#امام_حسین_ع
#گودال_قتلگاه
شمر آمد لب گودال و سرم تیر کشید
دست بر حنجرهات زد...، جگرم تیر کشید
روی تل بود که دیدم نفسم میگیرد
روی تل بود که ناگه کمرم تیر کشید
اولین ضربه که زد...، قلب من افتاد به خاک
دومین ضربه، دودست قمرم تیر کشید
در همان لحظه که او شاهرگت را میزد
حنجر و شاهرگ و شاهپرم تیر کشید
ناگهان از دل گودال سرت بالا رفت
ناگهانتر همهی دوروبرم تیر کشید
ذوالجناح تو که برگشت چه غوغایی شد
خیمهها سوخت، دل اهل حرم تیر کشید
دور هر خیمه که میسوخت دویدم اما
نیزهها خوردم و از نو کمرم تیر کشید
خوب شد بچهی ششماههی خود را بردی
پای گهواره ی او چشم ترم تیر کشید
دختر کوچک تو سیلی سختی خورد و
صورت نیلیاش از درد و ورم، تیر کشید
مثل آن روز که مادر به روی خاک افتاد_
مقنعه، چادر و سنجاق سرم تیر کشید
پهلوی مادرمان باز هم انگار شکست
باز انگار که فرق پدرم تیر کشید
اسب تا سینهی آقا پسرت را له کرد
آن طرف سینهی آقا پسرم تیر کشید
شش برادر همه بر روی زمین افتادند
اینچنین سینهی خیرالبشرم تیر کشید
خوب شد همسفرم بودی و دیدی که چقدر
نیزهها خوردم و پای سفرم تیر کشید
چه بگویم که کجای جگرم می سوزد
چه بگویم که کجای جگرم تیر کشید
✍ #ایوب_پرنداور
#امام_حسین_ع
#گودال_قتلگاه
#روز_عاشورا
گفتی که انا بن مصطفی، نشنیدند
گفتی که انا بن مرتضی، خندیدند
گفتی که انا بن فاطمه، طاقتشان
سر رفت و تن تو را ز هم پاشیدند
✍ #محمدحسین_رشیدی
#امام_حسین_ع
#گودال_قتلگاه
#روز_عاشورا
هم قامت «عدل» را خمیدند آنروز
هم قلب «معاد» را دریدند آنروز
«توحید» و «نبوت» و «امامت» را نیز
با خنجر کُند، سر بریدند آنروز
✍ #محمدحسین_رشیدی
#امام_حسین_ع
#گودال_قتلگاه
بدنت روی خاک صحرا بود
دور تا دور تو پر از نامرد
نه فقط شمر هرکس آنجا بود
از سر حرص زخمیات میکرد
مثل گیسوی درهمت دیدم
ناگهان پیکر تو درهم شد
نانجیبی به قصد کشتن تو
از روی اسب سمت تو خم شد
چشم خود بستهام نبینم تا
چه بلائی سر تو میآید
با دو گوش خودم شنیدم که
نالهی مادر تو میآید
از میان شلوغیِ گودال
چیزی از جسم تو نمیماند
بعد از این غارتی که شد دیگر
از تو جز اسم تو نمیماند
این یکی میکِشد تورا بر خاک
قصد دارد تو را بیازارد
آن یکی آمده در این اوضاع
از سر، عمامهی تو بردارد
میزنم داد بس کنید این قدر
بدنش را به خاک و خون نکشید
با سر نیزه و نوک خنجر
این همه بر دهان او نزنید
✍ #محمدحسن_بیات_لو
#امام_حسین_ع_
#مناجات
#بصیرت
حتی اگر که تیغ ببارد
در بیعت امام حسینیم
ما جرأت زهیر و حبیبیم
ما غیرت امام حسینیم
در کودکی حوالۀ گریه
از روضۀ رقیه گرفتیم
پیری رسید و سینهزنان باز
در هیأت امام حسینیم...
قطرهبهقطره رود زلالیم
با عشق در مسیر کمالیم
حبّ الحسین یجمعنا، چون:
جمعیّت امام حسینیم...
