#امام_علی #مدح_امام_علی
#غدیر_عیدبزرگ_ولایت
صد و ده بار نوشتم که علی جانِ من است
بخداییِ خدا ، ناطقِ قرآنِ من است
صد و ده بار به گردِ حرمت چرخ زدم
حرم و صحن و سرا،قبله ی جانانِ من است
صد و ده بار نوشتم که ولایِ علوی
باعثِ عزّتِ مطلق،سرو سامانِ من است
پدرم شاه نجف، خرجی ام از جیبِ علی
صاحبِ زندگی و سفره و هم نانِ من است
«چه غم از قبر و قیامت چه غم از روز جزا»
«دست گیرد ز گدا روز جزا شیر خدا»
صد و ده بار نوشتم که علی بی همتاست
صد و ده بار نوشتم که دلش چون دریاست
بعدِ پیغمبر اسلام،امیــرالامرا
وصیِ بر حق و بر کلِ خلایق مولاست
صد و ده بار نوشتم که دلم جایِ علیست
صاحبِ سیطره ی قلب فقط این آقاست
صد و ده بار نوشتم شرفش نا محدود
شوهرِ محترم امّ ابیها، زهراست
«صد و ده بار نوشتم که دلم دلبری است»
«عضو عضو بدنم شکرخدا حیدری است»
صد و ده بار سرودم که علی شهدِ عسل
خوشترین شعرِ خدایی ست به مصداقِ غزل
قرنها می گذرد ظاهراً از فیضِ حیات
کس ندیده ست چنانِ شیرِ خداوند بدل
بینِ ادیانِ الهی چقدر رخنه نمود
شده مشهور به هر ملّت و هر کوی و ملل
اسدالله ِ جهان بود پُر از بی باکی
شمّه ای از هنرش بدر و حنین ست و جمل
«صد و ده بار نوشتم که علی سرّ خداست»
«ذکرِ یا حیدر کرار خدایی که دواست»
صد و ده بار نوشتم که علی عشقٍ من است
در دهان نامِ خوشش ، نافه ی مشگ خُتن است
«هر چه گفتند و شنیدیم نمی از دریاست»
هرچه گفتیم و شنیدیم فقط در سخن است
قلمم مات شده، کاش رسد امدادی
شکرِ بسیار که عشقِ علوی در بدن است
بوتراب است و امام است به ارض و به سما
از لقب های گرامیش یکی بوالحسن است
«« صد و ده بار شدم واله وحیرانِ نجف»
« کاش زائر بشوم باز به ایوانِ نجف»
🔸شاعر:
#محسن_راحت_حق
#امام_علی #مدح_امام_علی
#غدیر_عیدبزرگ_ولایت
تا چشم های تو به چشم ماه می افتد
تاریخ دنبال نگاهت راه می افتد
پشت سر تو نخل ها آواز می خوانند
آیینه ها از پاکی تو سخت حیران اند
کعبه دوباره روی تو آغوش واکرده ست
خود را میان قلب تو انگار جا کرده ست
از قبله می آیی و بی شک مقصدت عرش است
تو از نخستین روز خلقت مسندت عرش است
در وصف تو جز نقطه چین شعری ندارم من
عمری ست خاطر خواه شعر شهریارم من
دستی که خیبر را تماما کنده از جایش
آری پیمبر می برد آهسته بالایش
پیراهن تصنیف پوشیدند دیوان ها
آمد دوباره بهترین عید مسلمان ها
از کیسه هایت می برد کوفه غذایش را
با تو خدا گسترده تر کرده عطایش را
از عرش با جمع ملائک آمده جبریل
انداخته بر زیر پایت بال هایش را
دست تو بالا رفته و در آن شلوغی ها
خورشید پیدا کرده دیگر مقتدایش را
در آن میان احمد برای شیعیان تو
آرام بالا می برد دست دعایش را
بر روی دوش سبز و عرشی تو پیغمبر
با عشق می خواهد بیندازد عبایش را
چون گوش های کر در این صحرا فراوان است
بالا و بالا می برد احمد صدایش را
اهل نفاق از اولش پیمان شکن بودند
اهل عمل هرگز فقط اهل سخن بودند
تقویم چرخید و دوباره وقت مستی شد
وقت طلوع چهره ی خورشید هستی شد
عالم تماما بوده از اول فقیر عشق
تاریخ یکبار دگر شد هم مسیر عشق
آنانکه از حیدر جلو رفتند برگردند
دیگر رسیده وقت بیعت با امیر عشق
