دارِ تشنه‌لب! فَبْکِ عَلَی العَطشان حـسیـن گریه را دارد خدا بر او سفارش می کند ▪️ ▪️ آنقَدَر زیر سُم‌ِ مرکب تنش پاشیده شد بوریا با گریه گفت:این جسم ریزش می کند!
یا لطیف اللهم رَبَّ شَهْرِ رَمَضان بنده ی بی چشم و رو را بنده پرور خواسته آمده ماه اجابت کردن هر خواسته آی صاحبخانه! مهمان آمده..،ردش نکن حاجتش را سائلت تنها از این در..،خواسته گرچه بد کردم..،نوازش کن مرا..،تنبیه نه! عبد خاطی جز محبت چیز دیگر خواسته؟! یا غیاث المستغیثین! تو به فریادم برس داد من از دست نفس سرکشم برخاسته کار من تا بیخ پیدا کرد..،اشک من چکید اینکه وا گردد گره ها..،دیده‌ی تر خواسته داشتم رسوای عالم می شدم..،زهرا رسید سربلندی مرا همواره مادر خواسته ذوق افطاری ما خرمای نخل مرتضی است از همان جنس رطب هایی که قنبر خواسته وقت دفن بچّه‌شیعه می رسد بابای او ما نمی گوئیم..،این را شخص حیدر خواسته چندسالی قسمت ما کربلارفتن نشد... مضجع ارباب را آغوشِ نوکر خواسته ▪️ ▪️ مقتل آورده است آقای غریبم تشنه بود... آه!جای جرعه آبی شمر خنجر خواسته هیچ داغی از همین مرثیه بالاتر نبود: خواهرش از بی حیایی پست..،معجر خواسته
یا لطیف السّلام علیک یا نضره الاَیام عج بهاران قد علم کرده ولی رنگ قیام‌َ‌ت نیست قبای سبز پوشیده درختی که به نام‌َت نیست چه معنا می دهد عیدی که یارت را نمی بینی چه دارد هفت‌سینی که در آن سروِ امامَت نیست بساط این دُکان‌داران پشیزی هم نمی ارزد زمانی که متاع آن کتابی از کلام‌َت نیست مقام جبرئیلی هم بیابد..،باز بی اجر است پری که استراحتگاه آن بالای بام‌َت نیست گناه روسیاهی مثل من صحرانشین‌ات کرد بمیرد نوکرت ارباب..، این شأن مقام‌َت نیست همین که دست من را رو نکردی از تو ممنونم تو آقایی ‌و غیر از آبروداری مرامَ‌ت نیست دمِ تحویل سال کهنه..،نـُو کن کاسه‌ی ما را نمیخواهیم ظرفی را که در حدِّ طعام‌َت نیست به گریه‌کردن یعقوب هایت اعتنایی کن اگرچه این طریق‌ عاشقی‌کردن به کام‌َت نیست کسی این آخر سالی مرا گردن نمی گیرد به جز تو هیچکس پشت و پناه این غلام‌َت نیست بساط کفن و دفنم کاش در خاک نجف باشد جز این هیچ اتفاقی در خُورِ حُسن ختام‌َت نیست اگر امسالِ ما بی کربلا باشد..،بُکُش ما را که این جا ماندن هر سال،کم از قتل‌عام‌َت نیست تو را جان‌ همان گودال‌رفته..،خواهشاً برگرد به لبهایش قسم دردی چو دوریِ مدام‌َت نیست ▪️ ▪️ همان شاهی که دیگر بعد غارت بی عمامه شد همان جسمی که دیگر بعد مرکب‌ها سلامَت نیست
یا لطیف اگرچه باد مَعاصی مهاجم است هنوز نسیم مرحمت تو ملایم است هنوز صدای زمزمه ی ""لا اِلهَ اِلّا اَنْت" شبیه ضجّه به گوش عوالم است هنوز به حُرمت رمضان هاست..،گر زمان بلا دلی که اهل سحر شد مقاوم است هنوز به روسیاهی این بنده ات نگاه نکن نگاه کن به دل من که سالم است هنوز قبول..،بنده ی تو دل به حُبِّ دنیا داد... هنوز عشق تو در سینه حاکم است..،هنوز تو پافشاری من در گناه را دیدی ببخش..،گرچه گناهم مداوم است هنوز همین دو قطره ی اشکی که پیشکش کردم... برای توبه ی من از علائم است هنوز! بیا و کاسه ی چشم مرا خودت پُر کن فقیر پشت درت گریه‌لازم است هنوز تمام عمر سر سفره ی علی بودم گداییِ من از این خانه دایم است هنوز برای آنکه نرفته نجف چه سنگین است میان خواب ببیند که عازم است هنوز قسم به چادر آن مادری که سیلی خورد... قسم به فاطمه این بنده نادم است هنوز گناه‌کارم اگر..،نوکر حسینِ تواَم بگیر دست همانی که خادم است هنوز ▪️ ▪️ سه‌شعبه از گلوی لاله ای گلاب گرفت گلی که باد برایش مزاحم است هنوز به حنجر پسرت ای رباب فکر نکن بیا خیال کن این نای سالم است هنوز حرام‌لقمه که در پشت خیمه ها می گشت گمان کنم که به فکر غنایم است هنوز