هیهات از حقارت و ذلت
هیهات از پذیرش منّت
للهِ حمد اگر که عزیزیم
از عزت امام حسینیم
ما از تبار یاس سپیدیم
حرّیم و زندهزنده شهیدیم
از لشکر یزید بریدیم
در بیعت امام حسینیم
ای شمرهای عصر تمدن!
آلزیادهای تفرعُن!
در شامِ بغض و کینه بمیرید:
«ما ملت امام حسینیم»
✍ #محمد_مرادی
#امام_حسین_ع
#شهادت
هر روز کربلای تو تکرار میشود
در عالمی عزای تو تکرار میشود
همواره در نگاه پر از اشتیاق ما
خوناب زخمهای تو تکرار میشود
در جان من که تکهای از خاک کربلاست
هر لحظه رد پای تو تکرار میشود
هم در دلم محبت بی انتهای تو
هم در سرم هوای تو تکرار میشود
با اینکه مستحق عتاب توأم ولی
در حق من دعای تو تکرار میشود
ای آفتاب غرق به خون! هر غروب را
بر روی نی نوای تو تکرار میشود
ای حنجر بریده! به هر پرده از وجود
فریاد حق نمای تو تکرار میشود
"هل من معینِ" تو نه در آن روز بود و بس
هر روز این ندای تو تکرار میشود
تا هر زمان که هست یزیدی در این جهان
حتماً که ماجرای تو تکرار میشود
با هر شهید بی سر و بی دست روضهی
عباس با وفای تو تکرار میشود
با هر جوان ما که میافتد به روی خاک
داغ پسر برای تو تکرار میشود
این داغها قبول! ولی بعد کربلا
کی داغ بوریای تو تکرار میشود؟!
✍ #حسن_زرنقی
#امام_حسین_ع
#گودال_قتلگاه
#روز_عاشورا
#روز_دهم
دیر آمدم، دیر آمدم سر را جدا کرد
سر را جدا کرد و نظر در خیمهها کرد
خونی که مثل چشمه از هر زخم جوشید
گودال را لبریز از خون خدا کرد
در خون وضو کردی و افتادی به سجده
یک نیزه از پشت سر آمد، اقتدا کرد
از خاکِ شور مقتلت پر شد دهانت
حق نمک را شمر، اینگونه ادا کرد
شمر است این که در میان قتلگاه است
یا آن حرامی که مدینه شر به پا کرد
دیشب سرت بر دامن من بود و حالا
خولی به خورجینش سرت را برد و جا کرد
چشم سپاه کوفه گریان تا ابد باد
تو زنده بودی و نگاه بد به ما کرد
**
دیر آمدم، دیر آمدم، سر را بریدند
سر را بریدند و به سوی ما دویدند
بستند با نیزه، دهانی را که از آن
نام علی مرتضی را میشنیدند
با نعل تازه روی جسمت اسب راندند
دهتا حرامی، پایکوب شام عیدند
شمشیرهایی که به کتف و شانه خوردند
آثار بار نان و خرما را ندیدند
با حرص افتادند به جان یتیمان
آنها که دیگر از غنیمت ناامیدند
روزی شرر به چادر زهرا کشاندند
امروز هم از دخترش معجر کشیدند
این بیپناهان اهل و اطفال حسینند
دنبالشان در دشت، اوباش یزیدند
✍ #امیرعلی_شریفی
بسم الله الرحمن الرحیم
#مرثیه
#روز_عاشورا
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_الحسین_ع
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
دار و ندار مادرم زهرا ، حسینم
آه ای غریبِ روزِ عاشورا ، حسینم
ای بی کفن افتاده در صحرا ، حسینم
ای تشنه کامِ بر لب دریا ، حسینم
"من زینبم که آمدم دورت بگردم
گشتم درین گودال پیدایت نکردم"
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
ای آفتاب آسمان من کجایی
دیدم که در گودال زیر دست و پایی
سالار زینب هستی و از ما جدایی
لعنت به دنیایی که تو بر نیزه هایی
"جانم فدای جسم صد چاکت حسینم
نگذاشت دشمن تا کنم خاکت حسینم"