با عشق پیغمبر حکومت کرده بر دلها
در این حکومت بوده حیدر هم وزیر عشق
روز غدیر خم کشیده چله را حیدر
پرتاب کرده سوی قلب شیعه تیر عشق
جایش میان آسمان بوده ست از اول
او بوده در دنیای ما تنها، سفیر عشق
دستش که بالا رفت مردم یا علی گفتند
دستش که بالا رفت عالم شد اسیر عشق
مولای یا مولای تنها ذکر باران است
مولای یا مولای تنها راه پایان است
🔸شاعر:
#احسان_نرگسی_رضاپور
#امام_علی #مدح_امام_علی
#غدیر_عیدبزرگ_ولایت
قسم به هر کِه و هر چه که مستِ او بوده ست
اساسِ هستیِ عالم ز هستِ او بوده ست
از ابتدای ازل از حسادتش ابلیس
در آرزوی محالِ شکستِ او بوده ست
چه احتیاج به تاج و چه احتیاج به تخت
تمامِ ارض و سما زیر دستِ او بوده ست
ز جا در آمدنِ دربِ قلعه ی خیبر
فقط نمونه ای از ضرب شصت او بوده ست
نگینِ عرشِ خدا و عزیزِ او بودن
بهای آن دلِ زهرا پَرَست او بوده ست
بهشت، زیر قدم های آن دلِ مستی ست
که تا همیشه فقط پای بست او بوده ست
🔸شاعر:
#وحید_اشجع
#امام_علی #مدح_امام_علی
#غدیر_عیدبزرگ_ولایت
شاعر به سرش زد غزلی داشته باشد
تاکید به عشقی ازلی داشته باشد
این شعر که با نام علی می شود آغاز
ابیاتِ به طعمِ عسلی داشته باشد
تردید نداریم که در عَرش، خدا نیز
چون حیدرِ کرار، یَلی داشته باشد!
هرچند اذان مدح خدا میکند اما
با ذکرِ تو "خَیرِ العَملی" داشته باشد
در آتشِ دوزخ نرود پای کسی که
یک ذره به دل حُبِّ علی داشته باشد!!
🔸شاعر:
#محسن_زعفرانیه
#امام_علی #مدح_امام_علی
#غدیر_عیدبزرگ_ولایت
روی لب هایم گلِ لبخند می آید همی
غصه قطعا میرود ، حتی اگر باشد غمی
باده مینوشم ز جامِ حضرت حیدر کمی
تا که باشد مستی ام ، بر درد هایم مرهمی
حق علی و هو علی و قُل علی ، قطعا احد
ذکرِ او گویم ، صد و ده بار روزی ، تا ابد
شاهِ مردان است مولایم امیرالمومنین
با فقیران است ، آقایم امیرالمومنین
همدمِ امروز و فردایم امیرالمومنین
شکر لله هست بابایم امیرالمومنین
هرکسی شد واردِ این قلعهی مستحکمت
دور میگردد ، ز آتش یا جهنم ، آدمت
تو همانی که جزامی ، خانه ات مهمان شود
هرکه با تو مینشیند ، چهره اش خندان شود
بسکه خوش برخورد هستی ، درد هم ، درمان شود
دل اسیرِ صوتِ زیبای تو از قرآن شود
"بَینَهُم" هستی رحیم و مهربان و خنده رو
تو "اشداء علی الکفار" هستی با عدو
تا میایی معرکه ، میدان جهنم میشود
تیغ میچرخانی و یکصد نفر کم میشود
خون ، میانِ معرکه ، بارانِ نم نم میشود
بسکه کُشتی دشمنان را تیغِ تو خم میشود
گفته در شأن و مقامِ تیغِ تو پروردگار
لا فتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار
تو علی هستی دگر شمشیر میخواهی چکار؟
میکنی با خشمِ خود یک لشکری را تار و مار
دشمنانت را هدایت میکنی در کارزار
تا که می آیی به میدان ، کل لشکر الفرار
دشمنان و کافران را میکشی قطعا ولی
تو حیاکردی نکشتی عمر و عاصان را علی
بینِ میدان مردِ جنگ و بین مردم بی ریا
تو کریمی و کرامت میکنی بر هر گدا
همنشین مردمی ، همبازیِ این بچه ها
نیست مثلِ تو کسی در این جهان عبدِ خدا
در مقامِ تو همین بس که تویی جانِ نبی
از زمان بچگی بودی به دامانِ نبی
گرچه تو شاهی ، ولی با مردمی! افتاده ای!