یا لطیف به نام خدای کرم‌ها؛حسن نوشته به روی دل ما حسن چنان عشق را کرده معنا حسن که مائیم مجنون و لیلا حسن نداریم معشوقی اِلّا حسن به وقت سحر،سوختن دیده شد در آن شعله ها بال من دیده شد چه ذکر خوشی در دهن دیده شد در این "یاخدا"، "یاحسن" دیده شد رسیدیم با ربّنا تا حسن شعف با دل شیعه راه آمده چه نوری ز عرش اِلٰه آمده سحرگاهِ شامِ سیاه آمده شب نیمه‌ی ماه،ماه آمده به خورشید گویند حالا:حسن چنین ذاتِ حق‌گُستری دیده ای جمالی به این محشری دیده ای؟! همانند او دلبری دیده ای؟! پسر این‌قَدَر مادری دیده ای! خلاصه کنم..،جانِ زهرا؛حسن سخا اصل رفتار این طایفه است گداپس‌زدن عارِ این طایفه است فقیر محل یار این طایفه است نمک‌پروری کار این طایفه است همه سفره‌دارند امّا حسن...! همان دم که جود از خیالش گذشت کرامت ز حد کمالش گذشت تهی‌دست‌بودن مجالش گذشت سه بار از تمامیِّ مالش گذشت به بازی گرفته کرم را،حسن قدم‌های آغازی اش را نگاه پر و بال پروازی اش را نگاه دلِ از خدا راضی اش را نگاه بیا دست و دلبازی اش را نگاه گدا را نشانده است بالا حسن دو خط مدح در وصف دریا بگو کمی از مرامش به دنیا بگو رفیق جذامی شدن را بگو غذا دادنش را به سگ ها بگو به وللهِ آقاست،آقا..،حسن شبی جنگِ عاشق‌کُشی در گرفت دل ما تمایل به دلبر گرفت گدا دید این خانه را..،پر گرفت چُنان خصلتش را برادر گرفت؛ علی اکبرش شد سراپا حسن منم سائل مجتبای علی فدای همه بچه های علی نجف؛آرزوی گدای علی رسیدی به ایوان‌طلای علی بگو یا حسین و بگو یا حسن به تو دِین خود را ادا می کنیم میان بقیع‌ات چه‌ها می کنیم شب‌ات را شبِ کربلا می کنیم ضریحی برایت بنا می کنیم به زیبایی مشهد ما؛حسن
یا لطیف سِرِّ توحید نهان است در ایمانِ حسن معرفت رنگ گرفته‌ است از عرفانِ حسن خاکِ سلمان همه هستند مسلمان حسن پس بگوئید به ما ساکنِ ایران حسن زیر چتر حسنی پیر نخواهم گردید قدرِ یک لحظه زمین‌گیر نخواهم گردید هرگز از عشق حسن سیر نخواهم گردید تا خود حشر منم دست به دامان حسن عطر او پخش که شد باد ، وصالش را دید حُسن زیباییِ مخلوق ، مثالش را دید آن که در صبح ازل نورِ جمالش را دید از همان روزِ نخستین شده خواهان حسن روضه خواندیم که این دیده ی تر ثبت شود گریه کردیم که این هفت صفر ثبت شود نام من در دل تاریخ اگر ثبت شود بنویسید مرا بی سر و سامان حسن رنگ پیراهن سرسبزِ دیارم حسنی‌ ست پرچم یَشمیِ خوش‌ نقش و نگارم حسنی‌ ست نه فقط من..،همه ی ایل و تبارم حسنی‌ ست بوده جدَّم یکی از پیرغلامانِ حسن ذکر پر برکت او تذکره ی ما شده است با عنایات حسن رزق ، مهیا شده است این شعارِ همه‌ی ما ، حسنی‌ها ، شده است: " تا ابد هرچه کریم است به قربان حسن" خاک خشکیم که لب‌تشنه‌ی جامی بودیم کوه رنجیم که سرگرم سلامی بودیم کاش..