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
از روی تَل گودال را با گریه دیدم
تا قتلگاهت جان سپردم تا رسیدم
فریادهای مادرم را می شنیدم
صدبار افتادم ز پا اما رسیدم
"دیدم که افتادند نامردان به جانت
بودند در حال تعارف دشمنانت"
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
شمر سیه دل آن زمان دور و برت بود
دیدم به دست دشمنت موی سرت بود
دیدم هجومِ خنجرش بر حنجرت بود
با چکمه در گودال روی پیکرت بود
"میخاستم مانع شوم اما نمی شد
من التماسش کردم و او پا نمیشد"
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
پیراهنت در دستهای این و آن است
انگشترت تاراج ظلمِ ساربان است
پیشانی ات مجروحِ سنگِ دشمنان است
آه از سر ببریده ات ، پیش سنان است
"جانم دگر بر روی لبهایم رسیده
که بوسه گاهم هست رگهای بریده"
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
روضه همین مصراع ، جسمت بی کفن ماند
یک جسم قطعه قطعه روی دست من ماند
در خاطراتم از تو دست و پا زدن ماند
زیر سمِ مرکب تمامِ این بدن ماند
"بعد تو زینب هست و شهر کوفه تا شام
سیلی ، اسیری ، تازیانه ، سنگ ، دشنام..."
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
امیر قربانی فر
#شور
#روضه
#گودال_قتلگاه
#احسان_نرگسی
ساربون/اومده گودال
خواهرت /داره می بینه
چشمای /تو چقد تاره
سینه ی/ تو چه سنگینه
می زنن /تو رو با نیزه
پیکرت/دیگه بی حاله
از تنت/یه چیزی برده
هر کسی/توی گوداله
سیدی ابی عبدالله
........................
نیزه ها/که میان پایین
نفست /نمیاد بالا
سر تو /به روی نیزه
پیکرت /میون صحرا
پاشو که /علم افتاده
حرمت/شده آواره
تو بگو/چه کنه زینب
با غم/گلوی پاره
سیدی ابی عبدالله
....................
مرکبا/رسیدن از راه
تنتو/به زمین دوختن
می دیدی /از توی گودال
خیمه هات/چجوری سوختن
نکنه/توی این صحرا
بسوزه/چادرِزینب
پاشو که/پیش جسم تو
کعب نی/نخوره زینب
سیدی ابی عبدالله
#دفن_ابدان_مطهر
#شهدای_کربلا
زمانِ دفن شهیدان و سیدالشهداست
سه روز پیکرشان روی خاک کرب و بلاست
بنی اسد متحیر شدند و در ماندند
میان اینهمه جسم بدون سر ماندند
سواری از طرف عرش بر زمین آمد
برایِ دفن پدر، زین العابدین آمد
امام گفت: که من وارث شهیدانم
نشانی همه را خوب خوب میدانم
روی تن شهدای سپاه افتادند
بنی اسد پی آقا به راه افتادند
به روی خاک تنی همچنان پیمبر بود
تن نواده ی زهرا علی اکبر بود
امام گفت که این تن، امام زاده ماست
علی عزیزترین عضو خانواده ی ماست
یکی از این شهدا رَدّی آشنا دارد
میان هر دو کف دست خود حنا دارد
تن یتیم حسن روی خاک افتاده است
امام گفت که این قاسم است و داماد است
رسیده است به مقتل کنارِ عبدالله
و گریه کرد کنار مزارِ عبدالله
نشسته است کنارِ یتیم های حسن
امام سینه زنی میکند بجای حسن
امام آمد و بالای قتلگاه رسید
زمانِ دفن تن چاک چاکِ شاه رسید
“بنی اسد! پدرم در میان گودال است
تنش به زیر سُم اسب رفته پامال است
هنوز داخل گودال نیزه و تیر است
چقدر روی تنش جای زخم شمشیر است
*نزدیک به هزار و نهصد و پنجاه زخم بر بدنِ ابی عبدالله زده بودن، ببین چه کردن با بدنِ اربابِ ما، زخم روی زخم میزدن..*