اهل حقی ، شیرِ میدانی ، یَلی ، آزاده ای
هرکجا هرکس کمک میخواسته ، آماده ای
چندباری دومی را هم نجاتش داده ای..!
لطفِ تو شد شاملِ حتی عَدُوّانت علی
ابن ملجم مینشیند بر سرِ خوانت علی
تو پدر هستی برای خاندانِ اهل بیت
عاشقانِ تو به کُلی میهمانِ اهلِ بیت
بسته شد جانِ گداهاتان به جانِ اهل بیت
شد غدیرِ خم عزای دشمنانِ اهل بیت
شد سرشته ، روح و جسمِ شیعه از آب و گِلَت
گفته در شأن تو ، پیغمبر حدیثِ منزلت
ای برادر یا که دامادِ پیمبر ، یاعلی
ای ولی الله و باب الله ، حیدر ، یاعلی
مسندِ تو در کنارِ حوضِ کوثر ، یاعلی
شأن تو در همسری ، زهرای اطهر ، یاعلی
ای دعای هر قنوت و هر نمازِ فاطمه
هیچکس جز تو نباشد هم ترازِ فاطمه
🔸شاعر:
#محمدحسین_چاوشی
#امام_علی #مدح_امام_علی
#غدیر_عیدبزرگ_ولایت
اوّل و آخر به دستِ تو مسلمان می شوم
در حریمِ قدسی ات یک روز سلمان می شوم
یا امیرالمؤمنین..حبلِ متینم عشقِ توست
زان سبب پیوسته چون چنگی به دامان می شوم
گبر بودم..کافر و بی دین..ولی با نامِ تو..
مطمئنم سرگلِ گلزارِ ایمان می شوم
ای تمامِ آبرو..وجه خدا..شیرخدا..
آمدم در محضرت مثلِ غلامان می شوم
من ارادتنامه ای دارم به کف از کودکی
بر سرِ اهلِ تولّا عینِ باران می شوم
نوکری بی اسم و رسمم در حریمِ خانه ات
با نگاهت شهره ای در کلّ ِ دوران می شوم
معرفت آموختم پای نَفَس های شما..
از کلامت حضرت والا چو انسان می شوم
مدحِ تو گفتن محال ممکن است مولای عشق
در جوارت می رسم یکباره حیران می شوم
هر کجا بزمی بیادت می شود برپا..فقط
بی تکلّف..بی ریا ..مانند باران می شوم
از سرِ سفره مکن دورم تو ای صاحب کرم
دور از اینجا شوم بی آب و بی نان می شوم
عاشقم..عشقِ نجف دارم به سر یا مرتضا
خوب می دانم که پای سفره ..مهمان می شوم
🔸شاعر:
#محسن_راحت_حق
#امام_علی #مدح_امام_علی
#غدیر_عیدبزرگ_ولایت
چو یَدَش به دست احمد به غدیرخم سزا شد
قمری کنار شمسش به خدا قسم ، روا شد
شبِ عید شیعه ها زد وعجب بزرگ عیدی
و علی به جمع حجّاج، وصیّ مصطفا شد
دلِ من بگیر جشنی ، که زمین ازآن بلرزد
که تقیّه های بی جا ، به مرور ، کربلا شد
عجب از سقیفه ای ها که چگونه روز روشن
به علی کنند بیعت ، و چگونه ماجرا شد
دلِ خوش به آن نمازی که بدون حبّ مولا..