،ای کاش که ما مردِ جذامی بودیم می نشستیم سر سفره ی احسان حسن من از آن روز که در بند شدم ، خوشحالم فقط از دوری معشوق خودم مینالم پوزه بر خاک قدمگاهِ حسن میمالم بلکه سهمم بشود تکه ای از نانِ حسن عاقبت گردِ خوشی بر سرِ غم می ریزد از دل صحن حسن نوحه و دم می ریزد هنرِ فرشچیان پای حرم می ریزد حک شود شعرِ حِسان سردرِ ایوان حسن روضه‌تر از غم آقای کریمان ،غم نیست وای بر زخمیِ غربت که بر آن مرهم نیست مادری‌تر ز حسن در همه ی عالم نیست تو نگو حضرت صدیقه..،بگو جانِ حسن! آه! اربابِ کرم خیره به مسمارِ در است از مصیبات حسن ، خونِ خدا خون‌جگر است سخت تر از غم گودال ، غم آن گذر است گریه‌کُن‌های حسین‌اند پریشان حسن کوچه‌ای تنگ برای غم او بانی بود قاتلش آنچه که میدانم و میدانی بود بدتر از زهرِ هلاهِل..،زدنِ ثانی بود داغ ناموس گرفته‌است گریبان حسن سیلی محکمِ آن پست که بر حَورا خورد من بمیرم! حسن از دیدنِ آن، بد جا خورد پیش چشمان پسر ، چادر مادر پا خورد تا ابد خشک نشد دیده ی گریان حسن
یا لطیف بِعَلیِّ الٰهی اَلْعَفو باز کن در به روی سائل هجران‌دیده این منم..،بنده‌ی آلوده‌ی خُسران‌دیده پاک کن اشک مرا وُ بغلم کن یا رب عبد سرخورده‌ محبت ز کریمان دیده! دستم از دست تو وا شد که چنین گم شده ام آن‌قَدَر حادثه این کودک گریان دیده نَفس‌ِ سرکش چه بلایی که نیاوَرد سرم چه‌کسی مثل من اینگونه پشیمان دیده؟! چشم‌پوشی ز خطا،مسلک اهل کرم است هرچه بد کرده گدا باز هم احسان دیده غرق عصیان شده بودیم..،که زهرا آمد شیعه از چادر او خِیر، فراوان دیده گرچه گیریم..،رضا ضامن ما خواهد شد لطف ها نوکر از آقای خراسان دیده زیر و رو کن دل آلوده ی ما را..،به علی ذکر او را لب ما آیه ی قرآن دیده پای ما را بکشانید به درگاهِ نجف این گدا بندگی اش را دمِ ایوان دیده لحد آخر ما دست امیر نجف است دفن ما را خودِ شاهنشهِ خوبان دیده بیقراریم..،به ما رزق حرم را بدهید نوکرش هرچه که دیده است ز هجران دیده ▪️ ▪️ آب می خواست..،که شمر آمد و او را چرخاند خنجری را لبِ پاخورده ی عطشان دیده کهنه پیراهن او دست حرامی افتاد... خواهری جسم پُر از نیزه یِ عریان دیده
یا لطیف بِموسَی بْنِ جَعْفَرٍ اِلٰهیَ الْعَفو روی آئینه ردِ آهِ شرر بار من است رنجِ بی هم‌نفسی موجب آزار من است کُلِّ خَلق از منِ بدخُلق تَنَفُّر دارند غم تنهاشدنم حاصلِ رفتار من است پَر من را قفسِ نَفْس به زنجیر کشید خونِ دیوار اثرِ بالِ گرفتار من است سَحَرِ قَدر تو را قدر ندانستم..،حیف! این هم از خیره‌سریِ دل بیمار من است سفره تا جمع نشد ، کاش مرا جمع کنی چند شب مانده فقط..،فرصت اصرار من است! طَشتِ رسوایی ام از بام ، زمین افتاده شهر در هَمهَمه‌ی گفتنِ اخبار من است معصیت آبرویم را چقَدَر راحت بُرد نُقل هر انجمنی زشتیِ کردار من است این همه عیبِ مرا فاطمه آمد..،پوشاند چادرِ مشکیِ زهراست که ستّار من است غیر خرمای علی روزه ی من وا نشود رطبِ نخلِ نجف لذّتِ افطار من است خوش‌بحال دل من که پسرِ این پدرم پدرِ خاکیِ من ، حیدر کرّارِ من است دست تقدیر کشانده است مرا تا خودِ طوس می روم پیش رضا ، بخت اگر یار من است پدرش نور چراغی‌ست که خاموش نشد پدرش ماه درخشان شب تار من است آه از آن کوهِ وقاری که چُنین آب شده روضه ی لاغری اش ، روضه‌ی دشوار من است ساق او خُرد که شد ، خُرد شد ارکان جهان زانویَش علّت بی‌رنگیِ رخسار من است گفت: سِندی ! تو بزن ، بد دهنی را بس کن گوش دادن به کلامت بخدا عارِ من است زجر‌کُش کردنِ من را که ندیده است کسی معجرِ دختر من را نکشیده است کسی