بنی اسد! پدرم تشنه کام جان میداد
چه سخت در وسط ازدحام جان میداد
حسین را ته گودال گیر آوردند
برای دفن تن او حصیر آوردند
امام جسم پدر را درون قبر گذاشت
سر مزار دو رکعت نماز صبر گذاشت
*به هر سختی بود بدن بابا رو رویِ حصیر جمع کرد، اما دیدن آقا مستاصل شده، هی این پا و اون پا میکنه، سئوال کردن آقا چی شده برا چی مُعطل کردید؟ امام زین العابدین فرمودن: توی دینِ ما رسمِ صورتِ مَیّت رو، رو به قبله میذارن، من چیکار کنم با این بدن که سر نداره؟…
چرا؟ آخه خولی سر رو جلو جلو بُرده جایزه اش رو بگیره… دیدن آقا زین العابدین رگهای بریده رو، رو به قبله گذاشت…*
امام رفت بیارد شهیدِ آخر را
امام رفت بیارد علی اصغر را
گذاشت جسمِ علی رابه روی جسم پدر
نوشت اسمِ علی را به روی اسم پدر
خلاصه داشت کنار شهیدها میمرد
تَنِ تمامی اصحاب را به خاک سپرد
هنوز پیکر فرزند فاطمه مانده
تن برادر زینب در علقمه مانده
کنار جسم عمو، مشک آب افتاده
به روی خاک، امید رباب افتاده
ترک ترک شده الماس را تکان ندهید
بنی اسد تنِ عباس را تکان ندهید
در علقمه به عمویم هجوم آوردند
نگاه کن چه به روز عموم آوردند
*اربعین وقتی قافله برگشت کربلا، زین العابدین میگه: دیدم رباب داره از پشتِ نخلها میاد از طرف علقمه، اومد جلو گفت: آقا! ممنونتم، ما نبودیم اون روزی که شما ابدان رو دفن کردید، پسرِ من رو خوب جایی دفن کردید… گفتم: خانوم جان! اشتباه متوجه شدی ، من پسر شمارو علقمه دفن نکردم… دیدم با یه تعجبی داره به من نگاه میکنه، گفت: آقاجان! من همه مزارهارو دیدم، فقط یه مزار کوچیک بود، گفتم: حتما این قبرِ پسرِ منه… گفتم: خانوم جان! من علی اصغررو روی سینه ی بابام دفن کردم، اما اون قبر کوچکی که دیدی اون قبرِ عموم عباس بود…*
مزارت عشق را بی تاب كرده
فلك را بنده ی سرداب كرده
گواهی می دهد این قبر كوچك
كه مَردی را خجالت آب كرده
*حالا زین العابدین میخواد رویِ بدنها خاک بریزه، اما مگه دلش میاد، میخواد بدنِ بابارو زیر خاک کنه، آروم آروم اشک میریزه، بنی اسد هم کمک میکنن، بدن رو که خاک کرد، دیدن داره رویِ قبر مینویسه با انگشتِ اشاره: “هذا قَبْرُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَليِّ بْنِ ابيطالِب، الّذي قَتَلوُهُ عَطْشانا” بابام رو تشنه کشتن… بلند بگو:حسین…
#دفن_ابدان_شهداء
بني اسد اين تن پاک حسين است
زمين کرب و بلا خاک حسين است
کفن ندارد سبط پيمبر
هنگام ياري است الله اکبر
بني اسد اشک غم زديده باريد
يک بوريا به جاي کفن بياريد
اجر شما با زهراي اطهر
هنگام ياري است، الله اکبر
دو قرص آفتابند در خون شناور
اين دو پسر عمويند قاسم و اکبر
اين دو برادر عونند و جعفر
هنگام ياري است، الله اکبر
قرص مه فاطمه به خون نشسته
در زير تيغ و تير و نيزه شکسته
زخم از ستاره دارد فزون تر
هنگام ياري است، الله اکبر
بني اسد حق پيغمبر ادا شد
سر حسين مظلوم از تن جدا شد
در پيش چشم ساقي کوثر
هنگام ياري است، الله اکبر
بني اسد صداي فاطمه آيد
به ديدن شهيد علقمه آيد
گريد بر عباس به جاي مادر
هنگام ياري است، الله اکبر