و وضوی بی ولایت ، به خدا اگر ادا شد
به صراط پای هرکس که وِلای او ندارد
تو یقین بدان بلرزد ، وبه قعر نار جا شد
چه کسی جز او شناسی که به کعبه زادگاهش
وبه مسجدش شهادت ، وبه سجده در ثنا شد
صلوات بر محمّد و به آلِ پاک حیدر
که زمین و آسمان از گلِ روی او بنا شد
🔸شاعر:
#حسن_نبی_جندقی
#امام_علی #مدح_امام_علی
#غدیر_عیدبزرگ_ولایت
عقل در مانده در روایاتش
جهل منکر شدست از بنیاد
در خدایی خویش هم بنده ست
جُمِعَتْ فی صِفاتهٕ اضداد
فکر نان شب یتیمان بود
حاتمی که گرسنه می خوابید
گرچه راه جنون به ما آموخت
بیشتر درس عقل را می داد
زور و زر را طلاق داد علی
سودِ او را همه ضرر دیدند
پیش قومی که کور و کر بودند
در سکوت ست معنی فریاد
قعر زندان علی علی می گفت
بر روی دار هم علی می گفت
میثم اینگونه در دل هر «بند»
با علی بود سر خوش و «آزاد»
ابر و باد و مه و درختان را
خاک و خورشید و حور و انسان را
کُلِّ مخلوق های یزدان را
چه کسی غیر او کُند امداد
ما اسیران کوی او هستیم
جام قالو بَلا به جان زده ایم
وطن ما اگر نجف باشد
قلب ما می شود علی آباد
باده ی ناب کوثری مارا
غرق در موج عشق او کرده
مانده ام در زلالی این جام
از چه رو شیخ می کند ایراد
کوه ایمان علی ست از این رو
عاشق او شدن چه «شیرین» است
هر کسی در طواف او باشد
در ره عشق می شود فرهاد
دست افتادگان غم را جز
لطف مولا کسی نمی گیرد
پای عشق علی و اولادش
تا دلم شد خراب شد آباد
🔸شاعر:
#علی_اصغر_یزدی
#امام_علی #مدح_امام_علی
#غدیر_عیدبزرگ_ولایت
"اشک" از "دیده" سر درآورده
چشم من شعر تر درآورده
از مضامین پدر درآورده
یا کریمی که پر درآورده
می پرد تا حریم پاک نجف
خُم ما و شراب تاک نجف
چشم افتاد تا به قامت تو
سجده کردیم ما به هیبت تو*
به خلایق برای طاعت تو
تا که ابلاغ شد ولایت تو
همه روز ازل بلی گفتند
صد و ده مرتبه علی گفتند
آفریده است زلف تو شب را
ماه رویَت هزار کوکب را
چشم مستت خُم لبالب را
می گزیدند حوریان لب را_
_از رُخت تا خدا نقاب گرفت
کهکشان رنگ آفتاب گرفت
عکس تو در میان قاب افتاد
با طلوعِ تو آفتاب افتاد
تا که از چشم تو شراب افتاد
دهن جنِّ و انس آب افتاد
ای خداوند باده..،خلق شدی
چِقَدَر فوقالعاده خلق شدی
تا خدا خیره شد به چشمانش
گفت:هفت آسمان به قربانش
دست حیدر سُپرد سُکّانش
خِلقَت آغاز شد به فرمانش
پس عوالم در اختیار علی ست
خَلقِ باقیِ "خلق" کار علی ست
ما همه سائل تو خلق شدیم
ما برای دل تو خلق شدیم
ضربدر حاصل تو خلق شدیم
از اضافه گلِ تو خلق شدیم
قطره ایم و شکوه دریایی
بانی خلقت گدایاهایی
نذر شمع تو پر تراشیدیم
سوختیم و جگر تراشیدیم
این چُنین ما اگر تراشیدیم
بَهر طوف تو "سر" تراشیدیم
کعبه را در طوافِ خوددیدی
تا عبایی سیاه پوشیدی
نَفَسَت روح داده ایمان را
نور بخشیده نصِّ قرآن را
کعبه تا دید فَخرِ انسان را
پای تو چاک زد گریبان را
ای مُقرب ترین نشانه ی حق
سینه چاکِ شماست خانه ی حق
تا در آفاق بحث هست تو شد
جبرئیلی نخورده مست تو شد
بال او منبر اَلَستِ تو شد
دست پرودگار دست تو شد
شب معراج مصطفی می دید
دست هایی که سیب می بخشید
تو درخشانشهاب نیمه شبی
آینه دار جلوه های ربی
به خداوند،تک یل عربی
زرهِ لیله المبیت نبی_
_مرگ در پیش پات می لرزَد
عجل از هیبت تو می ترسد
یالِ دُلدُل در اختیار علی ست
جنگ ها عرصه ی شکار علی ست
معرکه ها در انحصار علی ست
سِیفُ الاسلام ذوالفقار علی ست
سِیل خشمش شکست سدها را
بر زمین کوفت عَبدَوَدها را
دست تو بذر عشق می کارد
از نگاه تو فضل می بارد
تن این منکرین که می خارد...
چه کسی خطبه،بی الف دارد
شرزه شیرِ کلام رامِ علی
آیه های خدا..،کلام علی
دام بگذار،ما کبوترتان
یک به یک می شویم پرپرتان
درک آدم کجا و محضرتان
رد الشمس است کار قنبرتان
این کرامات کسر شان شماست
بس که حدِّ مقامتان بالاست
خنده ی سبز تو صنوبرساز
بامِ پلک ترت کبوترساز
نمک سفره ی تو قنبرساز
خاک نعلِین تو ابوذر ساز
بوسه زد عرش بر قدم هایت
روی دوش نبی ست جاپایت
کاش پائیز را بهار کند
دل ما را به غم دچار کند
تا از این دردها فرار کند
صید آزُرده را شکار کند
ماهی برکه رستگار شود
تا به قلّاب تو سوار شود
ابرِ شبگریه ام که می بارم
بَرده ی پاپتیِ بازارم
میثمی از تبار تمّارم
سالیانیست تشنه ی دارَم
عطش وصلِ عشق را کم کن
نخلِ دار مرا فراهم کن
ای که از دیگران سری مولا
با خداوند می پری مولا
تو که انِقَدر دلبری مولا
بار بنجل نمی خری مولا؟!
کاش من هم مقیم تان بودم
کُنج حُجره گلیم تان بودم
ذرّه ای با گدا تَساهُل کن
چند سالی مرا تَحَمل کن
خرج من را خودت تَقَبُّل کن
در رکوع ات به من تَفضُّل کن
من به جز نوکری نمی خواهم
از تو انگشتری نمی خواهم
سر که دادیم سر سپرده شدیم
سربازار کشته مرده شدیم
زیر پای نگار بُرده شدیم
پا که خوردیم و سالخورده شدیم
پیر عشقت شهید می گردد
نوکری رو سفید می گردد
دور آخر به ما جواب بده
دست ما هم کمی شراب بده
دلِ ما را نکن کباب..،بده
مُهر ما را،ابوتراب،بده
دائماً مَست،مِی به کف باشد
مُهر اگر تربتش نجف باشد
کاش ما را به حق شاه نجف
بنویسند در پناه نجف
شاهراهِ خداست راهِ نجف
کعبه ی ماست بارِگاه نجف
زائرانی که مسخِ ایوانند
سمت حیدر نماز می خوانند
ذکر تسبیحِ اولیا حیدر
ساحل امن انبیا حیدر
به "خدا" می رسیم با "حیدر"
یک "علی" راه مانده تا "حیدر"
امتحان جز ولیشناسی نیست
غیر "زهرا" علی شناسی نیست
علّت خلق ماسوا زهرا
بانی خنده ی خدا زهرا
بَضْعَةٌ مِنِّ مصطفی زهرا
روح ایمان مرتضی زهرا
گوهر عاشقی تبلور کرد
حیدر از فاطمه تشکر کرد
جسد عشق جان گرفت امروز
لال بود و زبان گرفت امروز
زانوانش توان گرفت امروز
خانه تا بوی نان گرفت امروز
یا علی خانه ی تو شکل گرفت
تاج شاهانه ی تو شکل گرفت
یاس تا روی آینه "ها" کرد
عشق تصویر تازه پیدا کرد
حیدر از فاطمه تقاضا کرد
تا کمی بندگی تماشا کرد
غرق در ذات اقدس رب بود
او ز نور خدا لباب بود
سنگ تا فرصت محک برداشت
تنِ آئینه ای ترک برداشت
زخم ناسور دل نمک برداشت
غاصبی لقمه ی فدک برداشت
کوچه ی تنگ تنگ تر شده بود
و دلی سنگ سنگ تر شده بود
دست سنگین که از سری رد شد
درد سیلیِ سخت بی حد شد
آهِ پروردگار مُمتَد شد
پسرش دید صحنه را..،بد شد
گوئیا پنج تن زمین خوردند
پیش چشم حسن زمین خوردند
🔸شاعر:
#بردیا_محمدی
#امام_علی #مدح_امام_علی
دم به دم دم از ولای مرتضی باید زدن
دست دل در دامن آل عبا باید زدن
نقش حُب خاندان بر لوح جان باید نگاشت
مُهر مِهر حیدری بر دل چو ما باید زدن
دم مزن با هر که او بیگانه باشد از علی
گر نفس خواهی زدن با آشنا باید زدن
روبروی دوستان مرتضی باید نهاد
مدعی را تیغ غیرت بر قفا باید زدن
لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار
این نفس را از سر صدق و صفا باید زدن
در دو عالم چارده معصوم را باید گزید
پنج نوبت بر در دولت سرا باید زدن
پیشوائی بایدت جستن ز اولاد رسول
پس قدم مردانه در راه خدا باید زدن
گر بلائی آید از عشق شهید کربلا
عاشقانه آن بلا را مرحبا باید زدن
هر درختی کو ندارد میوهٔ حب علی
اصل و فرعش چون قلم سر تا به پا باید زدن
دوستان خاندان را دوست باید داشت دوست
بعد از آن دم از وفای مصطفی باید زدن
سرخی روی موالی سکه نام علی است
بر رخ دنیا و دین چون پادشا باید زدن
بی ولای آن ولی لاف از ولایت می زنی
لاف را باید که دانی از کجا باید زدن
ما لوائی از ولای آن ولی افراشتیم
طبل در زیر گلیم آخر چرا باید زدن
بر در شهر ولایت خانه ای باید گزید
خیمه در دارالسلام اولیا باید زدن
_
#غدیر_عیدبزرگ_ولایت #امام_علی
#مدح_امام_علی
عقل حیرت میکند تا میرسد خیر از علی
مثل اعجازی که دیده صاحب دیر از علی
غیر "لا"یی که زمان" لا اله" ش گفته است
گوش سائل کی شنیده پاسخ خیر از علی
سالها قبل از عروجش پارکاب شاه بود
تا مسیح آموخت سبک و شیوه ی سِیر از علی
مدتی با کفتر بام نجف هم دانه شد
تا بیاموزد سلیمان، منطق الطیر از علی
🔸شاعر:
#عالیه_جعفری
#غدیر_عیدبزرگ_ولایت #امام_علی
#مدح_امام_علی
شروع کار میگویم همه حسن ختامم را
به صد جنت نمیبخشم سر موی امامم را
فقط دور سرش گشتم ببین حج تمامم را
سوی ایوان او خواندم نماز صبح و شامم را
که من توحید میفهمم مسلمان است عنوانم
من از اسلام چیزی جز ولای او نمیدانم
خدایی،بندگی باهم در این قامت تناسب داشت
خدا بر حیدر کرار بیش از خود تعصب داشت
اگر سجده نمیکردم براو جای تعجب داشت
و جبریل از همان اول ز دست او تقلب داشت
هزاران سال نوری قبل تر از خلقت آدم
خود روح القدس هردم به او میگفت استادم!
دعا کن ساقیا مارا دعایی که علی باشد
دوا کن دردهایم را دوایی که علی باشد
سرم را گرم کن هرشب به جایی که علی باشد
خدارا دوست دارم من خدایی که علی باشد
خدایا شاهدی مولا شده سبّوح و قدوسم
تورا انگار بوسیدم ضریحش را که میبوسم
بگو شاهی که روی خاک خوابیده کجا دیدی
امیری که لباس کهنه پوشیده کجا دیدی
بگو حاکم که نان جو پسندیده کجا دیدی
بگو سلطان که با محتاج جوشیده کجا دیدی
همان فرمانده جنگی که یلهای عرب را زد
یتیم کوفی آمد شب به شب بر شانه اش پا زد
🔸شاعر:
#سید_پوریا_هاشمی